حکایتی حکمت آموز ازلقمان
دور کردن تهمت از خود
عرائس المجالسـ به نقل از عِکرِمه ـ: لقمان از ساده ترین غلامان در نزد مولایش بود. مولایش او را به همراه رفیقانش ، به بستان خود فرستاد تا میوه ای برایش بیاورند. آنها بدون میوه از بستان برگشتند ؛ میوه را خورده بودند و آن را به گردن لقمان انداخته بودند. لقمان به مولایش گفت: «شخص دو رو، نزد خداوند امانتدار نیست. پس به من و آنها همگی ، آب بنوشان . سپس وادارمان کن تا [قی کنیم و ]میوه را بیرون بیاوریم» . او این کار را کرد و آنها میوه را قی می کردند ؛ ولی لقمان آب گوارا بیرون آورد. بدین ترتیب، مولا راستگوییِ لقمان را از دروغگوییِ آنان باز شناخت .