فواید امام غایب
آفتاب وجود امام بر عالم وجود میتابد و به همه هستی فیض میرساند و در این میان برای بشریت و به ویژه جامعه مسلمین و امت شیعه و معتقد به او برکات و خیرات بیشتری دارد که به نمونههایی از آن میپردازیم:
امید بخشی
از سرمایههای مهم زندگی، امید است. امید مایه حیات و نشاط و پویایی است. امید عامل حرکت و اقدام است. وجود امام در عالم، موجب امید به آینده ای روشن و سراسر شور و اشتیاق است. شیعه، پیوسته و در طول تاریخ هزار و چهارصدساله، به انواع بلاها و سختیها گرفتار شده است و آن چه به عنوان نیروئی بزرگ و پشتوانه ای استوار، او را به ایستادگی و تسلیم نشدن و حرکت و تلاش، واداشته است؛ امید به آینده سبز مؤمنین و دین باوران بوده است. آینده ای که خیالی و افسانه ای نیست؛ آینده ای که نزدیک است و میتواند نزدیک تر باشد. زیرا آن که باید رهبری قیام را به عهده گیرد زنده است و هر لحظه پا به رکاب؛ و این من و تو و مائیم که باید آماده باشیم.
پایداری مکتب
هر جامعه ای برای حفظ تشکیلات خود و ادامه راه تا رسیدن به مقصد مورد نظر، نیاز به وجود رهبری آگاه دارد تا اجتماع، تحت نظر و فرماندهی او در مسیر صحیح، حرکت کند. وجود رهبر، پشتوانه بزرگی برای افراد است تا در یک سازماندهی منظّم، دستاوردهای قبلی را حفظ کنند و به تقویت برنامههای آینده، همّت گمارند. رهبر زنده و فعّال، گرچه در میان جمعیت و افراد خود نباشد از ترسیم خطوط اصلی و ارائه راهکارهای کلّی، کوتاهی نمی کند و به واسطههای گوناگون، نسبت به راههای انحرافی، هشدار میدهد.
امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف گرچه در غیبت است ولی وجود او عامل جدّی برای حفظ مکتب شیعه است. او با آگاهی کامل از توطئههای دشمنان، به شیوههای مختلف، مرزهای فکری شیعیان را پاسداری میکند و آن گاه که دشمن فریبکار با وسیلهها و ابزارهای گوناگون، اصول مکتب و اعتقادات مردم را نشانه میگیرد، با هدایت و ارشاد عالمان و برگزیدگان، راههای نفود او را میبندد.
برای نمونه، عنایت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به شیعیان بحرین را از زبان علاّمه مجلسی میشنویم:
در روزگار گذشته، فرمانروایی ناصبی بر بحرین حکومت میکرد، که وزیرش در دشمنی با شیعیان آن جا، گوی سبقت را از او ربوده بود. روزی وزیر بر فرمانروا وارد شد و اناری را به دست او داد، که به صورت طبیعی این واژهها بر پوست آن نقش بسته بود: «لا اله الا الله، محمّد رسول الله و ابوبکر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسول الله». فرمانروا از دیدن آن بسیار در شگفت شد و به وزیر گفت: این، نشانه ای آشکار و دلیلی نیرومند بر بطلان مذهب تشیع است. نظر تو درباره ی شیعیان بحرین چیست؟ وزیر پاسخ داد: به باور من، باید آنان را حاضر کنیم و این نشانه را به ایشان ارایه دهیم. اگر آن را پذیرفتند که از مذهب خود دست میکشند وگرنه آنان را میان گزینش سه چیز مخیر میکنیم؛ پاسخی قانع کننده بیاورند یا جزیه بدهند و یا این که مردان شان را میکشیم زنان و فرزندان شان را اسیر میکنیم و اموال شان را به غنیمت میبریم.
فرمانروا، رأی او را پذیرفت و دانشمندان شیعه را نزد خود فراخواند. آن گاه انار را به ایشان نشان داد و گفت: اگر در این باره دلیلی روشن نیاورید، شما را میکشم و زنان و فرزندان تان را اسیر میکنم یا این که باید جزیه بدهید. دانشمندان شیعه، سه روز از او مهلت خواستند. آنان پس از گفت وگوی فراوان به این نتیجه رسیدند که از میان خود، ده نفر از صالحان و پرهیزگاران بحرین را برگزینند. آن گاه از میان این ده نفر نیز سه نفر را برگزیدند و به یکی از آن سه نفر گفتند: تو امشب به سوی صحرا برو و به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف استغاثه کن و از او، راه رهایی از این مصیبت را بپرس؛ زیرا او، امام و صاحب ماست.
آن مرد چنین کرد، ولی موفّق به زیارت حضرت نشد. شب دوم نیز نفر دوم را فرستادند. او نیز پاسخی دریافت نکرد. شب آخر، نفر سوم را که محمّد بن عیسی نام داشت فرستادند. او به صحرا رفت و با گریه و زاری از حضرت، درخواست کمک کرد. چون آخر شب شد، شنید مردی خطاب به او میگوید: ای محمّد بن عیسی! چرا تو را به این حال میبینم و چرا به سوی بیابان بیرون آمده ای؟ محمّد بن عیسی از آن مرد خواست که او را به حال خود واگذارد. او فرمود: ای محمّد بن عیسی! منم صاحب الزمان. حاجت خود را بازگو! محمدبن عیسی گفت: اگر تو صاحب الزمانی، داستان مرا میدانی و به گفتن من نیاز نیست. فرمود: راست میگویی. تو به دلیل آن مصیبتی که بر شما وارد شده است، به این جا آمده ای. عرض کرد: آری، شما میدانید چه بر ما رسیده است و شما امام و پناه ما هستید. پس آن حضرت فرمود: ای محمدبن عیسی! در خانه ی آن وزیر لعنة الله علیه درخت اناری است. هنگامی که درخت تازه انار آورده بود، او از گِل، قالبی به شکل انار ساخت. آن را نصف کرد و در میان آن، این جملات را نوشت. سپس قالب را بر روی انار که کوچک بود، گذاشت و آن را بست. چون انار در میان آن قالب بزرگ شد، آن واژهها بر روی آن نقش بست! فردا نزد فرمانروا میروی و به او میگویی که من پاسخ تو را در خانه ی وزیر میدهم. چون به خانه ی وزیر رفتید، پیش از وزیر به فلان اتاق برو! کیسه ی سفیدی خواهی یافت که قالب گِلی در آن است. آن را به فرمانروا نشان ده. نشانه ی دیگر این که به فرمانروا بگو: که معجزه ی دیگر ما این است که چون انار را دو نیم کنید، جز دود و خاکستر چیزی در آن نیست!
محمدبن عیسی از این سخنان بسیار شادمان شد و به نزد شیعیان بازگشت. روز دیگر، آنان پیش فرمانروا رفتند و هر آن چه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرموده بود، آشکار گشت.
فرمانروای بحرین با دیدن این معجزه به تشیع گروید و دستور داد وزیر حیله گر را به قتل رساندند.