رعایت آیین شوهرداری
نگاهی به اموزه های تربیتی در زندگی حضرت خدیجه (سلام الله علیها)
۴- رعايت آيين شوهردارى
يكى از برنامه هاى تربيتى اسلام، آموزش آيين شوهردارى به بانوان مى باشد. اگر به آمار اختلافات خانوادگى و طلاق و ناهنجارى هاى خانوادهها توجه شود، بخش قابل توجهى از اين مشكلات به رفتارهاى بانوان و زنان و دختران جوان بر مى گردد و اين همه، به خاطر ناآگاهى و عدم توجه به حقوق شوهران، رعايت نكردن آداب معاشرت، عدم آگاهى از اصول شوهردارى در اسلام است. حضرت خديجه عليها السلام در ترويج آيين شوهردارى اسلامى و رعايت حقوق همسر، نهايت تلاش را به عمل مى آورد. حضرت خديجه عليها السلام با شيوه هاى مختلفى فضاى خانواده را آرام نگاه داشته و امنيت روحى و روانى را براى شوهر و فرزندان برقرار و زمينه را براى رشد فضائل اخلاقى فراهم مى آورد. در اينجا به برخى از روش هاى تكريم شوهر و همسردارى حضرت خديجه اشاره مى كنيم:
الف) ابراز محبت:
حضرت خديجه در فرصت هاى مناسب به همسر گرامى خويش ابراز علاقه و محبت مى كرد. او در قالب اشعارى زيبا درباره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، مكنونات قلبى خويش را چنين ابراز مى دارد:
فلو اننى امشيت فى كل نعمة
ودامت لى الدنيا وملك الاكاسرة
فما سويت عندى جناح بعوضة
اذا لم يكن عينى لعينك ناظرة
«اگر تمام نعمت هاى دنيا و سلطنت هاى پادشاهان را داشته باشم و ملك آنها هميشه از آن من باشد، به نظر من به اندازه بال پشه اى ارزش ندارد زمانى كه چشم من به چشم تو نيفتد».
ب) طرح غيرمستقيم خواسته ها
بدون شك هر زنى از شوهر خويش انتظارات و توقعاتى دارد. اين در خواست هاى معقول زن، اگر در محيطى محبت آميز و همراه با حفظ حريم هاى اخلاقى باشد، امرى پسنديده تر و جذاب خواهد بود. اگر اين خواستهها به صورت غيرمستقيم انجام گيرد، در تحكيم روابط خانوادگى و افزايش محبت تاثيرى فوق العاده خواهد داشت. حضرت خديجه عليها السلام خدمات زيادى را در خانه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله انجام داده و صدمات فراوانى متحمل شده بود، از اين رو به صورت طبيعى مى توانست انتظارات و توقعاتى را نيز از آن حضرت داشته باشد، اما او هيچ گاه خواسته هاى شخصى خويش را به صورت مستقيم بيان نمى كرد بلكه سعى مى كرد آنها را به عنوان يك پيشنهاد و يا خواهش غير مهم و در كمال ادب و احترام مطرح نمايد.
حضرت خديجه در آستانه وفات خويش هنگامى كه وصيت هاى خود را بيان مى كرد، آنها را در قالب يك گفت و گوى صميمانه و محبت آميز مطرح نمود. وى خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عرض كرد: «يا رسول الله! چند وصيت دارم، البته من در حق تو كوتاهى كردم، مرا عفو كن. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: هرگز از تو تقصيرى مشاهده نكردم. تو نهايت درجه تلاش خود را به كار گرفتى و در خانه من زحمات و مشكلات زيادى را متحمل شدى و تمام دارايى خود را در راه خدا مصرف كردى. حضرت خديجه عليها السلام عرض كرد: يا رسول الله! مى خواهم خواسته اى را توسط دخترم فاطمه به شما برسانم و شرم دارم آن را مستقيما بازگو نمايم.
پيامبر از منزل خديجه بيرون رفت. آن گاه خديجه دخترش فاطمه را صدا كرد و به او گفت: عزيزم! به پدر بزرگوارت بگو كه مادرم مى گويد: من از قبر هراسناكم، دوست دارم مرا در لباسى كه هنگام نزول وحى به تن داشتى كفن كرده و در قبر بگذارى. فاطمه عليها السلام به نزد پدر آمده و پيام مادرش را رساند. پيامبر صلى الله عليه و آله آن لباس را براى خديجه فرستاد. هنگامى كه فاطمه عليها السلام آن را آورد، نشاط زايدالوصفى وجود خديجه را فرا گرفت. آنگاه حضرت خديجه با دلى آرام چشم از جهان فرو بست. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مشغول تجهيز و غسل و حنوط وى شد، هنگامى كه خواست خديجه را كفن كند، حضرت جبرئيل امين نازل شد و گفت: يا رسول الله! خداوند سلام مى رساند و مى فرمايد: كفن خديجه به عهده ماست و آن يك كفن بهشتى خواهد بود. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اول با پيراهن خود و از روى آن با كفن بهشتى خديجه را كفن كرد.
