بُعد اجتماعی و حماسی در «ثارالله»
خون خدا در عرفان اسلامی
تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه
قسمت ششم
مولفۀ مهم دیگری که در «ثارالله» وجود دارد، نوعی از اقدام، حرکت، و شور در «ثار» است. ثارالله، علاوه بر اینکه متضمن حقیقت معنوی و وجودی سید الشهداء علیهالسلام است، بیانگر مرتبۀ ولایت امام حسین علیهالسلام است که در آن مرتبه، ایشان نه تنها به ساحت قرب الهی نزدیک شده و با آن متحد میگردد (به نحو قرب فرائض)، بلکه در سایۀ کمالات معنوی، شأن و منزلت اجتماعی و دنیوی هم پیدا می کند (خلافت و شأن حکومتی) که با آن می تواند اقدام به مقاتله کند. سرّ و خاستگاه اقدام به مقاتله در انبیاء و در ائمه علیهم السلام همان ولایت در مراتب بالاتر است که آن مرتبه در برخی از انبیاء و رسل اساسا وجود ندارد. این مرتبه از ولایت که در آن ولایت بر خون و ناموس دیگران وجود دارد، تنها در برخی از رسل اولوالعزم وجود دارد که علاوه بر نبی بودن، رسول هستند، و علاوه بر رسول بودن، شأن «ولایت»، «امامت»، و «خلافت بالسیف» را دارند.
این مقام به لحاظ عرفانی، نشان از کمال ولایت دارد. یعنی مقام ولایت آن قدر باید بالا باشد که بتوان جان و ناموس مردم را به دست آن سپرد. اساسا خلیفۀ بالسیف بودن (مانند آنچه که در مورد حضرت داوود علیهالسلام آمده است، آیۀ26 از سورۀ ص)، مجوز اقدام و ظهور اجتماعی است. این اقدام اجتماعی از دل امامت و اندیشۀ تقرب حاصل میشود. به دیگر بیان، وقتی تقرب کاملتر میشود، ساحتهای اجتماعی نیز از آن تقرب وجود متأثر میشوند. در حقیقت امامت در معنای اصیلاش که شامل خلافت بالسیف میشود، نوعی از بندگی نهایی است و این بندگی وقتی جنبه اجتماعی یافته و به شکل قیام و مبارزه و در نهایت شهادت ظاهر میشود، تبدیل به ثارالله می شود. این شأن اجتماعی، که نه یک امری دنیوی، بلکه امری است الهی («منت کبری» در آیه 20-17 و 26 سوره صاد) که انسان در مرحلۀ نهایی از کمال خویش بدان مزین گشته و مظهر اسم جامع الله میشود و از ناحیۀ خداوند خلافت در امور اجتماعی و سیاسی پیدا میکند. در این مرحله، او میتواند علاوه بر شأن رسالت، صاحب اقدام گشته و با آن در امور دنیوی و جان و مال مردم البته به اذن الله و به حکم خدا و به طریقۀ خدایی تصرف نماید.
براین اساس، «ثارالله» متضمن چنین مرحله از ولایت به نحو امامت است که امام با برخورداری از آن حماسه می سازد و در برابر دشمنان دست به مقاتله میزند. این مرحله از ولایت الهی که در آن ولیّ خدا علاوه بر سلوک معنوی، «ولایت بر اقدام» در این جهان پیدا میکند، قابل تطبیق بر سفر سوم و چهارم از اسفار اربعۀ سالک است که در سفر سوم، فردِ سالک از حق به سوی خلق بازمیگردد و سیر در عالم جبروت، ملکوت، و ناسوت میکند و سپس در سفر چهارم از خلق به خلق و البته در معیت با حق، سیر میکند. در این سفر اخیر(چهارم)، سالک آثار و لوازم خلق را مشاهده می کند، به سود و زیان دنیویِ خلق الله آگاهی پیدا میکند، و بر اسباب سعادت و شقاوت اطلاع می یابد، البته اینجا که اقدام به مقاتله از سوی امام، به موجب آنکه به اذن الله و به حکم خداست، متضمن نوعی از رحمت الهی خواهد بود.