امام خامنه ای:سپاه یک شجره طیبه ودرخت ریشه داری است
اخلاص ، پارسایی ، تعهد ، بی اعتنایی به زخارف دنیوی عناصر مشخصه اصلی سپاه
شما نباید بگذارید که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که یکی از بازوهای مقتدر و یکی از عناصر قدرت در نظام جمهوری اسلامی است ، از کار بیفتد . خوب از کار افتادن سپاه به این نیست که سپاه را منحل کنند کسی سپاه را منحل نه می کند و نه می تواند بکند . سپاه یک شجره طیبه و درخت ریشه داری است . یک زمان بله ، این فکرها به ذهن بعضی ها می رسید سالهای اول . امروز سپاه درخت تناوریست با برکات زیاد و ریشه طولانی اما در عین حال می شود این بازو را از کار انداخت . از کار انداختن این بازو به این است که آن عناصر مشخصه اصلی سپاه از او گرفته شود . یعنی اخلاص ، پارسایی ، تعهد ، بی اعتنایی به زخارف دنیوی ، اینها اگر از سپاه گرفته شود سپاه از کار می افتد.(امام خامنه ای تاریخ 28/6/1383)
ساده زیستی - موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت
کسی دلش به دنیا تعلق داشته باشد . . .
انسان چون قلبا متوجه به کمال مطلق است ، هر چه از زخارف دنیا را جمع آوری کند تعلق قلبش بیشتر می شود . و چون تشخیص داده که دنیا و زخارف آن کمال است ، حرصش رو به اِزدیاد گذارد و عشقش افزونتر شود و احتیاجش به دنیا بیشتر گردد . به عکس اهل آخرت ، که توجه آنها از دنیا سلب شود ، و هر چه توجه به عالم آخرت بیشتر کنند ، میل آنها و توجه قلبی آنها به این عالم کمتر گردد ، تا از تمام دنیا بی نیاز شوند و غنی در قلب آنها ظاهر گردد و عالم دنیا و زخارف آن را ناچیز شمارند چنانچه اهل الله از هر دو عالم مستغنی هستند و از هر دو نشئه وارسته اند ، و احتیاج آنها فقط به غنی علی الاطلاق است و جلوه غنی بالذات صورت قلب آنها شده است .
پس مضمون حدیث شریف اشاره تواند بود به اینکه که می فرماید : کسی که صبح و شام کند و دنیا بزرگترین هَمّ او باشد ، قرار دهد خداوند فقر را بین دو چشمش و کسی که صبح و شام کند و آخرت بزرگترین هَمّ او باشد ، قرار دهد خداوند غِنی را در قلب او .
معلوم است کسی که توجه قلبش به آخرت باشد ، امور دنیا و کارهای صعب او در نظرش حقیر و سهل شود ، و این دنیا را مُتِصَرِّم و مُتغیّر و عبورگاه خود و مَتْجَر و دارالتّربیه خود داند و به هیچیک از سختی و خوشی آن اعتنا نکند ، و احتیاجات او کم گردد و افتقارش به امور دنیا و به مردم آن کم شود ، بلکه به جایی رسد که بی احتیاج شود ، پس امورش جمع شود و تنظیم در کارش پیدا شود و غنای ذاتی و قلبی پیدا کند . پس ، هر چه به این عالم به نظر عظمت و محبت نگاه کنی و قلبت علاقه مند به آن شود به حسب مراتب محبت ، احتیاجت زیاد شود و فقر در باطن و ظاهر تو نمایان شود ، و امورت متشتت و درهم شود و قلبت متزلزل و غمناک و خائف شود ، و امورت بر وفق دلخواه انجام نگیرد ، و آرزو و حرصت روزافزون گردد و غم و حسرت بر تو چیره شود و یاءس و حیرت در دلت جایگزین گردد . چنانچه در حدیث شریف به بعضی از این معانی اشاره فرموده :
روی فی الکافی باسناده عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ کَثُرَ اشْتِبَاکُهُ بِالدُّنْیَا کَانَ أَشَدَّ لِحَسْرَتِهِ عِنْدَ فِرَاقِهَا
وَعَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْیَا تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِثَلَاثِ خِصَالٍ هَمٍّ لَا یَفْنَی وَ أَمَلٍ لَا یُدْرَکُ وَ رَجَاءٍ لَا یُنَالُ
یعنی کسی که تعلق داشته باشد دلش به دنیا ، تعلق پیدا کند قلبش به سه چیز : اندوهی بی زوال ، و آرزویی که به او رسیده نشود ، و امیدی که به او نائل نشود و اما اهل آخرت هر چه به دار کرامت حق نزدیک شوند قلبشان مسرور و مطمئن شود ، و از دنیا و مافیها منصرف و گریزان و متنفر گردند . و اگر خدای تعالی برای آنها آجال معینه قرار نداده بود ، لحظه ای در این دنیا نمی ماندند ، چنانچه حضرت مولی الموحدین می فرماید . پس آنها در این عالم مثل اهل اینجا در رنج و تعب نیستند و در آخرت مستغرق بحار رحمت حق اند .
