مساله نجاست سگ...
مساله نجاست سگ يکي از مسائل فقهی اسلام هست، که در جامعه امروزي اطلاع از چگونگي آن براي بسياري حائز اهميت است. عده اي از سر کنجکاوي مي خواهند بدانند که:
چرا اسلام سگ را نجس مي داند؟ و در کدام آيه يا روايت از متون ديني ما، علت نجاست سگ بيان شده است؟
اين افراد در اين حکم، شک و شبهه اي ندارند و تنها از فلسفه نجاست سگ سوال مي کنند. مي خواهند بدانند: آيا در اسلام فقط حکم نجاست سگ بيان شده يا علاوه بر اين، به فلسفه اين حکم نيز اشاره اي شده است؟
عده اي نيز دم از حقوق حيوانات مي زنند و حکم نجاست را بر خلاف حقوق سگ مي دانند!، از نگاه آنان سگ يک حيوان با وفا است و همين را دليلي براي طهارتش مي دانند. علاوه بر اين از کوچک ترين دستاويزها براي اثبات سليقه شان استفاده مي کنند:
- مگر مي شود سگ با اين وفاداريش نجس باشد؟
- در قرآن و روايات از نجاست سگ سخني به ميان نيامده است!؟
- قرآن با نام بردن از سگ اصحاب کهف، از اين حيوان تمجيد کرده است!
- حضرت علي(علیه السلام) مردم را به يادگيري ده خصلت ارزنده ي سگ و بکاربستن اين خصائص در زندگي توصيه فرمودهاند!
- و …
حال آنکه معلوم نيست نام بردن از سگ اصحاب کهف در قرآن چه ربطي به نجاست يا طهارت سگ دارد؟ وفاداري سگ و مفيد بودنش ، چه ربطي به عدم نجاست او دارد؟ و چگونه مي توان از سخن اميرالمومنين(علیه السلام) پي به طهارت سگ برد؟ اگر چنين باشد، آيا مي توان سخن پيامبر(صلی الله علیه وآله)، که بدعتگزاران را سگان دوزخ می داند، دليلی بر نجاست سگ گرفت؟! آيا اينگونه سخن گفتن صحيح است؟
همانطور که ملاحظه فرموديد، برخورد سليقه اي با مسائل و ربط دادن همه چيز براي اثبات سليقه شخصي، بخصوص براي کساني که صلاحيت اظهار نظر در مسائل شرعي را ندارند تا جايي پيش مي رود که در اصل و اساس مساله اي تشکيک مي کنند. اگر مفيد بودن و وفادار بودن سگ براي حکم به طهارتش کافي باشد، پس خون که حيات انسان با کمبود آن در خطر مي افتد، نبايد نجس باشد؟ آيا کسي در فوايد و نياز انسان به خون و همچنين در نجس بودن آن شک دارد؟ آيا به بهانه ي اينکه انسان اشرف مخلوقات هست، مي توان نجاست خون او را انکار کرد؟
ادامه دارد…
دعای امام حسین در صبح روز عاشورا
دعاى حسين عليه السلام در اين موقع دعايى است كه اوج پرواز روح آن حضرت را نشان مى دهد، و ارتباط خاص و خالص او را با خدا بيان مى كند. نكته هاى بزرگى كه در اين دعا و در اين موقعيت است، چه آموزنده و سازنده است؛ اين بالاترين مقام ربط و قرب آنان به خدا است، انسانى كه تمام وجودش معناى «انّ صلاتى ونسكى ومحياى ومماتى لله ربّ العالمين»[انعام: ۱۶۲] است، دعا اين است:
«اللهمّ انت ثقتى فى كلّ كرب وانت رجائى فى كلّ شدّه وانت لى فى كلّ امر نزل بى ثقه و عده، كم من همّ يضعف فيه الفؤاد، وتقلّ فيه الحيلة، ويخذل فيه الصديق، ويشمت فيه العدو، انزلته بك و شكوته اليك رغبة منى اليك عمن سواك، ففرجته عنى وكشفته وكفيتنه، فانت ولى كلّ نعمة، وصاحب كلّ حسنة، ومنتهى كلّ رغبة»[مقتل الدین: ابن ابی مخنف]
در اين دعا كه جمله هاى توحيدى آن را بزرگان علما و اهل معرفت و ارتباط با حقايق عالى و معانى متعالى بايد شرح بدهند، و برهان قدرت ايمان و وثوق و اعتماد و اميد امام (عليه السلام) به خداست به نكته هاى بزرگى اشاره شده است.
