منافق پروري
۴. منافق پروري
جامعه اي كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم ايجاد نمودند جامعه اي بود كه آثار جاهلي از آن زدوده شده بود و ادامه اين روند مستلزم برپايي غدير بود، ولي نفي غدير آثار سويي را جايگزين تحولي كرد كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم روحيه نفاق و منافق پروري از همان روزهاي پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در جامعه جلوه كرد و اميرالمؤمنين عليه السلام حتّي پس از به دست گرفتن حكومت با منافقان مواجه بود. جريان صفين و افرادي كه در ركاب اميرالمؤمنين عليه السلام بودند، با اصرار، حضرت را وادار به حكميت ميكنند تا جنگي را كه بر حضرت تحميل شده بود و حضرت در مقام دفاع بودند و در آستانه پيروزي قرار داشت تمام كنند و در نهايت به حكميت انجاميد. همانهايي كه با اصرار موفقيت قريب الوقوع اميرالمؤمنين عليه السلام را به مسلخ حكميت كشاندند، پس از پايان جنگ به اميرالمؤمنين عليه السلام اعتراض كردند كه چرا حكميت را پذيرفت و با شعارهايي چون «الحكم للَّه لا لك ولا لأصحابك يا علي» و شعار «لا حكم إلاّ للَّه» كه مغالطه اي آشكار بود، روحيه نفاق و دورويي خود را بروز دادند.
بسياري از اصحاب حضرت، طراحان چنين رفتار و شعارسازيهاي بر ضد اميرالمؤمنين عليه السلام را «منافقان» خواندند و يقيناً اينان منافق بودند، زيرا اگر در قاموس مفهوم نفاق مصداقي وجود داشته باشد، يقيناً همين دسته اند كه بر ضد اميرالمؤمنين عليه السلام شعار ميدادند در حالي كه در ركاب حضرت بودند و به چيزي اعتراض ميكردند كه خود بر حضرت تحميل كرده بودند. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم در حديثي، در وصف منافق ميفرمايند:
« … لا يبغضك إلاّ منافق؛ تنها منافقان نسبت به تو (علي عليه السلام) دشمني و بغض ميورزند».
جنگ افروزي عليه اميرالمؤمنين عليه السلام
۳. جنگ افروزي عليه اميرالمؤمنين عليه السلام
پس از اين كه اميرالمؤمنين عليه السلام به خواست افراد جامعه حكومت را پذيرفتند، عدالت و برابري را در جامعه گستراندند و هيچ ظلمي را بر جامعه روا نمي دانستند. افرادي نيز بودند كه انگيزههاي ظالمانه داشتند و منافع خود را در همراهي با اميرالمؤمنين عليه السلام نمي ديدند. لذا در پي تضعيف پايههاي حكومت اميرالمؤمنين عليه السلام برآمدند و از هر وسيله اي براي رسيدن به اين هدف بهره ميگرفتند. آنان به بهانه جويي ميپرداختند و جنگ و نزاع و اختلاف به راه ميانداختند و بدين وسيله هم خود و هم بسياري از افراد جامعه را در مقابل حضرت علي عليه السلام قرار ميدادند. اين فتنه انگيزان غالباً از وابستگان حاكمان پيشين بودند. جنگ جمل، صفين و خوارج نمونههايي از جنگ افروزي آنان و تحميل نبرد بر اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه بارزترين پيامدهاي نفي غدير به شمار ميرود. جنگ جمل به سركردگي عايشه و افرادي چون: طلحه، زبير و عبداللَّه بن زبير به راه افتاد. طلحه و زبير كه در آغاز حكومت حضرت علي عليه السلام با ايشان بيعت كرده بودند، پيمان شكستند. آنان با بيعت خود خواهان منافعي چون فرمانروايي بصره و كوفه بودند، ولي اميرالمؤمنين عليه السلام با واضح بيني خود آنان را ناكام گذارد. سرانجام مخفيانه مدينه را به سوي مكّه ترك كردند و در آن جا با استفاده از بيت المالِ غارت شده از سوي امويان، خون خواهي عثمان، عثمان را بهانه كردند و با تشكيل ارتشي رهسپار بصره شدند و آن جا را تصرف كردند كه در نهايت، اميرالمؤمنين عليه السلام آنان را شكست داد.
جنگ صفين هم يكي ديگر از آن جنگهايي بود كه از سوي معاويه بر ضد اميرالمؤمنين عليه السلام به راه افتاد. دليل به وجود آمدن اين جنگ، حكومت معاويه بر شام بود كه از سوي عثمان و در راستاي نصب قبيله گرايي و بازگشت به عصر جاهليت صورت گرفته بود. حضرت علي عليه السلام به ابقاي حكومت او تن نمي دادند. معاويه كه منافع و حكومت خود را در خطر ميديد، با فريفتن برخي اصحاب، ايجاد اختلاف در صفوف آنان، جوّ سازي عليه امام عليه السلام و تطميع و تهديد توانست جنگي را بر ضدّ اميرالمؤمنين عليه السلام راه اندازد. پس از ورود در جنگ و زماني كه خود را در يك قدمي شكست مفتضحانه ديد با سر دادن شعارهاي فريبنده و نفوذ در ياران امام عليه السلام، حضرت را وادار به پذيرش حكميت كرد. البته كيفيت اين حكميت از پيش مشخص شده بود. پس از آن كه امام عليه السلام به حكميت تن داد و توطئه معاويه كارساز شد، همان كساني كه با اصرار حضرت را وادار به پذيرش حكميت نموده بودند با عنوان خوارج نبردي ديگر را در نهروان بر حضرت تحميل كردند. تمام اين وقايع نتيجه نفي غدير بود، چرا كه فاصله ۲۵ ساله ميان حاكميت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم و اميرالمؤمنين عليه السلام، حكومت در اختيار كساني بود كه غدير را به كناري گذاشته بودند و سنتهاي جاهلي به جامعه بازگردانده شده بود.
