آموزش مفهوم خدا به کودکان...
آموزش مفهوم خداوند به کودک با استفاده از داستان
کودکان الفتی شیرین و باور نکردنی با داستان دارند. برخی از مشکلات بزرگ رفتاری کودکان را میتوان با طرح داستان تغییر داد یا آمادگی ذهنی تغییر را در آنها به وجود آورد. همچنین میتوان از داستان برای انتقال بهتر مفاهیم بهره گرفت؛ شیوهای که عملا در قرآن توصیه شده است. در معرفی خدا به کودکان نیز، زمینه استفاده از این روش بسیار مهیاست.
سورههای مختلف قرآن، سیره و روش زندگی پیشوایان دینی، روش بزرگان و دانشمندان و نیز منش انسانهای بزرگی که با تکیه بر قدرت خداوند توانستهاند کارهای بسیار مهمی در زندگی خود داشته باشند، میتوانند در خدمت خداشناسی کودکان قرار گیرند.
فضایل امیرالمومنین را بخوانیم...
براى امير المومنين علی عليه السلام نامه اى از معاويه رسيد.
حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد : ” از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى علی:
اى على !
در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين: عايشه و اصحاب رسول خدا؛ طلحه و زبير كردى اكنون مهياى جنگ باش “
حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت:
از طرف عبدالله
تو به رياست مى نازى و من به بندگى خداوند.
من آماده جنگ هستم به همان نشان كه ” انا قاتل جدك و عمك و خالك: من همان کس هستم که پدربزرگ و عمو و داییت را کُشته ام “
سپس نامه را مهر و امضاء کرد و از یارانش كه در محضرش بودند ، پرسيد : كيست كه اين نامه را به شام ببرد ؟
كسى جواب نداد
دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار طِرِمّاح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد: على جان! من حاضرم. حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد، فرمود:
طِرِمّاح! به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش طرماح گفت: سمعاً و طاعةً آنگاه نامه را گرفت وبوسیدو روی چشمهایش گذاشت و بسوى شام حركت كرد.
معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از یاران على را به او رساند.
معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد دستور انجام شد.
طِرِمّاح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد، بى اعتنا به همه آنها با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت، خود را به معاويه رساندودرکنار معاویه روی صندلی همانطور كه او بر مسندش لميده بود، طرماح نيز روی صندلی لم داد و پاهايش را دراز كرد. اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه ” پاهايت را جمع كن ” اما او گفت: تا او پاهايش را جمع نكند, من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد.
عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت: اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند. معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند، از او پرسيد: از نزد كه به خدمت كه آمده اى ؟
طرماح گفت: از طرف خليفه برحق, اسدالله، عين الله، اذن الله، وجه الله، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن، معاوية بن ابى سفيان. معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين تربیت شده درمکتب على عليه السلام را ساكت كند، گفت: نامه را بده ببينم، طرماح گفت: روى پاهايت مى ايستى، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم.
معاويه گفت: نامه را به عمرو عاص بده. طرماح گفت: اميرى كه ظالم است، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم. معاويه گفت: نامه را به يزيد بده.
طرماح گفت: ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه اش.
معاويه پرسيد: پس چه كنيم ؟
طرماح گفت : همان كه گفتم.
بالاخره معاويه بلندشدودستهایش رادرازکردونامه را گرفت و خواند بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد: ” على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است مهياى نبرد باش “
طرماح برخاست و گفت: من خودم جواب نامه ات را مى دهم:
ستارگان وماه تازمانی ستاره وماه هستندکه ازخورشیدخبری نباشد. على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت سپس خواست برود كه معاويه گفت ” طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو “
طرماح گفت: من دستهایم راکوتاه کرده ام که زبانم وپاهایم درازست و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت.
معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت: حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يك ساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد، از من طرفدارى كند.
با تصرف و تلخیص
( الأختصاص شیخ مفید, ص ١٣٨)
حکایت تفسیر قرآن ابن عباس و معاویه
معاویه وارد مکه شد، گروهی بر معاویه وارد شدند و گفتند: آیا میدانی که ابن عباس تفسیر قرآن میکنه؟
معاویه گفت: ابن عباس پسر عمه ی پیغمبر بوده، او از هاشمیان است! اگر او نکند که تفسیر کند؟!
گفتند: تفسیر میکند آیات رو به نفع علی بن ابیطالب! ما از این شاکی هستیم!
معاویه گفت: خودم رسما وارد مجلس میشوم و جمعشان را برهم میزنم.
معاویه وارد مجلس تفسیر ابن عباس میشود، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیات میکرد که معاویه هیچ جای اعتراضی برخود ندید!
بعد از مجلس معاویه رو به ابن عباس کرد و گفت: ابن عباس تو تفسیر آیات می کنی یا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو می کنی؟!
