اقامه نماز
امام حسين (عليه السلام) در نامه اي به مردم كوفه نوشتند: «فإنّ السنّة قد أُميتت و إنّ البدعة قد أُحييت»
«سنّت رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نابود شده و بدعتها رواج يافته است». آن حضرت (عليه السلام) با قيام خونين خويش احكام و حدود الهي را احيا، و نماز را اقامه كرد.
نماز گزاردن، به تنهايي براي زنده نگاه داشتن دين بسنده نيست. نماز خواندن، يك تعبير نارساي عرفي است. مكتبي كه نماز را ستون دين مي داند، دستورش نيز مطابق اين آموزه است. از اينرو، در آيات و روايات، همواره سخن از اقامه نماز است، نه خواندن آن؛ زيرا ستون برپا كردني است، نه خواندني. اگر نماز برپاداشته نشود، همه اجزاي دين فرو خواهد ريخت و اقامه نماز، به معرفت و خلوص و اداي آن در ابتداي وقت است. خصيصه عمود دين بودن نماز سبب شد تا در اذان و اقامه كه به مثابه دالان ورودي نماز است، با تعبير ويژه «حيّ علي الصلاة»، به نماز ترغيب شود و چنين تعبيري درباره عبادتهاي ديگر مانند روزه، حج… ديده نمي شود.
اگر پدران و مادران، همواره نماز را در اوّل وقت بخوانند و به آن اهميت دهند، فرزندان نيز به نماز گرايش مي يابند و نمازگزاران رياكاري كه «چون به خلوت مي روند، آن كار ديگر ميكنند» ،نقش دين در زندگي آنان بسيار كمرنگ است. اينان تنها نماز مي خوانند و هرگز آن را اقامه نمي كنند؛ زيرا نمي دانند كه مخاطب نمازشان خداست؛ خدايي كه پيش از انذار انسان از دوزخ، او را به شرم و حيا از خويش فرا ميخواند. در سوره «علق» كه در ابتداي بعثت نازل گرديده، چنين آمده است: آيا انسان گناهكار نميداند كه خدا كردار او را مي بيند؛ (أ لم يعلم بأنّ الله يري)
انسان نخست به حيا دعوت شده است تا در برابر نگاه خدا خويشتن را به گناه نيالايد و ترساندن از كيفر الهي در واپسين مرحله است؛ آنگاه كه هيچ تربيتي در انسان كارگر نمي افتد؛ زيرا «آخر الدواء الكى».
قرآن كريم، افزون بر فرمان اقامه نماز، همگان را به اقامه اصل دين فرا ميخواند. اين دستور، اختصاصي به مسلمانان ندارد، بلكه به منزله فرهنگ جهاني دين الهي به شمار ميآيد و همه موحّدان را دربر ميگيرد؛ (شرع لكم من الدين ما وصّي به نوحاً و الّذي أوحينا إليك و ما وصّينا به إبراهيم و موسي و عيسي أن أقيموا الدّين و لا تتفرّقوا فيه كبر علي المشركين ما تدعوهم إليه الله يجتبي إليه من يشاء )
خلاصه آنكه:
1. آنچه در قلمرو تاريخ طبيعي است، محكوم دگرگوني و زوال است. 2. آنچه صبغه فراطبيعي دارد، مصون از فناست. 3. سند اين دو قضيّه در متن آنها نهفته است؛ زيرا منطقه طبيعتْ صحنه جهش، حركت، برخورد و سرانجام، زوال است و ساحت فراطبيعتْ ميدان ثبات، تجرّد، دوام و خلود است؛ (ما عندكم ينفد و ما عند الله باقٍ)
چيزي كه براي وجه خداست از آسيب سيلان و حركت مصون است؛ (كلّ شيءٍ هالك إلاّ وجهَه)
فرصت را از دست ندهيم
قال امیر المومنین علیه السلام:
«اضاعه الفرصه غصه»
از دست دادن فرصت، مايه غم و انده است.
شرح:
عمر انسان كوتاه و زودگذر است، و فرصتهاى زندگى كوتاهتر و زودگذرتر از آن. هر روزى كه از عمر انسان مىگذرد، تعدادى از فرصتهاى زندگى او نيز براى هميشه از دست مىرود و نابود ميشود.
چون فرصتهاى زندگى، ديگر قابل بازگشت نيستند، بايد از هر فرصتى بهترين استفاده را بكنيم.
استفاده كردن از فرصت، يعنى اينكه هر كارى را در وقت مناسب انجام دهيم.
اگر فرصتى كه امروز، براى انجام كارى در اختيار ما است از دست برود، فردا، براى آن كار، فرصتى نخواهد بود. چون فرصتهاى فردا هم، مخصوص كارهاى ديگران است كه هر يك بايد در وقت خود انجام شود، و ديگر نمى توانيم كارى را كه فرصت انجامش امروز بوده، براى فردا بگذاريم، در آن صورت، كارهايى هم كه بايد در فرصتهاى فردا انجام شود، عقب مىافتد، و اگر كار به همين شكل پيش برود، تمام فرصتهاى روزهاى آينده ما نيز، تباه مىشوند و از دست مىروند.
پس هر كارى را، بايد در فرصت مناسب آن كار انجام داد، وگرنه ممكن است كه ديگر، هيچگاه فرصتى براى انجام آن پيدا نشود.
مثلا سنين كودكى و نوجوانى، فرصت مناسب تحصيل علم و آموختن دانش است. كس كه چنين فرصت مناسبى را از دست برهد، در سالهاى بعد، گرفتاريهاى زندگى، اشتغال به كار و تأمين معاش، رسيدگى به امور خانه و همسر و فرزندان، و دهها مسئوليت ديگر، به او اجازه و فرصت تحصيل نخواهد داد.
بهمين دليل است كه انسان بايد هر فرصتى را كه پيش مىآيد، غنيمت بشمارد و از آن بهترين استفاده را بكند. و گرنه، از دست دادن فرصت، مايه غم و اندوهى مىشود كه به هيچ قيمتى، قابل جبران نخواهد بود.
انتخاب اصلح
امام خمینی(ره) :
دنبال کاندیدای اشراف نمیرویم
ما هم کاندیدای خودمان را میگوییم در باب رئیس جمهور. میگردیم پیدا میکنیم؛ مراجعه میکنیم به همه جا؛ پیدا میکنیم یک نفری که صالح است برای این کار یعنی دزد نیست، نمیخواهد که جیب خودش را پر بکند، امتحان داده در کارهایی که کرده است، شناخت داریم نسبت به او؛ او را معرفی میکنیم که آقا این و لو از طایفه حمالها باشد، صحیح باشد. البته مطلع هم باید باشد و لو از طبقه سوم باشد. دنبال اشراف نمیرویم که اشراف را تعیین کنیم، دنبال آدم صالح میرویم. این آدم صالح وقتی که در راس واقع شد، این آدم صالحْ دولتِ صالح پیش میآورد؛ دولتِ غلط نمیآورد پیش، دولت فاسد نمیآورد.
سخنرانی 57/10/10
ارزش كار فكري، عقيدتي براي شيعيان
امام حسين عليه السلام، از كسي پرسيدند:
"أَيُّهُما أَحَبُّ اِلَيْكَ: رَجُلٌ يَرومُ قَتْلَ مِسْكينٍ قَدْ ضَعُفَ، تُنْقِذُهُ مِنْ يَدِهِ؟ أَوْ ناصِبٌ يُريدُ اِضْلالَ مِسْكينٍ مُؤْمِنٍ مِنْ ضُعَفاءِ شيعَتِنا تَفْتَحُ عَلَيْهِ ما يَمْتَنِعُ الْمِسْكينُ بِهِ مِنْهُ وَ يُفْحِمُهُ وَ يُكْسِرُهُ بِحُجَجِ اللَّهِ تَعالي ؟؛ كداميك از اين دو كار نزد تو محبوب تر است: مردي مي خواهد بيچاره ناتواني را بكشد، تو او را از دستش نجات مي دهي، يا فردي ناصبي مي خواهد مؤمن درمانده ضعيفي از شيعيان ما را به گمراهي بكشاند، تو راهي را بر او مي گشايي كه اين مسكين با آن [راه ] از او (ناصبي) دوري كرده و او را با براهين الهي خاموش كرده و شكست دهد؟”
سپس خود حضرت فرمودند: آري، اگر اين فرد را از دست آن دشمن ناصبي نجات دهي ارزشمندتر است كه خداي بزرگ مي فرمايد: “وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَميعاً"؛ “أَي وَ مَنْ أَحْياها وَ أَرْشَدَهامِنْ كُفْرٍ اِلي ايمانٍ فَكَأَنَّما أَحْياالنَّاسَ جَميعاً مِنْ قَبْلِ أَنْ يَقْتُلَهُمُ بِسُيُوفِ الْحَديدِ؛ يعني و هركه آن [نفس ]را زنده نمايد و از كفر به ايمان ارشاد كند، گويي همه مردم را از كشتار با شمشيرهاي آهنين زنده نگهداشته است.”
و در ادامه همين مطلب فرمود:
"فَضْلُ كافِلِ يَتيمِ الِ مُحَمَّدٍ - أَلْمُنْقَطِعِ عَنْ مَواليهِ، النَّاشِبِ في رُتْبَةِ الْجَهْلِ، يُخْرِجُهُ مِنْ جَهْلِهِ، وَ يُوَضِّحُ لَهُ ما اِشْتَبَهَ عَلَيْهِ - عَلي فَضْلِ كافِلِ يَتيمٍ يُطْعِمُهُ وَ يَسْقيهِ، كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَي السَّهاءِ؛ برتري كسي كه يتيم خاندان محمّدصلي الله عليه وآله را - كه از رهبران خود جدا شده و در جهل و ناداني سقوط كرده است - از نظر فكري اداره مي كند و او را از ناداني مي رهاند، و آنچه را كه براي او مشتبه شده برايش توضيح مي دهد بر كسي كه به يتيمي غذا و آشاميدني مي خوراند، همانند برتري خورشيد نسبت به [ستاره كم رنگ ] سهاء است.
تعريف مؤمن
قال الامام الحسين عليه السلام:
“اِنَّ الْمُؤْمِنَ اِتّخَذَ اللَّهَ عِصْمَتَهُ، وَ قَوْلَهُ مِرْآتَهُ، فَمَرَّةً يَنْظُرُ في نَعْتِ الْمُؤمِنينَ، وَ تارَةً يَنْظُرُ في وَصْفِ الْمُتَجَبِّرينَ، فَهُوَ مِنْهُ في لَطائِفَ، وَ مِنْ نَفْسِهِ في تَعارُفٍ، وَ مِنْ فَطِنَتِهِ في يَقينٍ،وَ مِنْ قُدْسِهِ عَلي تَمْكينٍ
همانا مؤمن خدا را [موجب ] مصونيت خود قرار داده، و سخن خدا را آينه خود قرار داده است، زماني در صفات مؤمنان نظر مي كند، و زماني در صفات زورگويان مي نگرد و از اين گونه
توجّه، نكته هاي زيبا مي آموزد و نفس خويش را مي شناسد، و به زيركي نفس خود يقين دارد، و بر طهارت نفس خود قدرت دارد.”