روايتي پرفروغ از امام حسن عسكري(عليه السلام)
يكي از بيانات امام يازدهم، حسن بن علي(عليهما السلام) كه استاد علاّمه طباطبايي(رضوان الله تعالي عليه) آن را بسيار پرفروغ و روشن و از غُرَر احاديث ميدانستند اين است كه فرمودند: «إن الوصول إلي الله عزوجلّ سفر لايدرك إلا بامتطاء الليل»اگرچه همه روايات اهل بيت(عليهم السلام) نور است، ولي در بين سخنان آن بزرگان، بعضي نوراني ترند و از غرر روايات شمرده ميشوند و اين روايت شريفه نيز از همان سنخ است.
آن حضرت(عليه السلام) ميفرمايد كه سير به سوي الله و حركت به سمت خدا، سفري است كه جز با زنده داشتن شب ميسّر نيست. با مركب روز كه سبح طويل دارد: (إن لك في النهار سبحاً طويلاً) نميشود اين سفر سنگين را طي نمود. بايد شب را مركب پرتوان خود در اين سفر الهي قرار داد.
تلاوت قرآن و خضوع در حضور خداوند، و محاسبه اعمال گذشته و تصميم قطعي براي آينده، در دل شب تار ميسّرتر است و لذا مردان الهي حدّاكثر بهره را از شب ميبرند، «عُمّار اللّيل ومَنار النّهار»،«امّا الليل فصافّون أقدامهم، تالين لأجزاء [قرآن در قرآنْ - صفحه 83]
چند نکته پزوهشی
هر مبلغي خواه و ناخواه براي تبليغ خود با پژوهش در زمينه موضوع تبليغي خويش و در تبليغ نوشتاري اش با قلم و تاليف سر و كار دارد . بدين منظور نكته هايي در زمينه پژوهش و نگارش را مي آوريم .
1 . به هيچ وجه، در تحقيقات و تاليفاتمان بر «مسموعات » و «منقولات » - هر چند مشهور و معروف نيز باشند - تكيه نكنيم مگر آنكه خودمان آنها را در منابع قابل اعتبار بيابيم تا اين حديث شريف شامل حالمان نگردد: «لاتحدث الناس بكل ما سمعت به فكفي بذلك كذبا; هر چه را شنيدي به مردم نگو; زيرا همين براي دروغ بودن بس است .»
2 . بكوشيم كه فضاي تحقيقات و تاليفاتمان را حقيقتا از «تحقيق » و «تاليف » به معناي درست و فراگير و با همه ويژگيهاي آن پر سازيم و با «تحقيق بازي » و «تاليف سازي » آلوده نسازيم و مانند معماران بساز و بفروش، ما نيز «بچاپ و بفروش » نشويم و «ملاي رومي » چه در سفته است كه گفته است:
علم تقليدي بود بهر فروخت چون بيابد مشتري خوش برفروخت
مشتري علم تحقيقي حق است دائما بازار او پر رونق است
لب ببسته مست در بيع و شري مشتري بي حد كه الله اشتري
شايان توجه است اين نكته مهم را در داوريهايمان نيز به خاطر داشته باشيم كه هماره پر برگي يك تحقيق و پرفروشي يك تاليف به معناي پرباري و پركاري آن و پرجوشي و پركوشي اين نيست و حتي پر عنواني فهرست منابع - تا چه رسد به پر عنواني فهرست مطالب و فهرست تاليفات - نيز هماره به معناي پرمايگي و پرانديشگي آن نيست .
3 . بكوشيم كه روحيه «نگرش تحقيقي » و «نگارش تحليلي » را در خود زنده كنيم و روز به روز آن را بپرورانيم . براي به دست آوردن چنين روحيه اي مي توانيم اين كارها را انجام دهيم:
يك . مطالعه كتابها و منابعي كه با نگرشي تحقيقي و نگارشي تحليلي نوشته شده اند . از اين رو، محقق كسي است كه در تحقيقات خويش به كتابها و منابع دست چندم و حتي گاه به كتابها و منابع دست دوم نيز مراجعه نمي كند . مثلا يكي از محققان مي گفت: «من در تحقيقاتم حتي به كتاب شريف «بحارالانوار» - جز در موارد ضرورت و اضطرار - نيز استناد نمي كنم، بلكه به مصادر و مآخذ اوليه اي كه محدث بزرگ و بزرگوار شيعه، مرحوم علامه مجلسي - اعلي الله مقامه الشريف - خود به آنها استناد كرده است مراجعه مي نمايم و اصل حديث را در آنجا مي يابم و سپس با شرايطش به آن استناد مي كنم » .
دو . در زندگي علمي، همنشين شدن و نشست و برخاست كردن با كساني كه در مسائل فكري و علمي، تحقيقي مي نگرند و تحليلي مي نگارند . از اين جهت، محقق كسي است كه در زندگي علمي خويش، با كساني كه در انديشه و انديشيدن، «مقلد» هستند، نمي نشيند و «ملاي رومي » چه خوش سروده است:
از محقق تا مقلد فرقهاست كاين چو داوود است و آن ديگر صداست
منبع گفتار اين سوزي بود وان مقلد كهنه آموزي بود
سه . مطالعه زندگي و روش علمي كساني كه مقلدانه نمي انديشيده اند و محققانه مي نوشته اند . بدين رو، زندگي و روش علمي «علامه اميني » ، «علامه طباطبائي » ، «علامه مطهري » و «علامه جعفري » - رضوان الله عليهم اجمعين - مي تواند الگويي پسنديده در اين زمينه ها باشد . يا مثلا گفته اند: «يكي از محققان در كتاب دائرة المعارف خويش مي خواسته اند متراژ پل قديمي و سمبليك اهواز را بنويسند . بدين منظور، هياتي را از تهران به اهواز مي فرستند تا دقيقا متراژ آن را محاسبه نمايند و آن گاه در دائرة المعارف خود بنگارند .» مطالعه شيوه تحقيق و تاليف چنين انسانهايي، روحيه دقت و تحقيق را در انسان تقويت مي كند .
چهار . حضور داشتن در جلسات و شركت كردن در مجالس علمي كه با نگرشي تحقيقي و تحليلي تشكيل مي شوند . بدين جهت، محقق كسي است كه در زندگي علمي اش، به جلسات و مجالس غيرعلمي و جلسات و مجالسي كه عنوان علمي دارند، اما روشي غيرتحقيقي و غيرتحليلي نيز دارند، پا نمي گذارد .
پر روشن است كه اين سخن و اين پيشنهادها، موضوعات و مسائلي را كه اساسا بايد با روشي تقليدي و نه تحقيقي بدانها دست يافت، شامل نمي شوند .
4 . آنچه را در تحقيقات و تاليفات براي خودمان واضح و مفهوم نشده است، براي ديگران توضيح ندهيم و به ديگران تفهيم نكنيم و حتي از ذكر آن نيز بپرهيزيم و عطايش را به لقايش ببخشيم كه ممكن است آثار نامطلوب و نامقبول و حتي نامشروعي را در پي داشته باشد; مثلا اگر تبيين و تحليل عبارت «لولاك لما خلقت الافلاك ولولا علي لما خلقتك ولولا فاطمة لما خلقتكما» براي خودمان مفهوم و روشن نيست، آن را براي ديگران بر زبان جاري نسازيم و به قلم نياوريم; هر چند شماري از پژوهندگان در اعتبار سندي آن نيز خدشه كرده اند .
5 . پژوهشهاي خويش را پس از نگارش نهايي و براي مطالعه و بازنگري و برخورداري از صحت و دقت بيشتر، دست كم به دو تن و با ديدگاه پژوهشي و نگارشي و با دو ويژگي دقت داشتن و وقت گذاشتن، بدهيد .
