سفر آخرین
زینب میخواست چند گاهی را که از عمر او ماندهاست، در جوار جد خود بگذراند ولی بنی امیه راضی نمیشدند؛ چه زینب و کسانی که با او از کربلا باز گشته بودند، مردم را از ستمکاری سپاه یزید و جنایات فجیعی که بر حسین و یاران او رفت، آگاه میکردند و توقف زینب در مدینه کافی بود که آتش حزن را در سینه شیعیان بر افروزد و مردم را علیه دربار یزید تهییج کند. تا آنجا که حاکم مدینه، یزید را نامه کرد که: زینب به قوت عقل و منطق، مردم مدینه را به هیجان آورده و میخواهد به کمک ایشان به خونخواهی حسین برخیزد.
یزید فرمان داد که بقیه خاندان حسین را در شهرها پراکنده کند و حاکم مدینه زینب را گفت: از مدینه خارج شود و به هر کجا که خواهد مقام کند.
زینب با خشم و هیجان پاسخ داد:
خداوند میداند چه بر سر ما آمد! بهترین ما کشته شدند، بازماندگان را همچون چهارپا از این سو به آن سو راندند و ما را بر جهازهای بی روپوش نشانیدند، به خدا اگر خون ما را بریزید از مدینه بیرون نخواهیم رفت.
زنان بنیهاشم از خشم یزید بر وی ترسیده و با نرمی و ملاطفت درخواست کردند که مدینه را ترک گوید.
زینب دختر عقیل گفت: دخر عمو! وعده خدا در حق ما راستاست و هر جا را از زمین بخواهیم میراث ما میکند و ستمکاران را کیفر میدهد به جایی برو که در امان باشی!
زینب ناچار از مدینه بیرون رفت و از آن پس مدینه او را ندید.
زینب از مدینه به مصر رفت …
چه سفرهای بسیار که زینب کرد! …
آیا مقدر است که او سراسر عمر خود را از شهری به شهری در حرکت باشد و در زمین جای امنی نیابد؟
زنان بنی هاشم که همراه وی بودند، متوجه شدند که عقیله با افکاری دست به گریبان است و سخت مضطرب و محزون به نظر میرسید، چنان که تا بدان وقت او را چنان ندیده بودند، هر چه خواستند خاطر او را تسکین دهند بر اضطراب و نگرانی او افزود، ناچار دست به درمان دیگری زدند؛ ذکر مصیبت کربلا …
شاید با ریختن اشک، اندوه وی تخفیف یابد ولی اشک در چشم زینب خشک شده و جراحتی عمیق و کشنده در دل وی پدید آمده بود.
منزلهای آخرین این سفر، بر مسافرین دشوارتر و گرفتگی خاطرشان بیشتر بود.
کاروان از زمین حجاز، وطن آباء و اجداد و مهد پرورش کودکی، گذشت و به وادی نیل رسید.
سرزمینی که نه وطنی است و نه خویشی ….
افق را ابری متراکم گرفته و ماه در آسمان نمیدرخشید، بیابان شرقی را هوایی تیره و راکد و سنگین پرساخته و گویی در نظر قافله محزون، که راهی دراز پیموده است منجمد شد و سراسر وادی را وحشتی فرا گرفته بود.
سپس منظره تغییر یافت …
در همان لحظه که سیده زینب قدم به خاک مصر گذاشت هلال شعبان سال 61 نیز طلوع کرد. در روشنایی ماه معلوم شد گروهی از مردم مصر قافله را استقبال کردهاند. اینان تا نزدیک قریه (بلبیس) در رکاب مسافرین بودند و در آنجا عده دیگری که از پایتخت آمده بودند به ایشان ملحق شد.
این عده مرکب از مسلمة بن مخلد انصاری امیر مصر و گروهی از علما و اعیان مملکت بود که برای زیارت دختر زهرا و خواهر امام شهید آمده بودند.
