از کرامات حضرت معصومه سلام الله علیها
توجّه حضرت معصومه علیها السلام به خدمتگزار شهداء
آقای سیّد ابوالفضل رضویزاده یکی از خدمتگزاران حرم مطهر میگوید: در اوایل جنگ که شهدا را برای طواف به حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام میآوردند مجلس آنها را با سینهزنی، نوحه سرایی، مدّاحی و هر کاری که از دستم میآمد، برای رضای خدا گرم میکردم. یکی از شبها، آقای اشعری مداح اهلبیت علیهم السلام به من گفت: سیّد ابوالفضل! شب چهارشنبه برای دعای توسل به گلزار شیخان بیا کارت دارم. وقتی رفتم، بعد از مراسم دعا به من گفت: مادرم خواب پسر شهیدش دیده و او سراغ شما را گرفته و از مادرم پرسیده که آیا سیّد ابوالفضل زنده است یا مرده؟ مادرم به برادر شهیدم گفته: حالا چرا سراغ ایشان را میگیری؟ و او در جواب گفته: وقتی به شهیدان پیوستم، همگی آنها سراغ سیّد را از من گرفتند و او را دعا کردند و گفتند: سیّد آدم خوبی است، چون در مراسم شهدا خیلی خدمت میکند. به همین خاطر مورد توجّه بیبی حضرت معصومه علیها السلام و امام زمان علیه السلام هستند و ما از او راضی هستیم
شفای دختر مبتلا به بیماری روانی
تولیت محترم آستانه حضرت معصومه علیها السلام در حدود ساعت 9/5 صبح روز جمعه 21 دی سال 1380 در جلسهای که در سیمای تلویزیون قم کانال یک، پخش میشد چنین فرمود: پانزده روز قبل چند نفر ترک زبان، به دفتر من آمدند، چون فارسی نمیدانستند یک نفر مترجم خواستیم، او آمد و سخنان آنها را برایمترجمه میکرد، ماجرا از این قرار بود: دختر پانزده سالهای کنار مادرش در رو به روی من ایستادند، مادر گفت: این دختر من یک سال است که بیمار روانی بود، و حال غیر عادی داشت، گفتم: مدارک دارید؟ او مدارک متعدد نشان داد، همراه عکسها، فلیمها، نسخهها، نظریه پزشکها و … که همه مدارک مورد بررسی قرار گرفت، و همه آنها صحیح بود و بر بیماری روانی آن دختر دلالت داشت. مادر افزود: یک شب همین دخترم از خواب برخاست و گفت: مرا به قم ببر! ما در اطراف زنجان سکونت داریم.
بیبضاعت میباشیم، به دخترم گفتم: پول ندارم که خرج سفر را تأمین کنم و شما را به قم ببرم، دخترم گفت: گوشوارهام را بفروشید. من قبول کردم گوشوارهاش را فروختم و با پول آن همراه دختر به قم سفر کردیم، صبح زود وارد حرم شدیم، کنار ضریح به حضرت معصومه علیها السلام متوسل شده و با سوز و گداز و گریه شفای دخترم را طلبیدم، دخترم نیز همین سوز و گداز را داشت، ولی همان حالت بیماری روانی او در چهره او دیده میشد، ناگاه دیدم دخترم جیغ و فریاد زد، گفتم چه شده. گفت: ده دوازده نفر مرد را در اینجا میبینم به من میگویند: برخیز. به آنها میگویم نمیتوانم برخیزم، باز دختر به حالت روانی خود فرو رفت و سکوت کرد. پس از مدتی با جیغ و فریاد برخاست و گفت: خوب شدم آن ده دوازده نفر به من گفتند: خانمی میآید و تو به دست او شفا مییابی، آنها رفتند و خانمی آمد و به من فرمود: برخیز! گفتم:نمیتوانم،فرمود: برخیز تو دیگر بیمار نیستی.
در این هنگام دختر که در دفتر بود، گریه کرد و گفت: من یک سال بود چیزی را درک نمیکردم، اکنون همه چیز را درک میکنم.
من به مادر دختر گفتم: شاید این دختر، امروز خوب شده باشد، شما بروید و پس از یک هفته به اینجا بیایید و گزارش کار را بدهید، آنها قبول کردند، مخارج سفر را به آنها دادم، آنها رفتند و پس از هفت روز از زنجان بازگشتند و دختر گفت: از آن لحظه شفا تاکنون کاملاً خوب شدهام و هیچگونه عارضه ندارم. در این هنگام اطمینان به شفا دادن حضرت معصومه علیها السلام پیدا کردیم و گفتم: برای اطلاع مردم، نقاره را به صدا در آوردند. نقاره چند روز قبل به صدا در آمد و آنها که در اطراف حرم بودند، صدای آن را شنیدند و از این کرامت اطلاع یافتند.
