علی علیه السلام از زبان شاگردان
نمونه ديگري از بهره مندان مكتب پر بار علوي نقل مي كنيم تا روشن شود كه بزرگان علم درباره احاطه حكيمانه حضرت اميرمؤمنان علي (عليهالسلام) چه مي گويند.
در نهج البلاغه خطبه اي است كه اينگونه آغاز مي شود: «يا له مراماً ما أبعده وزوراً ما أغفله و خطراً ما أفظعه»؛
وه! كه چه مقصد بسيار دور و چه زيارت كنندگان بيخبر و چه كاري دشوار و مرگبار!
و در پايان آن چنين مي فرمايد: «إن للموت لغَمراتٍ هى أفظع من أن تُستغرَق بصفةٍ أو تَعتدل علي عقول أهل الدّنيا»؛
مرگ آنچنان بر هستي انسان مسلّط ميشود و او را فرا ميگيرد كه وصف پذير نيست، عقول دانشمندان، توان آن را ندارد كه پديده مرگ را به درستي تشريح كنند!
يكي از جمله هاي بلند خطبه مزبور اين است كه ميفرمايد: «لا يَتعارفون لِليلٍ صباحاً ولا لِنهارٍ مساءً أىّ الجديدَيْن ظَعنوا فيه كان عليهم سرمداً»؛ اينان خواه در شب سفر كنند و در سفر شب بميرند، يا در روز مسافرت كنند و روزْ رخت بر بندند، سرمدي خواهند شد.
اين جمله از غرر جمله هاي نهج البلاغه است و شارحان نيز در تشريح اين جمله كوششها كرده اند ولي بسياري از آنان به عمق اين جمله امام علي (عليه السلام) ره نيافته اند.
ابن ابي الحديد معتزلي در شرح اين خطبه ميگويد:
اين خطبه از عمقي عجيب برخوردار است و حاوي الفاظي بليغ، مشكل و فصيح است كه اگر كسي اين فصل از نهجالبلاغه را بررسي كند، خواهد فهميد كه آنچه معاويه گفته است كه: «كسي جز علي فصاحت را براي قريش بنيانگذاري نكرد» صحيح گفته است، اگر تمام فصحاي عرب در جايي جمع باشند و اين خطبه بر آنان قرائت شود شايسته است همگي به خاك افتاده، سجده كنند! همانگونه كه شعرا براي قول عدي بن رقاع سجده كردند و در جواب اعتراض عدهاي گفتند: ما جايگاههاي سجده در شعر را ميشناسيم، همانگونه كه شما جايگاههاي سجده در قرآن را ميشناسيد.
همان طور كه قرآن سورههايي دارد و در آن آياتي است كه اگر خوانده شود بايد سجده كرد، علي بن ابي طالب (عليه السلام) نيز خطبه هايي دارد (كه يكي از آنها همين خطبه است.) اگر آن را براي خردمندان فصيح و بليغ و كارشناسان فصاحت و بلاغت بخوانند، آنان بايد سجده كنند!.
اين نكته در حضور درس استاد، علامه طباطبايي (قدسسره) مطرح شد كه چگونه ابن ابي الحديد چنين تعبير بلندي دارد. استاد (رحمهالله) فرمود: ابن ابي الحديد گزاف نگفته است؛ زيرا سجده براي كلام خداست؛ همان محتواي قرآني است كه به صورت خطبه هاي علي (عليه السلام) درآمده است، سجده در حقيقت براي كلام خداوند است، نه براي كلام مخلوق او.
ابن ابي الحديد در ادامه ميگويد:
أُقسم بِمَن تُقسِم الأُمَم كُلُّها به لَقَد قرأت هذه الخطبة منذ خمسين سَنةٍ إلي الآن أكثر من ألف مرّة ما قرأتها قطّ إلاّ و أحْدثتْ عندى روعةً وخوفاً وعِظَةً….
قسم ياد مي كنم به آن مبدئي كه همه امّتها بدان سوگند ياد ميكنند كه من اين خطبه را از پنجاه سال پيش تاكنون، بيش از هزار بار خواندهام و هر بار كه ميخواندم برايم تازگي داشت و مطلب جديد و موعظه اي تازه در قلبم پديد مي آورد.
فرم در حال بارگذاری ...
مضطرى كه دعاى او به اجابت مىرسد كيست؟
گرچه خداوند دعاى همه را- هر گاه شرائطش جمع باشد- اجابت مىكند ولى در آيات فوق مخصوصا روى عنوان” مضطر” تكيه شده است، به اين دليل كه يكى از شرائط اجابت دعا آن است كه انسان چشم از عالم اسباب بكلى برگيرد
و تمام قلب و روحش را در اختيار خدا قرار دهد، همه چيز را از آن او بداند و حل هر مشكلى را به دست او ببيند، و اين درك و ديد در حال اضطرار دست مىدهد.
درست است كه عالم، عالم اسباب است، و مؤمن نهايت تلاش و كوشش خود را در اين زمينه به كار مىگيرد ولى هرگز در جهان اسباب گم نمىشود، همه را از بركت ذات پاك او مىبيند” ديدهاى نافذ و سبب سوراخ كن دارد كه اسباب را از بيخ و بن بر مىكند” و در پشت حجاب اسباب ذات” مسبب الاسباب” را مىبيند و همه چيز را از او مىخواهد.
