مسؤليّت ما در برابر غدير
براي آگاهي از اصل و ميزان مسؤليت ما در برابر غدير ابتدا لازم است از خود بپرسيم جهان معاصر چقدر غدير را ميشناسد و از عمق آن آگاه است؟ و اگر نمي شناسد چه كسي مقصر است؟ و ما نسبت به آن چه وظيفه اي داريم و مسؤليتمان در برابر خدا وجوامع اسلامي چيست؟
واقعيت آن است كه نسل كنوني هيچ گونه درك وتصور صحيحي از غدير ندارد و مسؤليت مستقيم آن در درجه اول به عهده خود ماست. اگر ما بدرستي به وظيفه خود عمل ميكرديم ومفهوم آن را براي مردم روشن ميساختيم، اكنون در وضعيتي بهتر از آنچه اكنون در آن هستيم، به سر ميبرديم. ما ميبايست براي مردم جهان توضيح ميداديم كه غدير يعني
تلاش براي ايجاد و گسترش رفاه و راحتي و پيشرفت و ترقي و فراواني و آبادي جوامع انساني. غدير يعني تساوي متصديان امور اقتصادي و مالي با ديگر افراد جامعه و ممنوعيت رانت خواري و باند بازيهاي آنان. در فرهنگ غدير مسؤلان امور مالي كساني آند كه صرفا امانت دار مردم اند و نه بيشتر. و سرانجام غدير يعني اينكه خداوند از واليان عدل پيمان گرفته است كه زندگي خود را در سطح پايين ترين افراد جامعه قرار دهند و در خورد و خوراك و مسكن و پوشاك و رفاه و راحت و امثال آن همپاي آنان باشند.
ما مسؤليت بس بزرگي در قبال غدير و امير المؤمنين عليه السلام داريم و لازم است به وظيفه خود نسبت به اين رخداد عمل كنيم.
از مهمترين اين وظايف در حال حاضر اقدام به نشر مفاهيم غدير و بهره مند ساختن عموم مردمان از اين مائده آسماني است. در غير اين صورت مشكل بتوان اميدوار بود كه دست حكام و ستمگران از سر محرومان كوتاه شود و روزي بيايد كه بشر از وضعيت هولناك كنوني اش آزاد گشته و به ساحل امنيت و رفاه و عدالت و آزادي برسد.
پس وقتي سخن از غدير به ميان ميآيد، معنايي جز يادكردن اين اوصاف و اين روح بلندي كه در وجود امير المؤمنين عليه السلام تجسّم پيدا كرده است ندارد.
ما مسؤليت بس بزرگي در قبال غدير و امير المؤمنين عليه السلام داريم و لازم است به وظيفه خود نسبت به اين رخداد عمل كنيم.
از مهمترين اين وظايف در حال حاضر اقدام به نشر مفاهيم غدير و بهره مند ساختن عموم مردمان از اين مائده آسماني است. در غير اين صورت مشكل بتوان اميدوار بود كه دست حكام و ستمگران از سر محرومان كوتاه شود و روزي بيايد كه بشر از وضعيت هولناك كنوني اش آزاد گشته و به ساحل امنيت و رفاه و عدالت و آزادي برسد.
پس وقتي سخن از غدير به ميان ميآيد، معنايي جز يادكردن اين اوصاف و اين روح بلندي كه در وجود امير المؤمنين عليه السلام تجسّم پيدا كرده است ندارد.
و آيا تاريخ بار ديگر حاكم عادلي چون علي عليه السلام را به خود ميبيند كه چون او با ضعيف ترين مردمان هم دردي و مواسات كند؟
و اينجاست كه مفهوم آن فرمايش امام رضا عليه السلام بهتر روشن ميشود كه فرمود: لو عرف الناس فضل
هذا اليوم بحقيقته لصافحتهم الملائكة في كل يوم عشر مرّات.
اگر مردم به حقيقت و باطن روز غدير پي ميبردند، روزانه ده بار فرشتگان به ديدنشان آمده و با آنان مصافحه ميكردند.