ج) دلجويى و دلدارى همسر
خانواده كانون آرامش و راحتى بخش هر انسانى است. مردى كه در بيرون خانه با هزاران مشكل و گرفتارى رو به روست و گاهى در راه رسيدن به هدف و كسب روزى حلال سخنان ناروا شنيده و لطمات روحى و جسمى زيادى را متحمل مى شود، انتظار دارد كه كسى از وى دلجويى كرده و حرف دلش را شنيده و با كلمات شفابخش و برخوردهاى آسايش آفرين مرهم گذار دردهاى انباشته در دل او باشد.
حضرت خديجه چنين همسرى براى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود. مشركان با سخنان توهين آميز و اعمال وقيحانه اى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را ناراحت مى كردند و از اين ناحيه مشكلات فراوانى پيش روى پيامبر اكرم بود، اما همه اين گرفتارىها به وسيله خديجه عليها السلام جبران مى شد. او شخص پيامبر و مشكلات آن حضرت را آگاهانه درك مى كرد و بدين جهت در پيشرفت اهداف آن حضرت تلاش مى نمود و سخنانش را تصديق مى كرد و او را از تمام غمها و غصهها مى رهانيد.
علامه سيد شرف الدين در اين مورد مى نويسد: «او مدت ۲۵ سال با پيامبر صلى الله عليه و آله زندگى كرد بدون آنكه زن ديگرى در زندگى او شريك شود و اگر در حيات باقى مى ماند، پيامبر باز هم شريك ديگرى انتخاب نمى كرد. او در تمام طول زندگى زناشويى شريك درد و رنج پيامبر صلى الله عليه و آله بود، زيرا با مال خود به او نيرو مى بخشيد و با گفتار و كردار از او دفاع مى نمود و به او در مقابل عذاب و درد كافران كه در راه رسالت و اداى آن نصيبش مى كردند تسلى مى داد. او به همراه على عليه السلام هنگام نزول نخستين وحى آسمانى به پيامبر صلى الله عليه و آله، در غار حرا بود».
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد همسر گرامى خويش مى فرمايد: «خديجه زنى بود كه چون همه از من روى مى گردانيدند او به من روى مى كرد و چون همه از من مى گريختند، به من محبت و مهربانى مى كرد و چون همه دعوت مرا تكذيب مى كردند به من ايمان مى آورد و مرا تصديق مى كرد.
در مشكلات زندگى مرا يارى مى داد و با مال خود كمك مى كرد و غم از دلم مى زدود».
خديجه آنچنان در روح و جان همسر بزرگوارش تاثير گذاشته بود كه مدتها بعد از رحلت حضرت خديجه عليها السلام، هرگاه حضرت رسول صلى الله عليه و آله گوسفندى را ذبح مى كرد، مى فرمود سهمى هم به دوستان خديجه بفرستيد، زيرا من وست خديجه را هم دوست مى دارم.
۵- برترين معيارهاى انتخاب همسر
هر جوانى در زندگى خويش نياز به ازدواج دارد و ازدواج در اسلام، يك امر مقدس و عبادت محسوب مى شود. دختر و پسرى كه مى خواهند به سوى امر مقدس ازدواج قدم بردارند، اولين گام را از خود دوستى به سوى غيردوستى بر مى دارند، آنان با امضاى پيمان مقدس زناشويى از دايره خودخواهى بيرون رفته و با وارد شدن به مرحله جديدى از زندگى، بخشى از كمبودهاى خود را جبران مى كنند كه از جمله آنها مى توان به بقاى نسل، رسيدن به آرامش و سكون، تكميل و تكامل، تامين نياز جنسى، سلامت و امنيت اجتماعى و تامين نيازهاى روحى و روانى اشاره كرد. اما در اين ميان مهم ترين دغدغه هاى هر دختر و پسر جوان كه در آستانه ازدواج قرار مى گيرد، برترين معيارها و ملاك هاى ازدواج در انتخاب همسر آينده اش مى باشد. حضرت خديجه عليها السلام به عنوان الگوى دختران و زنان مسلمان در مورد انتخاب حضرت محمد صلى الله عليه و آله به عنوان همسر آينده خويش ملاكها و اصولى را مطرح مى كند كه از گفت و گوى وى با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله معلوم مى شود. خديجه هنگام پيشنهاد ازدواج با رسول خدا صلى الله عليه و آله به وى گفت: به خاطر خويشاونديت با من، بزرگواريت، امانتدارى تو در ميان مردم، اخلاق نيك و راست گوئيت، مايلم با تو ازدواج كنم.