پس ای عزیز ، اکنون که مفاسد این علقه و محبت را متذکر شدی و دانستی که انسان را این محبت به هلاکت دچار می کند و ایمان انسان را از دست او می گیرد و دنیا و آخرت انسان را درهم و آشفته می کند . دامن همت به کمر زن و هر قدر توانی بستگی دل را از این دنیا کم کن و ریشه محبت را سست کن ، و این زندگی چند روزه را ناچیز شمار و این نعمت های مشوب به نقمت و رنج و اَلم را حقیر دان ، و از خدای تعالی توفیق بخواه که تو را کمک کند و از این رنج و محنت خلاصی دهد و دل تو را مانوس به درا کرامت خود کند. و ما عندالله خیر و ابقی) (امام خمینی ، چهل حدیث صفحه 127)
ساده زیستی - موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت
ساده زیستی روش حکومت انبیاء و اولیاء
1 - راه انبیا الگوی راه ما
پیغمبر که خلیفه الله بود ، همه او را قبول داشتند ، وقتی که توی مسجد می نشست نمی شناختندش ، کسی که از خارج می آمد ، نمی شناخت برای این که بالا و پائینی در کار نبوده ، آنوقت حتی یک همچو چیزی هم نبوده است که بیندازد زیرش ، آن روی یک حصیر اگر خوب ، بود حصیر ، والا روی زمین می نشست ، اسلام این است .
ما دلمان می خواهد یک همچو ، البته قدرت ما نداریم که این که هست عرضه کنیم اما هر چه ، هر چه آدم بخواهد به مبداء خیر نزدیک بشود ، باید خودش را نزدیک کند ، حالا من نتوانستم مثل مالک اشتر عمل کنم خوب ، هر چه بتوانم خودم را نزدیک کنم به آنها ، باز خوب است و من امیدوارم که مملکت ما یک مملکت اسلامی بشود ، جوانهای ما ، یک جوان های مسلم ، معتقد به اسلام بشود و اگر این ایمانی که ما را پیش برد ، باقی باشد ، احدی دیگر نمی تواند به شما تعدی کند و انشاء الله نخواهد توانست .
2 - شیوه سرداران اسلام
وحدت کلمه و اسلامی بودن یک مملکت این است که از آن رئیس جمهورش که آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن کسی که آن پائین هاست اینها یک جور باشند ، نه این از او بترسد نه او توقع داشته باشد که این از او بترسد . اسلام اینطوری است . حضرت امیر سلام الله علیه که خلیفه مسلمین بود ، خلیفه یک مملکتی که شاید ده مقابل مملکت ایران بود از حجاز تا مصر ، آفریقا ، کذا ، کذا ، یک مقدار هم از اروپا ، این خلیفه الهی وقتی توی جمعیت بود مثل همه ما که نشسته ایم با هم ، این هم زیر پایش نبود ، همین بودکه یک پوست داشتند به حسب نقل . یک پوست داشتند که شب خودش و حضرت فاطمه رویش می خوابیدند و روز روی همین پوست علوفه شترش را می ریخت ، پیغمبر همین شیوه را داشت . اسلام این است ، آن که ما می خواهیم این است . البته هیچ کسی قدرت ندارد مثل او باشد اما ما می خواهیم یک خرده نزدیک ، یک بوئی از اسلام بیاید در ایران .
