اقامه نماز از چه زمانی واجب شده است؟
پاسخ:
بي ترديد نماز يوميه كه اقامه آن بر مسلمانان در شبانه روز، پنج مرتبه واجب است، در شب معراج واجب شده است و شايد يكي از بهترين هديه هاي خداوند در اين سفر آسماني نصيب پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ شد و خداوند بر پيامبر و امت او منت گذاشت كه حداقل به صورت واجب در 24 ساعت، 5 نوبت در مقابل او به پا ايستند و نماز بخوانند، زیرا نماز خواندن در واقع سخن گفتن با خدا است.
به هر حال قدر مسلم آن است نماز در شب معراج واجب شد، اما اين كه معراج پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در چه تاريخي واقع شده ديدگاه هاي مختلفي وجود دارد و يكي از سخن ها آن است كه پيامبر اسلام معراج هاي متعدد داشته است كه در يكي از آنها نماز واجب شده است.
حضرت آيت الله جعفر سبحاني در اين باره مي گويند: از مسلمات حديث و تاريخ اين است كه در شب معراج ، خدا دستور داده است كه امت پيامبر هر شبانه روز در پنج وعده نماز بخوانند. و نيز از لابلاي تاريخ استفاده مي شود كه تا لحظه مرگ ابوطالب ـ عليه السلام ـ نماز واجب نشده بود، زيرا در لحظات مرگ وي سران قريش به حضور وي آمدند و از او درخواست كردند كه كار آنها را با برادرزاده اش يكسره كند و او را از كردار خود باز دارد و در برابر آن هر چه مي خواهد بگيرد.پيامبر گرامي(ص) در آن محفل رو به سران كرد و گفت: من از شما فقط يك چيز بيشتر نمي خواهم و آن اين كه بگوييد: لا اله الّا الله؛ يعني گواهي به يگانگي خدا دهيد. اين كلمه را گفت و ابداً از نماز و فروع ديگر سخن به ميان نياورد و اين خود گواه بر اين است كه در آن روز نماز واجب نشده بود وگرنه ايمان مجرد از كردار در زمينه اي كه عملي مانند نماز واجب شده بود بي فايده خواهد بود. علاوه بر اين تاريخ نويسان كيفيت اسلام آوردن گروهي را مانند طفيل بن عمرو دوسي كه پيش از هجرت به وقوع پيوسته است ذكر نموده و پيامبر گرامي فقط تعليم شهادتين را اكتفاء فرمود و سخن از نماز به ميان نياورده اند. اين نوع قضايا حاكي از اين است كه تاريخ اين حادثه كه در آن نماز واجب شده است چندي قبل از هجرت اتفاق افتاده است.
خدا برای غضب فاطمه غضب میکند
آیت الله العظمی وحید خراسانی مد ظله العالی:
«إِنَّ اللَّهَ يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ»- خدا برای غضب فاطمه غضب میکند- آیا فهمیدند از پیغمبر چه نقل میکنند؟ معنی این کلمه این است که فاطمه دارای مقام عصمت است. اما نه عصمت یعقوب، نه عصمت یوسف، نه عصمت موسی، نه عصمت عیسی، بلکه نه عصمت ابراهیم. فاطمه به مقام عصمتی رسیده که آن عصمت شأن پیغمبر خاتم است.
سؤال از مثل فخر رازی این است: اگر فاطمه عصمت از خطا ندارد، اگر فاطمه عصمت از هوی ندارد، قهراً رضا و غضب او از نقطۀ مستقیم حق کوچکترین انحراف را پیدا میکند و غضب خدا و رضای خدا به باطل تعلق میگیرد. پس به حکم برهان، فاطمه به آن افقی رسیده و در آن مقام منیعی منزل کرده که در آن مقام، همۀ عقول از کار افتاده.
الآن وقت آن نیست تا بگویم که مسألۀ عصمت نیست، بلکه فوق عصمت است .خوب دقت کنید. عصمت چیست؟ عصمت این است که بشر به جایی برسد که رضا و غضبش از حدّ حیوانیت بگذرد و به حدّ عقلانیت برسد، و از حدّ عقلانیّت هم باید بگذرد، به حدی برسد که رضای او رضای الهی بشود. غضب او، غضب الهی بشود. و بعد این بشر میرسد به جایی که هر جا خدا غضب میکند، او غضب میکند. هر جا خدا راضی است، او راضی است.