ارزش اين انتخاب خديجه آنگاه نمايان مى شود كه بدانيم او در آن هنگام، موقعيتى عالى و ممتاز در جامعه خود داشت و تمام امكانات و زمينهها براى ازدواج وى با هر يك از جوانان نامدار و ثروتمند قريش فراهم بود.
منبع: نگاهی به آموزه های تربیتی در زندگی حضرت خدیجه سلام الله علیها، عبدالکریم پاک نیا
توجه به نیازهای عاطفی فرزندان
نگاهی به اموزه های تربیتی در زندگی حضرت خدیجه (سلام الله علیها)
۳- توجه به نيازهاى عاطفى و خواسته هاى فرزندان
مهرورزى و محبت به كودكان و رفع نيازهاى معنوى و عاطفى فرزندان، يكى ديگر از اصول تربيتى اسلام مى باشد. حضرت خديجه به عنوان يك مادر دلسوز و مربى آگاه در اين مورد حساسيت ويژه اى داشت. ماجراى زير بيانگر اين ويژگى حضرت خديجه مى باشد. در ايام بيمارى خديجه كه به مرگ وى انجاميد، روزى اسماء بنت عميس به عيادتش آمد، او خديجه را گريان و ناراحت مشاهده كرد و به او دلدارى داده و گفت: تو از بهترين زنان عالم محسوب مى شوى، تو تمام اموالت را در راه خداوند بخشيدى، تو همسر رسول گرامى اسلام هستى و بارها تو را به بهشت بشارت داده است. با اين همه چرا گريان و نگران هستى؟ خديجه عليها السلام فرمود: اسماء! من در فكر اين هستم كه دختر هنگام زفاف نياز به مادر دارد تا نگرانىها و اسرارش را به مادر بگويد و خواسته هايش را به عنوان محرم اسرار مطرح نمايد، فاطمه عليها السلام كوچك است، مى ترسم كسى نباشد كه متكفل كارهاى وى در هنگام عروسى شود و برايش مادرى كند. اسماء بنت عميس گفت: اى بانوى من! نگران نباش من با تو عهد مى كنم كه اگر تا آن موقع زنده ماندم به جاى تو براى فاطمه مادرى كنم و نيازهاى روحى و عاطفى وى را برطرف نمايم. بعد از وفات خديجه عليها السلام هنگامى كه شب زفاف حضرت فاطمه عليها السلام فرا رسيد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: همه زنها از اتاق عروس خارج شوند و كسى در آنجا باقى نماند. همه رفتند، اما پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله متوجه شد كه هنوز اسماء بنت عميس در اتاق باقى مانده است. فرمود: آيا نگفتم همه زنان بيرون روند؟ اسماء گفت: چرا يا رسول الله من شنيدم و قصد مخالفت با فرمايش شما رانداشتم، ولى عهد من با خديجه مرا بر آن داشت كه در اين جا بمانم؛ چون با خديجه پيمان بستهام كه در چنين شبى براى فاطمه مادرى كنم. حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله با شنيدن اين سخن به گريه در آمد و فرمود: تو را به خدا سوگند براى اين كار ايستاده اى؟ اسماء عرض كرد: آرى. پيامبر صلى الله عليه و آله دست به دعا برداشته و براى اسماء بنت عميس دعا كرد. همچنين حضرت خديجه در مورد آينده دختر خردسال خويش خطاب به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دغدغه هايى را به اين ترتيب بيان نمود: يا رسول الله! اين دختر من - با اشاره به حضرت فاطمه عليها السلام - بعد از من غريب و تنها خواهد شد. مبادا كسى از زنان قريش او را آزار برساند، مبادا كسى به صورتش سيلى بزند، مبادا كسى صداى خود را بر روى او بلند كند، مبادا كسى با او رفتارى تند و خشن داشته باشد.
پرورش فرزندان صالح
نگاهی به اموزه های تربیتی در زندگی حضرت خدیجه (سلام الله علیها)
۲- پرورش فرزندان صالح
بدون ترديد، مادر به عنوان مؤثرترين عامل محيطى و وراثتى در پرورش و رشد شخصيت كودك نقش به سزايى دارد. حضرت خديجه علاوه بر اين كه به نص قرآن مادر روحانى همه مؤمنين است، به عنوان مادرى شايسته و با ايمان در دامن خويش فرزندان نيك و صالحى براى رسول الله صلى الله عليه و آله تربيت نمود. وى شش فرزند براى پيامبر به دنيا آورد و در دامن پر مهر خويش پرورش داد كه در ميان آنها حضرت فاطمه عليها السلام از رتبه خاصى برخوردار است. دخترى كه رهبرى اسلام بعد از پيامبر اكرم و على عليه السلام از نسل او پديد آمد و ادامه يافت.