3 - کیفیت زندگی حاکمان اسلامی
اسلام آن اسلامی است که در نیم قرن فتح کرد تمام این ممالک را برای این که آدمشان کند ، نه فتح اسلام مثل فتح سلطنتهای سلطان های دیگر ، مثل فتح نادرشاه است ، خیر آن طرز حکومت اسلام ، طرز حکومت آدم سازی است شما خودِ رؤ سای اسلامرا باید ملاحظه کنید ، مثل پیغمبر اکرم که رئیس اسلام است ، امیرالمومنین که بعد از او رئیس اسلام بود . شما خودِ آنها را ببینید که وضع شان چه جوری بوده است ، دیکتاتوری بوده است ؟ پیغمبری که با مردم دیگر وقتی می نشست معلوم نبود آقا کدام است و نوکر کدام است و عرض بکنم که اصحاب کدام است و خود پیغمبر کدام است پیغمبری که با مردم همانجور می نشست و با همه همانطور جلسه میکردند و همانطور جلسه شان ، جلسه بنده ها و فقرا بود و زندگیش ، زندگی فقرا بود و بیت المال ، مال مردم بود و هیچ تصرفی نمی کرد ، مثل یکی از فقرا زندگی می کرد و با مردم وقتی که معاشرت می کرد ، اعلام کرد به اینکه هر کس حقی دارد به من بگوید ، یکی پیدا نشد (غیر یک نفر آدمی که اشتباها گفت برای غرضی ) که بگوید تو ده شاهی از ما برداشتی ، که بگوید یک ظلمی تو به من کردی این آخر عمر می فرمود هر که حرفی دارد به من بگوید ، هیچ کس پیدا نشد که بگوید توبه ما یک ظلمی کردی ، یک بدی گفتی عرض میکنم که به این ملت یک (نعوذبالله ) خیانتی کردی ، فقط یکی در بین اینها پا شد گفت که شما یک شلاق به من زده اید گفت به او بیا عوض آن را بزن گفت به اینجای من . گفت بیا عوض آن را بزن . گفت نه اینجوری نبود برهنه بودم برهنه شد بعد رفتبوسید آنجا را ، گفت که من این را گفتم که اینجا را ببوسم یعنی دروغ گفتم ، نه نکرده اید شما در حکومت های دنیا یک همچنین حاکمی پیدا کنید ، ما یک همچنین حاکم ، دنبال یک همچنین حاکم می گردیم ، البته نمی توانیم پیدا کنیم اینجور ، اما دنبال این می گردیم که لااقل به بعضی احکام اینها خوب عمل بکند ، خیانت نکند به این ملت ، نخورد مال این ملت را ، برندارد مال این ملت را ببرد به آمریکا و به سایر ممالک و ویلا برای خودش و بچه هایش و طایفه اش درست بکند .
ساده زیستی - موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت
نمونه هایی از ساده زیستی حضرت امیرالمومنین علیه السلام
1 - غذای ساده
ما البته نمی توانیم یک حاکمی مثل حضرت امیر پیدا کنیم که حکومت کند ، که وضع زندگیش آنطور باشد که وقتی شب آخری که شبی است که (خوب سلطنت دارد بر ، حالا من جسارت میکنم بگویم سلطنت ، خلافت دارد بر یک همچو ممالک طویل و عریضی می خواهد که شهید بشود حضرت ، یعنی ضربت خورد ، مهمان بود به منزل یکی از دخترها ، دخترهای خودشان ، وقتی که برایش به حسب تاریخ نمک آوردند و شیر آوردند رو کرد که تو چه وقت دیده بودی که من دو تا چیز داشته باشم ، می آید نمک را بردارد ، می فرماید که نه شیر را بردار ، من همان نمک را می خورم . البته ما نمی توانیم یک همچنین حکومتی پیدا بکنیم اما می توانیم که یک حکومتی که دزد نباشد پیدا کنیم ، یک حکومتی که مال مردم را اینقدر نخورد ، اینقدر نچاپد ، اینقدر ندهد به مردم . ما دنبال این هستیم که حالا یک حکومتی پیدا کنیم که اینطور نباشد که اموال مسلمین را خرج خودش و عائله اش بکند و یک مقداریش را ، زیادترش را هم بدهد به آمریکا ، بدهد به شوروی و بدهد به سایر ممالک دیگر تا آنکه تخت و تاجش محفوظ بماند .