آرى اگر انسان به اين مرحله برسد مهمترين شرط اجابت دعا را فراهم ساخته است.
جالب اينكه در بعضى از روايات اين آيه تفسير به قيام حضرت مهدى- صلوات اللَّه و سلامه عليه- شده.
در روايتى از امام باقرعلیه السلام مىخوانيم كه فرمود:
” به خدا سوگند گويا من مهدى ع را مىبينم كه پشت به حجر الاسود زده و خدا را به حق خود مىخواند … سپس فرمود: به خدا سوگند مضطر در كتاب اللَّه در آيه أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ … او است".
در حديث ديگرى از امام صادق علیه السلام چنين آمده:
” اين آيه در مورد مهدى از آل محمد ع نازل شده، به خدا سوگند مضطر او است، هنگامى كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز بجا مىآورد و دست به درگاه خداوند متعال بر مىدارد دعاى او را اجابت مىكند، ناراحتىها را بر طرف مىسازد، و او را خليفه روى زمين قرار مىدهد".
بدون شك منظور از اين تفسير- همانگونه كه نظائر آن را فراوان ديدهايم- منحصر ساختن مفهوم آيه به وجود مبارك مهدى عج نيست، بلكه آيه مفهوم گستردهاى دارد كه يكى از مصداقهاى روشن آن وجود مهدى ع است كه در آن زمان كه همه جا را فساد گرفته باشد، درها بسته شده، كارد به استخوان رسيده بشريت در بن بست سختى قرار گرفته، و حالت اضطرار در كل عالم نمايان است در آن هنگام در مقدسترين نقطه روى زمين دست به دعا برمىدارد و تقاضاى كشف سوء مىكند و خداوند اين دعا را سرآغاز انقلاب مقدس جهانى او قرار مىدهد و به مصداق وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ او و يارانش را خلفاى روى زمين مىكند .
فرم در حال بارگذاری ...
معارفی از جزء بیستم قرآن کریم
(أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ).
” آيا معبودهاى بى ارزش شما بهترند يا كسى كه دعاى مضطر و درمانده را به اجابت مىرساند و گرفتارى و بلا را بر طرف مىكند"؟!
در آن هنگام كه تمام درهاى عالم اسباب به روى انسان بسته مىشود كارد به استخوانش مىرسد، و از هر نظر درمانده و مضطر مىگردد، تنها كسى كه مىتواند قفل مشكلات را بگشايد، و بنبستها را بر طرف سازد، و نور اميد در دلها بپاشد، و درهاى رحمت به روى انسانها درمانده بگشايد، تنها ذات پاك او است و نه غير او.
از آنجا كه اين واقعيت به عنوان يك احساس فطرى در درون جان همه انسانها است، بت پرستان نيز به هنگامى كه در ميان امواج خروشان دريا گرفتار مىشوند تمام معبودهاى خود را فراموش كرده، دست به دامن لطف” اللَّه” مىزنند همانگونه كه قرآن مىگويد: فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ:” هنگامى كه سوار كشتى مىشوند خدا را مىخوانند در حالى كه پرستش را مخصوص او مىدانند (عنكبوت- 65).
سپس مىافزايد:
نه تنها مشكلات و ناراحتيها را بر طرف مىسازد بلكه” شما را خلفاى زمين قرار مىدهد” (وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ).
” آيا با اينهمه معبودى با خدا است"؟ (أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ).
” ولى شما كمتر متذكر مىشويد” و از اين دلائل روشن پند و اندرز نمىگيريد
(قَلِيلًا ما تَذَكَّرُونَ)
منظور از” خُلَفاءَ الْأَرْضِ” ممكن است به معنى ساكنان زمين و صاحبان آن باشد، چرا كه خدا با آن همه نعمت و اسباب رفاه و آسايش و آرامش كه در زمين قرار داده انسان را حكمران اين كره خاكى ساخته، و او را براى سلطه بر آن آماده كرده است.
و نيز ممكن است اشاره به اين باشد كه خدا ناموس حيات را چنين قرار داده كه دائما اقوامى مىآيند و جانشين اقوام ديگر مىشوند كه اگر اين تناوب نبود تكاملى صورت نمىگرفت .
تفسير نمونه، ج15، ص: 518
فرم در حال بارگذاری ...
ويژگيهاي زندگي امیر المومنین علي (علیه السلام)
ادامه
۶ - علي (عليه السلام) بعد از بعثت رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) تا رحلت آن حضرت يعني در طول ۲۳ سال، همواره همراه، همراز و همكار پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) بود، در سيزده سال قبل از هجرت (در بحران مبارزه شديد با مشركان) شريك تنگاتنگ غمهاي پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) بود، بيشترين دشواريها و رنجهاي اين دوره را تحمّل نمود و ده سال بعد از هجرت به سوي مدينه، يگانه مدافع اسلام و پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) از شر مشركان بود و براي حفظ جان (و هدف) پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) با كافران جنگيد و در اين راستا جانش را در طبق اخلاص نهاد و فداي پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) و سپر بلا براي اسلام نمود و اين شيوه ادامه داشت تا آن هنگام كه رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) رحلت كرد و خداوند او را به سوي بهشت خود برد و در ارجمندترين جايگاه بهشتي، جايش داد، هنگام رحلت رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم)،
علي (عليه السلام) ۳۳ سال داشت.