اين دختر با مادرش آنچنان ارتباط تنگاتنگ داشت كه هنگام رحلت حضرت خديجه، فاطمه عليها السلام كه در حدود پنج سال داشت شديدا بى تابى مى كرد و به دور پدر بزرگوارش مى چرخيد و مى گفت: «يا ابه اين امى؛ پدر جان! مادرم كجاست؟ » حضرت جبرئيل نازل شد و فرمود: يا رسول الله! خداوند مى فرمايد: سلام ما را به فاطمه برسان و به او اطلاع بده كه مادرش خديجه در خانه هاى بهشتى با آسيه و مريم زندگى مى كند.
اين دختر پاكيزه، هنگام رحلت مادر وقتى احساس كرد كه حضرت خديجه شديدا در فراق او و پدر ارجمندش ناراحت است و نگران تنهايى و بى ياورى حضرت محمد صلى الله عليه و آله مى باشد، به مادرش دلدارى داده و گفت: «يا اماه! لاتحزنى ولاترهبى فان الله مع ابى؛ مادر جان! اندوهگين و مضطرب نباش، زيرا خداوند يار و ياور پدرم مى باشد». امامان معصوم عليهم السلام نيز هميشه به وجود چنين مادرى افتخار مى كردند; همچنانكه حضرت مجتبى عليه السلام هنگامى كه با معاويه مناظره مى كرد، در مورد يكى از علل انحراف معاويه از محور حق و انحطاط اخلاقى وى و سعادت و خوشبختى خود به نقش مادر در تربيت افراد اشاره كرده و فرمود: معاويه! چون مادر تو «هند» و مادربزرگت «نثيله مى باشد [و در دامن چنين زن پست و فرومايه اى پرورش يافته اى] اين گونه اعمال زشت از تو سر مى زند و سعادت ما خانواده در اثر تربيت در دامن مادرانى پاك و پارسا همچون خديجه عليها السلام و فاطمه عليها السلام مى باشد.
امام حسين عليه السلام در روز عاشورا براى معرفى خويش و آگاه كردن دل هاى بيدار، به مادرش فاطمه عليها السلام و مادربزرگ شايسته و فداكارش حضرت خديجه سلام الله عليها اشاره نموده و فرمود: «انشدكم الله هل تعلمون ان امى فاطمة الزهراء بنت محمد؟! قالوا: اللهم نعم… انشدكم الله هل تعلمون ان جدتى خديجة بنت خويلد اول نساء هذه الامة اسلاما؟! قالوا: اللهم نعم؛ شما را به خدا قسم مى دهم! آيا مى دانيد كه مادر من «فاطمه زهرا» دختر محمد [مصطفى صلى الله عليه و آله ] است؟! گفتند: آرى [… فرمود: ] شما را به خدا قسم مى دهم! آيا مى دانيد كه مادربزرگ من خديجه دختر خويلد، نخستين زنى است كه اسلام را پذيرفت؟! گفتند: آرى» .
حضرت خديجه علاوه بر اينكه در دامان پر مهر و عطوفت خويش فرزندان پيامبر را پرورش داد، فرزندان شايسته اى را نيز قبل از ازدواج با پيامبر تربيت كرده بود كه از جمله آنها هند بن ابى هاله مى باشد. او (هند) در مدت سه شبانه روزى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در هنگام هجرت در غار ثور مخفى شده بود، به همراه على عليه السلام دور از چشم مشركان مكه محرمانه به پيامبر صلى الله عليه و آله آذوقه مى برد و برمى گشت. وى مردى بزرگوار، شريف، فصيح و محدث بود و از شوهر ديگر خديجه بنام ابى هالة بن زرارة تميمى متولد شده بود.
هند پسر خديجه همان كسى است كه امام حسن عليه السلام به عنوان دايى خود از وى نام مى برد. وى اوصاف و شمايل رسول خدا صلى الله عليه و آله را براى امام مجتبى عليه السلام توصيف مى كرد و بسيار مورد علاقه رسول الله صلى الله عليه و آله بود. او بت هاى مشركان را مى شكست و در جنگ جمل در ركاب حضرت على عليه السلام به شهادت رسيد.