حدیث غدیر
پس از آن که آوای برپایی نماز جماعت به امامت خاتم پیامبران حضرت محمّد مصطفی صلی اللّه علیه و آله در صحرای جحفه طنین افکند و تمام آن جمعِ بسیار صف بستند، حضرت نماز ظهر را با آنان اقامه فرمود. سپس از جا برخاسته و در مقابل آنان ایستاد و فرمود:
أیّها الناس! قد نبّأنی اللطیف الخبیر أنّه لم یعمّر نبی إلّا نصف عمر الّذی قبله، و إنّی أُوشک أنْ أُدعی فأُجیب، و إنّی مسؤول و أنتم مسؤولون. فما ذا أنتم قائلون؟
ای مردم! پروردگار لطیف و دانا مرا آگاه نموده که هر پیامبری نصف عمر پیامبر پیش از خودش زندگی خواهد کرد. پس زمان دعوت من نیز نزدیک گشته و من به زودی آن را خواهم پذیرفت. پس بدانید - درباره آن چه انجام دادهام - از من سؤال خواهند کرد و شما نیز بازخواست میشوید. آن هنگام شما چه خواهید گفت؟
قالوا: نشهد أنّک قد بلّغت و نصحت و جهدت. فجزاک اللّه خیراً؛
پاسخ دادند: همگی شهادت میدهیم که تو پیام الهی را بر ما رسانده و ما را نصیحت نمودی و در این راه تلاش بسیار کردی. خدا تو را جزای نیک دهد.
حضرت فرمود:
أ لستم تشهدون أنْ لا إله إلّا اللّه، و أنّ محمداً عبده و رسوله، و أنّ جنّته حقّ، و ناره حقّ، و أنّ الموت حقّ، و أنّ الساعة آتیة لا ریب فیها، و أنّ اللّه یبعث من فی القبور؟
آیا شهادت میدهید که هیچ معبودی جز خدا نیست و محمد بنده و پیامبر اوست و بهشت و دوزخ و مرگ حق است و شکی در قیامت نیست و خدا تمام مردگان را برخواهد انگیخت؟
پاسخ دادند: بر همه اینها شهادت میدهیم.
حضرت فرمود:
اللهمّ! اشهد؛
خدایا! تو بر سخن اینان گواه باش.
سپس فرمود:
أیّها الناس! ألا تسمعون؟
ای مردم! آیا سخنان مرا خوب میشنوید؟
پاسخ گفتند: آری.
فرمود:
فإنّی فرط علی الحوض، و أنتم واردون عَلَیَّ الحوض، و إنَّ عرضه ما بین صنعاء و بصری، فیه أقداح عدد النجوم من فضّة، فانظروا کیف تخلفونی فی الثقلین؛
بدانید که من در کنار حوض خواهم بود که شما بر من وارد میشوید.
وسعت این حوض همچون فاصله شهر صنعای یمن تا بصرای دمشق است و جامهایی از نقره به عدد ستارگان آسمان بر آن شناور است.
پس نیک بنگرید که پس از من چگونه از این دو شیء گران بها (که پس از خود بر جای میگذارم) پیروی میکنید؟
برخی پرسیدند: کدام دو شیء ای رسول خدا؟!
حضرت فرمود:
الثقل الأکبر کتاب اللّه، طرف بید اللّه عزّ و جلّ و طرف بأیدیکم، فتمسّکوا به لا تضلّوا، و الآخر الأصغر عترتی، و إنّ اللطیف الخبیر نبّأنی أنّهما لن یتفرقا حتی یردا عَلَیَّ الحوض. فسألت ذلک لهما ربّی، فلا تقدموهما فتهلکوا، و لا تقصروا عنهما فتهلکوا؛
ثقل اکبر همان کتاب خدا که یک سوی آن در نزد پروردگار و سوی دیگرش در دست شماست؛ و ثقل کوچک تر که عترت من است. به این دو تمسّک کنید تا گمراه نگردید. خداوند لطیف خبیر مرا آگاه نموده که این دو هرگز از هم جدا نمی گردند تا آن که در کنار حوض بر من وارد آیند. من نیز همین را در مورد آن دو از پروردگارم مسئلت نمودم. پس، از آن دو پیشی نگیرید که هلاک میگردید و عقب نیز نمانید که نابود میشوید.