خورشید مشرق
خلق ايستاده كو به كو چشم انتظار روي او
تا پرده از روي نكو گيرد نگار نازنين
شد جلوه گر نور خدا در روز ميلاد رضا
كز بوي دلجويش فضا شد مشكبار و عنبرين
از نجمه سر زد اختري، خورشيد روشن گوهري
جانم فداي مادري كاورده فرزندي چنين
چون لعل شكر بار او شيرين بود گفتار او
بر قامت و رخسار او بادا هزاران آفرين
شاهي كه او را خاك در روبد ملك با بال و پر
بر خاك پاكش مشك تر، ريزد ز گيسو حور عين
مهرش فروغ محفلم خاكش صفا بخش دلم
گويي كه با آب و گلم گشته ولاي او عجين
صبح سعادت روي او، خرم فضا از بوي او
فردوس رضوان كوي او قل فادخلوها آمنين
از تكتم آن فخر زنان شد سر مكتومي عيان
رازي كه روشن شد از آن اسرار قرآن مبين
دل و اله و حيران او جان ها فداي جان او
از خرمن احسان او ذرات عالم خوشه چين (1)
طلوع صبح
نجمه، مادر امام رضا عليه السلام، مي فرمايد: زماني كه فرزند بزرگوارم را باردار بودم، هرگز احساس سنگيني نمي كردم. وقتي مي خوابيدم، صداي تسبيح و تهليل و تمجيد حق تعالي را از درونم مي شنيدم. هراسان از خواب بيدار مي شدم; ولي ديگر آن صدا به گوش نمي رسيد. وقتي به دنيا آمد، دستهايش را بر زمين گذاشت; سر مطهرش را به سوي آسمان بلند كرد، لب هايش را تكان داد، ولي نفهميدم چه مي گويد. نزد امام كاظم عليه السلام رفتم، او فرمود: «نجمه، كرامت پروردگار گوارايت باد.»
فرزندم را در پارچه يي سفيد پيچيدم و نزد حضرت بردم. وي در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آن گاه آب فرات خواست و كامش را با آن برداشت. سپس نوزاد را به من بازگرداند و فرمود: بگير اين را كه ذخيره ي خداوند در زمين و حجت خدا بعد از من است. (2)
و چنين بود كه هشتمين خورشيد امامت در روز جمعه، يازدهم ذي قعده، در مدينه ديده به جهان گشاد. (3) پدرش امام موسي كاظم عليه السلام، هفتمين امام شيعيان، و مادرش «نجمه » (4) الگوي خردورزي، دين باوري، حيا و عبادت بود. بزرگواري اين بانو چنان بود كه حميده، مادر امام كاظم عليه السلام، هرگز نزدش نمي نشست و در جهت تعظيم و احترام وي مي كوشيد. رؤياي صادق حميده را مي توان يكي از دليل هاي احترام بسيار وي به نجمه دانست. او شبي رسول خدا صلي الله عليه و آله را در خواب ديد كه فرمود: حميده، نجمه را به فرزندت موسي ده; از او فرزندي به دنيا خواهد آمد كه بهترين اهل زمين است. (5)
بر اين اساس، وي نجمه را در اختيار امام موسي كاظم عليه السلام قرار داد و به وي گفت: فرزندم، كنيزي است كه در زيركي و كرامت هاي اخلاقي بهتر از او نديده ام. مي دانم هر نسلي كه از وي به وجود آيد پاكيزه و مطهر خواهد بود.
وقتي امام رضا عليه السلام به دنيا آمد، مادرش را طاهره ناميدند. او به عبادت عشق مي ورزيد و مي گفت: دايه يي بيابيد تا مرا در شير دادن ياري دهد… . شيرم كافي است، ولي پرداختن به شير نوزاد سبب شده نوافل و ذكرهايي كه به آن ها عادت كرده بودم، كاستي پذيرد. (6)
نام و لقب هاي حضرت
نام حضرت علي، كنيه اش ابوالحسن و القابش رضا، صابر، فاضل، رضي، وفي، قرة اعين المؤمنين و غيظ الملحدين است. (7) علي بن يقطين درباره ي كنيه ي حضرت مي گويد: نزد امام كاظم عليه السلام رفتم و دريافتم فرزندش علي بن موسي الرضا عليهما السلام نيز نزد وي شتافته است. امام فرمود: علي بن يقطين، همين علي، آقاي فرزندان من است. آگاه باش، من كنيه ام [ابوالحسن ] را به وي دادم. (8)
بزنطي درباره ي لقب حضرت مي گويد: به امام محمد تقي عليه السلام عرض كردم: گروهي از مخالفانتان چنان مي پندارند مامون پدر بزرگوارتان را همزمان با پذيرش ولايت عهدي، رضا لقب داد.
حضرت فرمود: به خدا سوگند، دروغ مي گويند. حق تعالي او را رضا ناميد; چون خدا در آسمان و رسول خدا و امامان معصوم عليهم السلام در زمين وي را پسنديدند.
پرسيدم: پس چرا وي رضا ناميده شد؟
فرمود: چون، افزون بر دوستان، مخالفان نيز او را پسنديدند و از وي خشنود بودند. اتفاق دوست و دشمن در رضايت به وي اختصاص دارد. (9)
سلام علي آل طه و ياسين
سلام علي آل خير النبيين
سلام علي روضة حل فيها
امام يباهي به الملك و الدين
امام به حق شاه مطلق كه آمد
حريم درش قبله گاه سلاطين
شه كاخ عرفان گل شاخ احسان
در درج امكان مه برج تمكين
علي بن موسي الرضا كز خدايش
رضا شد لقب چون رضا بودش آيين
ز فضل و شرف بيني او را جهاني
اگر نبودت تيره چشم جهان بين
پي عطر روبند حوران جنت
غبار ديارش به گيسوي مشكين
اگر خواهي آري به كف دامن او
برو دامن از هر چه جز اوست در چين
چو جامي بچش لذت تيغ مهرش
چه غم گر مخالف كشد خنجر كين (10)
شخصيت والاي امام رضا عليه السلام
امام رضا عليه السلام پايه ي دين و چشمه ي زلال معرفت بود. بعد از شهادت پدر بزرگوارش، امامت را به عهده گرفت و در هت بارور ساختن فرهنگ غني اسلام كوشيد. شخصيت وي از دو جهت شخصي و اجتماعي قابل بررسي مي نمايد.
1- عصمت
شيعيان امامان را معصوم و از هر نوع خطا و اشتباه پيراسته مي شمارند. بر اين اساس، امام رضا عليه السلام معصوم است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در رويايي صادق به امام كاظم عليه السلام فرمود: او [امام] كسي است كه با نور خدا مي بيند، با فهم خود مي شنود و بر اساس حكمت خود سخن مي گويد. اشتباه نمي كند و در راه دانش گام برمي دارد نه ناداني.
آن گاه دست امام رضا عليه السلام را گرفت و فرمود: او همين است.
امام كاظم عليه السلام بعد از نقل اين خواب به يزيد بن سليط فرمود: امسال مرا دستگير مي كنند و امامت با فرزندم علي عليه السلام است كه همنام علي بن ابي طالب و علي بن حسين به شمار مي آيد. خداوند به او فهم، خويشتن داري، ياري دين و محنت علي اول و بردباري در برابر ناگواري ها و استقامت علي دوم بخشيده است. (11)
اي صاحب ولايت و عصمت ز روضه ات
بر كائنات هست كنون اقتدار توس
بيت الحرام قبله شد و مرقد تو نيز
آن در ميان مكه و اين بر كنار توس (12)
قلب مي گردد روان از بوي خاك درگهش
خاك نتوان گفتنش كز روي عزت كيمياست
قبه پرنورش از رفعت سپهر ديگري است
و اندر و ذات پر انوارش چو مهر اندر سماست
رفعت گردون گردان دارد آن گه بر سري
مجمع تقوا و عصمت مركز صدق و صفاست
حاسد ار نشناسدش كز روي رفعت كيست او
پادشاه اتقيا و ازكيا و اصفياست (13)
2- دانش
امام عليه السلام دانش و معرفت را از پدرانش و جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله به ارث برد. امام كاظم عليه السلام به فرزندانش مي فرمود: اين برادرتان [علي بن موسي ] عالم آل محمد صلي الله عليه و آله است. مسائل دين خود را از وي بپرسيد و آنچه به شما مي گويد نگهداريد; زيرا من بارها از پدرم جعفر بن محمد شنيدم كه فرمود: عالم آل محمد - كه همنام امير مؤمنان عليه السلام علي است - در صلب تو است; كاش او را مي ديدم.