الگوی زن برتر
نگاهی به اموزه های تربیتی در زندگی حضرت خدیجه ( سلام الله علیها )
۱- فضائل اخلاقى و علمى
مطالعه تاريخ زندگى حضرت خديجه عليها السلام نشان مى دهد كه او هم در دوران جاهليت و هم بعد از بعثت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله داراى فضائل اخلاقى و كمالات معنوى بوده است. او در جامعه خود به عنوان يك الگوى زن برتر، تاثير بسزايى در گسترش صفات نيك انسانى داشته است. سخاوت، كرامت، ايثار و فداكارى، عفت و پاكدامنى، دورانديشى و درايت و توجه به مستمندان، عطوفت و مهربانى و صبر و استقامت، از جمله فضيلت هاى پسنديده ايست كه صفحات تاريخ اين زن نمونه را نشان مى دهد.
به همين جهت آن بانوى يگانه در ميان زنان رسول خدا صلى الله عليه و آله شرايط هم كفو بودن را احراز نمود و يك همتاى واقعى براى حضرت محمد صلى الله عليه و آله بود. عدم ازدواج مجدد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در زمان حيات خديجه كبرى عليها السلام نشانگر جاذبه هاى معنوى و فضائل اخلاقى بى شمار در وجود آن حضرت است، كه بدون ترديد برخوردارى از آن صفات نقش مهم و اساسى در زندگى رسول خدا صلى الله عليه و آله داشته است. به همين جهت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين بانوى تربيت يافته را از برترين زنان بهشتى شمرده و مى فرمايد: «افضل نساء اهل الجنة خديجة بنت خويلد وفاطمة بنت محمد ومريم بنت عمران وآثية بنت مزاحم امراة فرعون؛ بهترين زنان اهل بهشت عبارتند از: خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد و مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم [يعنى] زن فرعون. »
وفادارى اين بانوى آسمانى در راه رسيدن به اهداف والاى همسر خويش، مورد توجه سيره نويسان و محققان قرار گرفته است. او از اولين لحظات بعثت، به رسولخدا صلى الله عليه و آله ايمان آورد و تا آخرين لحظات برايمان خود پاى فشرد و لحظه اى شك و ترديد به دل راه نداد.
گذشته از فضائل اخلاقى، او از كمالات علمى نيز برخوردار بود. تاريخ گواهى مى دهد كه خديجه در مورد دانش عصر خود اطلاعات فراوانى داشت و از كتاب هاى آسمانى آگاه و از نظر عقل و درايت و زيركى بر تمام زنان حتى بسيارى از مردان معاصر برترى داشت. بنابراين او داراى تمام كمالات و امتيازهايى بود كه يك زن مى تواند داشته باشد.
با توجه به نكات ياد شده، خديجه سلام الله علیها به عنوان اولين بانوى مسلمان در ترويج فرهنگ اسلامى و الگوهاى يك زن مسلمان و با كمال نقش والاى خود را ايفا كرده است و بانوان بسيارى از تربيت عملى وى درسها آموخته اند. اهميت فضائل اخلاقى و كمالات انسانى در وجود اين بانوى با فضيلت آنگاه به اوج خود مى رسد كه نگاهى به وضع زن در ايام جاهليت و قبل از بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بيندازيم.
زن در آن روز نه تنها از حقوق خود محروم بود و با رقت آورترين وضع زندگى مى كرد، بلكه به عنوان مايه ننگ و عار و موجودى شوم زنده به گور مى شد. خديجه در چنين عصرى اثبات نمود كه يك زن نه تنها حق حيات دارد و بايد حقوق مسلم خود را استيفا نمايد، بلكه مى تواند با اعمال شايسته و تلاش و كوشش، به مرحله اى برسد كه خداوند متعال به او سلام برساند; همچنان كه امام باقر عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند: شبى كه در معراج بودم، به هنگام بازگشت از سفر معراج به جبرئيل گفتم: اى جبرئيل! آيا خواسته اى از من دارى؟ گفت: خواهش من اين است كه از طرف خداوند و من، به خديجه سلام برسانى.
امّ سلیم، دختر ملحان
یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (حشر: 9)
و آنها را بر خود مقدم میدارند، هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند، کسانی که از بخل و حرص نفس خویش بازداشته شدهاند، رستگارانند.
شأن نزول آیه
گفته شده که این آیه درباره خانواده زنی به نام امّسلیم بنت ملحان نازل شده، که با وجود تنگدستی، مرد فقیری را اطعام کرده و خود سر گرسنه بر زمین نهادند.
