زینب و کاروان عازم کوفه
پس از وقایع روز دهم محرم، عمر سعد تا روز یازدهم محرم درصحرای کربلا باقی ماند؛ سپس لشکر را به سوی کوفه حرکت داد. او دستور داد کاروان دختران، خواهران و کودکان حسین (ع) و همچنین امام سجاد (ع) را با لشکر همراه سازند.
هنگامی که زینب (علیها السلام) پیکر بیجان برادرش امام حسین (ع) را مشاهده کرد که دفن نشده است، فریاد زد:
«یا محمداه! یا محمداه!صلّی علیکَ ملائکةُ السمّاءِ، هذا الحسینُ بالعراء، مرمّلٌ بالدّماء، مقطعُ الأعضاء! یا محمداه! و بناتُکَ سبایا، و ذریّتُکَ مقَتَّلة تسفی علیها الصّبا!»؛
«ای محمد! ای محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد! این حسین توست که برصحرا افتاد است در حالی که به خون خود آغشته و اعضای بدنش قطعه قطعه شده است. ای محمد! دخترانت به اسارت گرفته شدهاند و ذریهات کشته شدهاند و بادصبا بر بدنهای برهنه و نازنین آنان میوزد.»
در این هنگام دوست و دشمن به گریه افتادند و بانوان فریاد زدند وصورتهای خویش را خراشیدند.