سلام بر مدبران ویژه خدا ...
ساسه جمع سائس است از مصدر سیاست…
سیاست یعنی تدبیر امور… یعنی به مصلحت اقدام کردن
یعنی گرداندن کارها به بهترین صورت..
سیاست یعنی کسی “فرماندهی” کند
که هم قلب ها او را باتمام وجود احاطه کره باشند…
و هم به منبع عشق متصل باشد…
تا بداند دل ها باید به کدام قبله اقتدا کند…
یعنی باید کسی بیاید دین خدا را نه فقط"بیان"…که “اجرا” کند.دینی که برای تک تک کارهای شبانه روز تو برنامه دارد.
برای هر عملی که به ذهنت خطور می کند قائده گذاشته است…
برای تمام ابهام ها و سوال هایت جواب دارد …با دلیل!.. و قاطع!…
دینی که حتی از قدم راست و چپ تو غفلت نکرده است…
از گفتگوی تو با والدینت، همسرت، فرزندت…
دینی که برای یک نگاه تو در کوچه و خانه و خیابان چارچوب ارائه می دهد…
“مدل” ترسیم می کند.. ..
دینی که برای انتخاب دوستانت معیار ارائه می دهد، برای انتخاب همسر ویژگی ذکر می کند…
دینی که خیلی از نتایج را از اولین گام مقدمات به تو گوشزد می کند…
دینی که در همه تصمیم گیری هات و مراحل مهم زندگی شرایط را برای تو روشن می کند…
در تولد..در بلوغ… در فراگیری علم… در جهاد…در جنگ… در حمله و دفاع… در ازدواج … در مهریه…در عروسی و ولیمه و فرزندار شدن و عقیقه… در تربیت فرزند… در زیارت … در حج… در هدیه دادن … در سوغاتی خریدن… مریضی… عیادت… در همه چیز تا دم مرگ …
و بعد از مرگ …
هیچ چیز در دین ما"جانمانده” اما این دین…اگر اجرا نشود…
کدام مشکل را می تواند حل کند ؟… کدام روش اصلاح می شود و کدام انسان هدایت؟…
از کلاغ بیاموز
کلاغ یکی از باهوش ترین پرندگان است زیرا بزرگ ترین مغز را در بین پرندگان دارد. رفتار کلاغ نشان از باهوش بودن و به کار بردن فکر در این پرنده دارد.
برای مثال کلاغ دانه هایی را که دارد در زیر خاک ذخیره می کند. این پرنده گاه انباری می سازد ولی دانه های خود را در آنجا پنهان نمی کند بلکه احتمالاً برای گمراه کردن سایرین این عمل را انجام می دهد.
خداوند متعال در قرآن به کلاغ اشاره نموده است. در سوره مائده آیه ۳۱ می فرماید:
«فَبَعَثَ اللّهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ»
« پس خدا زاغی را برانگیخت که زمین را میکاوید تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان کند[قابیل] گفت وای بر من آیا عاجزم که مثل این زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان کنم پس از[زمره] پشیمانان گردید.»
بسیاری از حیوانات به طور غریزی دارای یک معلوماتی هستند که بشر در طول تاریخ از آنها الهام گرفته و در مسیر زندگی به کار بسته است.
مقاوم سازی جامعه اسلامی در برابر پذیرش حکومت مغضوبان و گمراهان
مقاوم سازی جامعه اسلامی در برابر پذیرش حکومت مغضوبان و گمراهان ، با ابراز تنفّر از آنان
صراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ غَیرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ
(خداوندا ما را به) راه کسانی که آنها را مشمول نعمت خود ساختی، (هدایت کن) نه غضب شدگان و نه گمراهان( سوره حمد، آیه 7)
نکته ها
این آیه راه مستقیم را، راه کسانی معرّفی می کند که مورد نعمت الهی واقع شده اند و عبارتند از: انبیا، صدّیقین، شهدا و صالحین. توجّه به راه این بزرگواران و آرزوی پیمودن آن و تلقین این آرزو به خود، ما را از خطر کجروی و قرار گرفتن در خطوط انحرافی باز می دارد.
بعد از این درخواست، از خداوند تقاضا دارد که او را در مسیر غضب شدگان و گمراهان قرار ندهد. زیرا بنی اسرائیل نیز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولی در اثر ناسپاسی و لجاجت گرفتار غضب شدند.
قرآن، مردم را به سه دسته تقسیم می نماید: کسانی که مورد نعمت هدایت قرار گرفته و ثابت قدم ماندند، غضب شدگان و گمراهان.
مراد از نعمت در «أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»، نعمتِ هدایت است. زیرا در آیۀ قبل سخن از هدایت بود. علاوه بر آنکه نعمت های مادی را کفّار و منحرفین و دیگران نیز دارند.
هدایت شدگان نیز مورد خطرند و باید دائماً از خدا بخواهیم که مسیر ما، به غضب و گمراهی کشیده نشود.
پیامها
1- انسان در تربیت، نیازمند الگو می باشد. انبیا، شهدا، صدّیقین وصالحان، نمونه های زیبای انسانیت اند.
2- آنچه از خداوند به انسان می رسد، نعمت است. قهر و غضب را خود به وجود می آوریم.