اول: توحيد در مقام وثوق و اعتماد و اتكا، امام عليه السلام در اندوهها فقط خدا را پشتيبان و تكيه گاه خود مى داند و به احدى و هيچ كس غير از خدا اعتماد و اتكا ندارد.
دوم: توحيد در مقام رجا و اميد كه در اين مرتبه و مقام نيز در هر شدت و سختى به او و حسن قضاى او اميدوار است.
سوم: خدا را ستايش مى نمايد كه در همه حالات و همه همّ و غمها هموم و غموم او را بر طرف ساخته و غصه هايى را كه دل را ضعيف مى نمايد و راه چاره در آنها بسته مى شود و در آن دوست، شخص را وامى گذارد و دشمن، شماتت مى نمايد بر طرف فرموده است. در اينجا و در اين موقف هولناك نيز از خدا مى خواهد كه به او توان حفظ آن موقف را عطا كند و او را در تحمل اين همه مصيبتها و بليات يارى فرمايد كه تا پايان راه، همه اين مدارج و معارج را خودش و اهل بيت و اصحابش با عزمى خلل ناپذير طى نمايند، و مشتاقانه، يكايك گردنه هاى خوفناك اين وادى را پشت سر گذارند و پيش بروند؛ و بروند و بروند، تا به جايى برسند كه ديگر اين عقل هاى ما از درك اوج آن عاجز است و همه قله هاى عظمت را فتح نمايند. اين دعا و اين ابراز اعتماد و وثوق به بهترين وجهى مستجاب شد، و حسين به آنچه اراده كرده بود و مى خواست، رسيد؛ همه مقاصدش حاصل شد، و همه حوايج حقيقى و خواسته هايش برآورده شد، همه ياران و اصحابش قله هاى بلند تقرب به خدا را فتح نمودند و بركات كار آنها تا روز قيامت، شكوفا و زنده و پايدار است و آيه شريفه مثل كلمه طى بة كشجرة طيبة اصلها ثابت وفرعها فى السماء[ابراهیم: ۲۷] در طول قرون و اعصار تا روز قيامت، تفسير شد.
والسلام على الحسين وعلى اولاد الحسين وعلى اصحاب الحسين ورحمة الله وبركاته
صبح روز عاشورى ۱۴۲۸ هجرى قمرى،لطف الله صافی
صبح عاشوراست و...
صبح روز عاشوراست؛ صبحى كه آبستن مصايب جانكاهى است كه حسين (عليه السلام) و اهل بيت و اصحابش بايد به استقبال آنها بروند و از دين و قرآن و شرف آل محمّد صلوات الله عليهم و شرف همه انسان هاى شريف، دفاع نمايند و در اين روز، يگانه راهى را كه طى كردن آن براى نخبگان در طول قرنها ميسّر نمى شود، با عزت و سرافرازى طى نمايند.
صبح عاشوراست، انبوه لشكر ظلم و ضد انسانى، لشكرى كه براى انجام بزرگ ترين جنايات آماده شده بودند، گروه معدود و به ظاهر اندك و از نخبگان عالم وجود را محاصره كرده بودند.
حسين عليه السلام و اصحابش با تصميم قاطع و عزمى راسخ، به تمام دنيا و مردم آينده جهان و فرشتگان و همه، اعلام وجود مى نمايند، و الله اكبر از آن عظمت ايمان و عظمت هدف و مقصد.
حسين عليه السلام اگر چه وجودش مالامال از توجه خاص به خداوند متعال بود و اگر چه دلش در حد كمال، محكم و استوار بود و مى دانست كه در آن معركه كه دشمن همه شرارتها را مرتكب مى شود، نه خودش و نه اصحابش شكست نمى خورند، و با روحيه و قوّت ايمان به خدا در خط خود و صراط مستقيم فداكارى در راه دين و استقبال از شهادت، دشمن را بيچاره مى نمايند، با اين همه مرد موحد و بنده خاص و خالص خدا همه چيز و همه نيروها را از او مى داند و فقط او را حى و قيوم مى شناسد، لذا با ابتهال تمام از خدا كمك مى طلبد و اعلام وثوق و اعتماد به خدا مى نمايد، و چنان دعا و ابتهال مى كند كه زبان و بيان ما از تقرير اين حال شور و شوق و توجه حسين و اصحابش به خدا عاجز است.
