مال و فرزند، آزمایش، و دو دام فریب
و اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکمْ وَ أَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ وَ أَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (سوره انفال، آیه 28)
و بدانید که اموال و فرزندانتان آزمایشی(برای شما) هستند و البتّه نزد خداوند(برای کسانی که از عهدۀآزمایش برآیند)، پاداشی بزرگ است.
نکته ها
محور بسیاری از لغزش های انسان و ریشۀ بسیاری از گناهان از قبیل: معاملات حرام، احتکار، دروغ، کم فروشی، ترک انفاق، ندادن خمس و زکات، حرص و کارشکنی و سوگندهای دروغ و تضییع حقوق مردم، گریز از میدان جنگ، ترک هجرت و جهاد و…، علاقه به مال و فرزند است. پس اینها عامل امتحان و لغزشند، آن گونه که ابولبابه را (آیه قبل) به لغزش کشید و برای حفظ مال و فرزندان خود، به همکاری با دشمن وادار کرد.
قرآن با تعبیرات مختلفی به فتنه بودن مال و فرزند و دل نبستن به آنها و امکان انحراف به واسطۀ آنها هشدار داده است، از جمله:
الف: امکان شرکت شیطان در مال و فرزند انسان. «شارِکهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»
ب: افزون خواهی در مال و فرزند و آثار منفی آن. «تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»
ج: بازدارندگی فرزند و مال از یاد خدا. «لا تُلْهِکمْ أَمْوالُکمْ وَ لا أَوْلادُکمْ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ»
د: نجات بخش نبودن اموال و اولاد در قیامت.
در آیه نکاتی به چشم می خورد که نشان می دهد آزمایش مال و فرزند بسیار سخت و جدّی و پیروز شدن در آن بسیار مهم است،
خود مال و فرزند فتنه شمرده شده اند، نه آنکه وسیله آزمایش و فتنه باشند.
حضرت علی علیه السلام دربارۀ علّت و فلسفۀ امتحان های الهی فرمود: «تا راضی از ناراضی مشخص شود و عوامل سعادت و شقاوت هر کس در اعمال او مشخص گردد»
پیامها
1- علاقۀ افراطی به مال و فرزند، انسان را به خیانت می کشد. و حتّی گاهی موجب دست برداشتن از اصول انسانی و دینی (امانت و ادای امانت) می شود.
2- مال و فرزند می توانند دو دام فریبنده باشند.
3- توجّه به پاداش بزرگ الهی، از اسباب دل کندن از دنیا و ترک خیانت است.
4- مال و فرزند با تمام جاذبه هایی که دارند، در مقایسه با الطاف و پاداش های الهی ناچیز هستند.
منبع: تفسیر نور، ج 3، ص120-تفسير نمونه، ج6، ص 261
زيارت جامعه همسنگ دعاي جوشن كبير
وزان زيارت جامعه كبيره، وزان دعاي جوشن كبيراست، يعني همانگونه كه در دعاي جوشن كبير، اسما و صفات فراواني از خدا ذكر شده و خدا با هزار جلوه در اين دعا برون آمده تا دعاكننده او را با هزار ديده تماشا كند، معرفتش به او بيشتر شود و خود را بدان صفات متّصف گرداند؛ امام هادي (عليهالسلام) نيز در اين زيارت، ائمه اطهار (عليهمالسلام) را با جلوههاي گوناگون معرفي كرده تا زائر، ائمّه را از دريچه هاي مختلف تماشا كند و سپس آنان را الگو و اسوه خويش قرار دهد و با تأسي به آنها بر تعالي و تكامل خود همت گمارد. به بيان ديگر، دعاي جوشن كبير، سفرهاي است كه مهمانان آن با هزار نوع غذاي توحيدي پذيرايي ميشوند، زيارت جامعه نيز سفرهاي است كه مهمانان آن با انواع گوناگون غذاهاي امام شناسي مورد تكريم قرار ميگيرند. بدين ترتيب دعاي جوشن كبير در مقام الوهيت و ربوبيت به انسان ميفهماند كه سراسر نظام هستي را اسماي حسناي الهي اداره ميكند و جاي خالي وجود ندارد تا غير خداي سبحان اداره آن قسمت را بر عهده بگيرد. از اينرو بايد چشم طمع از غير خدا فرو بست و به كسي جز او اميدي نداشت. زيارت جامعه نيز در مقام خلافت الهي و امامت، جايي خالي باقي نميگذارد تا ديگران آن را پر كنند. پس بايد دست آز از ديگران كوتاه كرد و ديده اميد به خانه اهلبيت (عليهمالسلام) دوخت. چنان كه ديگران نيز بايد چنگال طمع ازچنگاندازي به خلافت، كوتاه كنند؛ زيرا با بودن افضل، نوبت به مفضول نميرسد. و با وجود معصوم مجالي براي غير معصوم نخواهد بود.
