او می آید!
او میآید!
با صد هزار نگار و هرکس را با او حرفی و با نگارنده این همه نقش و نگار حالی!
او میآید!
وبا همه جلوه هایش با ما حرف میزند با جلوههایی که گفتیم و نگفتیم!
عارف در جمال بهار جلوه جهان آفرین میبیند و عاشق از عطر او بوی نگار را میشنود.
با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را [1]
و شاعران نکته سنج طرفه گوی در هر بیتی، پنجره ای به سوی بهار، باز میکنند و پرده ای از جلوه آن نگار بر میگیرند که به خاطر رنگارنگی این آسمانه، شما را به نیوشیدن پردههایی از نغمه پردازان و عندلیبان گلستان سخن فرا میخوانیم.
و اینک با شما حسن مطلع این مقوله را با پرده ای بدیع از نگارستان شعر صائب تبریزی به تماشا مینشینیم؛
از دل پر خون بلبل کی خبر دارد بهار؟
هر طرف چون لاله صد خونین جگر دارد بهار
مستی غفلت حجاب نشنه بیگانگیست
ورنه بیش از باده، در دلها اثر دارد بهار
از قماش پیرهن غافل ز یوسف گشته اند
شکوهها از مردم کوته نظر دارد بهار
از برای مو شکافان در رگ هر سنبلی
معنی پیچیده چون موی کمر دارد بهار
هر زبان سبزة او ترجمان دیگری است
از ضمیر خاکیان یکسر خبر دارد بهار
نالة بلبل کجا از خواب بیدارش کند
بالش نرمی که ازگل زیر سر دارد بهار
بس که مینالد زشوق عالم بالا به خود
خاک را نزدیک شد از جای بر دارد بهار
می کند از طوق قمری حلقه نام سرو را
قد موزون گران رو در نظر دارد بهار
قاصد مکتوب ما، (صائب) همان مکتوب ماست
از شکوفه نافههای نامه بر دارد بهار [2]
———-
[۱]: فروغ بسطامی.
[۲]: صائب تبریزی
راه تشرف محضر امام زمان عج
« فَأغث يا غياث المستغيثين، عبيدك المبتلي؛ يارب الها! اي فريادرس فرياد خواهان! به فرياد بنده مبتلايت برس».
«و أره سيده يا شديد القوي؛ و مولايش را به او نشان بده».
چه کنم تا از طرفی گرفتار شیادان و فرصت طلبان و طبیب نماها نشوم و از طرف دیگر، به آرزویم برسم؟
«هل إليك يا بن أحمد سبيل فتلقى؛ مهدی جان! آیا راهی برای دیدار تو هست؟»
آری خداوند، راه وصال را این گونه معرفی می کند؛
به پیامبرش فرمود: ” هر کس به رضای من و آنچه من می خواهم، عمل کند و وظایفش را انجام دهد، واجبات را بجا آورد و محرمات را ترک کند، من سه مطلب را به او می دهم. ( یکی از آن سه این است) ” و لا اُخفی علیه خاصة خلفي؛ بندگان خاص خودم را از او مخفی نمی کنم".
بالاترین و برترین بنده خاص خداوند، در این زمان، حضرت ولی عصر است. اگر ما به رضای الهی عمل کنیم، خداوند اورا از ما مخفی نخواهد کرد.
نتیجه اینکه راه تشرف محضر امام زمان این است که پیوسته در زندگیمان، خواسته خدا را بر خواسته دل و نفسمان ترجیح دهیم.
مکتب سازی بدلی
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با مکتبهای بدلی به مبارزه برخاستند و يک مکتب پيشگام در اخلاق و کلام و فقه را بنیان نهادند.
یکی از مکاید شیطان در طول تاریخ، مکتبسازیهای بدلی بوده است.
استاد میرباقری:
مکتبسازي و ايجاد يک معنويت مبهم در مقابل گرايش توحيدي، از مکايد درازمدت شيطان است که هميشه دنبال ميکند. اين مکتبسازي از «حَسبُنا کتاب الله» شروع ميشود تا بعد در دوره بنياميه و معاويه به جايي ميرسد که کاملاً وجود مقدس اميرالمومنين(ع) را رصد ميکند و هر کاري حضرت ميکنند بدلش را ميسازد.
فرقههاي کلامي و گرايشهاي معنوي منحرف که الان پيدا میشود تصادفي نيست و همانطور که الان دستگاه شياطين جن و انس تفرق معنوي و ايجاد گرايشهاي باطل را مديريت ميکنند، در دورههاي قبل هم همينطور بوده است. من در کتاب توحيد صدوق، انحرافاتي که در دنياي اسلام در موضوع توحيد شده است را ديدم. در تفسير توحيد يک طيف، از کساني هستند که به «تعطيل» يا «تشبيه» رسيدهاند. اينها مکتبسازي است و ريشهاش به دستگاه طواغیت و شیاطین برميگردد.
درواقع، يکي از کارها ايجاد کالاي جايگزين است که در آن دوره هم بهشدت اتفاق افتاده است، مثل تحريف معنويت اسلام، تحريف فقه و حتي روش فقاهت، تحريف اعتقادات که در همه اينها مکتبسازيهاي متعدد انجام شده است؛ از اشاعره و جبريه بگيريد تا مرجئه. اينها همه ساخته و پرداخته عملي دستگاه طواغیت و بنياميه است و تصادفاً ظهور پيدا نکردند.
