روانشناسی مومن
حكمت ۳۳۳
روانشناسى مؤمن (علمى، اجتماعى)
وَ قَالَ [عليه السلام] فِى صِفَةِ الْمُؤْمِنِ الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِى وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِى قَلْبِهِ أَوْسَعُ شَيْ ءٍ صَدْراً وَ أَذَلُّ شَيْ ءٍ نَفْساً يَكْرَهُ الرِّفْعَةَ وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ طَوِيلٌ غَمُّهُ بَعِيدٌ هَمُّهُ كَثِيرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُهُ شَكُورٌ صَبُورٌ مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ سَهْلُ الْخَلِيقَةِ لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.
و درود خدا بر او، فرمود: (در توصيف مؤمن فرمود) شادى مؤمن در چهرة او، و اندوه وى در دلش پنهان است، سينه اش از هر چيزى فراخ تر، و نفس او از هر چيزى خوارتر است. برترى جويى را زشت، و رياكارى را دشمن مى شمارد، اندوه او طولانى، و همت او بلند است، سكوتش فراوان، و وقت او با كار گرفته است، شكر گزار و شكيبا و ژرف انديش است. از كسى در خواست ندارد و نرم خو و فروتن است، نفس او از سنگ خارا سخت تر اما در ديندارى از بنده خوارتر است.
[سخنان حکمت امیز نهج البلاغه - حكمت ۳۳۲]
پیغمبر ما کیست؟
اولين دليلي كه انسان را به انسانيت رساند و مقام خليفه اللهي را نصيبش كرد، عنايت حضرت پروردگار به او بود كه اگر اين عنايت حضرت رب شامل حالش نمي گرديد، هرگز آدم و فرزندانش به محوريت در عالم امكان دست نمي يافتند و اشرفيت بر جميع مخلوقات را تجربه نمي نمودند. در ميان فرزندان آدم و حوازادگان عالم، يكدانه اي است كه اقليم بالا برايش فرش است و عشق حضرت دوست برايش عرش، فاتح قله (فكان قاب قوسين) و ساكن مقام حبيب اللهي، يتيم مدينه محمد بن عبد الله (صلي الله عليه و آله وسلم) كه عالم امكان و تمام هستي، به طفيل وجودش به موهبت وجود نائل آمدند و در زمره كائنات شدند. محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) كسي است كه مقام بندگي [۱] ايمان [۲] عصمت [۳] طهارت [۴] رسالت [۵] حكومت [۶] اولويت [۷] و اول المسلمين و اخلص الموحدين و اخشع العابدين [۸] بودن، و دارا بودن خصائصي چون فضل عظيم [۹] مانع عذاب [۱۰] مؤيد به نصر الهي [۱۱] رؤوف و رحيم [۱۲] مسافر معراج [۱۳] رحمه للعالمين [۱۴] اسوه حسنه [۱۵] و خاتم النبيين [۱۶] بودنش، او را چو خورشيدي بي مانند كرده است. محمد (صلي الله عليه و آله وسلم) بهانه رحمت پروردگار بر عالميان و واسطه فيض قدسي اوست، هرچند كه بي خرداني از همان زمان طلوع اسلام و آغاز برآمدن صداي دلنشين دعوتش، قلب رئوفش را به بي ادبيها و ستيزههاي جاهلي رنجه كردند. اما اين پيامبر رحمت و اين فرستاده مبارك، هماره نويد دهنده رحمت الهي است و بي شك قلب مهربانش، خواسته اي جز هدايت بشريت ندارد. هتاكي امروزه بي خرداني از تبار اعراب جاهلي كه در بيچارگي غوطه ورند و شنيدن صداي دلرباي محمدي (صلي الله عليه وآله و سلم) را بر نمي تابند يادآور همان بي مهريهاي سالهاي نخستين تولد اسلام است كه روز را در پيش چشمان رسول خدا (صلي الله عليه وآله و سلم) چون شب ظلماني مينمود اما هماره دعاي خير او بدرقه راه آنان بود. آنكه امروز محمد (صلي الله عليه وآله و سلم) را نمي شناسد را چه گناهي است؟ هرچند كه هتاكي مزدوران شيطان را راه توجيهي نمي توان يافت اما آيا مسلمانان توانسته اند چهره پيامبر عزيز خود را آنچنان كه شايسته است به جهانيان بشناسانند؟ آيا خردمندي يافت ميشود كه او را بشناسد و از صميم قلب زبان به ستايش او نگشايد؟ بي شك آنكه بيش از دشمن دانا مورد نكوهش است، دوست نادان است كه چهره اي عبوس از پيامبر رحمت به نمايش ميگذارد و يا از معرفي چهره ملكوتي او آنسان كه بايد، عاجز است..
