رستگاری در پرتو تشیع
[مرحوم] علامه ی طباطبایی، درباره ی رستگاری انسان چنین می نویسد:«به حکم ضرورت (جبر)، آینده جهان روزی را دربر خواهد داشت که در آن روز جامعه بشری پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا همزیستی نماید و افراد انسانی غرق فضیلت و کمال شوند. و البته استقرار چنین وضعی به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنین جامعه ایمنجی جهان بشری، و به لسان روایات، «مهدی» خواهد بود.در ادیان و مذاهب گوناگون که در جهان حکومت می کنند مانند وثنیت، کلیمیت، مسیحیت، مجوسیت و اسلام از کسی که نجات دهنده بشریت است، سخن به میان آمده و عموماً ظهور او را نوید داده اند. اگر چه در تطبیق اختلاف دارند و «حدیث متفق علیه» پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله): (المهدی من وُلدی) «مهدی معهود از فرزندان من (از نسل من) می باشد» اشاره به همین معنی است».دیدگاه شهید آیت الله سید محمدباقر صدر:شهید آیت الله سید محمدباقر صدر می فرماید:«نه تنها مهدی، تجسّم باور اسلامی نسبت به یک حقیقت معنوی، که اسوه ی غایت خاصی است که انسانیت در تلاش برای نیل به آن است، و نیز صورتی از آرمانی طبیعی است که افراد از طریق آن بدین نتیجه می رسند که ـ به رغم تفاوت های ادیان ایشان و نیز اختلاف روش های آنان در دسترسی به آن امر نادیدنی ـ بر روی زمین روز موعودی هست. که در آن روز پیام های الهی به تمام معنی و غایت نهایی شان تحقق می یابند; آن هنگام که گذار تاریخ طاقت فرسای انسانیت، بعد از مبارزه ای طولانی، به ثبات و امنیت می انجامد».دیدگاه دکتر شریعتی:دکتر علی شریعتی، این موضوع را از دیدگاهی جامعه شناختی بررسی می کند و برای این نظریه اصطلاح «انتظار» را به کار می برد. وی در اثرش: «انتظار، مذهب اعتراض» در صفحه ی 13 در این ارتباط چنین می گوید:«در عصر غیبت کبری، یعنی دوران نامحدود تاریخی که از قرن سوم هجری آغاز می شود و تا خدا بخواهد ادامه دارد، شیعه یک فلسفه سیاسی و مکتب اجتماعی پیدا می کند که حائز دو جنبه کاملاً متفاوت است: از یک زاویه بر حسب مسؤولیت اجتماعی، خوشبینی تاریخی، و استقلال عقلی و روحی، مترقی، مردمی و حرمت آمیز است.»وی در همان اثر، در مبحث «انتظار مثبت» به بیان نکات زیر می پردازد:«1) انتظار هم یک اصل فکری اجتماعی و هم یک اصل فطری انسانی است، به این معنی که اساساً انسان موجودی است منتظر، و هر که انسان تر منتظرتر، و همچنین جامعه بشری، به معنای اعم دارای «غریزه انتظار» است، چه جامعه طبقاتی، چه جامعه ملّی، و چه جامعه گروهی، و بر اساس همین اصل است که اعتقاد به مسیح، از ابتدا در جوامع بشری وجود داشته و به همین دلیل است که تاریخ می گوید همه جامعه های بزرگ، جامعه های منتظرند.همه فرهنگ هایی که می شناسیم دارای دو شاخص مشترکند: یکی این که هر تمدنی و فرهنگی (حتی جامعه های عقب مانده و ابتدایی)، در دورترین گذشته خویش دارای «عصر طلائی» بوده که در آن عصر، عدالت، آرامش، صلح و عشق وجود داشته و سپس از بین رفته و دوره فساد و تیرگی و ظلم به وجود آمده است.دیگر آن که معتقد به یک انقلاب بزرگ و نجات بخش در آینده، و بازگشت به عصرطلائی،عصر پیروزیِ عدالت و برابری و قسط می باشد.این اعتقاد همه جوامع بشری است و چنان که گفتم تجلی غریزه جامعه است، چه جامعه موجود زنده ای است، و موجود انسانی زنده منتظر است، و اگر منتظر نباشد حرکت نمی کند وتن به آنچه هست می دهد.اصل مسیانیسم مطرح است، به معنای اصل اعتقاد جامعه بشری به مسیح یا موعود می باشد، و بنابراین هم تاریخ به ما می گوید که جامعه ها همواره معتقد به پیروزی قطعی حقیقت و عدالت و آزادی بشریت در آینده اند، و هم جامعه شناسی ـ به عنوان مسیانیسم ـ معتقد است که هر جامعه ای در نهاد خویش این اعتقاد را به عنوان عکس العملی طبیعی و فطری ساختمان خودش، در توجیه های مختلف، دارد. از این اصل، در اومانیسم و انسان شناسی، یک اصل کلّی به نام «فوتوریسم» است و فوتوریسم یعنی مکتبی، ایدئولوژی ای، مذهبی که بر اساس آینده مبتنی است و پیروانش را به آینده می راند. فوتوریسم یکی از مترقی ترین انواع تلقی زندگی انسان و حرکت تاریخ است…2) انتظار، سنتز تضاد میان دو اصل متناقض با هم است: یکی «حقیقت» و دیگری «واقعیت». فرض کنیم ما به یک حقیقت و یک دینی و اعتقاد داریم که دین بر حق است و انسان را نجات و عدالت را استقرار می دهد و چون حق است و حقیقت پیروز است و این کتاب بهترین کتاب، و این پیغمبر، بهترین پیغمبر، و این راه، راهی است که انسان را به کمال و نجات سوق می دهد. این اصول اعتقادی و حقیقی است که ما به آن معتقدیم، امّا واقعیّت ضدّ این ها را نشان می دهد.