ابراهيم بن عباس صولي مي گويد: نديدم از امام رضا عليه السلام پرسش شود و او پاسخش را نداند. به آنچه تا زمانش بر روزگار گذشته، از وي داناتر نديده ام. مامون از هر چيزي مي پرسيد و امام را مي آزمود. امام پاسخ مي داد و همه ي پاسخ هايش به قرآن مستند بود. (14)
مامون به فرزند ابي ضحاك - كه از ميزان دانش امام شگفت زده شده بود - گفت: آري پسر ابي ضحاك، اين بهترين و داناترين و عابدترين مردم روي زمين است.
او همچنين به محمد بن جعفر گفت: اين پسر برادرت از آن دسته اهل بيت است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره ي آن ها فرمود:
«الا ان ابرار عترتي و اطائب ازومتي احلم الناس صغارا اعلمهم كبارا لا تعلموهم فانهم اعلم منكم ولا يخرجونكم من باب هدي ولا يدخلونكم من باب ضلال. (15)
» آگاه باشيد، نيكان خاندانم و پاكيزگان نسلم در كودكي از همه شكيباتر و در بزرگي از همه داناترند. به آن ها علم مياموزيد; زيرا آن ها از شما داناترند. آنان شما را از راه هدايت بيرون نمي برند و در وادي گمراهي نمي افكنند.
بر اين اساس، امام رضا عليه السلام نيز مانند ديگر امامان معلم انسان ها بود و هيچ انساني حق استادي بر وي نداشت.
3- مكارم اخلاق
اخلاق خوب، نشان دهنده ي ذات نيك و درون زيباي انسان است. امام رضا عليه السلام چنان به اين ويژگي آراسته بود كه دوست و دشمن را جلب مي كرد. ابراهيم بن عباس صولي در اين باره گفته است:
هرگز نديدم در سخن گفتن با كسي درشتي كند.
هرگز نديدم سخن كسي را پيش از آن كه تمام شود، قطع كند.
هرگز درخواست كسي را كه قادر به انجام دادنش بود، رد نكرد.
در برابر هم نشين، پاهايش را دراز نمي كرد.
در برابر هم نشين تكيه نمي داد.
نديدم به بردگان بد بگويد.
هر كه ادعا كند در فضيلت مانند او ديده، باور نكنيد. (16)
يسع بن حمزه مي گويد: در مجلس امام رضا عليه السلام مشغول گفت و گو بوديم كه مردي بلند قامت داخل شد و گفت: سلام بر تو اي فرزند پيامبر خدا، من مردي از دوستان شما، پدران و نياكانتانم. اكنون از زيارت خانه ي خدا باز گشته ام و چيزي كه بتوانم با آن خود را به خانه برسانم ندارم. مرا به ديارم فرست; من داراي نعمت و دولتم و درخور صدقه نيستم، آنچه مرحمت فرمايي، از سوي شما صدقه خواهم داد.
امام از او خواست بنشيند. بعد از پايان جلسه، از وي اجازه گرفت و به خانه رفت. لحظاتي بعد، در را بست; دستش را از بالاي در بيرون آورد و پرسيد: [آن مرد ] خراساني كجاست؟ ! مرد پاسخ داد: اين جايم.
فرمود: اين دويست دينار را بگير، با آن هزينه ي سفرت را تامين كن; به اين ها تبرك بجوي، از سوي من صدقه مده و بيرون شو.
يكي از ياران حضرت پرسيد: فدايت شوم به او مهرباني كردي و چهره پنهان ساختي؟ !
فرمود: چون نيازش را برآوردم، نخواستم خواري خواهش را در چهره اش ببينم. آيا اين حديث پيامبر را نشنيده اي كه فرمود: كار نيكي كه پنهان انجام شود، برابر هفتاد حج است و افشا كننده ي كار بد خوار و پنهان كننده ي آن آمرزيده است… . (17)
اي جنابت قبله ي حاجات ارباب نياز
حاجتي كاين جا رود معروض بي شبهت رواست
حاجت ابن يمين را هم روا كن بهر انك
حاجت خلقان روا كردن ز اخلاق شماست
در ره اخلاص تو جز افتخارم هيچ نيست
و آن كه زاد او نه فقرست اندرين ره بينواست
نيستم محتاج دنيا چون فنايش در پي است
كار عقبي دار و حالش را كه در دار البقاست (18)
4- هدايت منحرفان
امام رضا عليه السلام به راهنمايي و هدايت منحرفان فكري و سياسي بسيار اهميت مي داد. پس از شهادت امام كاظم عليه السلام، گروهي چنان پنداشتند امام كاظم عليه السلام همچنان زنده است. حضرت رضا عليه السلام به شيوه هاي مختلف با اين گروه رو به رو مي شد و به هدايت آن ها مي پرداخت. عبدالله بن مغيره عراقي مي گويد: من به مذهب واقفيه اعتقاد داشتم. وقتي براي به جاي آوردن مراسم حج به مكه رفتم، ترديد وجودم را فرا گرفت. خود را به ديوار كعبه چسباندم و گفتم: خدايا، نيازم را مي داني، مرا به بهترين دين ها ارشاد فرما!
همان جا به قلبم خطور كرد نزد امام رضا عليه السلام به مدينه بروم. وقتي به خانه ي حضرت رسيدم، به خادم گفتم: به ولايت بگو مردي عراقي آمده است. در اين لحظه، صداي امام رضا عليه السلام را شنيدم كه دو بار فرمود: عبدالله بن مغيره، وارد شو.
وارد خانه شدم، به چهره ام نگريست و فرمود: خداوند دعايت را مستجاب و تو را به دين خويش هدايت كرد.
گفتم: اشهد انك حجة الله و امينه علي خلقه. (19)
عالم آل محمد از درياي مواج دانش خويش در مسير راهنمايي دانشوران نيز بهره مي برد. مناظره هاي آن حضرت بر درستي اين سخن گواهي مي دهد. صفوان بن يحيي مي گويد:
يوحنا نزد امام رضا عليه السلام آمد و گفت: گروهي ادعايي دارند. جمعي سخن آن ها را درست مي دانند ولي افزون بر آن، ادعاي ديگر نيز دارند. در اين باره چه مي فرماييد؟
حضرت فرمود: ادعاي گروه اول پذيرفته است و ادعاي گروه دوم بدان سبب كه گواهي ندارند، پذيرفته نيست.
يوحنا گفت: ما بر اين باوريم عيسي، روح خدا و كلمه ي او است. مسلمانان نيز اين سخن را مي پذيرند; ولي مي گويند محمد رسول خدا است. ما اين ادعا را قبول نداريم. بي ترديد آنچه بر آن توافق داريم، از آنچه در آن اختلاف داريم، بهتر است.
امام پرسيد: چه نام داري؟
گفت: يوحنا.
حضرت فرمود: يوحنا، ما به آن عيسي بن مريم، روح و كلمه ي خداوند كه به محمد ايمان داشت، به آن بشارت مي داد و بر بندگي خود اعتراف داشت، ايمان داريم. اگر آن عيسي كه شما مي گوييد روح خدا و كلمه ي او است، عيسايي كه به محمد ايمان داشت، به او بشارت مي داد و بر بنده گي اش معترف بود نباشد، ما از اعتراف بدان پيراسته ايم و هيچ توافقي نداريم. (20)
علي بن شعبه مي گويد: وقتي امام رضا در مجلس مامون به گروهي از دانشمندان عراقي و خراساني پيوست، مامون گفت: منظور از آيه ي «ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا» چيست؟
دانشمندان گفتند: مراد تمام امت است; يعني همه ي امت پيامبر صلي الله عليه و آله برگزيده اند و كتاب به آن ها ارث مي رسد.
مامون به امام گفت: شما چه مي فرماييد؟
عالم آل محمد فرمود: خداوند در اين آيه به عترت پاك رسول خدا صلي الله عليه و آله نظر دارد.