3- ابراز تنفّر از مغضوبان و گمراهان، جامعه اسلامی را در برابر پذیرش حکومت آنان، مقاوم و پایدار می کند.
منبع: تفسیر نور، ج 1، صفحه 37
رضایت مادر
در زمان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم جوانی بود که او را علقمه می گفتند، او بیمار شد، چون به دم مرگ رسید رسول خدا - صل الله علیه وآله - به مسلمانان از جمله عمار فرمود:
بروید و کلمه شهادتین را به وی تلقین کنید. آنها رفتند و هر چه کردند نتوانست بگوید، حضرت را خبر کردند، فرمود: مادر او را بیاورید، چون مادرش حاضر شد ،پیامبر صلی الله علیه واله وسلم فرمود: میان تو و علقمه چگونه است؟
عرض کرد: یا رسول الله! از وی رنجیده ام. حضرت رو به اصحاب نمود و فرمود: زبان علقمه از خشم مادرش در بند است اگر بی شهادت از دنیا برود.
آنگاه حضرت محمدصلی الله علیه واله وسلم به بلال فرمود: برو و هیزم و هیمه بسیار بیاور تا علقمه را بسوزانیم!
پیرزن فریاد برآورد که یا رسول الله تا به این حد راضی نیستم، هر چند از وی رنجیده ام، آخر او پاره تن من است.
حضرت فرمود: به آن خدایی که مرا به راستی به سوی خلق فرستاد، اگر تو از وی راضی نشوی نماز و روزه و طاعات او قبول درگه حق تعالی واقع نمی شود و او را به آتش می سوزانند،
آن زن عرض کرد: یا رسول الله گواه باش که از او راضی شدم و او را حلال کردم.
حضرت به بلال فرمود: ببین حال علقمه چطوراست، بلال چون به در خانه رسید آواز علقمه را شنید که شهادتین می گفت و وفات نمود.
یاران
پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟
گفت: برو عزیزم
رفت و والفجر مقدماتی شهید شد!
پسر دوم گفت: مادر، داداش که رفت، من هم برم؟
گفت: برو عزیزم.
رفت و عملیات خیبر شهید شد!
پدر گفت:
حاج خانم بچه ها رفتند، ما هم بریم تفنگ بچه ها روی زمین نمونه، رفت و کربلای پنج شهید شد!
خدایا جواب اینارو چی بدیم؟
دختر خانمی میگفت:
فقط دعا كنيد پدرم شهيد بشه!
خشكم زد
گفتم دختر اين چه دعاييه؟
گفت:آخه بابام موجيه!
گفتم خوب انشاالله خوب ميشه، چرادعاكنم شهيد بشه؟
گفت: آخه هروقت موج ميگيردش و حال خودشو نميفهمه شروع ميكنه منو مادر و برادرمو كتك ميزنه! ، امامشكل ما اين نيست!
گفتم: پس مشكل چيه؟
گفت: بعداينكه حالش خوب ميشه ومتوجه ميشه چه كاري كرده.شروع ميكنه دست و پاهاي همهمون را ماچ کردن و معذرت خواهي ميكنه.
ما طاقت نداريم شرمندگي پدرمون را ببينيم.
دعاكنيد پدرم شهيد بشه…..
جواب اینارو چی بدیم؟
به مادرقول داده بود برمی گرده..
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتاد لبخندتلخی زد وگفت ، بچه ام سرش می ره ولی قولش نه
جواب این مادر رو چی بدیم؟
من می خواهم درآینده شهید بشم ..
معلم پرید وسط حرف علی وگفت : ببین علی جان موضوع انشاء این بود که درآینده می خواهید چکاره شوید ، باید درمورد یه شغل یا کار توضیح می دادی مثلا پدرت چکاره است .. آقا اجازه … !
شهید
جواب این تفکر رو چه جوری بدیم؟
گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت امیدواربودم روی زیر پیراهنش اسمش رو نوشته باشه… نوشته بود… اگر برای خداست بگذار گمنام بمانم
الان دنبال نام و نشان هستیم حواست هست؟
هم قد گلوله توپ بود
گفتن : چه جوری اومدی اینجا
گفت : با التماس
گفتن: چه جوری گلوله روبلند میکنی میاری
گفت: با التماس
به شوخی گفتن میدونی آدم چه جوری شهید میشه
لبخند زد وگفت : با التماس ..
وقتی تکه های بدنشو جمع میکردن ، فهمیدم چقدرالتماس کرده بود
اونا التماس چی میکردن شما التماس چی؟
گردان پشت میدون مین زمین گیرشد، چند نفررفتن معبرباز کنن پانزده ساله بود چند قدم که رفت برگشت ، گفتن حتما ترسیده …. پوتین ها شو داد به یکی از بچه هاو گفت : تازه ازگردان گرفتم ، حیفه ، بیت الماله…
پابرهنه رفت
بیت المال دستت چیکار میکنه؟!
پیشونی بندها روبا وسواس زیرو رو میکرد پرسیدم دنبال چه میگردی
گفت سربند یا زهرا گفتم یکیش رو بردار ببند دیگه ،چه فرق داره
گفت نه آخه من مادرندارم