حسين عليه السلام در اين روز آنچه را كه به ظاهر براى انسان عزيز است و براى حفظ آنها همه دعا مى كنند، در ورطه خطر قطعى مى بيند. او دعا مى كند، اما دعايش نجات ظاهرى از اين ورطه و امتحان بزرگ نيست؛ دعا نكرد كه خدايا جوانانم، و برادرانم را از اين قتل و شهادت و اهل بيت را از اسارت، نجات بده و آنها و اصحابم را باقى بدار، يا شير خوارم را مورد ترحم اين اشرار قرار بده؛ نه! از اين مقوله دعا نمى كرد و هيچ يك از اصحاب و ياورانش هم از اين گونه دعاها نمى كردند؛ آنها همه به شهادت مى انديشيدند؛ به اين كه انصار خدا و انصار رسول خدا و انصار حق مى باشند خوشحال و مسرور بودند، و چيزى كه در فكر آنها نمى آمد، نجات از مرگ بود، آنها همه مستغرق در بحار توجه به خدا و نيل به فوز شهادت بودند، دعايشان اين بود كه در شهادت و دادن جان در راه خدا هر چه بيشتر و خالصانه و موفق تر عمل نمايند و فداكارتر باشند و در برابر ضربات تيرها و شمشيرها و نيزه هاى دشمن، شايق تر ايستادگى نمايند، كشته شدن در راه خدا و شهادت، فوز عظيمى بود كه بالمعاينه مى ديدند و با اختيار و اشتياق تمام به سوى آن مى رفتند.
صبح عاشوراست...
السلام عليك يا ابا عبد الله الحسين
صبح روز عاشورا، صبح روز رستاخيز عظيمى است كه بشريت در هولناك ترين مواقف و هراس انگيزترين ايستگاهها قرار گرفت و در برابر حوادثى واقع شد كه فرشتگان آسمانى را هم به شگفتى انداخت.
صبحى است سخت رهيب؛ مخاطراتى كه در پى دارد و امتحاناتى كه براى انسان پس از آن پيش مى آيد، چنان شكننده است كه شكست ناپذيرى در برابر شدايد آن، جلوه امر محال و غير ممكن را دارد؛ اگر آن سختىها بر آسمانها و زمين و كوهها فرود مى آمد، تحمل آن را نداشتند و اگر توان همه افراد بشر را يك نفر داشته باشد باز هم توان غلبه بر شدايد و مصائب اين روز از صاحب آن، عجيب و حيرت انگيز است.
استقبال از اين روز، تنها در تاريخ انسانيت، از يك نفر صادر شده است و نه پيش از او سابقه داشته و نه بعد از آن اتفاق مى افتد؛ يك نفر كه از نظر ظاهرى يك تن بود، اما از نظر معنا و بصيرت در معنويت و شخصيت يك عالم و عالمها و بيش از آسمانها و زمين و بهشت و آنچه در آنهاست بود، و همان مثال حقيقى و اكمل «الصورة الانسانية هى اكبر حجج الله على خلقه وهى الكتاب الذى كتبه بيده وهى الهيكل الذى بناه بحكمته… » بود، بزرگ مردى كه در اين روز و در اين ميدانِ پر از آنچه در نظر همه وحشتناك و هول انگيز و غيرقابل تحمل است، ايستاد.
آن كس كه اصالت و شرف انسان، اوج عظمت خود و ارزش انسان را در تمام عوالم خلقت به همه مخلوقات و ممكنات نشان داد و آياتى مثل «لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم»[تین: ۴] و «فتبارك الله احسن الخالقين»[مومنون: ۱۴] و «انى اعلم ما لا تعلمون»[بقره: ۳۰] را تفسير نمود حسين است؛ حسين انسانيت، حسين ملائكه، حسين انبيا، حسين ابراهيم و موسى و مسيح، حسين محمد و على و فاطمه، حسين حسن، حسين اسلام، حسين قرآن، حسين صبر و استقامت، حسين حق و عدالت، و بالاخره حسين خدا و حسين و حسين.