2 - رفتار حضرت امیر علیه السلام
جشن برای آنی باید بگیرند که وقتی که احتمال این را می دهد که در آخر مملکت یک گرسنه ای باشد ، به خودش گرسنگی می دهد کسی که کنار مسجد ، دارالاماره اش و دکة القضاة . او ، همین مسجد کوفه یک گوشه ای از مسجد کوفه دکة القضاه او در آن هست و روی زمین می نشیند و یَاکُلُ کَما یَاکُلُ الْعَبِیدُ وَ یَمْشِیُ کَما یَمْشِیُ الْعَبِیدُ وقتی هم پیراهن گیرش می آید پیراهن نو را به قنبر می دهد ، پیراهن کهنه را خودش بر می دارد و آستینش هم که بلند است پاره میکند همان طور می پوشد و می رود خطبه می خواند ، یک مملکتی هم دارد که ده مقابل مملکت ایران است ، این جشن دارد .
3 - پوشاک ساده
ما در تولد حضرت امیر جهات معنویش / را از/ دست ما ازش کوتاه است ما نمی توانیم از این جهات معنوی ای که در ایشان بوده است حتی یک جمله موافق با واقع نمی توانیم عرض کنیم ، لکن بعضی از جهات که مربوط به خود جهت مادی است و جهات اجتماعی است ، آن را می شود گفت . شما ملاحظه کنید که یک نفر که خلیفه مسلمین است ، زمامدار امور است ، خلیفه است ، این چه وضعی داشته است ، در حالی که خلیفه است می خواهد نماز جمعه بخواند ، لباس زیادی ندارد ، می رود بالای منبر ، آن لباسی که دارد حرکت می دهد- به حسب نقل - تا خشک بشود ، دو تا لباس ندارد ، . یک کفشی را که خودش وصله می کرده است ، کفاشی می کرده است ، ازش می پرسند/ می گوید/ ، حضرت می فرماید که این کفش به نظر شما چقدر ارزش دارد ، می گویند هیچ ، می گوید که : (امارت بر شما هم ، خلافت هم ، در نظر من مثل این کفش و پایین تر از این کفش است ، مگر این که اقامت عدالت کنم ) . . . . در همان عصر که معاویه آن بساط سلطنتی را راه انداخته بود ، حضرت امیر مثل یک فَعله می رفت کار می کرد ، مثل یک عمله می رفت کار می کرد و آب راه می انداخت و بعد همان جا می گفت این آب صدقه است . آب راه نمی انداخت برای خودش ، وضع زندگی این بوده است . ما اگر بخواهیم از ایشان تقلید کنیم نمی توانیم ، حقیقتا نمی توانیم تقلید کنیم ، قدرت این معنا را ما نداریم . اما خود ایشان هم فرمودند که شما نمی توانید ، اما تقوا می توانید داشته باشید می توانید که تقوا داشته باشید ، می توانید کهبا خدا باشید ، توجه به خدای تبارک و تعالی داشته باشید .
4 - پایین ترین سطح زندگی
زمان خود پیغمبر (ص ) و زمان علی ابن ابیطالب سلام الله علیه شما وقتی آنوقت را ملاحظه کنید و سران قوم را در آنوقت ، سردارهای اسلام را در آنوقت ، آن که در راس واقع شده بود - به حسب نظم مملکتی - وقتی که ملاحظه بکنید چه جور زندگی می کردند ، وضع خودشان چه جور بود ، آن که پیغمبر اسلام بود در یک مسجدی که نه مثل این مسجد ماها ، مساجدی که حالا هست ، یک مسجدی که شاید حصیر هم نداشتند ، یک دیوار یک متری آنقدری تقریبا بوده است و با این چیزهای ، چوب های خرما یک جائیش را سقف زده بودند . مسجد ، آن مسجد و اطاق ها ، یک دانه اطاق برای یک عده بود وقتی که نشسته بودند (در مسجد می نشستند با اصحابشان ) کسی که از خارج می آمد نمی فهمید اینها کدام یکی پیغمبرند و کدام یکی دیگرانند ، می پرسید کدام یکی شما او هستید . این طور می نشستند ، مثل سایرین حتی یک همچو پتوئی نبوده است که زیرشان بیندازند که یک امتیازی در کار باشد و آن که حضرت امیر سلام الله علیه است و تاریخش را همه می دانیم ، همان روزی که بیعت کردند با حضرت امیر و رای دادند به ایشان ، همان روز وقتی فارغ شد از این قضیه ، بیل و کلنگش را برداشت رفت پی کار . کار می کرد، یک جا رفت آنجا سراغ کارش یک همچو حکومتی ، خودش کار می کرد این حکومت یک حکومتی است که اگر بگوید