ابن عباس: معاویه به من بگو کجای قرآن است که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ از خودت هم سوال میکنم جواب میدهی؟
“انَّما اَنتَ مُنذِرُ وَلِکُلِ قَومِ هاد” این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه: رسول خدا فرمود منذر این امت منم و هادی وجود علی بن ابیطالب است! ولی ابن عباس حتما باید این آیه را بخوانی؟!
ابن عباس: “اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا” بگو این آیه برای کیست معاویه؟
معاویه: این هم قصه ی طهارت و عصمت علی بن ابیطالب و اهل بیتش است، درست! ولی حتما باید این را بخوانی؟
ابن عباس: “اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُوتونَ الزَّکوةَ وَ هُم رکِعون” معاویه این آیه برای کیست؟
معاویه: زمانی که علی بن ابیطالب انگشتر در راه خدا داد این آیه بر حق علی نازل شد، قبول دارم! ولی حتما این را باید بخوانی؟
ابن عباس: “عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَاِ العَظیم” معاویه بگو این آیه در حق کیست؟
معاویه: رسول خدا فرمود خبر عظیم علی بن ابیطالب است که هم مردم ازش میپیرسند و هم من از علی خواهم پرسید، ولی ابن عباس حتما باید این را بخوانی؟
ابن عباس: “وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمیعا وَ لا تَفَرَّقوا” بگو ببینم این آیه برای کیست؟
معاویه: پیغمبر فرمود حبل الله علی بن ابیطالب است دست به دامن علی بزنید و جای دیگر نروید که گمراه میشوید. ولی باید همین را تفسیر کنی؟
ابن عباس: “کَفی بِاللهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکُم” این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه: این قصه قصه ی علم علی بین ابیطالب است که خدا همه ی علم جاری رو در سیره ی او تعریف میکند، ولی لازم است حتما این را بخوانی؟
ابن عباس: “قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ” بگو به من که این آیه برای کیست؟
معاویه: این هم ماجرای مباهله با اهل نجران است که خدا در این آیه علی بن ابیطالب را نفس پیغمبر میخواند، ولی برای مردم حتما باید همین را بخوانی؟
ابن عباس: “ساَلَ سائِلٌ بِعَذابِ واقِع” این آیه برای چیست معاویه؟
معاویه: روز غدیر شخصی نزد رسول خدا آمد و گفت این سخنان از خودت بود یا از خدا؟ پیغمبر فرمود امر رسالت بود، شخص رو به پیغمبر کردو گفت به خدا بگو بر من عذاب وارد کند که تحمل ولایت علی را ندارم و خداوند جلوی همگان دشمن علی را هلاک کرد، ابن عباس قبول دارم! آیا باید همین آیه را بخوانی؟
ابن عباس: “یا اَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیک” این آیه دیگر برای چیست معاویه؟
معاویه: این هم ماجرای ابلاغ ولایت علی بن ابیطالب است قبول دارم! ولی این را حتما باید بازگو کنی؟
ابن عباس: “اَلیومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم” معاویه به من بگو این دگر برای کیست؟
معاویه: این آیه هم اکمال دیانت در پرتوی ولایت علی بن ابیطالب است ولی آیه ای دیگر بخوان نه این!
ابن عباس از جا بلند شد و گفت:
معاویه به من بگو کجای قرآن را بخوانم که فضل علی بن ابیطالب نباشد؟! کجا را بخوانم که از علی بیان نشده باشد؟!
معاویه: اصلا ابن عباس بخوان “اِذا زُلزِلَتِ الارضُ زِلزالَها”
ابن عباس: معاویه در این مورد هم شرمندتم که حتی این آیه هم فضل علی بن ابیطالب است
معاویه: علی در این آیه دگر چه میکند ابن عباس؟!
ابن عباس: نشنیدی بعد از رسول خدا یک سال نگذشته بود که زلزله ای بر مدینه آمد که همه ی مردم از شدت وحشت از خانه به در شده بودند و علی در میانشان حاضر شد و خواند این آیه را و پایش را بر زمین کوبید و فرمود: زمین! ابوتراب بر تو امر می کند آرام گیر!
معاویه که از غضب بر خود می پیچید گفت:
ابن عباس راحت بگو تا قرآن باشد، علی هم خواهد بود…
بحار الانوار ج ۴۴ ص ۱۲۵
نماز شیرین
داستانک نماز…
دقیقههای آخر بازی است. یک گل دیگر بزنیم، تمام است.
هربار که حریف به دروازه ما نزدیک میشود آقاجون وارد حالت آماده باش میشود، انگار خودش مشغول بازی است. صدای اذان مسجد، توی خانهمان میپیچد. آقاجون بیخیالِ تلویزیون و فوتبال و همهچی، از جا بلند میشود تا وضو بگیرد. بشقاب میوهای که پوست گرفتهام را به سمتش میگیرم تا کمی دیگر بنشیند. یک ورق لیمو شیرین برمیدارد و توی دهانش میگذارد و میگوید: «نماز مثل لیموشیرین است، هرچه از وقتش بگذرد تلخ میشود.»