مامون پرسيد: چگونه؟
امام فرمود: اگر همه ي امت برگزيده ي خدا و وارث كتاب بودند، پس بايد همه بهشت مي رفتند; چون خدا مي فرمايد: «فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله ذالك هو الفضل الكبير» پس آن ها را در بهشت قرار داد و فرمود: «جنات عدن يدخلونها» پس وراثت به عترت پاك رسول خدا اختصاص دارد. عترت پيامبر كساني اند كه خداوند در كتابش آن ها را چنين وصف كرده است: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا.» رسول خدا نيز درباره ي آن ها مي فرمايد: «اني مخلف فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي اهل بيتي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض… . من دو چيز گران ميان شما برجاي مي گذارم: كتاب خدا و عترتم [كه] اهل بيت من [شمرده مي شوند ] هرگز از هم جدا نمي شوند تا در حوض بر من وارد شوند. … (21)
از شهادت پدر تا هجرت به ايران
در سال 179ه . ق. امام كاظم عليه السلام به وسيله ي هارون الرشيد دستگير و به عراق منتقل شد. بر اساس نظر مشهور، آن حضرت در بيست و پنجم رجب 183 به شهادت رسيد. (22) مسافر، خدمت كار خانه ي امام كاظم، مي گويد: هنگامي كه امام كاظم را به بغداد مي بردند، حضرت به فرزندش امام رضا عليه السلام فرمود: در خانه ي من بخواب تا آن كه خبر شهادتم را دريافت كني.
ما هر شب بستر حضرت رضا عليه السلام را در دالان خانه مي انداختيم. آن حضرت بعد از شام مي آمد، در آن جا مي خوابيد و بامداد به خانه ي خود مي رفت. اين روش تا چهار سال ادامه يافت. سرانجام شبي حضرت براي خواب به خانه ي پدر نيامد. اهل خانه نگران شدند. بامداد حضرت آمد و به ام احمد فرمود: آنچه پدرم به تو سپرده، نزد من آور.
ام احمد فريادي كشيد و … گفت: به خدا سوگند، مولايم وفات يافته است.
حضرت رضا عليه السلام فرمود: آرام باش، گفتارت را آشكار مساز تا خبر به حاكم مدينه برسد.
آن گاه ام احمد كيسه يي - كه دو يا چهار هزار دينار در آن بود - به حضرت داد و گفت: امام كاظم عليه السلام كيسه را محرمانه به من داد و فرمود: اين امانت را از همه پنهان دار و چون يكي از فرزندانم آن را مطالبه كرد، به وي بسپار; و اين نشانه ي وفاتم خواهد بود.
امام رضا عليه السلام، پس از تحويل گرفتن امانت، به خانه اش رفت و ديگر براي خواب به خانه ي امام كاظم عليه السلام نيامد. پس از چند روز، پيكي خبر وفات امام را به مدينه آورد. روزها را شمرديم و دريافتيم همان روزي كه امام رضا براي خواب به خانه ي پدر نيامد، امام كاظم عليه السلام به سراي جاودانگي شتافت (23) .
پس از شهادت امام موسي بن جعفر عليه السلام، حضرت رضا عليه السلام امامتش را آشكارا بيان مي كرد تا مردم در فتنه ها گمراه نشوند. صفوان بن يحيي مي گويد: پس از شهادت امام كاظم عليه السلام، حضرت رضا عليه السلام درباره ي امامتش آشكارا سخن مي گفت. ما بر جان حضرت ترسيديم. مردي به وي گفت: شما امري بسيار مهم را آشكار ساختيد، بر جان شما بيمناكيم.
امام فرمود: او [هارون] هر چه بكوشد بر من راهي ندارد. (24)
مهم ترين مشكل حضرت در اين عصر، گروه واقفيه بود كه در سايه ي كژانديشي جمعي دنياطلب شكل گرفت. سرانجام مامون در سال 200 امام را به خراسان فرا خواند و حضرت ناگزير سمت آن سامان رهسپار شد. (25)
حديث سلسلة الذهب
ابن صلت هروي مي گويد: با حضرت رضا عليه السلام بودم. وقتي سوار بر استر به نيشابور گام نهاد، دانشوران به استقبالش رفته، افسار استر را گرفتند و گفتند: پسر رسول خدا، تو را به حق پدران پاكت، سخني بگو.
امام سر از هودج بيرون آورد و فرمود: پدرم موسي بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علي، از پدرش علي بن حسين از پدرش حسين آقاي جوانان بهشت، از امير مؤمنان، از رسول خدا صلي الله عليه و آله چنان نقل كرد كه جبرئيل روح الامين از سوي خداوند گفت:
اني انا الله لا اله الا انا وحدي. عبادي فاعبدوني وليعلم من لقيني منكم بشهادة ان لا اله الا الله مخلصا بها انه قد دخل حصني ومن دخل حصني امن من عذابي.
من خدايي هستم كه جز من پروردگاري نيست. بندگان من، مرا عبادت كنيد و بدانيد هر كه با شهادت لا اله الا الله و اخلاص و عمل مرا ملاقات كند، به حصارم گام مي نهد و هر كه به حصارم قدم گذارد، از عذابم ايمن است.
آن گاه درباره ي اخلاص در شهادت بر يگانگي خداوند پرسيدند، فرمود:
«طاعة الله وطاعة رسول الله وولاية اهل بيته » . (26)
پيروي از خداوند و فرستاده ي پروردگار و پيوند با اهل بيت وي.
از پذيرش ولايت عهدي تا شهادت
در مرو مامون به استقبال امام شتافت و او را ناگزير ساخت پيشنهاد ولايت عهدي او را بپذيرد. امام در برابر رژيم موضعي منفي و شگفت انگيز اختيار فرمود; زيرا پذيرش ولايت عهدي را به عدم مسئوليت خصوصي و عمومي مشروط ساخت. او فرمود: ولايت عهدي را به شرطي مي پذيرم كه كسي را به مقامي نگمارم و از كاري بركنار نكنم، سنتي را دگرگون نسازم، از دخالت در امور حكومت بر كنار باشم و تنها مورد مشورت قرار گيرم. (27)
به اعتقاد امام تا حكومت به طور كامل تحت رهبري وي قرار نمي گرفت، مشروعيت نمي يافت; حضرت، با عدم دخالت در امور حكومتي، عملا مشاركت در حكومت را رد كرد; زيرا بر اساس مشاركت، امام بايد سهم مامون در حكومت بر مؤمنان را تاييد مي كرد و به آن مشروعيت مي داد. بنابر اين، نقشه ي اخذ مشروعيت مامون با عدم دخالت امام در امور حكومتي ناكام ماند. (28)
پس از پذيرش ولايت عهدي مراسم هاي مفصل جشن برگزار شد; ولي از آن جا كه مامون امام را تنها براي كسب مشروعيت به ايران فرا خوانده بود، بعد از حدود سه سال، در صفر سال 203 در پنجاه و پنج سالگي، وي را مسموم ساخت. (29) پيكر امام در سناباد به خاك سپرده شد.
اي روضه يي كه دهر ز بويت معطر است
آبت ز كوثر و گلت از مشك و عنبرست
در طينت تو چشمه ي خورشيد مضمرست
بوي تو چون نسيم جنان روح پرورست
خاكي و نه فلك بوجودت منورست
تا در تو نور ديده زهرا و حيدرست
خورشيد كو يگانه رو هفت كشورست
بهر شرف ز خاك نشينان اين درست (30)
زيارت امام رضا عليه السلام
زيارت ديدار مشتاقانه ي برگزيدگان خداوند است; برقرار ساختن ارتباط قلبي با حجت پروردگار و حضور در مشهد و گرامي شمردن شهيد است. امام رضا عليه السلام درباره ي زيارت مي فرمايد:
ان لكل امام عهدا في عنق اوليائه وشيعته وان من تمام الوفاء بالعهد وحسن الاداء زيارة قبورهم. فمن زارهم رغبة في زيارتهم وتصديقا بما رغبوا فيه كان ائمتهم شفعاءهم يوم القيامة. (31)
هر امامي را در گردن پيروانش پيماني است. وفاي به اين پيمان وقتي كامل است كه آرامگاه هاشان زيارت شود. پس هر كه امامان را مشتاقانه زيارت كند و آنچه مورد خواست و اشتياق آنان است درست شمارد، آنان نيز در روز رستاخيز شفيعانش خواهند بود.
