کمال زن ومرد
در اسلام هيچ کمالی مشروط به مرد بودن نيست و زن بودن مانع هيچ کمالی نيست
کمال در فراگيری علم است …
عظمت زن؛ مثل عظمت مرد، در گروِ شناخت عظمت انسان است، چون بين زن و مرد در انسانيّت انسان، فرقی نيست. محور اصلی انسانيّت به روح اوست، انسان در بدن، با بسياري از حيوانات شريک است و اين شرکتِ بدنی انسان با حيوانات، باعث می شود که رفتار های انساني را در حد تعديل شده، انجام بدهد و قرآن کريم آن بخشهاي مادي بدني را، مشترک بين انسان و دام می داند. غذاهاي مادي را ميگويند: (مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ)، (كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ) و مانند آن.
اما قسمت مهم انسانيّتِ انسان به روح اوست که در اين بخش، انسان با فرشتگان مشترکات فراواني دارد و ديگر مشکلات اين بخش را نبايد از آزمايشگاه موش و امثال موش، توقع داشت. آن قسمتي که مربوط به کرامت است، مربوط به روح انسان است. حرف اسلام اين نيست که ما زن داريم و مرد داريم، اينها مساوي هم هستند، حرف اسلام اين است که هويّت انسان به روح اوست، يک؛ روح مجرّد است، دو؛ موجود مجرّد نه مذکر است نه مؤنث، نه زن است و نه مرد؛ سه. زن و مرد خود را در محور روح که بينديشند و بيازمايند، می بينند تفاوتی ندارند.
يک سلسله تغاير اوصافی است که در حد يک تغاير صنفی است و نه بيش از آن که اين همه برای روابط صحيح زندگي است، و گرنه در اسلام هيچ کمالی مشروط به مرد بودن نيست و زن بودن مانع هيچ کمالي نيست. کمال در فراگيری علم است، در تقرّب به خداست، در فرشته خوی شدن است، در اوصاف برجسته داشتن است. شما يک نمونه پيدا نميکنيد که اسلام بگويد اين کمال، براي مرد است، برای زن نيست، مسئله جهاد و امثال جهاد، اگر مطرح است، يک کار بدني است؛ اما اصل مبارزه با استکبار و صهيونيسم و مانند آن، اين مشترک بين زن و مرد است و اگر مسئله مرجعيّت و مانند آن است بر فرض تماميّت اين تفکيک، مرجعيّت يا امامت يا رسالت، اينها کمالات اجرايی است. مشترک بين نبوت، رسالت، امامت، خلافت، آن مقام والای ولايت است که اين ولايت مشترک بين زن و مرد است. اگر مريم (سَلامُ الله عَلَيْها) جزء اوليای الهي است، از همين قبيل است و اگر فاطمه زهرا (صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْها) جزء برجستهترين اولياي الهي است، از اين قبيل است و اگر ساير زنان نامدار و نامور جهان اسلام به مقام والایی بار يافتند، از همين قبيل است.
آن ريشه اصلی کمال نبوت و رسالت و امامت و خلافت، مقام ولايت است، اين ولايت مشترک بين زن و مرد است. هيچ دليلی نيست که زن به مقام ولايت نمی رسد؛ نه ولايت اجرايی، ولايت «وَليُ الله» شدن، به قُرب الهی بار يافتن و مانند آن است.
(پیام به بین المللی زنان و زندگی شهری ۹۵/۰۹/۲۲ آیت اللّه جوادی آملی)
وحدت اسلامی از پیدایش تاریخی تا گرایش واقعی
در ماه ربیع الاول به مناسبت میلاد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ولادت امام صادق علیه السلام، در فاصله 12 تا17 ربیع الاول در بسیاری از کشورهای اسلامی، هفته وحدت برگزار می گردد.
بنا به نظر اکثر اهل سنت 12 ربیع الاول و بنابر نظر شیعه 17 ربیع الاول را روز ولادت رسول گرامی اسلام می دانند. که این فاصله را هفته وحدت نامگذاری شده است.
هفته وحدت، هفته خرّم گل های زیبای بهاری است. ایام شادی بخشِ مسلمان و عید فرخنده احمد و پیشوای بزرگ جهان تشیّع، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام است.