سپس آن حضرت دست علی علیه السلام را گرفته بلند نمود تا تمام آن جماعت ایشان را دیدند و ادامه داد و فرمود:
أیّها الناس! من أوْلی الناس بالمؤمنین من أنفسهم؟
ای مردم! چه کسی بر مؤمنان از خودشان صاحب اختیارتر است؟
پاسخ دادند: خدا و پیامبرش بهتر میدانند.
حضرت فرمود:
إنّ اللّه مولای، و أنا مولی المؤمنین، و أنا أولی بهم من أنفسهم. فمن کنت مولاه فعلیٌّ مولاه؛
خدای متعال مولای من و من مولای مؤمنان هستم و از خودشان بر ایشان شایسته ترم. پس هر که را من مولای او هستم، علی مولای اوست.
و این جمله را سه بار تکرار فرمود و ادامه داد:
اللّهمّ والِ من والاه، و عادِ من عاداه، و أحبّ من أحبّه، و أبغض من أبغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و أدر الحقّ معه حیث دار.
ألا فلیبلّغ الشاهدُ الغائبَ؛
پروردگارا! بر هر کس ولایتش را پذیرفت ولی باش و با آن کس که با او عداوت نمود دشمن باش و هرکه او را دوست داشت دوست بدار و بر هر که به او بغض نمود خشم گیر.
یاورش را یار باش و هر کس که او را رها نمود رهایش کن.
و حق را هرگونه که او بود به دورش قرار ده.
آگاه باشید که شاهدان این سخن را باید به غائبان برسانند.
وصف على از زبان پيامبر عليهماالسّلام
در آن ميدانى كه پيامبر اعظم، عقل كل، خاتم رسل و هادى سبل صلّى الله عليه و آله و سلّم، بر حسب احاديث معتبر و مشهور بين المسلمين، از آن حضرت، آن همه تمجيدات و تعريفات رسا و پر از معنا فرموده باشد و او را با حق و با قرآن، و حق و قرآن را با او و لازم الاتصال و غير قابل افتراق دانسته باشد، و گاه فرموده باشد:
«وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي فِيكَ مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فِيكَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ لِلْبَرَكَةِ. »
و گاهى با زبان معجزْ بيان و حقيقت ترجمان، فرموده باشد:
«لَوْ أَنَّ الْبَحْرَ مِدَادٌ وَ الْغِيَاضَ أَقْلَامٌ وَ الْإِنْسَ كُتَّابٌ وَ الْجِنَّ حُسَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ. »
يا ارزش يكى از ميدان هاى جهاد آن مجاهد فى سبيل الله را در راه اعلاى كلمة الله و دفاع از حق، افضل از عبادت جنّ و انس و يا تمام امّت معرفى كرده باشد، ديگران در مدح و ثناء آن حضرت چه مى توانند بگويند؟!
همه در برابر آفتاب جهان تاب محمدى و درياى بيكران علم احمدى صلوات الله عليه و آله، چون ذرّه و قطره، بلكه از آن هم كمترند.
اعتراف همگان به عجز از وصف على عليه السلام
وَ ماذا يقُولُ النّاسُ في مَدْحِ مَنْ اتَتْ مَدائِحُهُ الغَرّاءَ في مُحْكَمِ الذِّكْرِ
كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست كه تر كنند سر انگشت و صفحه بشمارند.