و نيز فرمود: به زودي توس محل آمد و شد شيعيان و زائرانم مي گردد. بدان، هر كه مرا در توس - كه از وطنم [مدينه] دور است - زيارت كند، روز قيامت در حالي كه آمرزيده شده با من و هم رتبه ي من خواهد بود. (32)
صله از حضرت رضا عليه السلام
حاج شيخ ابراهيم صاحب الزماني، پيش از شروع درس مرحوم آيت الله العظمي حائري دقايقي مرثيه مي خواند. او - كه مردي با اخلاص بود - مي گفت: به مشهد مقدس مشرف شدم و مدتي در آن جا اقامت گزيدم. آنچه داشتم، خرج كردم و تهيدست شدم. كسي را نيز نمي شناختم تا مشكلم را با وي در ميان نهم.
به همين جهت، قصيده يي در ستايش حضرت رضا عليه السلام سرودم. چنان انديشيدم كه آن را براي توليت بخوانم و صله بگيرم. با اين هدف حركت كردم; ولي در راه به خود آمدم و تصميم گرفتم آن را به حضرت ارائه دهم. به همين جهت، كنار ضريح رفتم، پس از استغفار و راز و نياز با خدا، قصيده را خواندم و تقاضاي صله كردم. ناگاه ديدم دستي با من مصافحه كرد و يك اسكناس ده توماني در دستم نهاد. بي درنگ گفتم: سرورم، كم است.
ده تومان ديگر بدان افزود.
باز گفتم: كم است.
او همچنان مي افزود و من بيش تر مي طلبيدم. سرانجام ميزان پول به هفتاد تومان رسيد. شرم كردم بيش تر بخواهم. سپاس گزاردم و از حرم بيرون آمدم. در حال پوشيدن كفش هايم بودم كه ديدم آيت الله حاج شيخ حسنعلي تهراني، جد آيت الله مرواريد مشهدي، با شتاب رسيد و فرمود: شيخ ابراهيم، خوب با حضرت رضا مانوس شده اي، قصيده مي سرايي و پاداش مي گيري. صله را به من ده تا… .
بي درنگ پول ها را تقديم كردم. او يك پاكت به من داد و رفت. يكصد و چهل تومان يعني دو برابر صله در پاكت بود. (33)
اي آستان قدس تو تنها پناه من
بر خاك باد پيش تو روي سياه من
مي آيد از درون ضريحت شميم عشق
پيچيده در فضاي حرم سوز و آه من
چشمم به چلچراغ حريم تو روشن است
اي چلچراغ چشم تو خورشيد راه من
گلدسته ات منادي صوت اذان عشق
مانوس با غروب و زوال و پگاه من
مهر از فروغ گنبد پاكت گرفته وام
شمس الشموس هستي و نامت گواه من
هر صبحدم به شوق تو بيدار مي شدم
كافتد به بارگاه تو لختي نگاه من
اي غربت مجسم تاريخ اي امام
اي خاك پاي مرقد تو بوسه گاه من (34)
پي نوشت ها:
1) شعر از قاسم رسا، مدايح رضوي در شعر فارسي، ص 213 .
2) عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 29 .
3) ابن بابويه ولادت حضرت را 11 ربيع الاول 153، پنج سال بعد از شهادت امام صادق عليه السلام، كليني سال 148، بعضي 11 ذي حجه 153 و شيخ طبرسي 11 ذي قعده 153 مي داند. به اعلام الوري، ص 313، اصول كافي، ج 1، ص 486، كشف الغمه، ج 3، ص 53 ، اصول كافي، ج 6 ، ص 473 و بحار الانوار، ج 49، ص 9 رجوع كنيد.
4) تكتم، اروي، سكن، سمانه، ام البنين، خيزران، صقر، شقرا از ديگر نام هاي او است. (عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 22 و 23.
5) عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 26 .
6) همان، ص 24 .
7) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 396; كشف الغمه، ج 3، ص 53 .
8) اصول كافي، ج 1، ص 311 .
9) عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 22 .
10) نور الدين عبدالرحمان جامي، شاعر و عارف قرن نهم .
11) اصول كافي، ج 1، ص 315. (فقال هو الذي ينظر بنور الله عز وجل ويسمع بفهمه وينطق بحكمته يصيب فلا يخطي ء ويعلم فلا يجهل معلما حكما وعلما.
12) مجموعه آثار نخستين كنگره جهاني امام رضا عليه السلام. (محمد بن حسان الدين شاعر قرن 9) .
13) همان، ص 614 . (محمد ابن يمين الدين مزيومدي شاعر قرن 8) .
14) عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 180- 183; بحار الانوار، ج 49، ص 211 و 100; ارشاد مفيد، ص 291; مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 300 .
15) تحليلي از زندگاني امام رضا عليه السلام، محمد جواد فضل الله، ترجمه سيد محمد صادق عارف، ص 42.
16) عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 184 .
17) اصول كافي، ج 4، ص 24 .
18) مجموعه آثار نخستين كنگره جهاني امام رضا عليه السلام، ص 616. (ابن يمين) .
19) اصول كافي، ج 1، ص 355 .
20) عيون الاخبار، ج 2، ص 230 .
21) تحف العقول، ص 313 .
22) منتهي الآمال، ج 2، ص 121 و 149 .
23) اصول كافي، ج 1، ص 381 و 386 .
24) همان، ص 487، حديث 2 .
25) در اين كه امام از چه مسيرهايي عبور كرد، اختلافاتي وجود دارد.
26) بحار الانوار، ج 49، ص 120 و 121 .
27) عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 139 .
28) همان، ص 140 .
29) الارشاد، ص 285.
30) مجموعه آثار نخستين كنگره جهاني امام رضا عليه السلام، ص 621. (عصمت بخاري) .
31) وسايل الشيعه، ج 10، ص 253; بحار الانوار، ج 100، ص 116 .
32) وسايل الشيعه، ج 10، ص 438 .
33) همان .
34) مدايح رضوي در شعر فارسي، ص 256. (عبدالله حسيني).
خطبه هاي زينب عليها السلام
خطبه هاي زينب عليها السلام در كوفه و شام با آنكه در سخت ترين شرايط روحي و نبود زمينه هاي مثبت براي يك سخنراني خوانده شده است، اما واژه واژه آن بيانگر اوج مقام علمي زينب عليها السلام است.
“بشر بن حزيم اسدي” يكي از شخصيّتهاي معروف آن روزگار مي گويد: “سوگند به خدا! هرگز زني را كه سرا پا شرم و حيا باشد، سخنران تر از زينب عليها السلام نديده ام. او گويي از زبان پدرش امير المؤمنين علي عليه السلام حرف مي زد و سخن گفتن را از آن حضرت فرا گرفته بود.
فريشلر، نويسند و محقق غربي، مي گويد: “ايراد آن نطق در كوفه، ثابت مي كند كه آن همه مصايب و سختيها نتوانسته بودند روحيّه آن زن (زينب عليها السلام) را متزلزل كنند؛ در صورتي كه اين خطر وجود داشت كه در حال سخنراني وي را به قتل برسانند.
امام سجاد علیه السلام
پيشواي چهارم شيعيان عليه السلام بعد از حضور در حماسه افتخار آفرين و عزت بخش عاشوراي حسيني، از لحظه اي كه در غروب عاشورا با شهادت پدر بزرگوار و ساير عزيزانش مواجه گرديد براي ادامه راه آنان، مسئوليت سنگيني را به دوش كشيد . امامت امت، سرپرستي اطفال و بانوان، رساندن پيام عاشورا به گوش جهانيان، تداوم مبارزه با طاغوت و طاغوتيان و از همه مهمتر پاسداري از اهداف متعالي امام حسين عليه السلام كه موجب عزت و افتخار عالم اسلام گرديد، از جمله مسئوليتهاي آن امام همام به شمار مي آيد . امام سجاد عليه السلام كه در دوران امامت خويش در محدوديت شديدي به سر مي برد و حاكمان مستبد اموي سايه شوم خود را بر شهرهاي اسلامي گسترده بودند و اهل ايمان از ترس مال و جان خود مخفي مي شدند، با اتخاذ صحيحترين تصميمها و موضعگيريهاي مناسب و بجا و با استفاده از مؤثرترين شيوه ها توانست از فرهنگ عاشورا و دستآوردهاي ارزشمند آن - كه همان عزت و افتخار ابدي براي اسلام و مسلمانان و بلكه براي جهان بشريت بود - به صورت شايسته اي پاسداري كرده و راه حماسه آفرينان كربلا را تداوم بخشد و ياد و نام و خاطره سالار شهيدان حضرت حسين بن علي عليهما السلام را جاودانه ساخته و بر بلنداي تاريخ ابدي نمايد . در اين فرصت با مهمترن فعاليتهاي آن يادگار امامت در پاسداري از فرهنگ عزت و افتخار حسيني عليه السلام آشنا مي شويم:
1- خطابه هاي حماسي و تاثيرگذار
بدون ترديد روشنگريهاي امام سجاد عليه السلام و حضرت زينب كبري عليها السلام و برخي ديگر از خاندان حضرت ابا عبدالله عليه السلام بعد از ماجراي غمبار كربلا در تداوم آن نهضت عظيم اسلامي نقشي به سزا داشته است .