امت اسلام درباره امامت علي (عليه السلام) در همان روز رحلت پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) اختلاف نمودند، شيعيان او يعني همه بني هاشم و (افراد برجسته اي مانند: ) سلمان، عمّار، ابوذر، مقداد، خزيمة بن ثابت (ذوالشّهادتين)، ابوايّوب انصاري، جابر بن عبداللّه انصاري، ابوسعيد خدري. و امثال آنان از بزرگان مهاجر و انصار، معتقد بودند كه علي (عليه السلام) خليفه رسول خدا (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) بعد از آن حضرت است و امام برحق ميباشد؛ زيرا او در فضايل و راءي و كمالات بر همگان سبقت و برتري دارد، هم در ايمان و هم در علم و آگاهي به احكام و هم در جهاد و مبارزه با دشمنان، بر همه پيشي گرفته است و در زهد و پارسايي و خير و صلاح، بين او و ديگران، فاصله بسيار بود و اصلاً ديگران را نمي شد با او مقايسه كرد و در قرب منزلت و خويشاوندي به پيامبر (صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) هيچ كس چون او نبود.
فرم در حال بارگذاری ...
ملاک دیندارى و بى دینى
امام علی علیه السلام فرمودند: مِلاکُ الدّینِ مُخالَفَةُ الْهَوى؛ معیار دیندارى مخالفت با هواى نفس است»(1).
شرح حدیث:
هر چیزى ملاکى دارد که با آن سنجیده مى شود. ملاک دیندارى و بى دینى چیست؟ آیا ملاک دیندارى فقط نماز خواندن است؟ آیا حجاب به تنهایى مى تواند معیار قرار گیرد؟ همان گونه که بعضى مردم نماز یا حجاب را مرز دینداران و بى دینان معرّفى مى کنند. آیا کنترل زبان و حفظ آن مى تواند به تنهایى ترازوى سنجش دیندارى باشد؟
حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) در این روایت کوتاه و عمیق، معیار و ملاک جامع و کاملى را براى مسأله مورد بحث بیان فرموده است. هر چند امور مذکور نیز ملاک هستند; ولى ملاک کامل و فراگیر چیز دیگرى است، حتّى گاه مى شود که همان عبادت و حجاب و حفظ زبان بر اثر خواهش دل است. داستان معروف زیر شاهد خوبى بر این بحث است:
شخصى سالیان درازى در صف اوّل نماز جماعت شرکت مى کرد. روزى دیر به مسجد رسید و در صف آخر قرار گرفت، احساس بدى به او دست داد. با خود گفت: حالا مردم چه مى گویند! فلانى هر روز در صف اوّل بود، چرا امروز در صف آخر قرار گرفته است!؟ پس از این افکار و تخیّلات، ناگهان تکانى خورد که اى واى بر من! سالیان دراز نمازهایم را خراب کردم، باید همه را قضا کنم؟ چون آلوده به انگیزه غیر خدایى بود!
به همین جهت در روایتى مى خوانیم که: «مجذوب فراوانى نماز و روزه و سایر عبادات دیگران مشوید! چون گاهى این ها را از سرِ عادت انجام مى دهند، بلکه افراد را به راستگویى و أداى امانت امتحان کنید»(2). بنابراین آن کس که تابع عقل و فرمان خداست دیندار، و آن که تابع هواى نفس است بى دین است.
در تفسیر آیه شریفه (نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَکْفُرُ بِبَعْض)(3) این سؤال مطرح شده است: چرا خداوند بنى اسرائیل را به خاطر این کار سرزنش مى کند، در حالى که (نُؤْمِنُ بِبَعْض) که کار خوبى است; هر چند براى (وَ نَکْفُرُ بِبَعْض) مستحق سرزنش هستند؟
برخى از مفسرین گفته اند: «آن ایمان ببعض نیز بى ارزش بوده است، چون به چیزهایى ایمان مى آوردند که با هواى نفس آن ها سازگار بود. بنابراین در واقع ایمان به هواى نفس بود، نه ایمان به خدا!»(4).
خلاصه این که روایت فوق ملاک و معیار سنجش دینداران از بى دینان را مخالفت با هواى نفس مى شمارد و با این ترازوى دقیق مى توانیم میزان دیندارى خویش را به خوبى بسنجیم.
پی نوشت:
1. میزان الحکمة، باب 4041، حدیث 21135 (جلد دهم، صفحه 382).
2. میزان الحکمة، باب 300، حدیث 1490 (جلد اوّل، صفحه 344).
3. سوره نساء، آیه 150.
4. تفسیر نمونه، جلد 4، صفحه 189.
فرم در حال بارگذاری ...