شأني که وجود مقدس امام باقر(ع) و امام صادق(ع) در اين زمينه دارند چيست؟
همانطور که شيخ مفيد نقل کردهاند قبل از امام باقر(ع)، تشيع که مکتب حق است يک فقه و شريعت روشن و حتي يک معنويت و يا نظام اعتقادي داراي چارچوب روشن نداشت و ما گاهي در فقه نيازمند اهل سنت ميشديم، ولي امامین صادقین(ع) يک مکتب پيشگام درست کردند.
در صدر اسلام واقعا اين گونه بود و نبض فرهنگ در دست امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بوده است. ایشان هم مبارزه با گرايشات منفي ميکردند و جلوي آن معنويت باطلي که بعد مبدأ پيدايش گرايشات صوفيانه شد ايستادند، و هم بهشدت با گرايشات انحرافاتي و ظاهريگري مبارزه کردند و به دنبال ايجاد يک عقلانيت استوار شيعي در کلام و در اعتقادات بودند. ايشان يک بناي عظيمي را در فقه و کلام و عرفان و اخلاق گذاشتند.»
وجود تشکیلات ایدئولوژیک_سیاسی
امام صادق توانسته بود به کمک تلاش وسیع پدرانش - یعنی امام سجاد و امام باقر، مخصوصا اواخر زندگی امام باقر – و سپس خودش به کمک این تلاش توانسته بود یک عده مؤمن و مسلمان مکتبی، اصیل، انقلابی، فداکار، آماده برای خطر پذیری در سراسر عالم اسلام درست کند. و اینها آدمهای عادی نبودند؛ آدمهای عادی نبودند نه اینکه از طبقات ممتازه بودند نه، همین کاسب و تاجر و غلام و از این چیزها، اما از لحاظ پایگاه معنوی به هیچ وجه اینها به آدمهای عادی شبیه نبودند. کسانی بودند که زندگیشان در هدفشان و در مکتبشان خلاصه میشد و همه جا هم بودند.
عجیب این است که یاران امام صادق همه جا بودند، نه خیال کنید فقط در مدینه، نه؛ در کوفه بیشتر از مدینه بودند، در خود شام حتی کسانی بودند. اینها آن شبکه عظیم تشکیلاتی امام صادق است. حزب علوی، حزب تشیع، اینی که گفتم آن شبکه تشکیلاتی همان تشیع است یعنی
این، و این از فصل های شناخته نشدهٔ زندگی امام صادق است؛ این از چیزهایی است که بنده رویش تأکید و اصرار دارم، یک شبکهٔ تشکیلاتی عظیم، یک حزب کامل به وسیلهٔ امام صادق اداره میشد در سراسر عالم اسلام؛ این نقطهٔ قوت بود.
انسان 250 ساله
احیاء شعائر و امربهمعروف و نهی از منکر
مسئله احیاء شعائر و امربهمعروف و نهی از منکر
نکته دیگر اینکه امام صادق علیه السلام خیلی مراعات میکردند مسئله احیاء شعائر و امربهمعروف و نهی از منکر بود؛ به هیچ قیمتی بر سر احیاء امربهمعروف و ابطال منکر معامله نمیکردند، مرحوم کلینی در کافی این قصه را از هارون بن جهم نقل میکند که در حیره با امام صادق علیه السلام بودم در ایامى که منصور دوانیقى به آنجا آمده بود، یکى از سردارانش بچه خود را ختنهکرده و سورى ترتیب داده و مردم را دعوت کرده بود. امام صادق علیه السلام نیز جزء دعوتشدگان بود. دراثنای غذا خوردن یکى از حاضران آب خواست، پیالهاى آوردند که محتواى آن شراب بود وقتى پیاله را به دست آن مرد دادند، حضرت صادق علیه السلام از سر سفره بلند شد، وقتى پرسیدند چرا از سر سفره برخاستى؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ملعون است هر کس سر سفرهاى بنشیند که سر آن سفره شراب مىخورند. لذا میبینید که حضرت هیچگونه تعارفی در این قضیه نداشتند و تا منکر را دیدند با آن مقابله کردند.
و نسبت به معروف هم همینطور بودند و باکسی معامله نمیکردند مفضل بن عمر که از اصحاب باوفا و دوستان حضرت است میگوید: در آن هنگام که امام صادق علیه السلام براى دیدار با ابوالعباس [سفّاح نخستین خلیفه عباسى] به کوفه آمد من نیز در خدمت آن حضرت بودم، پس چون به محله کناسه رسیدیم امام فرمود: همینجا بود که عمویم زید رحمه اللَّه را به دار آویختند و همچنان برفت تا به طاق زیت فروشان که آخر بازار سرّاجها بود رسید، پس در آنجا پیاده شد و فرمود: پیاده شو، این همان مکان نخستین مسجد کوفه است که آدم علیه السلام طرح آن را ریخت و من خوش نمىدارم سواره در آن وارد آیم؛ سپس تاریخ مسجد و قضایا را بیان کردند بعد دیدیم که حرف آقا قطع شد و برای نماز آماده شدند و دیگر صحبتی نکردند نماز ظهر را خواندند و تعقیبات نماز را انجام دادند و نماز عصر را خواندند و بعد دوباره شروع به صحبت کردند، امام به دو معروف اشاره کردند اول احترام به مسجد و دوم نماز اول وقت، سخنران هرکسی که میخواهد باشد، نشست و سمینار از هرکسی میخواهد باشد دیگر از امام جعفر صادق که صحبتهایش بالاتر نیست، وقت اذان که شد حضرت سخن را قطع کردند یعنی ای مسؤولین، ای مسلمانها، هر کس در هر رتبه و مقام که هستید این معروف را به پادارید مسئله نماز را به پادارید.