چهل پرده اشک
از آن روز، از آن ظهر، از آن هفتاد و دو خون، از آن هفتاد و دو عطش، چهل پرده بغض، چهل پرده اشک، چهل آفتابِ سرگردان، و چهل شامِ اسارت می گذرد….
یک اربعین غربت، یک اربعین سوگواره، یک اربعین تازیانه و یک اربعین خشمواره پشت سر نهاده ایم. نبض کربلا دیگر بار به جوش آمده و آسمان با چشمانی لبالب از سرشک شقایق و فرات با یک دریا بغضِ فر خورده، بر خاکِ هفتادودو مجنونِ به وصل رسیده، می گرید و صحرای نینوا خاکِ غربت و دردمندی بر سر می نهد….
دوباره بیرق های عزا را بر پا کنید که زنگ کاروانِ یادگاران حماسه ها و شجاعت ها و شهادت ها به گوش می رسد، کاروانِ از معراج برگشتگان، کاروانی که قافله سالار و علم دار و سربازان رشیدش را _ از طفل شش ماهه تا یار هفتادساله _ در دشت پر بلای کربلا به جا گذاشته و رقیه دل خسته اش، خزانِ کینه دشمن گشته است.
این قافله، قافله عشق است که غبارآلود، با دیدگان خون گرفته و دل های سوخته از راه می رسد. اینان چله نشینان عاشورایند که درد غریبی چشیده و رنج اسیری کشیده اند. اینان عزاداران گل های پرپر باغ ولایت اند که با دلی پرخون از جنایات فراموش نشدنی امویان اما با قامتی به سترگی کوه و ایمانی به صلابت آسمان، به ملاقات عطش های سر بریده می آیند.
اسارت به پایان رسیده و زینب دوباره کربلایی گشته است. زینب آمده است با خرمنی از موی سپید، دامنی خون جگر، پیکری بی جان و جسمی ناتوان.
زینب، یتیمان و بی پناهان حسین را به رسم ارمغان به غم خانه غربت حسین آورده؛ زیرا دیده بود که حسینش چگونه با یتیمان مهربانی می کند. اسارت و زنجیر، مانع انجام دادن تکلیف زینب نگشته و کشته شدن عزیزان و درد و رنج غربت و اسیری او را از ابلاغ پیام کربلا باز نداشت.
زینب در کوفه و شام پرده از چهره کریه بنی امیه برداشت و با منطق علوی، مغلطه ها و دسیسه های ابن زیاد و یزید را افشا کرد و پیام کربلا را به گوش تاریخ رساند و به عاشورا جاودانگی بخشد.
زینب قتلگاه حسین علیه السلام را قبله گاه آزادی خواهان تاریخ کرد و خونِ جوشانِ حسین علیه السلام را به رگ های تاریخ جاری ساخت. امت های افسرده را جانی دوباره بخشید و آزادی و شهادت را از شجره خونین کربلا به جوامع بشری ارمغان آورد.
منبع: فصلنامه اشارت، شماره 24، ص62.