از آن شخصيت عظيم كه بعد از رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم اشرف كلمات الهيّه، اكبر آيات ربّانيه، ادلّ دلايل جامعه، اتمّ براهين ساطعه، وسايل كافيه و مظهر العجايب و معدن الغرايب است و مالك كلّ عظمت هاى انسان مافوق و برتر و خليفة الله بر حق است و دوستى او عنوان صحيفه مؤمن و علامت طهارت مولد است، اگر انسان، همه زبان هاى گويا را در دهان داشته باشد و با هر كدام از آنها جاودانه مدح و ثنا بگويد، از حرف نخستين مدح او، بيشتر نخواهد گفت و زبان حالش اين شعر خواهد بود:
اين شرح بى نهايت كز وصف يار گفتندحرفى است از هزاران كاندر عبارت آمد
كلام بزرگان در مدح اميرالمؤمنين عليه السلام
حقيقت اين است كه با جملهها و كلماتى كه حروف آنها از بيست و نه حرف بيشتر نيست، نمى توان از بزرگ بنده خاص و مخلص خدا، كه در آيات بسيارى از قرآن، خداوند متعال، خود او را وصف و مدح فرموده است، توصيف و ستايش كرد؛
وَ إن قَمِيصاً خيطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍوَ عِشْرينَ حَرْفاً عَنْ مَعاليهِ قَاصِرٌ
مدايح شايسته اى كه از آن امام عظيم، رهبر موحّدان، پيشواى مجاهدان، سرور زهّاد و دادگران و اميرمؤمنان شده، هر چه رسا و شيوا بوده، به ناحيه اى از نواحى عظمت آن حضرت اشارت دارد.
آن كه در مجلس معاويه و به درخواست و اصرار او، امام را به اين سخنان توصيف كرد:
«كَانَ وَ اللهِ بَعِيدَ الْمُدَى شَدِيدَ الْقُوَى يَقُولُ فَصْلًا وَ يَحْكُمُ عَدْلًا يَتَفَجَّرُ الْعِلْمُ مِنْ جَوَانِبِهِ وَ تَنْطِقُ الْحِكْمَةُ مِنْ نَوَاحِيهِ يَسْتَوْحِشُ مِنَ الدُّنْيَا وَ زَهْرَتِهَا وَ يَسْتَأْنِسُ بِاللَّيْلِ وَ وَحْشَتِهِ كَانَ وَ اللهِ غَزِيرَ الْعَبْرَةِ طَوِيلَ الْفِكْرَةِ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ وَ يُخَاطِبُ نَفْسَهُ وَ يُنَاجِي رَبَّهُ يُعْجِبُهُ مِنَ اللِّبَاسِ مَا خَشِنَ وَ مِنَ الطَّعَامِ مَا جَشِبَ كَانَ وَ اللَّهِ فِينَا كَأَحَدِنَا»
و آن كه با اين جمله ى كوتاه « إحتياجُ الكُلِّ إلَيْهِ وَ إسْتِغْنائُه عَنِ الكُلِّ دَليلٌ عَلى أنَّه إمَامُ الكُلِ».
او را ستود، و آن كه در وصف كلامش مى گفت:
«كَلامُهُ دُونَ كَلامِ الخَالِقِ وَ فَوْقَ كَلامِ الْمَخْلُوقينَ»
و آن كه مى گفت:
«لَوْلا عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَر» و «لَوْ لَا سَيْفُهُ لَمَا قَامَ لِلْإسْلامِ عَمُودٌ»
وآن كه مى گفت:
«قُتِلَ في مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدَّةِ عَدْلِهِ»
و آن بانوى شجاع و با معرفتى كه او را در حضور معاويه به اين دو شعر، مدح نمود:
«صَلَّى الإلهُ عَلى جِسْمٍ تَضَمَّنَهُ قَبْرٌ فَاصْبَحَ فيهِ الْعَدْلُ مَدْفوناً
قَدْ حالَفَ الْحَقُّ لا يبْغي بِهِ بَدَلًافَصارَ بِالْعَدْلِ وَ الايمَانِ مَقْروناً»
و آن مرد مسيحى كه آن شخصيت بزرگ آفرينش و آن يگانه نمايش كمال وجود محمّدى را به اين جمله ستايش كرده است:
«في عَقيدَتي انَّ عَليَّ بْنَ أَبي طالِب اوَّلُ عَرَبِيّ لازَمَ الرُّوحَ الْكُلِّيةَ فَجاوَرَها وَ سامَرَها»
و آن شاعر پاك نهاد كه سروده است:
ابر دوش پيغمبر پاك رأى خدا دست سود و خداوند پاى
و آن كه اين شرف و عزّت را به اين بيان شرح داد:
«النّبِي الْمُصْطَفى قالَ لَنالَيلَة الْمِعْراجِ لَمّا صَعِدَهُ
وَضَعَ اللهُ عَلى ظَهْري يداًفَارانِي الْقَلْبَ انْ قَدْ بَرَّدَهُ
وَ عَلِيٌ واضِعُ رِجْلَيهِ لي بِمَكان وَضَعَ اللهُ يدَهُ»
همه و هر يك به منقبتى از مناقب آن حضرت اشارتى كرده اند.