مهمترين دستآورد سخنان آن بزرگوار آگاه نمودن مردم غفلت زده، بيدار كردن وجدانهاي خفته، افشاي جنايات دشمنان اهل بيت عليهم السلام، نماياندن چهره حقيقي زمامداران ستمگر اموي و انتشار فضائل و مناقب اهلبيت عليهم السلام و معرفي آن گراميان به عنوان جانشينان بر حق پيامبر صلي الله عليه و آله بود . امام سجاد عليه السلام در شهر كوفه با مردم ساده، سطحي نگر، تاثيرپذير و پيمان شكن آن شهر سخن گفته و بعد از شناساندن خويش و افشاي جنايات امويان فرمود: «اي مردم! شما را به خدا سوگند مي دهم، آيا شما براي پدرم نامه ننوشتيد و آنگاه بي وفايي نكرديد؟ ! آيا با او عهدها و پيمانهاي محكم نبستيد و سپس با او پيكار كرده و او را به شهادت رسانديد؟ ! واي بر شما! چه كار زشتي انجام داديد، شما چگونه به سيماي رسول الله صلي الله عليه و آله نظاره خواهيد كرد، هنگامي كه به شما بگويد: فرزندان مرا كشتيد، احترامم را از ميان برديد، پس، از امت من نيستيد!» هنوز سخنان امام تمام نشده بود كه مردم گريه كنان و ضجه زنان همديگر را ملامت كرده و به نگون بختي خود، - كه خود برگزيده بودند - تاسف خورده و اشك ندامت و پشيماني مي ريختند . (1) مهمترين تاثير اين خطابه را مي توان در سال 65 هجري در قيام توابين به وضوح به نظاره نشست .
همچنين پيشواي چهارم هنگامي كه در شام به مجلس جشن پيروزي يزيد برده شد، ضمن تحقير خطيب متملق دربار اموي، در كرسي خطابه قرار گرفته و با بهره گيري از زيباترين و بليغ ترين جملات، فجايع كربلا را بازگو كرده و ضمن افشاي چهره زشت جنايتكاران، تبليغات سوء دشمنان اهلبيت عليهم السلام را خنثي كرده و سيماي سراسر فضيلت و افتخار آل محمد صلي الله عليه و آله را براي مردم نا آگاه شام نمايان ساخت . آن حضرت فرمود: «ايها الناس اعطينا ستا و فضلنا بسبع، اعطينا العلم والحلم و السماحة والفصاحة والشجاعة و المحبة في قلوب المؤمنين، و فضلنا بان منا النبي المختار محمدا و منا الصديق و منا الطيار و منا اسدالله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة و منا مهدي هذه الامة; (2) اي مردم! به ما شش چيز عطا شده و به هفت نعمت [بر ديگران] برتري يافته ايم . به ما علم، حلم، جوانمري، فصاحت، شجاعت و دوستي در دل مؤمنان عطا شده است و ما به اينكه رسول برگزيده خداوند، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و [حضرت علي عليه السلام نخستين] تصديق كننده [پيامبر صلي الله عليه و آله] و جعفر طيار و [حمزه،] شير خدا و رسول او و حسن و حسين عليهما السلام و مهدي اين امت از ما هستند، فضيلت داده شده ايم .»
آن حضرت در ادامه به فضائل بي شمار اميرمؤمنان عليه السلام پرداخته و از چهره درخشان علي عليه السلام به نحو زيبايي دفاع نموده و در خاتمه با معرفي امام حسين عليه السلام، به ذكر مصيبت آن حضرت پرداخت . اين سخنان آتشين، منطقي و روشنگر، آنچنان فضاي جهل و غفلت و خفقان را درهم شست كه يزيد در مقام دفاع از خود و سلطنتش برآمد . (3)
امام سجاد عليه السلام خطبه ديگري را نيز در نزديكي مدينه براي مردمي ايراد نمود كه به استقبال قافله خسته دل و دل شكسته حسيني آمده بودند . اين خطابه نيز آثار فراواني در روحيه مردم مدينه گذاشت كه يكسال بعد از حادثه عاشورا، قيام خودجوشي از سوي اهالي مدينه بر عليه دستگاه طاغوتي بني اميه رخ نمود كه به «واقعه حره » معروف است .
2- گفتگوهاي دشمن شكن
امام چهارم عليه السلام در پاسداري از اهداف عاشورا هر جا كه احساس مي كرد دشمن مي خواهد قيام كربلا را زير سؤال برده و آن حماسه تاريخي را پوچ و باطل جلوه دهد، در مقام دفاع برآمده و با پاسخهاي كوبنده با نقشه هاي شيطاني آنان به ستيز بر مي خواست كه بارزترين نمونه هاي آن در مجلس عبيدالله بن زياد و يزيد بن معاويه به چشم مي خورد . هنگامي كه در مجلس ابن زياد، حضرت زينب كبري عليها السلام وي را با نطق خويش رسوا نمود، ابن زياد متوجه امام زين العابدين عليه السلام گشته و پرسيد: اين جوان كيست؟ گفتند: او علي بن الحسين عليهما السلام است . ابن زياد گفت: مگر خدا علي بن الحسين را نكشت؟ امام چهارم عليه السلام فرمود: من برادري بنام علي بن الحسين عليهما السلام داشتم كه مردم او را به شهادت رساندند .
ابن زياد گفت: چنين نيست، خدا او را كشت .
امام سجاد عليه السلام آيه «الله يتوفي الانفس . . .» را قرائت نمود . ابن زياد از پاسخ صريح امام خشمگين شده و فرياد زد: آيا در مقابل من جرات كرده و پاسخ مي دهي؟ او را ببريد و گردن بزنيد . حضرت سجاد عليه السلام در ادامه گفتگو فرمود: «ابالقتل تهددني يابن زياد، اما علمت ان القتل لنا عادة و كرامتنا الشهادة; (4) اي پسر زياد! آيا مرا به قتل تهديد مي كني؟ مگر نمي داني كشته شدن [در راه حق] عادت ما و شهادت [براي خدا عزت و] كرامت ماست .»
آن حضرت در مجلس يزيد نيز با اينكه اسير بود، هيچگاه حركت و يا سخني كه نمايانگر عجز و خواري باشد از خود نشان نداد; بلكه همانند آزاده اي با شهامت، عزت و افتخار حسيني را به نمايش گذاشت .
آنگاه كه يزيد در مجلس خويش اسراي كربلا را براي تحقير و شكستن ابهت و عظمت خاندان آل محمد صلي الله عليه و آله حاضر كرده بود، خطاب به امام سجاد عليه السلام گفت: ديدي كه خدا با پدرت چه كرد؟ حضرت فرمود: ما جز قضاي الهي كه حكمش در آسمان و زمين جريان دارد چيز ديگري نديديم . يزد گفت: «انت ابن الذي قتله الله; تو فرزند كسي هستي كه خدا او را كشت .»
امام فرمود: «انا علي، ابن من قتلته; من علي; فرزند كسي هستم كه تو او را به شهادت رساندي .» و در ادامه با تمسك به آيه قرآن فرمود: «و من يقتل مؤمنا متعمدا فجزاءه جهنم خالدا فيها و غضب الله عليه و لعنه و اعد له عذابا عظيما» (5) ; و هركس، مؤمني را عمدا به قتل برساند مجازات او جهنم است، در آنجا هميشه مي ماند، خداوند بر او غضب مي كند و از رحمتش دور مي سازد و عذاب بزرگي براي او آماده كرده است .»