چون چشم ایشان به زینب افتاد به گریه افتادند. و او را در میان گرفتند تا به پایتخت رسید.
مسلمة بن مخلد وی را به خانه برد و زینب نزدیک یک سال در آنجا اقامت گزید و در این مدت جز با زنان پارسا و از جان گذشته ملاقات نکرد.
سپس گردش به پایان رسید.
سیده زینب، شامِ روزِ یکشنبه چهار دهم رجب سال 22 (به اشهر اقوال) زندگی را بدرود گفت و دیدههایی را که قتلگاه کربلا را دیده بود بههم نهاد. و هنگام آسودگی، پیکری رسید که خستگیهای طاقت فرسایی را متحمل شده بود.
او را در خانه مسلمة بن مخلد انصاری که منزل وی بود به خاک سپردند. گور وی تا امروز مزار است و مسلمانان از نقاط دور دست به زیارت آن میروند.
اما داستان مصیبتهای جانگداز وی سالها و قرنهاست که ورد زبانها میباشد.
شیرزن کربلا، یا، زینب دختر علی علیه السلام - عایشه بنت الشاطی
نوحه گری جاهلیت
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
یکی از سخنان کوتاه پیامبر(علیه السلام) که هیچ کس پیش از او نگفته، این بود:
اَلنَّیاحَةُ مِنْ عَمَلِ الْجاهِلِیَّةِ(1)
نوحه گری از اعمال دوران جاهلیت است (در برابر مشکلات نباید ناله کرد بلکه باید برای حل آنها بپاخاست).
شرح کوتاه
این حدیث کوتاه و پرمعنا، ظاهری دارد و باطنی:
ظاهر آن اشاره به اعمال بی رویه ای است که در زمان جاهلیت مرسوم بود; هنگامی که کسی از دنیا می رفت زنان نوحه گر دعوت می کردند که با آهنگ های مخصوص خود و اشعار پر از دورغ و فریب بر مرگ او نوحه سرایی کنند و یک عزای ساختگی و قلابی برپا سازد. و اما معنای دیگری که شاید امام باقر(علیه السلام) نیز به آن اشاره می کند این است که در برابر حوادث سخت و پیچیده و مشکلات زندگی فردی و اجتماعی نوحه گری و ناله کردن بیهوده است و به هدر دادن نیروها و امکانات است; باید با سر پنجه عقل و اندیشه و با همّت و استقامت مداوم آنها را گشود و چاره جویی کرد.
1. وسایل الشیعه، جلد 1، صفحه 915.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
زيارت مأثور در اربعين
در روايات شيعه براي روز اربعين حسيني دستورهايي وجود دارد؛ مانند خواندن زيارت مخصوص آن روز در پيش از ظهر كه پس از آن دو ركعت نماز نيز خوانده ميشود و دعا در آن وقت مستجاب است.
در زيارت اربعين، هدف قيام امام حسين (عليهالسلام) همان هدف رسالت نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دانسته شده است. براساس قرآن و نهجالبلاغه، هدف رسالت انبياي الهي، دو چيز است: يكي عالم كردن مردم و ديگري عاقل نمودن آنها با تهذيب نفس.
كساني كه علم ندارند، دستور خدا را نميدانند و توان تربيت خود يا ديگران را ندارند. برخي نيز عالمند، ولي در اثر نداشتن عقل به دانش خود عمل نميكنند. از اينرو، انبيا (عليهمالسلام) براي تعليم و نيز تزكيه مردم مبعوث شده اند كه به مردم خوبيها را بشناسانند و راه خوب را به آنان بنمايانند تا مردم خوب بفهمند و به خوبيها عمل كنند. چنين جامعهاي مهد پرورش اولياي الهي است.
در قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم (عليهالسلام) نقل شده كه به خداوند عرض كرد: پيامبري مبعوث فرما كه مردم را عالِم و مهذّب كند؛ (ربّنا و ابعث فيهم رسولا ً منهم يتلوا عليهم اياتك و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و يزكّيهم). خداوند دعاي آن حضرت را اجابت كرد و در سوره «جمعه» فرمود: (هو الذي بعث في الأُمّيين رسولا ً منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و إن كانوا من قبل لفي ضلال مبين)
براساس اين آيه، مردم حجاز، پيش از بعثت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گرفتار دو مُعْضِل علمي و عملي بودند: يكي ناداني و ديگري گمراهي. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با تعليم كتاب و حكمت آنها را از جهل رهانيد و عالم كرد و نيز با تزكيه نفس، آنان را از بيراهه به راه آورد و عادل كرد.
اميرمؤمنان (عليهالسلام) در تشريح بعثت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: «فهديهم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة»[3]؛ يعني خداوند به دست پيامبرش مردم را عالِم و عادل كرد.
امام حسين (عليهالسلام) نيز كه به حساب ملكوت و اتصال نور وجودي، از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و صاحب ولايت؛ «حسين منّى و أنا من حسين»، بايد مردم را عالم و عادل كند؛ يعني احكام و دستورها و معارف دين را به آنان بيآموزاند و آنان را اهل عمل كند.
همه اهل بيت (عليهمالسلام) اين وظيفه را به عهده داشتند و با تدريس، ارشاد، سخنراني و نوشتن نامه به وظيفه خود عمل ميكردند؛ ولي سيدالشهدا (عليهالسلام) افزون بر كارهاي ياد شده، به سبب يأس از تأثير اساسي اين ابزار در شرايطي قرار گرفت كه خون جگر خود را نيز براي نيل به هدف اعطا كرد. تنها آن حضرت (عليهالسلام) بود كه هم مبارزه فرهنگي و سياسي و اجتهادي داشت، هم نبرد جهادي.
چنانكه در زيارت اربعين آن حضرت ميخوانيم: «فأعذر فى الدعا و منح النصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة»؛ يعني آن حضرت (عليهالسلام) با اتمام حجت بر خلق، هر عذري را از امت رفع كرد و اندرز و نصيحت آنان را با مهرباني انجام داد و خون پاكش را در راه تو اي خدا نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت و گمراهي نجات دهد.
گفتني است: كلمه «ليستنقذ» از باب تنازع، متعلّق به هر سه فعلي است (أعذر، منح، و بذل) كه پيش از آن آمده است؛ يعني اعذار و نصح و بذلِ خون آن حضرت (عليهالسلام) همگي براي عالم و عادل كردن انسانهايي بود كه در درياي هلاكت جهل علمي و فساد اخلاقي غوطهور بودند؛ چنانكه برخي از انبياي گذشته نيز صرف نظر از تبليغ، تعليم و تحقيق اجتهادي به نبرد جهادي نيز مبادرت نمودند و شربت شهادت نوشيدند تا ددمنشي را به فرشته وَشي و جاهليت را به تمدّن اسلامي بدل نمايند.
شکوفایی عقل درپرتو نهضت حسینی،ص248
ويژگي عدد چهل درباره امام حسين (عليهالسلام)
اربعين و عدد چهل خصوصيتي دارد كه ديگر ارقام آن را ندارد. غالب انبياي الهي در سنّ چهل سالگي به رسالت مبعوث شدند و ملاقات خصوصي حضرت موسي (عليهالسلام) و ذات اقدس الهي چهل شب بود و در نماز شب سفارش شده است كه چهل مؤمن را دعا كنيد و همسايگان را تا چهل خانه گرامي بداريد. اينها نشان ميدهد كه عدد چهل از برجستگي خاص برخوردار است.
در روايات اسلامي چنين آمده است: زميني كه روي آن انبيا و اولياي الهي و بندگان مؤمن، خدا را عبادت كردهاند، چهل روز در مرگ آنان ميگريد، ولي در شهادت امام حسين (عليهالسلام) آسمان و زمين، چهل روز خون گريه كردند. البته اشك يا خون را در اينگونه از روايات نبايد بر اشك يا خون ظاهري حمل كرد؛ چنانكه نبايد آن را انكار كرد.