بدون ترديد هر كسي با ديد خاص خود كه ناشي از مقدار معرفت اوست به خدا مينگرد.
تو را چنان كه تويي هر نظر كجا بيند؟ به قدر بينش خود هر كسي كند ادراك
يكي از دريچه رحمت مي نگرد و ديگري از دريچه غضب، يكي از دريچه عفو و اغماض مي نگرد و ديگري از دريچه انتقام، يكي از دريچه مهر مي نگرد و ديگري از دريچه قهر، يكي از دريچه رزق مي نگرد و ديگري از دريچه شكر و… . به طور طبيعي عبادت افراد نيز براساس بينش و ادراكشان است: (و من الناس من يعبدالله علي حرف).
ذات اقدس الهي هرگز محدود به هيچ يك از اين صفات نيست، بلكه «الله» است، يعني مستجمع جميع كمالات است. بر همين اساس، امام شناسان نيز در جريان امام شناسي مختلف هستند. برخي از مردم آنها را واسطه رزق ميدانند و برخي ديگر واسطه آمرزش گناهان، گروه سوم ميگويند: آنان ذريه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند و گروه چهارم معتقدند كه آنها وارث علم آن حضرتند و… .
به يقين هر يك از صفات امام معصوم دريچ هاي به سرچشمه امام شناسي است، ليكن هرگز امام را نميتوان محدود به اين صفات و كمالات كرد. امام، انسان كاملي است كه خلافت «الله» و جانشيني او را در نظام هستي برعهده دارد. سالار شهيدان، حضرت امام حسين (عليهالسلام) هنگام اعزام سفير خود، حضرت مسلم بن عقيل (عليهالسلام) به مردم كوفه نوشت: «فلعمرى ما الإمام إلا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الداين بدين الحق، الحابس نفسه علي ذات الله» «حبس بر ذات خدا» كه در بيان امام حسين (عليهالسلام) آمده براي تذكر به ضرورت جامعيت امام است؛ زيرا اگر حبس بر صفتي از صفات خدا مطرح ميشد و مثلا ً ميفرمود: «الحابس نفسه علي رحمة الله»يا «الحابس نفسه علي غضب الله» و امثال آن، جامعيت لازم را نميداشت و يك بُعدي ميشد.
همانطور كه تماشاگر جلوه خدا از تماشاي او لذت ميبرد و راه تخلّق به اخلاق الهي را ميآموزد، تماشاگر جلوههاي انسان كامل و خليفة الله نيز، از تماشاي جمال و كمال او لذت ميبرد و الگو و اسوه تكامل خويش را مييابد. بدين ترتيب دعاي جوشن كبير يك دوره كلاس توحيد و خداشناسي است كه معارف آن را امين وحي بر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) القا كرده، زيارت جامعه نيز يك دوره امام شناسي است كه هادي آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت امام علي النقي (عليهالسلام) به ره پويان مكتب امامت و سالكان طريق ولايت آموخته است.
ادب فناي مقربان جلد1 - صفحه 88
منشور امامت
زيارت جامعه، منشور بلند امامت و هدايت است كه سيلگونه از كوهسار وجود هادي امت، حضرت ابوالحسن ثالث، علي بن محمد النقي (عليه و علي آبائه و ابنائه افضل الصلوة و السلام) سرازير شده است. اين منشور بلند، هرچند كه در لباس شرح فضايل و كمالات انسانهاي كامل و خلفاي برجسته الهي، يعني اسره طاها و ياسين، ائمه اطهار (عليهمالسلام) بيان شده است، ليكن معارف عميق توحيدي ولايي آن بسان سيلي بنيان كن اساس شرك و دوگانهپرستي و بنياد بيگانهگرايي را برميكَنَد و با پيشروي به سوي دشت و دَمَن امت اسلام، تشنهكامان حقيقت و معرفت ناب نبوي و ولوي را سيراب ميكند.