امّ سلیم کیست؟
این زن، رمیصاء دختر ملحان بن خالد بن زید بن حرام بن جندب بن عامر بن غنم بن عدی بن النجار انصاری خزرجی و مادرش ملیکه،دختر مالک بن عدی بن زید مناه بن عدی بن عمرو بن مالک بن النجار بود. او در ابتدا با مالک بن نضر بن ضمضم بن زید بن حرام بن جندب بن عامر بن غنم بن عدی بن النجار ازدواج کرد و از او صاحب فرزندی به نام انس بن مالک شد که از اصحاب رسول خدا (ص) بود. 1
پس از مرگ پدر انس، با ابوطلحه زید بن سهل بن اسود بن حرام بن عمرو بن زید مناه بن عدی بن عمرو بن مالک بن النجار ازدواج کرد که از او صاحب دو فرزند به نامهای عبدالله و اباعمیر شد. پس از ظهور اسلام، امّسلیم مسلمان شد و با پیامبر (ص) بیعت کرد. هنگامی که امّسلیم به پیامبر (ص) ایمان آورد، همسرش مالک بن نضر، (پدر انس) در شهر نبود، و هنگامی که بازگشت به امّسلیم گفت: «ترک این دین کن». امّسلیم گفت: «چرا ترک این دین کنم. من به این مرد ایمان آوردهام». امّسلیم میگوید: «سپس به انس که آن موقع کودکی بیش نبود تلقین کردم تا بگوید: «اشْهَدُ انْ لا إلهَ إلَّا الله وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله» و انس چنین کرد». مالک گفت: «تو فرزندم را علیه من تحریک میکنی؟» گفتم: «نه من این کار را نمیکنم». مالک با عصبانیت از خانه خارج شد، با کسی که از قبل دشمنی داشت، برخورد کرد و آن شخص او را کشت. امّسلیم میگوید: «من به قضا
رضا دادم و خود را سرگرم تربیت انس نمودم و ازدواج نکردم تا زمانی که انس به من اجازه داد».
امّسلیم صاحب زیبایی و هوش و دارای اخلاقی نیکو بود. امّسلیم تمام تلاشش را برای تربیت تنها فرزندش به کار گرفت و چون او به سن رشد رسید، با شرم به حضور رسول خدا (ص) رفته و عرض کرد: «ای رسول خدا! میخواهم جگرگوشهام انس بن مالک را، به خدمت شما درآورم، تا در خدمت شما تعالیم اسلامی را بیاموزد». پیامبر (ص) نیز پذیرفت.
پس از مدتی، ابوطلحه به خواستگاری امّ سلیم رفت و او هنوز مشرک بود. ابوطلحه میخواست مهریه سنگینی برای او قرار دهد و بدینوسیله زبان و چشم او را ببندد، اما آن زن مؤمنه گفت: «من هرگز با یک مشرک ازدواج نخواهم کرد. اما بدان ای ابوطلحه که خدایان شما نابود میشوند و شما نیز، در آتش جهنم خواهید سوخت، مگر آنکه به خدا و رسولش ایمان آوری، آنگاه با تو ازدواج خواهم نمود و از تو مهریه نمیخواهم». ابوطلحه مدتی به فکر فرو رفت. امّسلیم میگوید: «او رفت و دوباره آمد و شهادتین گفت. به انس گفتم برخیز و مرا به ازدواج ابا طلحه درآور». انس از مادرش پرسید: «ای امّسلیم چگونه مال آن مرد چشم تو را نگرفت و تنها اسلام او، تو را کفایت کرد؟» مادرش گفت: «برای آنکه یک زن مسلمان نمیتواند با یک مرد کافر ازدواج کند».
ابوطلحه از امّسلیم پرسید: «در زندگی به چه اعتماد داری؟» او گفت: «به هیچ چیزی». ابوطلحه، امّسلیم را در انواع نعمتهای دنیا از طلا و نقره غرق کرد، ولی او گفت: «من طلا و نقره نمیخواهم و فقط از تو اسلام میخواهم». ابوطلحه گفت: «چه کسی آن را به من میآموزد؟» امّسلیم با شادی گفت: «پیامبر (ص)».
ابوطلحه رفت و در بین اصحاب ایشان نشست. پیامبر (ص) به او نگاه کرد و سپس فرمود: «ابوطلحه اسلام آورده است» و بدین ترتیب، اسلام او در بین مردم علنی شد. سپس طبق سنت رسول خدا (ص) آن دو به ازدواج هم درآمدند و مهریه آنها اسلام ابوطلحه بود.
ازدواج امّسلیم و ابوطلحه برای زندگی هر دوی آنها شادی و آرامش به همراه آورده بود، زیرا بر اساس معانی دقیق اسلامی بنا نهاده شده بود. امّسلیم همسر بسیار خوبی برای ابوطلحه بود و تمامی حقوق او را به جای میآورد و مانند مادری صالح، مراقب احوال او بود.
