نفس
مسئله ی نفس در مباحث عرفانی از مباحث محوری است ، چرا که در تمام مسائلی که عرفان مطرح می کند ، تزکیه و تصفیه ی نفس مورد توجّه قرار گرفته است .
کسی که نفس سرکش را رام نکرده و غرایز و شهواتش را با برنامه های الهی مقیّد ننموده و از خود نگذشته و روی دل به سوی قبله یحقیقی نکرده باشد ، هرگز نمی تواند در جمع عارفان الهی قرار گیرد .
بی تردید تهذیب و تزکیه ی نفس از اهداف مهم و اساسی انبیای الهی بوده است .
تمام بدبختی هایی که در دوره ی حیات ، گریبانگیر بشر است ، علّت ومنشأیی جز پیروی از هوای نفس نداشته و ندارد .
از صاحب نفس شریره نمی توان توقّع خیر داشت و اگر خیری هم از او صادر شود به دایره ی حبط کشیده می شود .
نفس مهذّب و تزکیه شده ، در آخرت آراسته به چهار سرمایه ی عظیم و ابدی می شود :
1 ـ علم بدون جهل .
2 ـ ثروت بدون فقر .
3 ـ عزّت بی ذلّت .
4 ـ حیات بی موت .
آراستگی نفس به این چهار ویژه گی ارزشمند از ماده ی فلاح ، که برای تزکیه ی نفس ، در قرآن به کار رفته است استفاده می شود . چنانکه راغب اصفهانی در المفردات متذکّر شده است .
( وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا ) .
« نفوس آلوده که نفوس ناقصه اند ، از خیر و رحمت محروم ، و از رسیدن به عنایت حضرت محبوب ممنوعند » .
از اهمّ وظایف انسان که در رأس وظایف اوست ، مخالفت با خواسته های غیر مشروع نفس است . در آثار اسلامی از این مخالفت تعبیر به جهاد اکبر تعبیر شده است .
عاشقان حق و ارادتمندان یار و سالکان طریق عشق ، تا زنده بودند از شرّ نفس در وحشت بودند ، تا جایی که بزرگمردی مانند رسول اسلام در دعاهای خود به پیشگاه محبوب عرضه میداشت :
أَعُوذُ بِاللهِ مِنْ شُروُرِ أَنْفُسِنا .
راستی در صورت آلوده بودن نفس به رذایل ، و اسیر بودن به دست انواع گناهان آیا می توان دعوی محبّت حضرت او را اعلام داشت ؟! و آیا می توان خرد را بنده و مؤمن به او معرّفی کرد ؟!
فیض بزرگوار چه نیکو سروده :
ای که سر می کشی زخدمت دوست
چون کنی دعوی محبّت دوست
منفعل نیستی از این دعوی
شرم ناید تو را زطلعت دوست
نبری امر دوست را فرمان
دم زنی آنگاه از مودّت دوست
دعوی دوستی کنی آنگاه
نشوی تابع ارادت دوست
دوستی را کجا سزاواری
نیستی چون سزای خدمت دوست
دوست از دوستیت بیزار است
که نه ای جز سزای لعنت دوست
بر درش بین هزار فرمانبر
سر نهاده برای طاعت دوست
عاشقان بین نهاده جان برکف
از برای نثار حضرت دوست
ما عبدناک گو ببین بی حد
صف زده بر در عبادت دوست
جمع کروبیان قدس نگر
بر درش می زنند نوبت دوست
عرفان اسلامی - حسین انصاریان