پرهیز از غیبت
غيبت نيز يكى از آسيب هاى گفتارى مورد نكوهش در قرآن است كه در آيه 12«حجرات» به آن اشاره شده است:«وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتا فَكَرِهْتُمُوهُ
غيبت صورتى از كنش اجتماعى است كه رودررو و مستقيم شكل نمى گيرد، بلكه به شكل غيرمستقيم و در غياب ديگرى عيبى را از وى مطرح مى سازد كه اگر بشنود موجب رنجش و ناراحتى وى خواهد شد. غيبت موجب فساد جامعه بشرى و نيز افزايش تضاد و تنش هاى اجتماعى است. در نتيجه شيوع غيبت، نه تنها ارتباطات اجتماعى سست مى شوند، بلكه امنيت و اعتماد اجتماعى بين افراد از بين خواهد رفت. ارتباطى كه در آن هر لحظه امكان بروز محرك هاى منفى وجود دارد، دوام چندانى نداشته و پايدار نمى ماند.
علّامه طباطبائى در فلسفه غيبت به اين مطلب اشاره دارند كه چون غيبت اجزاى جامعه بشرى را يكى پس از ديگرى فاسد مى سازد و از داشتن آن آثار صالحى كه از هر كس توقع مى رود، ساقط مى كند، شارع اسلام از غيبت نهى فرموده است. هر فرد از افراد جامعه بايد با افراد ديگر بياميزد و در كمال اطمينان خاطر و سلامتى از هر خطرى، با ديگران يكى شود و ترسى از ناحيه آنان به دل راه ندهد و با آنان مأنوس شود، نه اينكه از ديدن آنها بيزار باشد. در اين صورت، از تك تك افراد جامعه آثارى صالح عايد مى گردد و جامعه عينا مانند يك تن واحد مى شود. اما اگر فرد در اثر غيبت و بدگويى از ديگران ناراحت شود، با آنان قطع رابطه مى كند و اين قطع رابطه را هرچند اندك باشد، وقتى در بين همه افراد جامعه در نظر بگيريم، خسارت بزرگى به جامعه به حساب مى آيد. پس در حقيقت غيبت، بلايى است جامعه سوز كه مانند خوره اى در بدن راه مى يابد و اعضا را يكى پس از ديگرى مى خورد تا جايى كه بكلى رشته حيات را قطع مى سازد. انسان از روز ازل به حكم ضرورت براى اين اجتماع تشكيل داد كه يك زندگى اجتماعى داشته باشد و داراى منزلتى شايسته و صالح باشد، منزلتى كه به خاطر آن ديگران با او بياميزند و او با ديگران بياميزد، او از خير ديگران بهره مند، و ديگران از خير او برخوردار شوند. غيبت عامل مؤثرى است كه انسان را از اين منزلت ساقط كرده و اين هويت را از وى مى گيرد. آن وقت است كه «دواء» كه همان تشكيل جامعه از روز نخست بود، به صورت دردى بى دوا درمى آيد. غيبت در حقيقت، ابطال هويت و شخصيت اجتماعى افرادى است كه خودشان از آنچه پشت سرشان گفته مى شود، بى اطلاع اند و اگر از خطرى كه تهديدشان مى كند اطلاع داشته باشند از آن احتراز مى جويند. خداى سبحان بدين منظور پرده پوشى مى كند كه حكم فطرى بشر، يعنى گرايش به زندگى اجتماعى، حاصل شود و افراد بشر دور هم جمع شوند و با يكديگر تعاون داشته باشند. اگر اين پرده پوشى نبود، با در نظر گرفتن اينكه هيچ انسانى منزه از تمامى عيوب نيست، هرگز اجتماعى تشكيل نمى شد. جمله «أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتا فَكَرِهْتُمُوهُ» در ضمن مثالى به همين حقيقت اشاره مى كند. غيبت كردن مؤمن به منزله آن است كه يك انسانى گوشت برادر خود را درحالى كه او مرده است بخورد. دليل اين تشبيه، پذيرش اين پيش فرض است كه افراد جامعه اسلامى برادر يكديگرند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (حجرات: 10) و او را مرده مى خواند بدين دليل كه يك فرد از اينكه از او غيبت مى شود، بى خبر است (طباطبائى، 1374، ج 18، ص 484ـ486)