توضيح آن كه در سيّارات آسماني بارها انفجارهايي رخ ميدهد كه با چشم عادي هرگز ديده نميشود؛ ولي متخصصان با استمداد از علم نجوم و از رصدخانه به تماشاي اين انفجارها مينشينند. همانگونه كه مردم عادي نبايد خبر وقوع اين انفجار را به صِرف نديدن آن با چشم ظاهري انكار كنند، خونْگريه كردن آسمان و زمين را نيز نبايد انكار كنند؛ زيرا اين موارد نيز جزو علومي نيست كه بشر عادي آن را نظاره كند، حتي از رصدخانه نيز ديده نميشود.
اساساً امر ملكوتي را هرگز نميتوان با ابزار مُلكي ادراك كرد. مثلا ً با دقيقترين و پيشرفتهترين فنّ رصد سپهر نميتوان مشهودات رؤياي صادق انسان نائم را رصد نمود. اگر يوسف عصر در ساحت رؤيا مشاهده كند كه يازده ستاره به همراهي ماه و آفتاب براي وي سجده كردند، هرگز چنين صحنهاي را نميشود با هيچ رصدخانهاي تصديق يا تكذيب نمود. غرض آنكه معناي اشك ريزي يا خونباري ملكوتي نه مورد تصديق فنّ تجربي است و نه در قلمرو تكذيب آن قرار ميگيرد و هيچگاه استبعاد به جاي استحاله نمينشيند. كسي كه صاحب بَصَر نيست تا ببيند، لا اقل بايد صاحب نظر باشد كه گوش شنوا به نداي صاحبْ بصران داشته باشد.
براي تحقيق اين موارد، علم مخصوص لازم است كه اصطلاح و متخصصان ويژه خود را دارد كه اهل ولايت و علماي بزرگ دينياند. آنان اينگونه از احاديث را با جان پذيرفتند و فهميدند كه آسمان و زمين خونْگريه ميكنند. از امام زمان (عليهالسلام) نيز نقل شده است كه به امام حسين (عليهالسلام) عرض ميكنند: اگر اشك چشم تمام شود، برايت خون ميگريم؛ «و لأبكينّ عليك بدل الدموع دماً»
گفتني است: گراميداشت ياد متوفا پس از مرگ او در همه ملل و اديان رسميت دارد و بعضي با گذشت يك ماه و بسياري نيز پس از چهل روز از متوفاي خود تجليل ميكنند. در ميان مسلمانان، به ويژه شيعيان، پس از شهادت امامان معصوم (عليهمالسلام) در نخستين اربعين آنان مراسم گراميداشت انجام ميشده است؛ ولي شهادت امام حسين (عليهالسلام) اين ويژگي را دارد كه روز اربعين حسيني هر ساله تا قيامت ادامه خواهد داشت.
اهتمام به زيارت اربعين
امام حسن عسگري (عليه السلام) فرمودند: «علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسين و زيارة الأربعين و التختّم فى اليمين و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحيم»[3]؛ «نشانههاي مؤمن و شيعه، پنج چيز است: اقامه نمازِ پنجاه و يك ركعت، زيارت اربعين حسيني، انگشتر در دست راست كردن، سجده بر خاك و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم».
مراد از نماز پنجاه و يك ركعت، همان هفده ركعت نماز واجب روزانه به اضافه نمازهاي نافله است كه جبرانكننده نقص و ضعف نمازهاي واجب است؛ به ويژه اقامه نماز شب در سحر كه بسيار مفيد است. نماز پنجاه و يك ركعت به شكل مذكور از مختصات شيعيان و ارمغان معراج رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است. شايد سرّ ستودن نماز به وصف معراج مؤمن اين باشد كه دستورش از معراج آمده است و نيز انسان رابه معراج ميبرد.