شرایط کنونی مسلمین مانند عصر رسول الله صلی الله علیه و آله است و به همین جهت نیازمند شناخت سیره پیامبر در برخورد با مردم و امت مسلمان عصر پیامبر صلی الله علیه و آله می باشیم تا با عمل به آن سیره شریف، در مقابل تهدیدهای دشمنان و تکفیری ها ایستادگی و مقاومت نموده و امتِ مسلمانِ متفرق را متحد سازیم…
جوانى، بهار سازندگى
امام على عليه السلام در نامهاى به فرزند خود امام حسن مجتبى عليه السلام مىنويسد:
دل جوان، مانند زمين خالى است كه هر بذرى در آن افشانده شود، مىپذيرد. از اين رو، پيش از آنكه دلت سخت گردد، بر ادب و تربيت تو پرداختم.
نكتهها و پيامها
1- دوران نوجوانى و جوانى بسترى مناسب براى القا و عرضه هر نوع فكر و انديشهاى از سوى اوليا و مربيان و كسب فضايل يا رذايل اخلاقى و زمينهاى مناسب براى رشد استعدادانسانى است
2- قلب و روح جوان به كشتزارى مىماند كه از هر نظر شرايط كشت و كار در آن فراهم است، فرصت جوانى نيز چنين است. اگر از آن به خوبى استفاده شود و استعدادهاى نهفته شكوفا شده و در كسب فضايل اخلاقى و دفع رذايل اخلاقى بكوشد، فردى مفيد، در غير اين صورت سر بار جامعه خواهد بود.
3- قلب جوان، لطيف و ملكوتى است و انگيزه رشد گناه در آن ضعيف است و بازگشت و توبه از گناهان آسان است اما هر چه سنّ بالا مىرود ريشه گناه در قلب قوىتر و محكمتر مىگردد تا جايى كه كندن آن كارى دشوار است.
در روايات اسلامى نسبت به تلاش براى دستيابى به سعادت در دوران جوانى بسيار سفارش شده است، پیامبر فرمود:خداى متعال را فرشته است كه هر شب فرود آمده، ندا مىدهد: اى جوانان بيست ساله! كوشش كنيد و (براى نيل به كمال و سعادت خود) مجاهده نماييد.
نهج البلاغه، نامه 31-مستدرك الوسائل، ج 12، ص 157
درس زندگی از سیره پیامبر صل اللله علیه وآله
- احترام به دیگران
حضرت علی علیه السلام فرمود :
رسول اکرم صلی الله علیه و آله هرگز با احدی دست نداد که دست خود را از دست او جدا کند ، تا اینکه طرف دست خود را جدا می ساخت و احدی کاری به او نمی سپرد که آن را رها کند ، تا زمانی که طرف از حاجت خود صرفنظر می کرد . و با احدی به گفتگو نپرداخت که سکوت کند ، تا وقتی که طرف ساکت می شد ، و بالاخره هرگز دیده نشد که آن حضرت پا مبارک را در برابر همنشینی دراز نماید .
یکصد و بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) - حمیدرضا کفاش
نمونه ای از اخلاق پیامبر
عبد الله بن سلام از یهودیان عصر پیامبر (ص) بود، عواملی ازجمله جاذبههای اخلاق پیامبر (ص) موجب شد که اسلام را پذیرفت ورسما درصف مسلمانان قرار گرفت، او دوستی از یهودیان به نام زید بن شعبه داشت، عبدالله پس از پذیرش اسلام همواره زیدرا به اسلام دعوت میکرد، و عظمت محتوای اسلام را برای او شرحمیداد بلکه به اسلام گرویده شود، ولی زید هم چنان بر یهودیبودن خود پافشاری میکرد و مسلمان نمیشد.عبدالله میگوید: روزیبه مسجدالنبی رفتم ناگاه دیدم، زید در صف نماز مسلمانان نشستهو مسلمان شده است، بسیار خرسند شدم، نزدش رفتم و پرسیدم «علتمسلمان شدنت چه بوده است؟» زید گفت: تنها در خانهام نشستهبودم و کتاب آسمانی تورات را میخواندم، وقتی که به آیاتی کهدر مورد اوصاف محمد (ص) بود رسیدم، با ژرفاندیشی آن را خواندمو ویژگی های محمد (ص) را که در تورات آمده بود به خاطر سپردم،با خود گفتم بهتر آن است که نزد محمد (ص) روم و او رابیازمایم، و بنگرم که آیا او دارای آن ویژگیها که یکی از آنها«حلم و خویشتنداری بود هستیا نه؟ چند روز به محضرش رفتم،و همه حرکات و رفتار و گفتارش را تحت نظارت دقیق خود قراردادم، همه آن ویژگیها را در وجود او یافتم، با خود گفتم تنهایک ویژگی مانده است، باید در این مورد نیز به کند و کاو خودادامه دهم، آن ویژگی حلم و خویشتنداری او بود، چرا که درتورات خوانده بودم: «حلم محمد (ص) بر خشم او غالب است، جاهلانهرچه به او جفا کنند، از او جز حلم و خویشتنداری نبینند.»روزی برای یافتن این نشانه از وجود آن حضرت، روانه مسجد شدم،دیدم عرب بادیهنشینی سوار بر شتر به آنجا آمد، وقتی کهمحمد (ص) را دید، پیاده شد و گفت: «من ازمیان فلان قبیله بهاینجا آمدهام، خشکسالی و قحطی باعثشده که همه گرفتار فقر وناداری شدهایم، مردم آن قبیله مسلمان هستند، و آهی در بساطندارند، وضع ناهنجار خود را به شما عرضه میکنند، و امید آن رادارند که به آنها احسان کنی.»محمد (ص) به حضرت علی (ع)فرمود:آیا از فلان وجوه چیزی نزد تومانده است؟ حضرت علی (ع) گفت: نه،پیامبر (ص) حیران و غمگین شد، همان دم من به محضرش رفتم عرضکردم ای رسول خدا! اگر بخواهی با تو خرید و فروش سلف کنم،اکنون فلان مبلغ به تو میدهم تا هنگام فصل محصول، فلان مقدارخرما به من بدهی، آن حضرت پیشنهاد مرا پذیرفت، و معامله راانجام داد، پول را از من گرفت و به آن عرب بادیهنشین داد.منهم چنان در انتظار بودم تا این که هفت روز به فصل چیدن خرمامانده بود، در این ایام روزی به صحرا رفتم، در آنجا محمد (ص)را دیدم که در مراسم تشییع جنازه شخصی حرکت میکرد، سپس درسایه درختی نشست و هر کدام از یارانش در گوشهای نشستند، منگستاخانه نزد آن حضرت رفتم، و گریبانش را گرفتم و گفتم:«ای پسر ابو طالب! من شما را خوب میشناسم که مال مردم رامیگیرید و در بازگرداندن آن کوتاهی و سستی میکنید، آیا میدانیکه چند روزی به آخر مدت مهلت بیشتر نمانده است؟»من با کمالبیپروایی این گونه جاهلانه با آن حضرت رفتار کردم (با این کهچند روزی به آخر مدت مهلتباقیمانده بود) ناگاه از پشتسر آنحضرت، صدای خشنی شنیدم، عمر بن خطاب را دیدم که شمشیرش را ازنیام برکشیده، به من رو کرد و گفت: «ای سگ! دور باش.» عمرخواست باشمشیر به من حملهکند، محمد (ص) از او جلوگیری کرد وفرمود:«نیازی به این گونه پرخاشگری نیست، باید او (زید) را به حلمو حوصله سفارش کرد، آن گاه به عمر فرمود:«برو از فلان خرمافلان مقدار به زید بده.»عمر مرا همراه خود برد و حق مرا داد،به علاوه بیست پیمانه دیگر اضافه بر حقم به من خرما داد. گفتم: این زیادی چیست؟ گفت:چه کنم حلم محمد (ص) موجب آن شده است، چون تو از نهیب وفریاد خشن من آزرده شدی،محمد (ص) به من دستور داد این زیادیرا به تو دهم، تا از تو دلجویی شود، و خوشنودی تو به دست آید.هنگامی که آن اخلاق نیک و حلم عظیم محمد (ص) را دیدم مجذوب اسلامو اخلاق زیبای محمد (ص) شدم، و گواهی به یکتایی خدا، و رسالت محمد (ص) دادم و در صف مسلمانان درآمدم
نقش اخلاق در سیره عملی پیامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) - محمد محمدی اشتهاردی