تحريف شريعت
۲. تحريف شريعت
پس از پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم بسياري از مباني شريعت مبين اسلام دستخوش تحريف شد و قدرتمندان، دين را بر حسب سلايق و به مقتضاي رأي شخصي تغيير ميدادند. زمينههايي براي امكان تحريف ايجاد كرده بودند كه از جمله آنها سلب آزادي بود. در جامعه آن روز هيچ كس آزادي روايت يك حديث از پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم را نداشت و حكام غاصب حتي اجازه جمع آوري قرآن را نمي دادند. حال اين سؤال پيش ميآيد كه مگر پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم غير از بيان شريعت، بيان ديگري هم داشتند؛ مگر قرآن شريعت نبود؟ آيا سيره پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم غير از شريعت بود؟
در حقيقت، تحريف واقعيت دين با آزادي ممكن نبود. از جمله تحريفهايي كه حاكمان غاصب پايه گذاري كردند، در مورد نماز نافله شبهاي ماه مبارك رمضان بود كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم تشريع
فرمودند. پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نماز نافله ماه رمضان را در مسجد به جا ميآوردند. عده اي اين نماز را به جماعت خواندند، ولي پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم فرمودند: اين نماز به جماعت خوانده نمي شود، بلكه بايد فرادا به جاي آورده شود. پس از رحلت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم عمر بن الخطاب در مخالفت با بيان پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم به رأي خود اقدام به برپايي نافله در ماه رمضان به جماعت نمود و نام آن را «نماز تراويح» نهاد. موارد بسيار ديگري از تحريف شريعت از سوي حاكمان وجود دارد كه در محلهاي خودش ذكر شده است و همه كم و بيش ميدانيد.
سلب آزادي
نفي اين موهبت و مصادره حكومت از حضرت علي عليه السلام آثار سويي در جامعه پديد آورد كه به برخي از آنها اشاره ميكنم:
۱. سلب آزادي
اگر در دنياي امروز از آزادي سخن گفته ميشود و يا به همين مقداري كه آزادي وجود دارد بايد آن را مرهون مولي الموحدين اميرالمؤمنين عليه السلام دانست. البته سخن درباره پس از واقعه غدير و در نبود پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم است، زيرا پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم در دوران حاكميت خود آزادي را در جامعه گستراند و پس از رحلت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم بود كه اين آزادي از جامعه سلب شد. اختناق موجود در دنياي فعلي به سبب نفي غدير است، چرا كه با جلوگيري از برپايي حكومت اميرمؤمنان عليه السلام مانع گسترش آزادي گرديدند. نزاعهاي فراواني كه در جامعه چهره نموده است و جاهليت را حيات مجدد بخشيده، جنگهاي بسياري به راه انداخته شد كه نام آن را «حروب الردّة» گذاشتند و استمرار چنين جنگهايي تا به امروز، جان ميليونها انسان را گرفته و هماره ادامه دارد، نتيجه نفي غدير است.
طي مدت بيست و پنج ساله حكومت غاصبان، چنان جوّ خفقان و اختناق بر جامعه حاكم شده بود كه هيچ كس حق نداشت از پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم حتي يك روايت نقل كند. اميرالمؤمنين عليه السلام و ديگران گرفتار چنين جوّي بودند. پسر عمر ميگويد: من در زمان پدرم نمي توانستم حتّي حديثي كه از رسول گرامي اسلام شنيده بودم نقل كنم. در صورتي كه شخصي حديثي از رسول اللَّه صلي الله عليه وآله وسلم نقل ميكرد به تحمل شلاق محكوم ميشد، ولي اميرالمؤمنين عليه السلام پس از به دست گرفتن حكومت كوتاه مدت، جوّ اختناق را از بين بردند و آزادي را به جامعه بازگرداندند.
آثار نفي غدير
با نگاهي گذرا به دوران چهار سال و چند ماهه حكومت امام علي عليه السلام به حجم زيانهايي كه در نتيجه نفي غدير بر مسلمانان و جامعه بشري وارد شد پي ميبريم. پس از ۲۵ سال حكومت مدّعيان خلافت روش حكومتي پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم به فراموشي سپرده شد.
نفي غدير، آثار و پيامدهاي ناگوار و بي حسابي براي مسلمانان و حتّي براي بشريّت به همراه داشته است، زيرا دگرگوني بسياري در كيفيت حيات بشري ايجاد نموده كه خسارت مطلق به شمار ميرود. بنابراين بيشترين ضرر نصيب جوامع گرديد تا خود حضرت. حضرت از دست يابي به يك موهبتي الهي محروم شدند كه در نتيجه، جامعه از نعمتهاي فراواني محروم شد، چرا كه خط و مشي حكومتي علي عليه السلام مشابه و در استمرار حكومت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم بود و همان سان كه حكومت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم براي جامعه سازنده بود، حكومت امام - هر چند كه پيامبر نبودند - ولي انعكاسي از حكومت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم بود و حضرتش در مسير تعيين شده الهي و پيامبر گام برمي داشتند كه ثمره آن برپايي عدالت، آزادي، نفي هر گونه ستيزه جويي و ايجاد جامعه اي سالم و آكنده از فضايل اخلاقي بود. روشن است كه تمام اين امور از مواهب الهي است كه با وجود موهبت خداداده به اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير، يعني امامت و ولايت آن حضرت محقق ميشد.