یاد مرگ مرا از بازی باز می دارد...
شهید مزدستان سردار لشکر ۲۵ کربلا، شهید ۹ دی از دست نوشته های شهید برای یاری ما درخارج شدن از غفلت ها و پرهیز از کارهای خطرساز:
یاد مرگ مرا از بازی باز می دارد.
بخوان … وقتی تابوت ها می گذرند،ماندگان ز خجلت در پناه دیوارها پنهان می شوند.
اما هر روز از این گذر شهیدی می گذرد.و من و تو هر روز در گذریم.
بنگر برادر …بنگر خواهر، جلو دار هابیل است اما من و تو مسافران از ره مانده ایم،ما مانده ایم قافله رفته است ،ما مانده ایم قافله می رود،ما…؟
هرگاه دلم هوای بهشت می کرد از فراز خاکریز افق را می نگریستم .بارالها اگر لایق بهشت هستم بجای بهشت کربلا را نصیبم کن تا تربت پاک حسین علیه السلام را در آغوش گیرم.
ای امام: به فرمانت آنقدر در سنگر می مانم تا بر پیکرم گل مقاومت بروید.
خواهرم! اگر می دانستی که هر چند چند بار درجبهه شهید می شوم اکنون چادر را تنها یک پوشش ساده نمی دانستی.
برادرم: اکنون باتو چه باید گفت .زبان خاکی من بریده است . نمی دانم برای تو مرثیه ای گویم یابرای خویش اما می دانم که من محتاج ترم تاتو.
بگذرید و بگذرید، ببینید و دل نبندید و چشم بیندازید و دل نبازید که دیر یا زود باید گذاشت و باید گذشت.
زندگی زیباست و مرگ قشنگ تر از زیبایی های زندگی است .
سال های عمرم فدای لحظه ای از عمر امام.
کتاب خاص تر شدن برای خدا/انتشارات قرآن و اهل بیت نبوت (علیهم السلام)