با اين همه كه علما و حكما، چهارده قرن است از فضايل او گفته اند، تا علم، فضيلت، زهد، عدل و كمالات انسانى مورد ستايش است، آيندگان او را ستايش خواهند كرد.
و با اين قصايد و اشعار بى شمار و هزارها كتاب و مقاله كه پيرامون شرح شخصيت اين انسان أكمل و والا نوشته اند
و همه داد سخن را داده اند، باز هم همانند روزهاى نخست براى گويندگان و انديشمندان، مجال سخن باز و بلكه بازتر شده است.
همان طور كه در احاديث شريفه بيان شده است، على عليه السّلام معجزه اى است كه خداوند به رسول گرامى اش خاتم الانبياء صلّى الله عليه و آله و سلّم عطا فرمود؛ معجزه اى كه از همه معجزات انبياى گذشته، بزرگتر و حيرت انگيزتر است؛ و بجاست كه بگوييم اين سخن حضرت صادق عليه السّلام را:
«الصُّورَةُ الإنْسَانِيَّةُ هِيَ أكْبَرُ حُجَجِ اللهِ عَلى خَلْقِهِ وَ هِيَ الكِتابُ الَّذي كَتَبَه بِيَدِهِ وَ هِيَ الهَيْكَلُ الّذي بَناهُ بِحِكْمَتِهِ وَ هِيَ مَجْمُوعُ صُوَرِ العَالَمينَ وَ هِيَ المُخْتَصَرُ مِنَ العُلُومِ في اللَّوحِ الْمَحْفُوظِ»
به واسطه شخصيتى، مثل على عليه السّلام بيان واقع و حقيقت مى شود.
با عالم بزرگ معتزله ابن أبى الحديد هم نوا شده، مى گوييم:
«هُوَ النَّبَأُ الْمَكْنُونُ وَ الجَوْهَرُ الّذي تَجَسَّدَ مِنْ نُورٍ مِنَ القُدْسِ زاهِر
وَ وَارِثُ عِلْمِ المُصْطَفى وَ شَقيقِه أخاً وَ نَظيراً فِي العلى و الأواصِر
وَ ذُو المُعْجِزاتِ الوَاضِحاتِ أقلّهاالظُّهور عَلى مُسْتَوْدِعاتِ السَّرائر
ألا إنَّما التَّوْحيدُ لَوْلا عُلومُهُ كَعَرْضَةِ ضِلّيلٍ وَ نَهْبَةِ كافر»
پس، سزاوار است كه زمين ادب ببوسيم، و خداوند متعال را به نعمت ولايت آن حضرت و فرزندان بزرگوارش، تا حضرت
صاحب وقت، ولى عصر و مالك امر، مولانا المهدى ارواح العالمين له الفداء حمد و سپاس بگوييم:
الْحَمْدُللهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّكينَ بِولايةِ اميرَالْمُؤْمِنينَ وَ الْائِمَّةِ الْمَعْصُومينَ سِيّما خاتَمِهِمْ وَ قائِمِهِمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَيهِمْ اجْمَعينَ.