عمه سادات زندگی حضرت معصومه ( سلام الله علیها ) - ابوالقاسم حمیدی
امام صادق علیه السلام در کلام رهبری(مد ظله العالی)
خطوط اصلی زندگی امام صادق (علیه السلام) چنین است:
1- تبلیغ و تبیین مسأله امامت شیعی.
2- بیان و تبلیغ احکام دین و تفسیر قرآن به روش اهل بیت علیهم السلام.
3- ایجاد تشکیلات سیاسی ـ ایدئولوژیک به صورت مخفی.
4- هدایت پنهانی جنبش های نظامی علویان.
5- فعالیت سیاسی به صورت بیان توصیه ها،گفتارها ونگارش نامه ها و ذکر شعرهایی خاص.
آمیختگی سه مفهوم (رهبری سیاسی) و (آموزش دینی) و (تهذیب روحی) در امامت ناشی از آن است که اسلام در اصل این سه جنبه را از یکدیگر تفکیک نکرده و به عنوان برنامه ای چند بعدی بر انسان عرضه کرده است و به این جهت شیعه عقیده دارد که امام باید از جانب خدا تعیین شود. کمیت شاعر نامدار و بسیار هنرمند و یکی از معروف ترین چهره های شیعیو شهید گرایشهای تند علوی در یکی از چندین قصیده معروف خود در توصیف أئمه اهل بیت علیهم السلام آنان را سیاستمدارانی می داند که برخلاف حاکمان مسلط زمان سرپرستی و زمامداری انسانها را با چوپانی گوسفندان و چارپایان یکسان نمی سازند. سخن اصلی امام صادق(علیه السلام) مانند دیگرامامان شیعه عبارت از امامت بود وبرای اثبات این واقعیت تاریخی قاطعترین مدرک روایات فراوانی است که در آن امام صادق (علیه السلام) ادعای امامت را به روشنی و صراحت بیان کرده است. مردی از اهل کوفه به خراسان رفت و مردم را به ولایت جعفر بن محمد (علیه السلام) دعوت کرد. جمعی پاسخ مثبت گفتند و اطاعت کردند و گروهی سرباز زدند و منکر شدند و فرقه ای احتیاط کردند و دست نگه داشتند… یکی از احتیاط کنندگان به مدینه و ملاقات امام صادق(علیه السلام) رفت. آن حضرت با لحنی اعتراض آمیز فرمود: اگر تو اهل ورع و احتیاط بودی چرا در فلان مکان که فلان عمل هوس بازانه و شهوانی را انجام می دادی احتیاط نکردی؟! فقه جعفری در برابر فقه رسمی آن روزگار فقط یک اختلاف عقیده ساده نبود بلکه دو مفهوم انتقاد آمیز نیز داشت: نخست آنکه اثبات می کرد دستگاه حکومت از آگاهی دینی بی بهره است و نمی تواند امور فکری مردم را اداره کند و دیگر آنکه نشان می داد تحریف های بسیاری در فقه رسمی برای جلب نظر حکام جور نفوذ کرده است و نیز امام صادق (علیه السلام) با تفسیر قرآن به روشی غیر از روش عالمان درباری عملاً به معاوضه با حکومت برخاست وتمام تشکیلات مذهبی و فقاهت رسمی را تخطئه کرد. وجود تعابیری چون (باب)، (وکیل)، (صاحب سر)، (مستودع سر) در روایات امام صادق(علیه السلام) و نیز در تاریخ نشان می دهد که آن حضرت تشکیلاتی سیاسی، ایدئولوژیک را به صورت پنهانی هدایت می کرد. مثلاً محمد بن سنان (باب) امام صادق (علیه السلام) و زراره و برید و محمد بن مسلم و ابوبصیر (مستودع سر) آن حضرت و معلی بن خنیس وکیل آن بزرگوار بود.