ما برادر هستیم ، راست می گوید یعنی یک برادری است که از برادر دیگرش ، از سایر برادرهای دیگرش در زندگی پائین تر است . حضرت امیر سر آن آنطور که در تاریخ است آن چیزی که تویش آرد جو درست کرده بود برای اینکه از آرد جو میل می فرمود سرش را مهر زده بود که مبادا دخترهایش به واسطه عطوفتی که به او دارند یک روغنی ، یک چیزی داخلش بکنند ، مثلا چیزی که تغییر مزه داشته باشد . زندگی این زندگی بود و می فرمود که من می ترسم که در آن طرف مملکت نمی دانم کجا ، یک کسی باشد که گرسنه باشد ، نان نداشته باشد و من می خواهم همانطور باشم . این حکومت یک حکومتی است که می تواند حاکم بگوید که ما با دیگران برادر هستیم ، ما همه هستیم ، همه باهمیم ، با اینکه وضعش کمتر از دیگران است . یک پوستی داشتند که شب زیر خودش و عیالش حضرت زهرا می انداختند می خوابیدند روی آن ، روز همین پوست را یک قدری علف می ریختند برای شترشان . این زندگی بود .
آن حکومتی که ما می خواهیم آن حکومتی که ما می خواهیم مصداقش یکی خود پیغمبر اکرم است که حاکم بود ما بناست که رؤ سا را بگیریم ، رؤ سا را نظر بکنیم ، سیره رؤ سا را نظر بکنیم ، یکی از آن هاهم حضرت امیر بود .
5 - نحوه معاشرت با دیگران
خدای تبارک و تعالی هیچ احتیاجی به اعمال ما و خود ما ندارد ، انبیاء هم احتیاج به من و شما و به اعمال ما ندارند تمام زحماتی که انبیا کشیدند ، وقتی که ما کیفیت زندگی آنها را مطالعه کنیم ، زندگی حضرت موسی ، حضرت عیسی سلام الله علیهما را و خصوصا زندگی حضرت رسول اکرم پیغمبر خودمان را اگر ملاحظه کنید و به تاریخ اسلام و به تواریخی که حکایت از اینها کردند و از زندگیشان کردند ملاحظه کنید می فهمید که اینها تشکیل حکومت بعضی شان دادند ، احکام حکومتی دارند لکن خودشان وقتی به زندگیشان مراجعه کنید می بینید که اصلا مثل رؤ سای جمهوری یا سلاطین این عالم اصلا نبودند ، یک شکل دیگر ، یک وضع دیگر داشتند در عین حالیکه مثلا حضرت رسول جزیرة العرب و بعضی از ممالک دیگر ، هم در زمانشان تحت لوای ایشان بوده است در عین حال وقتی زندگیشان را ، کیفیت معاشرتشان را ملاحظه می کنیم می بینیم که اصلا این طور مسایلی که رئیس کلانتری یک ناحیه داشته ، ایشان ندارد چون که با وجودی که الان سلطان حجاز است و فرمانفرمای حجاز است وقتی که توی مسجد نشسته است و رفقای خودش ، اصحاب خودش نشسته اند ، آدم هائی که از خارج می آیند نمی توانند بفهمند که کدام یکی از اینها آن پیغمبری است که رئیس اینهاست و کدام سایرین هستند معاشرتش این طور بوده است خیال نکنید یک همچو مسندی که حالا من پیرمرد را شما نشانده اید ، او هم روی مسند نشسته باشد ، او روی همانجایی که شما نشسته اید ، همانجوری نشسته بوده است که وقتی از خارج می آمدند نمی فهمیدند که این پیغمبر است یا آن یکی ، وضعش این طور بوده است ، این طور نبوده که مثل رئیس جمهورهای حالا ، اگر کسی بخواهد خدمتشان برسد باید مدتها زحمت بکشد ، آن هم چه شخصی باشد ، همه مردم که نمی توانند بروند پیش او ، در مسجدش باز بود و همه می آمدند ، غنی و فقیر و درویش و مسکین و همه می آمدند پیش ایشان حرف هایشان را می زدند و جواب هایشان را می شنیدند ومسائل شان را گوش می کردند و اینها ، وقتی هم منزل داشتند یک مسجدی اینها داشتند ، خیال می کنید مثل مسجد حالای مدینه بوده ، یک تکه زمین بوده و دورش را با چوبهایی از درخت و شاخه هائی از درخت ، محفظه ای گرفته بودند که حیوانات نروند آنجا . آن مسجدشان بوده است و یک دوسه تا هم ، چند تا هم خانه ، اطاق گلی درست کردند در آن و در آن هم ابدا هیچ ابدا از این تجهیزات که حتی منزل تو و من دارد نداشته .
این پیغمبر اکرم وقتی می آییم سراغ حضرت امیر سلام الله علیه که وصی به حق اوست آنوقتی که حضرت امیر سلطنت حالا من جسارت می کنم بگویم سلطنت و امام یک ممالک بزرگ بوده است و تمام حجاز و تمام عراق و تمام سوریه و لبنان و مصر وایران و همه اینها تحت لوای او و تحت حکومت او بوده است ، خودش زندگیش چه جور بوده است ؟ باز مثل امیرالامرا بوده است ؟ یک پوستی داشتند ، پوست گوسفندی داشتند که شب ها - آن طور که نقل می کنند و تاریخ دارد - می انداختند خودشان و همسرشان روی آن میخوابیدند ، روزها همین پوست گوسفند را علف می ریختند توی آن برای آن شترشان که علف بخورد این حکومت اسلام حضرت امیر سلام الله علیه با دست خودشان ، با کلنگ خودشان قنات درست میکردند در تاریخ هست همان روزی که بیعت کردند با حضرت امیر به خلافت آن هم خلافتی که دامنه اش این قدر زیاد بود همان روز بعد از این که بیعت تمام شد ، ایشان بیل و کلنگش را برداشت رفت سراغ آن کاری که می کرد ، کار می کرد ، آن وقت کار که میکرد نه این که کار می کرد برای استفاده خودش که قنات داشته باشد ، وقتی که آب زد بیرون آن وقت قلم و کاغذ را گرفت وقفش کرد برای فقرا ، ما یک همچنین حاکمی می خواهیم .
6 - رفتار با بیت المال
ما که این قدر زحمت می کشیم و فریاد می زنیم و ملت اسلام را دعوت می کنیم ، دعوت می کنیم که ما یک حاکمی می خواهیم یک سلطانی می خواهیم که خیانتکار نباشد .
داشت حساب بیت المال را می کرد ، حساب زکات و چیزهائی که ، مالیات هائی که به بیت المال باید مردم بدهند ، چراغ روغنی اش روشن
ساده زیستی - موسسه فرهنگی هنری قدر ولایتبود و حضرت مشغول نوشتن حساب بود ، یک کسی آمد ( به حسب آن چیزی که نقل شده است ) با حضرت صحبت بکند حضرت آن چراغ را خاموش کرد گفت آن وقت که این روشن بود برای حساب بیت المال مسلمان ها بود حالا که می خواهید با من صحبت کنید مربوط به این نیست من چراغ را خاموش کردم ، مال مردم ، مال بیت المال است ، من حق ندارم . حالا شما ملاحظه کنید که این رئیس جمهورها چه میکنند ، این سلاطین چه میکنند .
ساده زیستی - موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت
عابد ریا کار
عابدی گفت : سی سال نمازم را در صف اول جماعت بجا آوردم ، ولی ناگزیر همه را اعاده کردم . زیرا روزی دیر به جماعت رسیدم و در صف اول جائی نیافتم . چون در صف دوم به نماز ایستادم ، احساس کردم از اینکه در صف اول نیستم ناراحت و شرمسارم . در نتیجه هر طوری بود خود را در صف اول جای دادم و نمازم را با آرامش خاطر خواندم . آن روز دانستم همه نمازهای سی ساله ام به ریا آلوده بوده ، چون می خواستم خود رابه مردم بنمایانم که پیوسته از نماز گزاران صف اول جماعت بوده ام و در این امر از دیگران پیشی گرفته ام .
کشکول جبهه - موسسه فرهنگی نور