انس بن مالک میگوید: «ابوطلحه صاحب مکنت بسیاری در مدینه بود و اموالش را بسیار دوست میداشت. روزی به مسجد آمد. رسول خدا (ص) بر او وارد شد و مقداری از آب نوشید. در همان هنگام این آیه نازل شد: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ؛ «هرگز به نیکی نمیرسید، تا اینکه آنچه را دوست دارید انفاق کنید.» (آلعمران: 92) ابوطلحه برخاست و به سوی رسول خدا (ص) رفت و گفت: ای رسولخدا! من اموالم را دوست میدارم و میخواهم همه آنها را در راه خدا صدقه دهم. رسول خدا (ص) فرمود: چه خوب، چه خوب مالی است اموال تو. ابوطلحه برخاست و از مسجد بیرون رفت و اموالش را در بین نزدیکان و پسر عموهایش تقسیم کرد».
ابوطلحه و امّسلیم صاحب فرزندی به نام اباعمیر شدند. چشم آنها به او روشن شد و به شیرینکاریهایش انس گرفتند. پس از مدتی خداوند اراده کرد تا آنها را از طریق این کودک امتحان کند. بدین ترتیب، کودک بیمار شد. عادت ابوطلحه این بود که وقتی از کار یا نماز به خانه بازمیگشت، پس از سلام، بیدرنگ احوال کودک را میپرسید و تا از خوبی حال کودک مطمئن نمیشد، نمینشست. روزی پس از اینکه اباطلحه برای کاری از خانه بیرون رفت، کودک مرد. مادر مؤمنه صابرهاش که مرگ کودک را با نفسی آرام و راضی پذیرفته بود، برخاست و کودک را غسل داده، کفن کرد و او را درگوشهای از خانه گذاشت. امّسلیم مرتب میگفت: «إنّا لله وَ إنّا إلَیْهِ راجِعُون» و متوجه اطراف بود که مبادا کسی این خبر را برای اباطلحه ببرد، زیرا میخواست خود این خبر را به او بدهد. همسرش به خانه بازگشت، امّسلیم اشکهایش را پاک کرد و با شادی تصنعی از همسرش استقبال کرد و تا آخر شب با او مشغول گفت و شنود بود، تا اینکه اباطلحه پرسید: «امّسلیم، ابا عمیر چه میکند؟» او با آرامش پاسخ داد: «او به آرامش رسیده».
اباطلحه تصور کرد که خدا کودکش را شفا داده و شادمان از راحتی کودک به تصور اینکه کودک خواب است، شامش را خورد و با همسرش به گفتوگو نشست و خدا را از این بابت شکر کرد. امّسلیم خود را برای همسر معطر کرد و بهترین لباسهایش را پوشید و شب را در کنار او سرآورد. پس از آنکه ابوطلحه غذا خورد و متمتع شد و خواست که بخوابد، امّسلیم در کنار رختخواب او نشست و گفت: «ای اباطلحه تا به حال دیدهای که بعضی از آدمها چیزی را که به امانت میگیرند، دیگر دوست ندارند، آن را به صاحبش پس دهند، به نظر من وقتی انسان از یک شی عاریتی استفاده کرد، آن را باید به صاحبش پس دهد».
اباطلحه گفت: «درست است». امّ سلیم گفت: «پسر تو امانتی بود که خدایت به تو داده بود و امروز آن را پس گرفت». اباطلحه که بر خود مسلط نبود، بر سر او فریاد زد و گفت: «حالا باید این خبر را به من بدهی؟! به خدا قسم از دست تو به رسول خدا (ص) شکایت میکنم». فردای آن روز، اباطلحه نزد رسول خدا (ص) رفت و ماجرا را برای ایشان بازگو کرد. پیامبر (ص) فرمود: «خداوند دیشبِ شما را، بر شما مبارک گردانید» و در همان شب بود که امّسلیم عبدالله را حامله شد.
هنگامی که زمان وضع حمل امّسلیم فرا رسید، پیامبر (ص) به انس بن مالک فرمود: «برو و کودک را به نزد من بیاور، تا او رانامگذاری کنم و سقش را بردارم». انس چنین کرد. انس بن مالک میگوید: «وقتی کودک را به پیامبر (ص) دادم، ایشان انگشت خود را به شیره خرما زدند و به دهان کودک بردند و سق او را برداشتند و سپس او را عبدالله نامیدند. وقتی عبدالله بن اباطلحه به سن جوانی رسید، با زنی صالحه ازدواج کرد و صاحب فرزندانی قاری قرآن، شد».