امام صادق علیه السلام از منظر آفتاب - محمد خردمند
برگزیدن شهر قم
پس از آنکه حضرت معصومه علیها السلام به شهر ساوه رسید، بیمار شد. چون توان رفتن به خراسان را در خود ندید، تصمیم گرفت به قم برود. یکی از نویسندگان در این باره که چرا حضرت معصومه سلام الله علیها شهر قم را برگزید، می نویسد: بی تردید می توان گفت که آن بانوی بزرگ، روی ملهم و آینده نگر داشت و با توجه بهآینده قم و محوریتی که بعدها برای این سرزمین پیش می آید - محوریتی که آرامگاه ایشان مرکز آن خواهد بود - بدین دیار روی آورد. این جریان به خوبی روشن می کند که آن بانوی الهی، به آینده اسلام و موقعیت این سرزمین توجه داشته و خود را با شتاب بدین سر زمین رسانده و محوریت و مرکزیت آن را با مدفن خود پایه ریزی کرده است.
فضایل حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
مقام شفاعت
شفاعت در لغت به معنای آن است که کسی در نزد مَلِک و یا بزرگی حاجتی را برای دیگری درخواست نماید و در واقع، به معنای واسطه شدن برای در خواست بخشایش گناهان و جرایم دیگری می باشد.
شفاعت مقامی است که به دلالت آیات قرآن، نصیب هر کسی نمی شود: وَاتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقبَلُ مِنْها شَفَاعةٌ ولاَ یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَلاَ هُم یُنصَرُون؛و از آن روز بترسید که کسی به جای دیگری مجازات نمی شود و نه شفاعت او پذیرفته می شود و نه غرامت و بدل او قبول خواهد شد و نه یاری می شوند.
و تنها کسانی از موهبت شفاعت برخوردار می گردند و می توانند واسطه نجات دیگران شوند که اذن و اجازه الهی را تحصیل نموده باشند:مَا مِن شَفیعٍ اِلاَّ مِنْ بَعدِ اِذْنِهِ؛
هیچ شفاعت کننده ای جز به اذن او وجود ندارد.
کریمه اهل بیت، فاطمه معصومه علیها السلام بانوی والا مقامی است که به تصریح روایات ائمه اطهار علیهم السلام از مقام شفاعت بهره مند است و می تواند نجات بخش محبان ولایت و شیعیان اهل معرفت از شعله های جانسوز دوزخ و تعالی بخش آنان به فراخنای روح فزای بهشت باشد.
گستره دایره شفاعت آن خاتون نسبت به همه شیعیان لایق که در پیش گویی صادق آل محمد علیهم السلام قبل از تولد حضرت معصومه علیها السلام و حتی پیش از میلاد پدر او، امام کاظم علیه السلام، بیان شده، خود نشانگر عظمت مقام معنوی آن بانو در نزد خدای رحمان است؛ امام صادق علیه السلام می فرماید:…تُقْبَضُ فیها امرأةٌ مِن ولدی اسمُها فاطمةُ بنتُ موسی و تَدْخُلُ بشفاعَتِها شِیعَتِی الجنَّةِ بِاَجْمعهم؛زنی از فرزندان من در قم از دنیا می رود که نامش فاطمه دختر موسی است و تمامی شیعیان با شفاعت او داخل بهشت می شوند.
و همچنین در زیارت نامه ای که از علی بن موسی الرضا علیه السلام روایت شده، می خوانیم:یا فاطمةُ اشْفَعی لی فی الجَنَّةِ فَاِنَّ لَکِ عند الله شأناً مِنَ الشَّأنِ؛ای فاطمه برای من در بهشت شفاعت کن! زیرا که در پیشگاه خداوند دارای مقام والایی هستی.
اندیشه، تدبّر، تفکّر
أَلا لا خَیْرَ فی عِلم لَیْسَ فیهِ تَفَهُّمٌ
أَلا لا خَیْرَ فی قَرَائة لَیْسَ فیْها تَدَبُرٌ
أَلا لا خَیْرَ فی عِبادَة لَیْسَ فیْها تَفَکُّرٌ
ترجمه
آگاه باشید: دانشی که در آن اندیشه نیست سودی ندارد!
آگاه باشید: تلاوت قرآن که در آن تدبّر نباشد نفعی ندارد!
آگاه باشید: عبادتی که در آن تفکّر نیست بی اثر است!
شرح کوتاه
انباشتن مغز از فرمول های علمی، و قوانین منطقی و اصول فلسفی و هرگونه دانشی مادامی که با اندیشه صحیح، و جهان بینی روشن، و آشنایی با اصول زندگی انسانی، هماهنگ نباشد بسیار کم اثر است.
همان طور که خواندن آیات شریفه قرآن اگر با تدّبر و دقّت در عمق معانی آن همراه نباشد تأثیر آن ناچیز است، و عباداتی که نور تفکّرو عقل بر آن نتابد جسمی است بی روح، و فاقد اثر عالی تربیتی است.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی