بررسی یک برداشت اشتباه اجتماعی در رابطه با موضوع مصلحت الهی
قسمت اوّل
…کار خدا بود که این جور شد، اگر مصلحت نبود که این جور نمیشد، خدا خودش نمیگذاشت که اینجور بشود. اینکه «آنچه هست همان است که باید باشد و آنچه نیست همان است که نباید باشد» خودش یک منطق است، منطق جبرگرایی ؛ منطق ابن زیاد است که وقتی با زینب (سلام الله علیها) مواجه میشود فوراً مسئله خدا را طرح میکند که «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی فَضَحَکمْ وَ قَتَلَکمْ وَ اکذَبَ احْدوثَتَکمْ». این جملهها خیلی معنا دارد: خدا را شکر، این خدا بود که شما را کشت، این خداخواهی بود، عجب فتنهای برای مسلمین درست کرده بودید، شکر خدا را که شما را کشت، شکر خدا را که شما را رسوا کرد. رسوایی در منطق او چیست؟ در منطق او هرکس که به حسب ظاهر در جبهه نظامی شکست بخورد، دیگر رسوا شده و قضیه تمام شده است؛ اگر او بحق میبود که در جبهه نظامی غالب میشد. «وَ اکذَبَ احْدوثَتَکمْ» یعنی مغلوب شدن شما دلیل بر این است که حرفتان دروغ بود.
زینب چه گفت؟ گفت: «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذی اکرَمَنا بِنَبِیهِ» خدا را شکر که ما را گرامی داشت که پیغمبر را از میان ما قرار داد و ما از خاندان پیغمبر هستیم، «انَّما یفْضَحُ الْفاسِقُ وَ یکذِبُ الْفاجِرُ وَ هُوَ غَیرُنا وَ الْحَمْدُ للَّهِ» آن کسی که در جبهه نظامی شکست میخورد رسوا نشده است. معیار رسوایی چیز دیگری است. معیار رسوایی، حقیقتجویی و حقیقتطلبی است. آن که در راه خدا شهید میشود رسوا نشده؛ رسوا آن کسی است که ظلم و ستم میکند؛ رسوا آن کسی است که از حق منحرف میشود. ملاک رسوایی و غیررسوایی این است. این طور نیست که اگر کسی کشته شد، پس حرفش دروغ بوده است.
معیار دروغ و راست بودن، خود انسان است، ایده انسان است، حرف و عمل انسان است.
حسینِ من کشته هم بشود راست گفته، زنده هم بماند راست گفته. تو کشته هم بشوی دروغگو هستی، زنده هم بمانی دروغگو هستی. بعد به شدت به او حمله میکند…
«وَ عَرَضَ عَلَیهِ عَلی بْنَ الْحُسَینِ» یعنی بر او [ابن زیاد] علی بن حسین را عرضه کردند. فرعونوار صدا زد: «مَنْ انْتَ؟» (باز منطق جبرگرایی را ببینید) تو کی هستی؟ فرمود: «انَا عَلِی بْنُ الْحُسَینِ» من علی بن حسین هستم. گفت: «الَیسَ قَدْ قَتَلَ اللهُ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ؟» مگر علی بن حسین را خدا در کربلا نکشت؟ (حالا دیگر باید همه چیز به حساب خدا گذاشته شود تا معلوم شود که اینها همه برحق هستند!) فرمود: من برادری داشتم، نام او هم علی بود و مردم در کربلا او را کشتند. گفت: خیر، خدا کشت. فرمود: البته که قبض روح همه مردم به دست خداست، اما او را مردم کشتند…
این یکی از خصوصیات اهل بیت بود که با منطق جبرگرایی- که در دنیا جبر است و در عین جبر عدل است، یعنی بشر در این جهان هیچ وظیفهای برای تغییر و تبدل و تحول ندارد و آنچه هست آن است که باید باشد و آنچه نیست همان است که نباید باشد و بنابراین بشر نقشی ندارد- مبارزه کردند.
استاد شهید مطهری (ره)، حماسه حسینی، جلد ۱، صص ۳۹۹_۳۹۸