ابوهریره میگوید: مردی به نزد رسول خدا (ص) آمده گفت: من ناتوانم و فقیر، یاریم ده. پیامبر (ص) او را به نزد برخی از زنانش فرستاد، آنها گفتند: ما در خانه غیر از آب چیزی نداریم و هر کدام او را به سوی دیگری فرستاد و دیگری هم همین جواب را داد. مرد دوباره به نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: آنها چیزی نداشتند که به من بدهند. رسول خدا (ص) فرمود: آیا کسی هست که او را مهمان کند تا خدا به او رحم کند. اباطلحه برخاسته و گفت: من یا رسول خدا! سپس با آن مرد به سوی خانه نزد همسرش، امّسلیم، رفت و گفت: آیا چیزی در خانه داریم؟ امّسلیم گفت: نه غیر از کمی غذا که سهم کودکانمان است. اباطلحه گفت: کودکان را سرگرم کن و بخوابان و هرچه داریم برای مهمان بیاور و چراغ را از خانه بیرون ببر، من دستم را به طرف سفره میبرم و خالی بیرون میآورم تا مهمان غذا بخورد. آن شب مهمان غذا را خورد و کودکان امّسلیم و اباطلحه گرسنه خوابیدند. صبح که شد آن مرد به سوی رسول خدا (ص) رفته و گفت: من از مهمان داری شما تعجب میکنم. در همان لحظه این آیه نازل شد:
وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (حشر: 9)
و آنها را بر خود مقدم میدارند، هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند، کسانی که از بخل و حرص نفس خویش بازداشته شدهاند، رستگارانند.
امّسلیم در جنگهای علیه مشرکان شرکت میکرد و به مجاهدان مسلمان یاری میرساند. از جمله آن جنگها، جنگ حنین بود که از خود شجاعت بسیاری نشان داد. در طول جنگ به مداوای مجروحان میپرداخت، تشنگان را آب میداد و مریضان را مداوا مینمود. او توانایی دفاع ازخود را داشت و در آن زمان عبدالله بن اباطلحه را حامله بود. او را در گیر و دار جنگ دیده بودند که برای دفاع از خود، خود را به خنجر مسلح نموده بود.
همسرش اباطلحه به پیامبر (ص) گفت: «ای رسول خدا! این امّسلیم خنجر برگرفته!». امّسلیم گفت: «ای رسول خدا (ص)! خنجر برگرفتم تا هیچ یک از مشرکان جرأت نکند به من نزدیک شود». رسول خدا (ص) تبسم کرده، فرمود: «ای امّسلیم! همانا خدا تو را کفایت کند و با تو نیکویی نماید».
پیامبر (ص) میفرماید: «در معراج به بهشت داخل شدم، صدای راه رفتن کسی را شنیدم، پرسیدم این چه صدایی است؟ گفتند: این رمیصاء بنت ملحان مادر انس بن مالک است».
رسول خدا (ص) امّسلیم را بزرگ میداشت و به او احترام میکرد، به دیدار او میرفت و در خانهاش نماز میخواند.
انس بن مالک میگوید: «رسول خدا (ص)، گاهی به دیدن امّ سلیم میآمد و در خانهاش نماز میخواند. امّسلیم مقام والایی در نزد رسول خدا (ص) داشت، چرا که رسول خدا (ص) به خانه هیچ کس غیر از او نمیرفت.
نووی در «شرح صحیح مسلم» میگوید: «امّسلیم و خواهرش امّحرام، هر دو خالههای رسول خدا (ص) بودند و پیامبر (ص) به دیدار آنها میرفت». امّسلیم میگوید: «پیامبر (ص) در خانه من قیلوله میکرد و من برای ایشان فرشی میگستردم و ایشان بر آن میخوابید.
انس بن مالک میگوید: «پیامبر (ص) به خانه امّسلیم وارد شد و به او مقداری خرما و روغن داد و فرمود: این روغن را در کوزه بریز و این خرما را در ظرف بگذار، من روزهام. سپس در گوشهای از خانه به نماز ایستاد و برای امّسلیم و خانوادهاش دعا کرد. امّسلیم گفت: برای پیشخدمت مخصوصتان هم دعا کنید. پیامبر (ص) پرسید: چه کسی؟ امّسلیم گفت: خادم شما انس بن مالک».
انس میگوید: «خیر دنیا و آخرت به خاطر این دعا به سویم روانه شد، چرا که ایشان در آن نماز فرمود: خدایا! به مال و فرزندانش روزی ده و بر او مبارک گردان». انس میگوید: «پس از آن دعا، من از مال و فرزند چیزی کم ندارم».
امّ سلیم میگوید: «پیامبر (ص) فرمود: ای امّسلیم! چرا با ما به حج نمیآیی؟ گفتم: ای رسول خدا! همسرم دو شتر بیشتر ندارد؛ با یکی به حج میآید و با دیگری آب به نخلستان میبرد. رسول خدا (ص) فرمود: در رمضان این کار را بکن، چرا که عمره رمضان مانند حج است».
و این چنین صحابیه بزرگقدر امّسلیم بنت ملحان، زندگی خود را در جوار رسول خدا (ص) گذراند و از سرچشمه نبوت سیراب شد و تعالیم دینی صحیحی را فرا گرفت.
آشنایی با زنان قرآنی - فواد حمدو دقس