موقعيتهاي مسلمانان بسيار بيشتر از آن است كه تصور ميشود و اين واقعيت، اقتضاي آن را دارد تا هر مسلماني در راه شناساندن پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله و سلم)، قدمي در خور توان خود بردارد. نوشتار زير به بيان شمه اي از ويژگيهاي حضرت محمد (صلي الله عليه وآله و سلم) ميپردازد كه بيان آن ميتواند راهكاري براي شناساندن آن جلوه آسماني باشد.
پاورقي
[۱] بقره: ۲۳.
[۲] بقره: ۲۸۵.
[۳] اسراء: ۷۴.
[۴] احزاب: ۳۳.
[۵] آل عمران: ۱۶۴.
[۶] نساء: ۶۵.
[۷] احزاب: ۶.
[۸] انعام: ۱۶۱-۱۶۳.
[۹] نساء: ۱۱۳. [
[۱۰] انفال: ۳۳.
[۱۱] توبه: ۴۰.
[۱۲] توبه: ۱۲۸.
[۱۳] اسراء: ۱.
[۱۴] انبياء: ۱۰۷.
[۱۵] احزاب: ۲۱.
[۱۶] احزاب: ۴۰.
حالا به کی رای بدیم؟
عده ای اکنون سر در گم مانده اند؛که به چه کسی رای بدهیم و چه کسی بهتر است؟ و پس از آن مدعی میشوند که همه ی آنها یک جور اند!
اما واقعیت آن است که نامزدها بسیار باهم متفاوت اند،چرا که از گفتمان های متفاوتی نماینده شده اند،مهم این است که شما به کدام گفتمان رای می دهید!
به آن اندیشه ای که مشکلات کشور را به تحریم ها گره میزند،یا اندیشه ای که ریشه ی مشکلات را در ضعف مدیریت میداند و عقیده بر رفع مشکلات با تکیه بر ظرفیت داخلی دارد
نگاهی که به دنبال رونق بخشیدن به جیبِ گشاده جیبان است یا نگاهی که مستضعفان و پا برهنگان را صاحب این انقلاب میدانند
گفتمانی که برایش مهم نیست چرخه توسعه مردمانی را له تر کند و اندکی را چاق تر! یا آن گفتمانی که دم از عدالت و دست گیری از محرومان میزند
به هر حال این گفتمان ها نماینده خود را دارند و مهم شما اید که چه چیزی روی برگه رای بنویسید…
پيشواي دلها
بيست و پنجم ماه رجب، شاهد جانبازي رادمرد عالم اسلام و اسطوره صبر و پايداري در راه حق ، امام موسی کاظم علیه السلام مي باشد. آن حضرت بعد از تحمل بي رحمانه ترين آزارهاي طاقت فرساي خلفا، بويژه هارون الرشيد، استوار و مقاوم در برابر طاغوت و طاغوتيان به ملاقات پروردگارش شتافت.
روزي در كنار كعبه، هارون الرشيد حضرت كاظم عليه السلام را ملاقات نمود و در ضمن سخناني به امام عليه السلام گفت: آيا تو هستي كه مردم مخفيانه با تو بيعت مي كنند و تو را به رهبري خويش برمي گزينند؟ حضرت با كمال شهامت فرمودند:
«اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَاَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛
« من بر دلهاي مردم حكومت مي كنم، و تو بر جسمهاي آنان!»
مراحل دادرسی در قیامت
این آیه صحنه قيامت را به طرز بسيار گويايى ترسيم مىكند، مىگويد:
” در آن روز هر امتى را مىبينى كه بر سر زانو نشسته است” (وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً).
از بعضى تعبيرات كه در كلمات مفسران بزرگ آمده است چنين استفاده مىشود كه در گذشته ارباب دعوا در محضر قضات به اين صورت مى نشستند، تا از ديگران مشخص شوند، در قيامت نيز همه در آن دادگاه بزرگ بر سر زانو مى نشينند تا محاكمه آنها صورت پذيرد.