موارد ديگري نيز كه در روايت ياد شده، همگي از مختصات شيعيان است؛ زيرا فقط شيعه است كه سجده بر خاك دارد و نيز غيرشيعه است كه يا بسم الله الرحمن الرحيم را نميگويند يا آهسته تلفظ ميكنند. همچنين شيعه است كه انگشتر به دست راست كردن و نيز زيارت اربعين حسيني را مستحب ميداند.
مراد از زيارت اربعين، زيارت چهل مؤمن نيست؛ زيرا اين مسأله اختصاص به شيعه ندارد و نيز «الف و لام» در كلمه «الاربعين»، نشان ميدهد كه مقصود امام عسكري (عليهالسلام) اربعين معروف و معهود نزد مردم است؛ خلاف كلمه «اربعين» در بسياري از روايات كه بدون «الف و لام» آمده است؛ مانند اين روايت امام صادق (عليهالسلام): «من حفظ من أحاديثنا أربعين حديثاً بعثه الله يوم القيامة عالماً فقيهاً»
اهميت زيارت اربعين، تنها به اين نيست كه از نشانههاي ايمان است، بلكه طبق اين روايت در رديف نمازهاي واجب و مستحب قرار گرفته است. برپايه اين روايت، همانگونه كه نماز ستون دين و شريعت است، زيارت اربعين و حادثه كربلا نيز ستون ولايت است.
به ديگر سخن، براساس فرموده رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم): عصاره رسالت (نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم)) قرآن و عترت است؛ «إنى تارك فيكم الثقلين… كتاب الله و… عترتى أهل بيتى»[2]. عصاره كتاب الهي كه دين خداست، ستوني دارد كه نماز است و عصاره عترت نيز ستونش زيارت اربعين است كه اين دو ستون در روايت امام عسكري (عليهالسلام) در كنار هم ذكر شده است؛ امّا مهمّ آن است كه دريابيم نماز و زيارت اربعين انسان را چگونه متدين ميكنند.
درباره نماز، ذات اقدس الهي، معارف فراواني را ذكر كرده است. مثلا ً فرموده: انسان، فطرتاً موحّد است، ولي طبيعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شيرين از خير جلوگيري ميكند، مگر انسانهاي نمازگزار كه آنان ميتوانند اين خوي سركش طبيعت را تعديل كنند و از هلوع، جزوع و منوع بودن بهدرآيند و مشمول رحمتهاي خاص الهي باشند؛ (إنّ الإنسان خلق هلوعاً إذا مسّه الشرّ جزوعاً و إذا مسّه الخير منوعاً إلّا المصلّين)
زيارت اربعين نيز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز ميدارد و گفته شد كه هدف اساسي سالار شهيدان نيز تعليم و تزكيه مردم بوده است و در اين راه، هم از طريق بيان و بنان اقدام كرد و هم از راه بذل خون جگر كه جمع ميان اين راهها از ويژگيهاي ممتاز آن حضرت (عليهالسلام) است.
خلاصه آن كه رسالت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تعليم كتاب و حكمت از يك سو و تزكيه نفوس مردم از سوي ديگر بود تا هم جاهلان را عالم نمايد و هم گمراهان را هدايت كند و در نتيجه، جهل علمي و جهالت عملي را از جامعه جدا سازد. همين دو هدف در متن زيارت اربعين سالار شهيدان (عليهالسلام) تعبيه شد؛ چنانكه منشأ ددمنشي منكران رسالت و دشمنان نبوّت، حبّ دنيا و شيدايي زرق و برق آن بود و عامل مهمّ توحّش منكران ولايت و دشمنان امامت نيز همان غَطْرَسه دنيا و دلباختگي به آن بود، كه در بخشي از زيارت اربعين به آن اشارت رفته است: «و تَغطْرَس و تَرَدّي فى هواه».
شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی،ص245