ما معتقدیم که قرآن برای نجات بشریت آمده، و پیغمبر برای رهایی انسان از ظلم و زور و اشرافیت و خون پرستی و قومیّت و ذلّت و استضعاف و استثمار و مبارزه با جهل و عقب ماندگی آمده، و معتقدیم که علی و فرزندان او و رهبران شیعه، جانشینان پیغمبرند، و عقیده به تشیع ضامن نجات و هدایت انسان است، و اما واقعیّت خلاف این حقیقت را به ما نشان می دهد… می بینیم انتظار، یک ضربه ای ضد واقعیت حاکم بر جهان، و حاکم بر تاریخ و اسلام است.انتظار یعنی «نه» گفتن به آنچه که هست، کسی که منتظر است چه کسی است؟ کسی است که در نفس انتظار خود، اعتراض به وضع موجود را پنهان دارد… انتظار، ایمان به آینده است و لازمه اش انکار «حال». کسی که از «حال» خشنود است منتظر نیست، برعکس محافظه کار است، از آینده می هراسد، از هر حادثه ای که پیش آید بیمناک است. دوست دارد و تلاش می کند که هیچ چیز دست نخورد.3) انتظار، جبر تاریخ است. این مسأله برای روشنفکران که با مکتب ها و فلسفه های علمی تاریخ آشنایی دارند بی نهایت شورانگیز است.من که در این گوشه از زمین، و این لحظه از تاریخ منتظرم تا در آینده ای که ممکن است فردا و یا هر لحظه دیگر باشد ناگهان انقلابی در سطح جهانی به نفع حقیقت و عدالت و توده های ستمدیده روی دهد که من نیز در آن باید نقشی داشته باشم و این انقلاب با دعا خواندن و فوت کردن و امثال این ها نیست بلکه با شمشیر و زره و یک جهاد عینی، با مسؤولیت انسان های معتقد به آن است، و اعتقاد دارم که آن نهضت طبعاً پیروز خواهد شد، پس به جبر تاریخ معتقدم، نهبه تصادف و تفرقه و گسستگی تاریخی…تاریخ به طرف پیروزی جبری عدالت، و نجات قطعی انسان ها و توده های ستمدیده، و نابودی حتمی ظلم و ظالم می رود.جبر تاریخ یا «وترمینیسم هیستریک» که اساس فلسفه علمی قرن نوزدهم و بزرگترین بینش و برداشت تاریخی بین روشنفکران غیر مسلمان جهان است در این مکتب با دید دیگر وجود دارد…4) انتظار، پیوستگی تاریخی پدید می آورد. سن پل سیمون فرانسوی می گوید: «متأسفانه انسان امروز، در زندگی مصرفی پلید کوته بینانه و حال پرست دنیای غرب، در انتظار هیچ چیز نیست جز رسیدنِ مترو!»انتظاربه بشر آینده گرایی و بینش بزرگ میدهد، اما بشر امروز در نظام پلید مصرفی انتظار را از دست داده وفقط منتظر اتوبوس ایستاده است.انتظار، این عنوانی که در تشیع هست، سه دوره را به هم متصل می کند: دوره اوّل، نبوت; دوره دوم، امامت; و پس از آن غیبت است که در آن نه نبوت وجود دارد و نه امامت، حکومت عینی دارد.اصل نیابت امام که به آن وجهه اش گفتم چگونه اصل انحطاط آوری است در این وجهه اش اصلی مترقی است و نشان می دهد که این سه دوره چگونه به هم پیوسته است. اوّل دوره نبوت، بعد امامت، که تسلسل دوره نبوت است و سپس دوره علم که ادامه امامت است.از آغاز بشریت تا انتهای زمان، فلسفه من می تواند مسیر تاریخ بشری و تسلسل حوادث را در یک پیوستِ جاریِ علمیِ منطقی توجیه کند.» .دیدگاه حضرت امام خمینی (قدس سره)امام خمینی (رحمه الله)، در ساختار تشیّع درباره ی نقش ویژه ی فقیهان در دوران غیبت کبری،مفهوم «ولایت فقیه» را بررسی می کند:«ولیّ فقیه، علاوه بر معرفت فقه، عدالت و اجتهاد، باید از سیاست دین، دریافتی جامع داشته باشد، از شجاعت کافی و شایستگی های مدیریتی جهت رهبری نیز برخوردار، و از مسائل اجتماعی ـ سیاسی روز هم آگاه باشد».ایشان تبیین زیر را مطرح می کند، و نیز آن چه که در نهایت سبب انقلاب اسلامی اخیر در ایران محسوب می شود:«مقامِ مرجع تقلید، می تواند در یک زمان توسط چند حجّت واجد صلاحیّت، احراز گردد، و هر کس که مجتهدی را عادل و اعلم تشخیص داد باید از آن مجتهد تقلید کند، امّا در یک زمان، تنها یک زعیم یا ولی فقیه می تواند باشد. و این بدان دلیل است که جِهات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی مقام ولایت، توأم با ویژگی دفاعی اش، مستلزم اقتداری منحصر و مرکزی است، و الاّ نتیجه اش تفرقه و اختلاف در بین امّت اسلامی خواهد بود، و وحدت ضروری آرمان و نیز وحدت کلمه مبرم از دست خواهد رفت. از این رو، در یک زمان، هرگز بیش از یک امام نمی تواند باشد، و امام رضا (علیه السلام)، دلایل این مطلب را در کتاب علل الشرایع، به طور مختصر تبیین فرموده است.» .
بررسی نظریه های نجات و مبانی باورداشت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف - محمد مطیع الرحمن