و نيز ممكن است اين تعبير نشانه آمادگى آنها براى پذيرش هر فرمان و حكم باشد، چرا كه افرادى كه به حالت آماده باش نشستهاند بر سر زانو مى نشينند.
و يا اينكه اشاره به ضعف و ناتوانى و هراس و وحشتى است كه آنها را فرا مىگيرد (جمع همه اين معانى در مفهوم آيه نيز ممكن است).
” جاثيه” معانى ديگرى نيز دارد از جمله” جمعيت انبوه و متراكم” يا” گروه گروه” و مى تواند اشاره به تراكم انسانها در دادگاه عدل الهى، و يا نشستن هر امت و گروه به صورت جداگانه باشد، ولى معنى اول مشهورتر و مناسبتر است.
سپس دومين صحنه از صحنه هاى قيامت را به اين صورت بيان مىكند كه:
” هر امتى به سوى كتابش خوانده مىشود و به آنها مى گويند: امروز جزاى آنچه را انجام مىداديد به شما مىدهند” (كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
اين كتاب همان نامه اعمالى است كه تمام نيكيها و بديها، زشتيها و زيبائيهاى گفتار و كردار انسانها در آن ثبت است، و به گفته قرآن: لا يُغادِرُ صَغِيرَةً وَ لا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصاها:” هيچ كار كوچك و بزرگى نيست، مگر اينكه آن را ثبت كرده و برشمرده است” (كهف- 49).
تعبير” كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا” نشان مىدهد كه علاوه بر نامه اعمالى كه براى هر انسانى جداگانه موجود است هر امتى نيز نامه اعمالى متعلق به جمع و گروه خود دارد، اين معنى با توجه به اينكه انسان داراى دو نوع اعمال است” اعمال فردى” و” اعمال جمعى و گروهى” مطلب عجيبى به نظر نمىرسد، و وجود دو گونه نامه اعمال از اين نظر كاملا طبيعى است .
تعبير” تدعى” نشان مىدهد كه از آنها دعوت مىشود كه بيانيه و نامه اعمال خود را بخوانند، اين شبيه همان مطلبى است كه در آيه 14 سوره اسراء آمده است: اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً:” نامه اعمالت را بخوان، كافى است كه خود حسابگر خويش باشى"! بار ديگر از سوى خداوند به آنها خطاب مىشود و به عنوان تاكيد مىگويد:
” اين كتاب ما است كه به حق با شما سخن مىگويد، و اعمال شما را بازگو مىكند"! (هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ).
آن روز كه شما هر چه مىخواستيد انجام مىداديد هرگز باور نمىكرديد كه اعمالتان در جايى ثبت شود، ولى” ما دستور داده بوديم كه تمام اعمالى را كه انجام مىداديد بنويسند” (إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
” نستنسخ” از ماده” استنساخ” در اصل از” نسخ” گرفته شده كه به معنى زائل كردن چيزى به وسيله چيز ديگر است، مثلا گفته مىشود:” نسخت الشمس الظل” (خورشيد سايه را از ميان برد).
سپس در مورد نوشتن كتابى از روى كتاب ديگر به كار رفته است بىآنكه كتاب اول نابود شود.
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه اگر خدا فرمان داده است اعمال آدمى را” استنساخ” كنند بايد قبل از آن كتابى باشد كه از روى آن كتاب، نامه اعمال نوشته شود، لذا بعضى معتقدند كه نامه اعمال همه انسانها قبلا در لوح محفوظ نوشته شده است، و فرشتگان حافظ اعمال آدمى، آن را از روى لوح محفوظ استنساخ مىكنند.
اما اين معنى چندان متناسب با آيه مورد بحث نيست، آنچه مناسب است يكى از دو معنى است يا” استنساخ” در اينجا به معنى اصل كتابت است (چنان كه بعضى از مفسران گفتهاند) و يا خود اعمال آدمى همچون كتابى است تكوينى كه فرشتگان حافظان اعمال از روى آن نسخه بردارى، و عكس بردارى مىكنند، لذا در آيات ديگر قرآن نيز به جاى اين تعبير تعبير به” كتابت” آمده است، در آيه 12 سوره يس مىخوانيم: إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ” ما مردگان را زنده مىكنيم و تمام آنچه را از پيش فرستادهاند و آثار آنها را مىنويسيم".