ولی مسأله فوق این است. یکمرتبه میگوییم: فاطمه به آنجا رسیده که هر جا خدا غضب میکند، فاطمه غضب میکند، هر جا خدا راضی است، فاطمه راضی است. اما آنچه پیغمبر فرمودند، این است: «خدا برای غضب فاطمه غضب میکند، خدا برای رضای فاطمه راضی میشود.» اینجاست که کُمِیت عقل در معرفت چنین کسی با چنین مقامی لنگ است.
کتاب حلقه وصل رسالت و امامت- صفحه140
بازگشت
رابطه ما با خدا مثل رابطه گیلاس با درخت نیست، گیلاس وقتی از درخت جدا شد، دیگر جدا شد، اگر تمام عالم و آدم جمع شوند نمی توانند گیلاس جدا شده را به درخت پیوند بزنند؛ چون درخت، هیچ گاه بازگشت و توبه را نمی پذیرد.
اما رابطه ما با خدا اینگونه نیست؛ از نوع رابطه آب آلوده با دریاست.
آب هر قدر هم که آلوده باشد هرگاه به سمت دریا بر گردد، آغوش دریا باز خواهد بود و آن را با تمام آلودگی اش می پذیرد و با تمام وسعت خود آن را پاک و زلال خواهد کرد.
يکي دیگر از وظايف منتظران، توبه حقيقي از گناهان است؛
امام کاظم علیه السلام می فرمایند: «اذا غضب الله تبارک و تعالی علی خلقه نحانا عن جوارهم» (کلینی، الكافی، ج1، ص 343)
زمانی که خداوند تبارک و تعالی بر خلقتش غضب میکند ما را از همجواری ایشان دور میگرداند.
دلیل غیبت حضرت مهدی علیه السلام خود مردم هستند؛ یعنی اعمال و رفتار مردم باعث دوری و غربت امام حاضر غایب می شود.
پس اگر چه توبه در هر زمان بر گناهکاران واجب است ولی بر منتظران ظهور واجب تر است
چون؛ يکي از اسباب غائب بودن و طول غيبت امام زمان علیه السلام گناهان دوستان آن حضرت است.
از امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ در ضمن نامه اي آمده است حبس نمي کند ما را از شيعيان مگر آنچه از اعمال زشت و ناپسند آنها به ما مي رسد.
(فما يحبسنا عنهم إلّا ما يتّصل بنا ممّا نكرهه. مجلسی، بحارالأنوار، ج53، ص177)
آنچه بين ما و شيعيان فاصله انداخته، اعمال ناپسندي است كه آنها انجام ميدهند و خوشايند ما نميباشد.
هیچ وقت هم نگو که توبه ي من به تنهايي نتيجه اي نخواهد داشت.
چرا که اگر همه مردم باعث تأخير ظهور حضرت شده اند ولی تو شريک آنها در غربت امام نخواهی بود!
و اگر هم امام عصر تا چند صباحی دیگر در جهان ظهور نکند؛ ولی در جان تو رخ از نقاب خواهد گرفت و شاهد ظهوش در اعماق وجودت خواهی بود.
پس از خود آغاز می کنم که هر کس از خود شروع کند امر فرج اصلاح خواهد شد.
می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛
می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛
می دانم در همان لحظه ها، روزها، سال های غفلتم هم برایم دعا می کردی، من از تو گریزان بودم؛
اما تو همچون پدری مهربان، دورادور مرا زیر نظر داشتی.
داستان حمّالِ مستجاب الدعوة
داستان کوتاه
داستان حمّالِ مستجاب الدعوة
در نجف پیرمردی بود كه آدم بسیار خوبی بود و حمال بود. حدود پنجاه و شش، هفت سال قبل که ما نجف بودیم، او را دیدم.
محاسن بلندی داشت و قدي کوتاه و به او حسین آقا ميگفتند. لباسهای او همیشه شش، هفت تا وصله داشت، اما این لباسها همیشه شسته و قشنگ بود.
با وجودی که حمّال بود هیچگاه لباسهايش چرک نبود. یک طناب روی شانه او بود. سرش هم پایین بود و همیشه ذکر ميگفت و راه ميرفت.
