چرا هدایت در صراط مطلوب است نه حفظ و نگهداری در صراط؟
سؤال ۱۳: چرا هدایت در صراط مطلوب است نه حفظ و نگهداری در صراط؟
پاسخ:
طلب هدایت بجای طلب حفظ و نگهداری در صراط، اشاره به عدم توقف و سیر مستمر انسان دارد که امری جبری است و لذا ضرورت هدایت و راهنمایی در مسیر مطرح است نه حفظ و نگهداری انسان:
«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ». (انشقاق/ ۶) (ای انسان به یقین تو بسوی پروردگارت با رنج و کوشش در حرکتی پس او را- لاجرم- دیدار کننده ای).
«لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ». (انشقاق/ ۱۹) (بی شک مرحله ای را از پی جدا شدن از مرحله ای طی خواهید نمود).
این سیر جبری، جهت آن به اختیار انسان میباشد که یا به سوء اختیارش به طرف دوزخ رود یا به عنایت خدا به جنت و رضوان الهی رسد. تا مادامی که هوای نفس انسانی در کار است و تا مادامی که شیطان، بکار شیطنت و اغواگری میپردازد خطر سقوط و بیرون افتادن از صراط، انسان را تهدید میکند، بنابراین، ضرورت طلب دائمی هدایت در صراط، برای انسان مطرح خواهد بود، سرنوشت نهایی «شیطان، بلعم باعورا» و دیگرانی که در صراط مستقیم بودند سپس ساقط شدند و به منجلاب بیچارگی و عذاب ابدی هبوط کردند. این اضطرار به عنایت دائمی خداوند، در جریان حرکت در صراط را بازگو میکند، تا زمانی که مرگ، این رفیق شفیق، در رسد و جریان هدایت یافتگی ما را قطعی نماید که در اینجاست که انسان از خطر جسته و به فوز و فلاح رسیده است: «فزت و ربّ الکعبة»(علی علیه السلام ).
«أَ فَما نَحْنُ بِمَیِّتِینَ إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولی وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». (صافات/ ۶۰- ۵۸) (پس آیا ما جز مرگ اوّلمان میرنده ایم؟ و ما هرگز معذّب نخواهیم بود، بی شک این پیروزی عظیم میباشد).
لحظه ای درنگ در سوره مبارکه حمد(12)
سؤال ۱۲: چرا هدایت در صراط مطرح است نه هدایت بسوی صراط؟
پاسخ:
هدایت، گاه بسوی صراط است و گاه در صراط میباشد که دوّمی استمرار هر چه بیشتر عنایت و هدایت الهی را نظر دارد.
با توجه به پاسخ سؤال ۱۰ روشن گشت که بدلیل سوره یس و غیره کسی که در جریان بندگی خدا، قرار گرفت، در واقع در صراط مستقیم، قرار گرفته است، از این رو، دیگر معنا ندارد هدایت بسوی صراط را طلب نماید، بلکه نیازمند هدایت در صراط مستقیم میباشد: «… أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ». (یس/ ۶۰) «إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ». سخن مکرّر عیسی علیه السلام (آل عمران/ ۵۱، مریم/ ۳۶، زخرف/ ۶۴ و…).
استعانت از ابزار با استعانت صرف به خداوند، چگونه سازگار است؟
در ادامه توجه تدبری به سوره مبارکه حمد که با طرح پرشش هایی در صدد تعمق و فهم این سوره برآمدیم، حال به پاسخ پرسش یازدهم رسیدیم:
سؤال ۱۱: استعانت از ابزار با استعانت صرف به خداوند، چگونه سازگار است؟
پاسخ:
آنچه از امکانات و ابزار و عوامل رشدی که در این جهان طبیعت، خداوند نهاده است باید بکار گرفته شود و این سنت قطعی و جاری خداست: «أبی اللّه أن یجری الأمور إلّا بأسبابها».
با این توجه، پس استعانت صرف از خدا چه معنی میدهد؟ با دقت در بیانات قرآن و حدیث روشن میگردد، معنی توحید در این زمینه این است که با وجود استفاده از ابزار، خدا را مسبب الأسباب بدانیم و تأثیر علل طبیعی و مادی را در گرو اذن خدا ببینیم، از این رو بر خدا، نه بر اسباب تکیه کنیم و با وجود استفاده از ابزار، صرفا او را صاحب عنایت بدانیم:
«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ». (ذاریات/ ۵۸) «اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکِیلٌ». (زمر/ ۶۲) در این زمینه، سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله به عرب شتر گم کرده، گویاست که «إعقل و توکّل»؛ «عقال شتر را به زمین بکوب لیکن بر خدا تکیه کن (نه بر میخ کوبیده شده)!