ريشه ها و نتايج تكبر
در سيره تربيتي امام هادي عليه السلام براي تربيت نفوس و زدودن صفات ناپسند از وجود آدمي به زمينه ها و ريشه هاي خودپسندي اشاره شده است. آن حضرت مي فرمايد: “مَنْ اَمِنَ مَكْرَ اللَّهِ وَ أَلِيمَ أَخْذِهِ تَكَبَّرَ حَتَّي يَحِلَّ بِهِ قَضَاوُهُ وَ نَافِذُ أَمْرِهِ وَ مَنْ كَانَ عَلَي بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هَانَتْ عَلَيْهِ مَصَائِبُ الدُّنْيَا وَلَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ؛ هر كس از مكر و مؤاخذه دردناك خداوند، خود را در امان احساس كند، تكبر مي ورزد تا اينكه با قضا و تقدير خداوند مواجه گردد؛ اما انساني كه بر دليل روشني از پروردگارش دست يافته است، مصيبتهاي دنيا بر او سخت نخواهد بود؛ گرچه قطعه قطعه شده و [اجزاء بدنش ] پراكنده شود.”
طبق اين رهنمودِ ارزشمند، هر شخصي در راه رسيدن به تكامل و مقام والاي انسانيت لازم است كه هرگز از وجود خداوند متعال و محاسبه و مؤاخذه اش غفلت نكند. غفلت از خداوند و روز معاد، انسان را به انواع مفاسد دچار مي كند و در حقيقت از خدا فراموشي به خود فراموشي تنزل يافته، هدف خود را در زندگي گم مي كند. چنين فرد غافلي از خود هرگز نمي پرسد كه:
از كجا آمده ام آمدنم بهر چه بود
به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم
اما اگر انسان خود را در پرتو نور الهي قرار دهد و از نسيم رحمت حق بهره ور گردد، هرگز در مقابل حوادث و مصائب دنيوي مغلوب نمي گردد؛ چرا كه به پشتوانه اي قوي همچون نيروي حق تكيه زده و در حصاري محكم پناه گرفته است.
بنابراين، ريشه مهم لغزشها، خطاها و آلوده شدن به صفات ناپسند، همان غفلت از خداوند و خود فراموشي است كه اشخاص را از رسيدن به اهداف والاي انساني باز مي دارد.
امام دهم عليه السلام در روايتي ديگر به عواقب زيانبار صفت ناپسند تكبر اشاره كرده و در اين مورد هشدار داده و فرموده است: “مَنْ رَضِيَ عَنْ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَيْهِ؛ هر كس از خود راضي باشد، غضب كنندگان بر او بسيار خواهند شد.”
صفت تكبر انسان را نه تنها در معرض خشم مردم، بلكه مورد غضب خداوند نيز قرار مي دهد كه در قرآن فرمود: “إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ"؛ “خداوند گردنكشان [و متكبران ] را دوست ندارد.”
عذاب جهنم و محروميت از الطاف الهي از ديگر رهاوردهاي تكبر است.
خويشتن را بزرگ مي بيني؟
راست گفتند يك دو بيند لوچ
در روايت آمده است كه روزي حضرت سليمان بن داودعليهما السلام امر كرد كه تمام پرندگان و انس و جن به همراه او بيرون آمده، در بساط شگفت انگيز سليمان عليه السلام جاي گيرند. دويست هزار نفر از بني آدم و دويست هزار نفر از جنيان با او بودند. بساط او به قدري بلند شد كه صداي تسبيح ملائكه را در آسمانها شنيد. سپس بساط او آن قدر پايين آمد كه كف پايش به دريا رسيد. در آن حال، ندايي آسماني به اصحاب سليمان عليه السلام گفت: اگر در دل فرمانرواي شما (سليمان عليه السلام) ذره اي تكبر بود، بيشتر از آنچه بلند كرده اند، او را به زمين فرو مي بردند.
ز خاك آفريدت خداوند پاك
پس اي بنده افتادگي كن چو خاك
تواضع سر رفعت افرازدت
تكبر به خاك اندر اندازدت