شر حسودان!
” حسد” يك خوى زشت شيطانى است كه بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ايمان و تنگ نظرى و بخل در وجود انسان پيدا مىشود، و به معنى درخواست و آرزوى زوال نعمت از ديگرى است.
حسد سرچشمه بسيارى از گناهان كبيره است.
حسد همانگونه كه در روايات وارد شده است ايمان انسان را مىخورد و از بين مىبرد همانگونه كه آتش هيزم را! همانگونه كه امام باقر ع مىفرمايد:
ان الحسد ليأكل الايمان كما تاكل النار الحطب
در حديث ديگرى از امام صادق آمده است
آفة الدين الحسد و العجب و الفخر
: آفت دين” حسد” است و” خود بزرگبينى” و” تفاخر”
اين به خاطر آن است كه حسود در واقع معترض به حكمت خدا است كه كه چرا به افرادى نعمت بخشيده؟ و مشمول عنايت خود قرار داده است؟ همانگونه كه در آيه 54 نساء مىخوانيم: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.
كار حسد ممكن است به جايى رسد كه حتى براى زوال نعمت از شخص محسود خود را به آب و آتش زند و نابود كند، چنان كه نمونه اش در داستانها و تواريخ معروف است.
در نكوهش حسد همين بس كه نخستين قتلى كه در جهان واقع شد از ناحيه” قابيل” نسبت به برادرش” هابيل” بر اثر انگيزه” حسد” بود.
” حسودان” هميشه يكى از موانع راه انبيا و اوليا بودهاند، و لذا قرآن مجيد به پيامبر ص دستور مىدهد كه از شر حاسدان به خدا و رب فلق پناه برد.
شناخت حجت الهی
ادامه شرح دعای اللهم عرفنی نفسک……
آنچه تا اینجا بیان شد، شمّه ای از شؤون و مقامات حجّتهای الهی؛ یعنی ائمه معصومین علیهم السلام به طور فشرده و اشاره میباشد.
و امّا مراد از کلمه “حجّت” در این دعا، شخص اقدس قطب زمان و ولیّ دوران، حضرت امام دوازدهم حجة بن الحسن العسکری ارواح العالمین له الفداء میباشد؛ زیرا دعا مربوط به زمان غیبت است و چنان که مکرر تذکّر داده شد، دعا کننده، مؤمن و عارف به خدا و رسول خدا و حجّتهای خدا میباشد و در این دعا یا مسألت معرفت کامل تر و مددهای عرفانی و غیبی بیشتر مینماید و یا از خداوند متعال ثبات و بقای بر ولایت حضرت مهدی علیه السلام را طلب میکند؛ زیرا بیم تزلزل فکری و خطر انحرافات عقیدتی در این عصر بسیار است و بر حسب بعضی روایات، جز کسانی که خدا دل آنها را به ایمان امتحان و آزمایش کرده باشد، بر عقیده به امامت آن حضرت ثابت نمی مانند.
و آخرین نکته ای که در شرح دعای شریف به عرض میرسد، ارتباط ضلالت از دین با نشناختن حجت و امام است که با مطالبی که در ضمن شرح جملههای دیگر بیان شد، کاملاً معلوم میشود که یکی از فواید بزرگ نصب حجت و امام، منحرف نشدن مؤمنان از راه راست است که با وجود چنین مرجعی الهی و علامت یقینی، هر کس او را مقتدا قرار دهد و از تخلف نکند و پیشی نگیرد و از ارشادات و هدایتهای او تخطی ننماید، از دینش گمراه نخواهد شد و اگر در ایمان به امامت و معرفت حجت لغزشی پیدا کند و ثابت نماند، از دین گمراه میشود.