يزيد كه نتوانست اين پاسخهاي محكم را - كه جهنمي بودن وي را اثبات مي كرد - تحمل كند، با خشم و غضب فرمان قتل امام را صادر كرد، اما امام سجاد عليه السلام با قاطعيت تمام فرمود: هيچگاه «فرزندان اسيران آزاد شده » نمي توانند به قتل انبياء و اوصيا فرمان دهند، مگر اينكه از دين اسلام خارج شوند . (6)
3- گريه هاي تاثرانگيز
امام سجاد عليه السلام براي زنده نگه داشتن خاطره شهيدان كربلا، در مناسبتهاي گوناگون بر عزيزانش گريه مي كرد . اشكهاي حضرت زين العابدين عليه السلام كه عواطف را برانگيخته و در اذهان مخاطبان، ناخواسته مظلوميت شهداي كربلا را ترسيم مي كرد، آثار پرباري براي تداوم نهضت عاشورا داشت و امروز اين روش با پيروي از آن گرامي همچنان ادامه دارد و فرهنگ گريه بر سالار شهيدان عالم، همچنان تاثيرگذار بوده و در پيوند دادن عواطف و احساسات ميليونها عزادار عاشق با راه و هدف حضرت ابا عبدالله عليه السلام مهمترين عامل محسوب مي شود . عشق به امام حسين عليه السلام در سوگواريها اشك مي آفريند و اين گريه هاي عزت بخش كه افتخار شيعه مي باشند هر سال در دهه محرم سيماي كشور اسلامي را به حماسه عاشورا نزديك نموده و قيام امام حسين عليه السلام را در خاطره ها زنده مي سازد . حضرت سجاد عليه السلام بنيانگذار فرهنگ سوگواري و گريه در ميان مؤمنان، بعد از شهادت پدر ارجمند خويش در حدود 35 سال امامتش به اين روش ادامه داد تا جايي كه يكي از بكائين پنجگانه تاريخ ناميده شد . (7) وقتي علت اين همه اشك و ناله را از او مي پرسيدند در جواب مي فرمود: «مرا ملامت نكنيد . يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم، پيامبر و پيامبرزاده بود، او دوازده پسر داشت، خداوند متعال يكي از آنان را مدتي از نظرش غايب كرد، در اندوه اين فراق موقتي، موهاي سر يعقوب سفيد شده، كمرش خميده گشت و نور چشمانش را از شدت گريه از دست داد، در حاليكه پسرش در اين دنيا زنده بود . اما من با چشمان خودم پدر و برادر و 17 تن از خانواده ام را ديدم كه مظلومانه كشته شده و بر زمين افتادند . پس چگونه اندوه من تمام شده و گريه ام كم شود؟» (8)
4- حمايت از قيامهاي طاغوت ستيز
يكي از آثار نهضت جاويدان كربلا، دميدن روح حماسه و شجاعت و ايثار در ميان مسلمانان بود . آنان باالهام از جنبش شورآفرين و حماسه ساز امام حسين عليه السلام و با تاثيرپذيري از خطابه هاي بيدارگر امام سجاد و حضرت زينب عليهما السلام روحيه اسلامخواهي و طاغوت ستيزي خود را در قالب قيامهاي مردمي متبلور ساخته و بر عليه حكمرانان خودسر اموي دست به شورشهايي زدند كه در نهايت بعد از مدتي اساس حكومت آنان را متزلزل ساخته و از ميان بردند .
شاخصترين اين جنبشها بعد از حادثه جانسوز كربلا، سه قيام معروف است كه به نامهاي قيام توابين، قيام مختار و قيام مدينه در تاريخ مطرح است . رهبران سه قيام، تداوم راه حضرت ابا عبدالله عليه السلام، غيرت ديني، اسلامخواهي و در نهايت محبت شديد به اهل بيت عليهم السلام را در شعارها و خواسته هاي خود نشان مي دادند .
امام سجاد عليه السلام گرچه در ظاهر - به علت خفقان شديد و استبداد حاكم - در اين قيامها نقشي نداشت و در حالت تقيه به سر مي برد، اما در واقع از رهبران اينها اعلام رضايت كرده و عملا آنها را تاييد مي نمود . به عنوان نمونه هنگامي كه عده اي از دوستان اهل بيت عليهم السلام به نزد محمد حنفيه آمدند و اظهار داشتند: مختار در كوفه قيام كرده و ما را نيز به همياري و همكاري فراخوانده است، اما نمي دانيم كه آيا او مورد تاييد اهل بيت عليهم السلام هست يا نه؟ محمد حنفيه گفت: برخيزيد به نزد امام من و امام شما، حضرت سجاد عليه السلام رفته و كسب تكليف نماييم . هنگامي كه موضوع را به عرض امام عليه السلام رساندند، آن حضرت فرمود: اي عمو! اگر غلامي به خونخواهي ما مردم را دعوت به قيام كند، بر همه مردم واجب است كه او را ياري دهند و من تو را در اين كار نماينده خود قرار مي دهم، هر كاري در اين زمينه صلاح مي داني انجام ده . آنان به همراه محمد حنفيه از نزد امام خارج شدند، در حاليكه سخنان امام سجاد عليه السلام را شنيده بودند و مي گفتند: امام سجاد عليه السلام و محمد بن حنفيه به ما اذن قيام داده اند . (9)
5- نيايشهاي عارفانه و بيدارگر
از بهترين روشهاي امام سجاد عليه السلام براي پاسداري از فرهنگ عاشورايي اسلام، كه حكايت از بينش عميق و زمان شناسي آن حضرت دارد، عرضه نيايشهاي عرفاني و روشنگر مي باشد . دعاهاي حضرت سيدالساجدين عليه السلام كه در مجموعه هاي ارزشمندي همچون صحيفه سجاديه، مناجات خمسة عشر، دعاي ابو حمزه ثمالي، نيايشهاي روزانه و . . . گرد آمده است، دل هر شنونده عارف و انديشمندي را مي لرزاند و توجه به معاني بلند و با شكوه آن، تشنگان وادي كمال و معرفت را سيراب مي سازد . در لابلاي اين عبارات وحي گونه، - گذشته از اينكه مملو از حقايق و معارف حياتبخش اجتماعي، سياسي و فرهنگي است و آدمي را با توجه دادن به شگفتيهاي آفرينش، با خالق هستي مرتبط ساخته و به روح و جانش صفا مي بخشد - فلسفه قيام حسيني تبيين مي گردد و انسان نيايشگر ناخواسته از حالت انزوا و خمودي به صحنه مبارزه با طاغوت و ستمگران سوق داده شده و راه عزت حقيقي به وي نشان داده مي شود .
در حقيقت آميزش عرفان و حماسه يكي از بارزترين جلوه هاي معنوي فرهنگ عاشوراست، همچنانكه سيد بن طاووس در مورد عرفان و معنويت عاشورائيان مي نويسد: در شب عاشورا، امام حسين عليه السلام و يارانش آنچنان به عبادت و مناجات مشغول بودند كه زمزمه هاي عاشقانه آنان همانند صداي زنبور عسل به گوش هر شنونده اي مي رسيد . برخي در حال ركوع وعده اي در حال سجده و يا در قيام و قعود بودند . (10)
اين نيايشگران عارف همان كساني بودند كه فرداي آن روز آنچنان جانبازي كرده و حماسه آفريدند كه اهل آسمان و زمين را به تحير واداشتند . امام سجاد عليه السلام ميراث دار اين قافله حماسه و عرفان و عشق بود كه براي احيا و پاسداري از آن، در مقابل شيطان و شيطان صفتان جبهه اي باطني گشود و ارتباط حقيقي با آفريدگار جهان را به عنوان يكي از علل و عوامل قيام عاشورا براي تمام انسانهاي خداجو و حقيقت طلب عرضه نمود و از اين طريق عزت واقعي را به آنان شناساند كه «ان العزة لله جميعا» (11) ; «به درستي كه همه عزت از آن خداوند است .»
امام سجاد عليه السلام در بخشي از دعاي 48 صحيفه سجاديه به تبيين جايگاه امامان شيعه و مظلوميت آنان پرداخته و عرض مي كند: «اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفيائك و مواضع امنائك في الدرجة الرفيعة التي اختصصتهم بها، قد ابتزوها; بارالها! اين مقام [امامت] شايسته جانشينان و برگزيدگان و امناي تو در درجات بلندي است كه خودت آنان را به آن اختصاص داده اي [و غاصبان] آن را به غارت برده اند .»
