اضطرار به وجود حجت
تفسیر و تحلیل واقعی «حجت» و به عبارت دیگر تصوّر صحیح آن، زیربنای تصدیق ضرورت آن در نظام آفرینش است، بدون فهم صحیح حجّت و درک معنای «حجیت امام و نبی»، نمی توان به ضرورت یا عدم ضرورت آن حکم کرد.
معنای حجیت امام
ملاصدرا (ره) در بیان این نکته نویسد:انسان در آغاز تولد خود، حیوانی بسان حیوانات دیگر است که جز خوردن و آشامیدن نمی داند؛ سپس با رشد جسم باقی صفات نفس از شهوت و غضب برایش حاصل می شود. تا این جا انسان، حیوان راست قامت است و با بقیه حیوانات تمایزی ندارد.«فلومات علی هذه الحاله لم یکن له فی الاخره حیوه مستقرّه ولاحساب ولاکتاب ولاثواب ولاعقاب ایضاً اذ العذاب والشقاوه فرع الشعور بالسعاده التی فی مقابلها».بدین جهت، این انسان نه مستحق ثواب است و نه مستحقق عتاب؛ چرا که شقاوت عدم ملکه است و تا سعادت تصور نشود و امکان نیابد، آن هم معنا نمی یابد.حیوان مستوی القامه، به واسطه حجت به حیات انسانی قدم می گذارد و در مسیر ثواب و عقاب قرار می گیرد، نقش و معنای حجّت در زندگی این است که انسان را وارد زندگی و حیاتی فراتر از حیات حیوانی می کند.«اذ تَبیّن هذا فنقول: معنی کَون النبی او الامام حجه للّه علی العباد، انّ طاعته یوجب استحقاق الرحمه و الجنه و النعیم وان عصیانه یوجب استحقاق الغضب والعذاب و عندالرفع لایستحقون ثواباً ولا عقاباً».حجت بودن امام، به معنای این است که بدون او، ثواب و عقاب منتفی است و ثواب و عقاب؛ یعنی، فعلیّت یافتن قوه ای انسانی، بر این اساس امام ملاک وعامل فعلیّت یافتن انسان است و بدون آن، حیات انسانی قابل تصور نیست.
امام مهدی از منظر صدرالمتالهین - حسین علی سعدی
تنبلی و فقر
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید:
إنَّ الأَشْیاءَ لَمّا ازْدَوَجَتْ إزْدَوَجَ الْکَسَلُ وَ الْعَجْزُ فَنَتَجا بَیْنَهَما اَلْفَقْرَ ؛(بحارالأنوار، جلد 78، صفحه 59 و تحف العقول، صفحه 158)
آن روز که همه چیز با هم ازدواج کردند «تنبلی» و «ناتوانی» به هم آمیخته و از آن دو فرزنی به نام «فقر و تنگدستی» متولد شد!
شرح کوتاه
همه چیزی در پرتو سعی و کوشش به دست می آید این حقیقتی است که اسلام به ما آموخته.
تنبلی، سستی، ناتوانی، و فرار از برابر حوادث سخت و مشکلات، چیزی است که با روح ایمان هرگز سازگار نیست.
اینها مولودی جز فقر، فقر در همه جهات، فقر اقتصادی و اخلاقی و معنوی نخواهد داشت، در حالی که مردم با ایمان باید در تمام جهات متّکیبه خود و بی نیاز باشند.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
نقش قلم
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ما رَأَیْتُ باکِیاً اَحسَنَ تَبَسُّماً مِنَ الْقَلَمِ!
هیچ گریانی را ندیدم که همچون قلم به زیبایی تبسم کند.(از کتاب لطایف و ظرایف)
شرح کوتاه
قلم گویای عواطف و ترجمان خرد آدمی است.
قلم بنیان گذار تمدّن ها و گرداننده چرخ های جامعه است.
قلم در گریه های مداوم خود شرح دردهای جانکاه انسانها می گوید و در تبسّمی که همواره در میان دو لب دارد، نشاط عشق، و شوق حیات، و رمز زندگی و هزار گونه زیبایی نهفته است.
ولی افسوس همین قلم هنگامی که به دست نا اهل افتد از قطره های اشکش، قطره های خون می ریزد و تبسّمش نیشخندی است بر عالی ترین ارزش های انسانی!
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
عوامل نابودی جامعه
پیامبر اکرم صل الله علیه وآله:
أَرْبَعٌ لا یَدْخُلُ بَیتتاً واحِدَةٌ مِنْها إِلاَّ خَرِبَ وَلَمْ یَعْمُرْ بِالْبَرَکَةِ: الخِیانَةُ وَ السَّرِقَهُ وَ شُرْبُ الخَمْرِ وَ الزّنا
چهار چیز است که اگر یکی از آنها در خانه ای وارد شود، ویران می گردد و برکت خدا آن را آباد نمی کند:
خیانت، دزدی، شرابخوری، و عمل منافی عفت!
شرح کوتاه
نه تنها خانه ها، که اجتماعات نیز از این قانون بر کنار نیستند:
هنگامی که خیانت در اجتماعی نفود کند روح اعتماد از آن برچیده می شود.
و هنگامی که سرقت در اَشکال مختلف در آن راه یابد آرامش از آنها رخت بر می بندد.
و هنگامی که میگساری در میان آنها رایج گردد، افکاری ناتوان و فرزندانی معلول و جوانانی بی اثر خواهند داشت.
و هنگامی که دامان آنها آلوده بی عفتی گردد بنیان خانواده ها متزلزل خواهد گشت، و نسل آینده آنها به فساد کشیده خواهد شد.
جایگاه امر به معروف و نهی از منکر در اسلام
در میان تکالیف و فرایض اخلاقی کم تکلیفی مانند امر به معروف و نهی از منکر مؤثر در اصلاح امم و تکامل طوایف است. زندهترین ملتها آن ملتی است که موقعیت امر بهمعروف و نهی از منکر در میان آنها محفوظتر و محترمتر باشد. میزان رشد و بلوغ هر طایفه از درجهی توجه و عنایتشان به امر به معروف و نهی از منکر معلوم میشود.
دین اسلام که جامعه را به هر مصلحت و کار نیک فرمان داده و از هر مفسده و کار زشت، نهی فرموده، شأن امر به معروف و نهی از منکر را بسیار بزرگ شمرده و راجع به آن انواع تأکیدات و ترغیبات نموده و انتظام تمام تشکیلات اجتماعی و سیاسی و حفظ شوکت و عظمت مسلمانان را به آن موقوف کرده است.
تا موقعی که مسلمانان در امر به معروف و نهی از منکر و برطرف ساختن معایب و مفاسد، بذل همت مینمودند و حدود و رسوم و قواعد عالی اسلامی در بین آنها پابرجا بود و ضعیف و قوی یکسان و یکنواخت از حقوق خود استفاده میکردند و یک شخص عادی قدرت داشت که از یک امیر مقتدر حق خود را بگیرد و فقیر بینوا با ثروتمند متشخص برابر بود وپادشاهان و زمامداران بزرگ، سختترین سخنانی را که به نام موعظه و امر به معروف به آنها میگفتند میشنیدند (و کسی آن را خلاف احترام مقام سلطنت و امارت آنان نمیشمرد)، تجاهر به فسق و فجور و معاصی در جامعه نبود.