این خصیصه ایمن از ضلالت به وسیله تمسّک به امام علیه السلام، خصیصه ای است که در حدیث “ثقلین” و در احادیث دیگر بسیار به آن تصریح شده است و هریک از ائمه معصومین علیهم السلام در عصر خود، به آن بر سایر امّت امتیاز دارند و گذشت زمان و زندگی و سیره امامان و علوم و معارفی که از آنها صادر شده و اصحاب و علمایی که در مکتب و مدرسه اهل بیت علیهم السلام تربیت شدند نیز ثابت نمود که این بزرگواران به علوم و فضایل اخلاقی و عملی که دارند، دارای این امتیازند و اهلیت عنایات خاص و درجات متعالی را که به آنها عطا شده است، دارند.
و از جمله صدها حدیث و روایت که در این موضوع صراحت دارند، میتوانید شمّه ای را در نهج البلاغه مطالعه فرمایید. مانند اینکه در خطبه دوم میفرماید:
«هُمْ أَساسُ الدِّینِ وَعِمادُ الْیَقِینِ، إِلَیْهِمْ یَفِیءُ الْغالِی وَبِهِمْ یُلْحَقُ التّالِی»؛
«اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله که اساس دین و ستون یقین هستند به سوی ایشان بازگردانده میشود غالی (مفرط و از حدّ برون شده) و به ایشان ملحق و پیوست میشود تالی».
و در خطبه دیگر میفرماید:
«إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله کَمَثَلِ نُجُومِ السَّمآءِ، إِذا خَوی نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ»؛
«آگاه باشید مثل آل محمّد صلی الله علیه و آله مثل ستارگان آسمان است که هرگاه ستاره ای غروب نماید، ستاره دیگری طلوع میکند».
و در خطبه دیگر میفرماید:
«نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَمَحَطُّ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفُ الْمَلآئِکَةِ وَمَعادِنُ الْعِلْمِ وَیَنابِیعُ الْحُکْمِ، ناصِرُنا وَمُحِبُّنا یَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ وَعَدُوُّنا وَمُبْغِضُنا یَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ»؛
«ما درخت نبوّت و فرودگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان و معدنهای علم و چشمههای حکمتیم، یاری کننده و دوست ما منتظر رحمت و دشمن ما منتظر سخط است».
و در خطبه دیگر میفرماید: «به خدا سوگند به تحقیق، تبلیغ رسالات و اتمام وعدهها و تمام کلمات را تعلیم شدم و درهای حکم و روشنی امر (یعنی اینها شؤونی است که اهل بیت به آنها اختصاص دارند) نزد ما اهل بیت است».
اینها بعضی از شؤونی است که به ائمه طاهرین علیهم السلام اختصاص دارد، سایر شؤون و مقامات و درجات آنها با بررسی کتابهای اهل سنّت و تألیفات علمای شیعه مانند: مناقب ابن شهرآشوب و کشف الغمه و بحارالانوار و مطالعه تواریخ زندگی آن بزرگواران و علوم و معارفی که از ایشان در تفسیر و الهیات و فقه و اخلاق صادر شده است، معلوم و شناخته میشود.
اين قدرت غلبه بر هوای نفس را که در ماه رمضان بدست آوردید، نگاه دارید
اين قدرت غلبه بر هوای نفس را که در ماه رمضان بدست آوردید، نگاه دارید
رهبر معظم انقلاب:
همه بدبختیهای بشر بر اثر پیروی ازهوای نفس است.
اگر انسان این قدرت را بیابد که برخواهش نفس غلبه پیدا کند، رستگار شده.
ماه رمضان این را در شما بوجود آورده.
پاداشی را که خدا در اوقات ضیافت خود به شما داده، نگاه دارید و رابطه خود را باخدا محکم کنید.
۷۸/۱۰/۱۸
علي مداري حقّ
ادامه
از اينجا به پرسشي مستور و مطوي پاسخ داده ميشود و آن اينكه، در هر كدام از سبق و لحوق و معيّتْ ملاك خاص معتبر است؛ يعني اگر گفته شد: «الف» و «باء» معيّت دارند، اين سئوال مطوّي است كه اين دو، در چه چيز معيّت دارند و ملاك معيت اين دو چيز چيست. گاهي ملاك معيّت خارج از طرفين است، مانند معيّت دو جسمِ متمكن كه ملاك معيّت آنها مكان واحد است و نظير معيت دو رخداد مُتزمِّن كه ملاك معيّت آنها زمان واحد است، و گاهي ملاك معيّت خارج از طرفين نيست بلكه يكي از آن دو به منزله اصل و ديگري به منزله فرع محسوب ميشود و ملاك معيتِ اصلو فرعْ همان اصلاست؛نظير معيّت زمان ومتزمّن كه ملاك معيّت آنها در اينجا همان زمان استكه متَزمّن خاص آنرا همراهي ميكند.ملاك معيّت علمِ حق يا خُلق و عمل حق با انسان كامل معصوم همان هويّت اصيل انسان كامل معصوم است، نه بيرون از آن؛ گرچه ملاك حق بودن هر شخص يا شيء به ربط وجودي آن با هويّت مطلق الهي است كه حق محض است و بر اثر اطلاق ذاتي و عدم تناهي آن نه مقابل دارد و نه «مَعْ».
از اين رهگذر معناي «عليّ مع الحق والحق مع عليّ» روشن ميشود كه حقِ فعلي(نه حقّ ذاتي) علي مدار است و علي(عليهالسلام) كه در مقام ظهور و فعل خدا حقّ ممثّل است منشأ ظهور علوم صائب و اخلاق و اعمال صالح خواهد بود.
علي مداري حقّ
علي مداري حقّ
مطلب ديگري كه مأثور از اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) است و زمينه مساعدي براي تبيين حيات عارفانه علوي است اين است: «عليّ مَعَ الحقّ والحق مع علي، يدُور معه حيثما دار»؛ يعني علي(عليهالسلام) با حق است و در مدار حق ميگردد و هر جا حق باشد علي(عليهالسلام) آنجاست، يا آنكه حق در مدار علي(عليهالسلام) ميگردد و هر جا علي(عليهالسلام) باشد وجود حق را در آنجا ميتوان كشف كرد.
تشريح اين مطلب كه ضمير «يدور» به حق برميگردد و ضمير «دار» به علي(عليهالسلام) يا به عكس، در پرتو تحليلي ميسّر است كه بدون عنايت به آن حق مداري علي(عليهالسلام) يا علي مداري حق روشن نميشود:
براي «حق» معاني گونهگون ياد شده است كه دو معناي آن در اينجا مطرح است و شايد مرجع معاني ديگر همين دو معنا باشد. البته براي دو معناي آن نيز جامع مشتركي وجود دارد كه مانع توهم اشتراك لفظي است.
معناي اول حق، همان «هويت مطلق لابشرط مقسمي» است كه نزد اهل معرفت عين ذات خداوند است و چنين حقي هرگز مقابل ندارد؛ زيرا حقِ مزبور همان حقيقت مطلق و نامتناهي است كه غير از عدم محض و «لَيْسِ» صرف چيزي در مقابل آن نيست و اگر به چنين مقابلي عنوان باطل اطلاق شود حتماً تقابل آن با حق از سنخ تقابل تناقض است، نه عدم و ملكه؛ زيرا باطل در اينجا به معناي عدم محض است، و عدم صرف صلاحيت و شأنيت هيچ چيز را ندارد. پس تقابل آن با حق از صنف تقابل متناقضان است، نه غير آن: (ذلك بأنّ الله هو الحق وأنّ مايدعون من دونه هوالباطل وأنّ الله هو العلي الكبير (لقمان/30)) حق به اين معنا همانطور كه مقابل ندارد «مَعْ» و مصاحب هم نخواهد داشت؛ يعني هرگز چيزي، با خدا نبوده و نيست، در عين آنكه خدا با همه اشيا و اشخاص هست؛ زيرا هر چه فرض شود ممكن است و هر ممكني محتاج به واجب و معلول او و بعد از او خواهد بود. پس فرض صحيح ندارد كه چيزي با خدا باشد. بنابراين، خداوند حقّ محض است و چيزي با حق صرف نبوده و نيست.