آن حضرت در فرازي از مناجات محبين به عاشقان عارف و حقيقت طلب چنين مي آموزد: «الهي! من ذاالذي ذاق حلاوة محبتك فرام منك بدلا و من ذاالذي انس بقربك فابتغي عنك حولا، الهي فاجعلنا ممن اصطفيته لقربك و ولايتك و اخلصته لودك و محبتك و شوقته الي لقاءك; (12) خداوندا! كيست كه شيريني محبتت را چشيده باشد و بجاي تو دوستي ديگران را برگزيده باشد، و كيست كه به مقام قرب تو مانوس شده و [بعد از آن] لحظه اي از تو روي گردانيده باشد؟ ! بارالها! ما را از كساني قرار ده كه براي قرب و دوستي خودت برگزيده اي و آنان را براي مهر و محبت خود خالص گردانيدي و آنان را براي ملاقات خود شائق ساختي .»
مهمترين نكته اي كه در نيايشهاي امام سجاد عليه السلام جلب توجه مي كند، اهتمام آن حضرت به صلوات بر محمد و آل اوست كه با توجه به عصري كه مبارزه با اهل بيت عليهم السلام و ياران آنان در راس برنامه هاي حكومت اموي بوده است و حتي لعن و سب علي عليه السلام و خاندانش همچنان ترويج مي شد، شايان دقت است . همچنين نماياندن عظمت اهل بيت عليه السلام، ارزش محبت آنان و توسل به آنان در آن دوران نوعي مبارزه با دشمنان و مخالفين اهلبيت عليهم السلام به شمار مي آيد .
6- تربيت شاگردان
يكي از مهمترين شيوه هاي امام سجاد عليه السلام در پيشبرد اهداف قرآن و اهلبيت عليهم السلام، پرورش انسانهاي مستعد و آماده كردن آنان براي مبارزه فرهنگي - عقيدتي با معارضان و مخالفان قرآن و اهل بيت عليهم السلام بود . شيخ طوسي در حدود 170 نفر از ياران و شاگردان آن حضرت را فهرست كرده است كه بيشتر آنان از امام سجاد عليه السلام بهره هاي علمي برده و روايت نقل كرده اند . در اينجا به چند تن از چهره هاي معروف آنان اشاره مي كنيم:
1- ابو حمزه ثمالي: وي رهبري شيعيان كوفه را به عهده داشت و در علم حديث و تفسير به مراتب عالي دست يافته و مورد علاقه و اعتماد امامان معصوم عليهم السلام قرار گرفته بود . ابو حمزه از جمله ياران نزديك امام بود كه امام سجاد عليه السلام براي اولين بار قبر امام علي را - كه تا آن زمان نامعلوم بود - به وي شناساند و او به همراه شماري از فقيهان شيعه به زيارت حضرت علي عليه السلام مي رفت . تفسير قرآن، كتاب نوادر، كتاب زهد، رساله حقوق امام سجاد عليه السلام، دعاي ابو حمزه ثمالي از جمله آثار اين شايسته ترين شاگرد مكتب امام چهارم عليه السلام مي باشد .
2- يحيي بن ام طويل مطعمي: وي از شاگردان نزديك امام چهارم عليه السلام بود و با شهامت و جرات تمام، طرفداري خود را از اهلبيت عليهم السلام و دشمني اش را با ستمگران عصر علني كرده و بدون واهمه ابراز مي داشت . او وارد مسجد پيامبر شده و با كمال شجاعت، در ميان مردم حاضر، خطاب به زمامداران مستبد و خودخواه مي گفت: ما مخالف شما و منكر راه و روش شما هستيم، ميان ما و شما دشمني آشكار و هميشگي است . (13) و گاهي در ميدان بزرگ كوفه ايستاده و با صداي رسا مي گفت: هر كس علي را سب كند، لعنت خدا بر او باد . ما از آل مروان بيزار هستيم . (14)
3- محمد بن مسلم بن شهاب زهري: وي كه در ابتدا از علماي اهل سنت بود، در اثر معاشرت با امام چهارم و بهره هاي شايان علمي كه از آن حضرت مي برد، به حضرت سجاد عليه السلام علاقه شديدي پيدا كرد و از آن حضرت هميشه با لقب زين العابدين عليه السلام ياد مي كرد . امام چهارم نيز از اين ارتباط استفاده كرده و در مناسبتهاي مختلف او را از ياري رساندن به ستمگران بر حذر مي داشت و در نامه مفصلي، عواقب ارتباط و تمايل به زمامداران ستم پيشه را به وي گوشزد نمود . او از افرادي است كه بيشترين بهره را از امام چهارم عليه السلام برده است . روزي زهري به حضور حضرت سجاد عليه السلام آمد، امام وي را افسرده و اندوهگين ديده و علت را پرسيد . زهري گفت: اي پسر پيامبر! اندوه من از سوي برخي مردم بويژه افرادي است كه به آنان خدمت كرده ام ولي آنها بر خلاف انتظار من به من حسد ورزيده و چشم طمع به اموالم دوخته اند .
امام چهارم در ضمن ارائه رهنمودهاي راهگشايي، به وي فرمود: «احفظ عليك لسانك تملك به اخوانك; اگر از زبانت مواظبت كني همه دوستان و آشنايانت در اختيار تو خواهند بود .» آنگاه حضرت افزود: زهري! كسي كه عقلش كاملترين اعضاء وجودش نباشد، با كوچكترين اعضايش (زبان) هلاك مي شود .» پيشواي چهارم ضمن اشاره به مهمترين رمز توفيق در زندگي فرمود: اگر ديدي كه مسلمانان تو را احترام مي كنند و بزرگ مي شمارند، بگو آنها بزرگوارند كه با من چنين رفتار مي كنند و اگر از مردم نسبت به خود بي توجهي مشاهده كردي، بگو از من خطايي سر زده كه مستوجب چنين بي احترامي شده ام .
هرگاه چنين انديشيده باشي و طبق اين انديشه عمل كني، خداوند متعال زندگي را بر تو آسان كرده، دوستانت زياد و دشمنانت به حداقل خواهند رسيد . در اين صورت نيكيهاي ديگران تو را خوشحال مي كند و از بدي و اذيتهاي آنان آزرده نخواهي شد . (15)
ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدي، جابر بن عبدالله انصاري، حسن بن محمد بن حنفيه، زيد بن علي بن الحسين عليه السلام، سعيد بن جبير، سليم بن قيس هلالي، ابو الاسود دؤلي، فرزدق شاعر، منهال بن عمرو اسدي، معروف بن خربوذ مكي و حبابه والبيه از جمله معروفترين شاگردان و ياران امام سجاد عليه السلام محسوب مي شوند كه در تداوم نهضت كربلا و رساند پيام امام سجاد عليه السلام به نسلهاي آينده نقش مهمي داشته اند .
همچنين حضرت زين العابدين عليه السلام با گرامي داشتن شعراي متعهد، از آنان به عنوان زبان گوياي اهل بيت عليهم السلام بهره مي برد . كميت بن زياد اسدي و فرزدق شاعر از جمله آنان مي باشند .
پي نوشت ها:
1) احتجاج طبرسي، ج 2، ص 32 .
2) مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 305; بحار الانوار، ج 45، ص 137 و 174; معالي السبطين، ج 2، ص 178 .
3) همان .
4) همان، ص 296 .
5) نساء/93 .
6) شرح الاخبار مغربي، ج 3، ص 253; ذريعة النجاة، ص 234 .
7) امالي صدوق، ص 140 .
8) لهوف سيد بن طاووس، ص 380 .
9) ذوب النضار، ص 97; معجم رجال الحديث، ج 19، ص 109 .
10) لهوف، ابن طاووس، ص 172 .
11) يونس/65 .
12) مفاتيح الجنان، مناجات نهم .
13) معجم رجال الحديث، ج 21، ص 38 .
14) اصول كافي، باب مجالسة اهل المعاصي، حديث 16 .
15) بحار الانوار، ج 71، ص 156