اگر کسی کاری داشت و مثلاً ميخواست باری را جابهجا کند، ميگفت: حسین آقا! این بار را بردار و به فلان جا ببر». من دیده بودم فوراً طنابش را باز ميکرد و بار را روي آن ميگذاشت و بلند ميکرد. بعد سرش را زير ميانداخت و ميرفت. به مقصد که ميرسيد، بار را زمین ميگذاشت و طناب خود را بر میداشت و ميرفت. ميگفتند: «حسین آقا! کجا رفتی؟» ميگفت: «امری داشتید؟» ميگفتند: «بايست دست مزدت را بگير».
هر چه به او ميدادند، در جيبش ميگذاشت و ميگفت: «خدا برکت بدهد». در قيد این حسابها نبود که کم دادند يا زياد.
نظرش اين بود که من این بار را برای خدا برمی دارم و او هم برای خدا یک چیزی به من ميدهد. این وضع او بود.
كوچههاي نجف خيلي باريك بود. بعضی کوچه های آن یک متر، یک متر و نیم بود. خانه های آنجا اغلب کوچک است.
طبقه بالاي يك خانه، مادري بچه اش روي دوشش بود و لباسهایش را روی بند یا روی دیوار پهن ميکرد آن بچه پایین را نگاه کرد و چیزی دید؛ لذا دست و پا زد و این خانم هم حواسش نبود.
بچه از دستش خارج شد و افتاد. یک دفعه این مادر، بدون اختیار نعره زد. من آنجا نبودم، ولي شنیدم. این حسین آقا هم از آنجا رد ميشده است. صحنه را كه ميبيند، صدا ميزند: «خدایا! بچه را نگه دار». بچه وسط زمین و آسمان ایستاد. حسین آقايِ حمال جلو آمد و دستها را بالا کرد و گفت: «خدایا بده».
بچه به آرامي پايين آمد . حسين آقا بچه را گرفت و پایین گذاشت. دور او را گرفتند که: «حسین آقا! تو مستجاب الدعوه ای».
گفت: «نه بابا. من حمال خودتان هستم.
یک عمری خدا هر چه گفت، گفتم: چشم. حالا هم هر چه من بگویم، خدا می گوید: چشم». این طور است عزیز من!
برای حل شدن مشکلاتمان نیاز به ختم و چله و … نیست فقط کافیست به کلام خدا عمل کنیم.
داستان بزرگان به نقل از آيت الله ناصري
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اشراف همه جانبه بهشتیان بر جهنمیان در روز قیامت
استاد جوادی آملی
بهشتی ها به جهنمی ها اشراف دارند؛ ولی جهنمی ها دستشان کوتاه است و به بهشتی ها اشراف ندارند، فقط فرياد می زنند که ما تشنهايم و گرسنهايم!!!!
اين نيست که با كسى رابطه داشته باشند، از آن ها چيزی بخواهند، بتوانند چيزی از آن ها دريافت بکنند، يا چيزي به آن ها برسانند، اين ﴿وَ امْتازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُون﴾؛ ديگر حرف آخر را زده است!!!
درجات و عاقبت شب زنده داران
در خود بهشت هم همين طور است، در بهشت آن ها که ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾؛ بالایی ها با پايينی ها ارتباط دارند؛ اما پايينی ها با بالایی ها ارتباط ندارند،
چون درجات غُرَف مبنيه است، اين غرف مبنيه یعنی کسی که در غرفه دَه زيست دارد، می تواند بيايد در غرفه پنج و چهار سری به اين ها بزند؛ اما اين ها نمی توانند بروند بالا.
اين کسی که در دنيا می گفت من نمی توانم نماز شب بخوانم بايد بخوابم، اين نمی تواند برود طبقه بالا آن نماز شب خوان را ببيند؛ اما او می تواند بيايد، آن بالایی که دارای غرف مبنيه است، او اشراف دارد، می تواند بيايد پايين سری به اين ها بزند؛ اما اين پايينی ها که غرفه اول و دوم را دارند نمی توانند بروند بالا، سری به آن ها بزنند، به همان دليل که در دنيا نتوانستند کارهای آن ها را انجام بدهند.
درس تفسیر سوره مبارکه طور