لحظه ای درنگ در سوره مبارکه حمد(10)
سؤال ۱۰: چرا بجای «أعبد»، «نعبد» آمده است؟
اعتراف به شؤون الهی، الزامات و تعهدات بندگی را بدنبال دارد و تک تک معترفین را مکلّف به اجرای فرامین الهی میگرداند: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ». (یس/ ۶۰) این تعهدات با هر فردی، بطور شخصی و جدای از دیگران مطرح است و هر کسی شخصا تعهدات و تکالیفی را در برابر خدا بر عهده میگیرد؛ چرا که هر کس به تنهایی مسئول اعمال خویش میباشد و بار کسی را دیگری بر نخواهد داشت: «لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری. (انعام/ ۱۶۴، فاطر/ ۱۸، زمر/ ۷)، «لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ… » (انعام/ ۹۴)
با این توجه مناسبت داشت که ابراز بندگی بنحو تک تک و جدا جدا مطرح گردد و گفته شود: إیّاک أعبد، حال چرا بجای «أعبد»، «نعبد» آمده است؟
سوره انبیاء و مؤمنون این نکته را روشن مینمایند: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ». (انبیاء/ ۹۲) «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ». (مؤمنون/ ۵۲) مسئولیت فردی تک تک افراد، باید در ضمن امت واحده، بر عهده گرفته شود و الّا تقطّع افراد بشکل احزاب و دستجات متفرّق، نمی تواند بندگی و تقوای الهی را در پی آورد، امری که ادامه هر دو آیه از آن شکایت دارد، پس باید در تشکل ایمانی امت واحد اسلامی، خدا را بندگی نمود.
امت بدون امام، معنی ندارد و امت واحد نیز ضرورتا، امامت واحد را مطرح مینماید. پس در هر زمانی برای امت اسلامی، امامی واحد مطرح است، امامت واحد نیز بدون عصمت و تعیین از قبل، امکان تحقق ندارد، چرا که بر امامی غیر معصوم، بطور عادی امکان وحدت رأی وجود ندارد. پس بناچار در هر زمانی، امت اسلامی زیر سایه امامی معصوم قرار دارد، که باید او را بشناسد و از او پیروی نماید، چرا که شرط مسلمانی و شرط صحت بندگی و عبادتها میباشد و از این روست که رسول خدا فرموده اند: «من مات و لا یعرف إمامه مات میتة جاهلیّة» امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله (کافی، ج ۲، ص ۲۰). الزام به شناخت امام در شرایط وجود مدعیان دروغین در هر زمان، تعیین و انتصاب از قبل را با خود بهمراه دارد و الّا امکان شناخت امام غیر معصوم و غیر معیّن و وحدت بر او عملا در هر زمانی وجود ندارد.
در عصر غیبت، امامت واحد زیر پرچم امام عصر حضرت حجت علیه السلام باید تحقق یابد و الّا امامتی جاهلی خواهد بود. تأکید فراوان در برقراری نماز به شکل جماعت، خود ضرورت این وحدت امت، زیر سایه امام واحد را بخوبی نشان میدهد. با این توضیحات روشن میگردد که اعتصام به ریسمان الهی بشرط وحدت و یکپارچگی میباشد و الّا اعتصامی محقق نخواهد گشت: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا… »(آل عمران: 103).
لحظه ای درنگ در سوره مبارکه حمد(9)
سؤال ۹: چرا در «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» سخن از غیبت به خطاب، مبدّل گشته است؟
پاسخ:
خطاب الهی و حضور در بارگاه مقدس او را شرافتی است که نامحرمان و جاهلان به شأن و مقام الهی را نشاید، آنکه فعل خدا را زیبا نبیند و ربوبیت مطلقه و فراگیر الهی را نشناسد و رحمت عام و خاص الهی را نچشیده باشد و به روز انقیاد و فرمانبرداری تام قیامت، ایمان نداشته باشد، صلاحیت خطاب نمودن خدا را ندارد؛ از این رو، پس از این سیر معرفتی و ایمانی، لیاقت خطاب و حضور در بارگاه قدس حاصل میشود پس: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ». مروری گذرا بر آیات قرآن نشان میدهد که خطابات الهی یا به مؤمنان است و یا به تودههای مردم، و هرگز بطور مستقیم بدون واسطه «پیامبر یا مؤمنین» کفّار را مورد خطاب قرار نمی دهد تنها یک خطاب به کفار در آیات آمده است که ناظر به صحنه قیامت و سرزنش شدید آنان میباشد که در آن صحنه هولناک این خطاب بسیار شکننده و خرد کننده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ». (تحریم/ ۷)