در روايتى از امير مؤمنان على (ع) آمده است:
ان للَّه ملائكة ينزلون فى كل يوم يكتبون فيه اعمال بنى آدم
” خداوند فرشتگانى دارد كه همه روز از آسمان نازل مىشوند و اعمال بنى آدم را مىنويسند” شيخ طوسى در” تبيان” ذيل آيه مورد بحث بعد از نقل روايت فوق مىفرمايد:” منظور از” نستنسخ” اين است كه به فرشتگان حافظ اعمال دستور مىدهيم اعمالى را كه موجب استحقاق ثواب يا عقاب است از اين گروه بگيرند و ثبت كنند و بقيه را ملغى سازند، چون گروه اول همه اعمال را مىنويسند” (تبيان جلد 9 صفحه 260).
در آيه بعد مرحله نهايى دادرسى قيامت را بيان مىكند، آنجا كه هر گروهى به نتيجه اعمال خود مىرسند، مىفرمايد:” اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مىكند” (فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِي رَحْمَتِهِ).
ذكر” فاء تفريع” در اينجا دليل بر اين است كه نتيجه نگاهدارى حساب اعمال و آن دادگاه عدل الهى همين است كه مؤمنان در رحمت الهى وارد مىشوند.
طبق اين آيه، ايمان به تنهايى كافى نيست كه از اين موهبت عظيم برخوردار شوند بلكه عمل صالح نيز شرط آن است.
تعبير به” ربهم” (پروردگارشان) كه از لطف مخصوص خداوند حكايت مىكند با تعبير به” رحمت” بجاى” بهشت” تكميل مىشود.
و جمله پايان آيه كه مىفرمايد:” اين پيروزى آشكار است” (ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ) به اوج كمال مىرسد.
” رحمت الهى” مفهوم وسيعى دارد كه دنيا و آخرت را در برمىگيرد، و در آيات قرآن بر معانى زيادى اطلاق شده است، گاه بر مساله هدايت، گاه نجات از چنگال دشمن، گاه باران پر بركت، گاه به نعمتهاى ديگرى همچون نعمت نور و ظلمت، و در موارد بسيارى نيز به بهشت و مواهب خدا در قيامت اطلاق شده است.
جمله” ذلك الفوز المبين” يك بار ديگر در سوره انعام آيه 16 تكرار شده است، منتها در آنجا” فوز مبين” (پيروزى آشكار) در مورد كسانى است كه از عذاب الهى رهايى مىيابند: مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ اما در اينجا در باره كسانى است كه در بهشت و رحمت الهى وارد مىشوند، و در واقع هر دو پيروزى بزرگ است: نجات از عذاب، و دخول در كانون رحمت حق.
در اينجا ممكن است اين سؤال پيش آيد كه آيا مؤمنانى كه فاقد عمل صالح هستند وارد بهشت نمىشوند؟
پاسخ اين است كه وارد مىشوند اما بعد از آنكه مجازات خود را در دوزخ ببينند و پاك شوند، تنها كسانى بعد از حسابرسى مستقيما به اين كانون رحمت راه مىيابند كه علاوه بر ايمان سرمايه عمل صالح نيز داشته باشند.
واژه” فوز” به طورى كه راغب در مفردات مىگويد به معنى” پيروزى توأم با سلامت” است، و در 19 مورد از آيات قرآن به كار رفته، گاه توصيف به” مبين” شده و گاه توصيف به” كبير” اما در غالب آيات توصيف به” عظيم” شده و معمولا در مورد بهشت است، ولى بعضا در مورد توفيق اطاعت پروردگار و آمرزش گناهان و مانند آن نيز استعمال شده است.
در آيه بعد سرنوشت گروه ديگرى را كه نقطه مقابل اين گروهند يادآور شده، مىفرمايد:” اما كسانى كه كافر شدند به آنها گفته مىشود مگر آيات من بر شما خوانده نمىشد و شما استكبار مىكرديد و تسليم حق نمىشديد، و قومى مجرم و گناهكار بوديد” (وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا أَ فَلَمْ تَكُنْ آياتِي تُتْلى عَلَيْكُمْ فَاسْتَكْبَرْتُمْ وَ كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ).
قابل توجه اينكه در اين آيه تنها سخن از كفر است، و اما اعمال سوء به عنوان يك عامل دخول در عذاب الهى ذكر نشده، اين به خاطر آن است كه مساله كفر به تنهايى موجب عذاب است، و يا به خاطر اينكه تعبير به” مجرمين” در ذيل آيه براى بيان اين معنى كافى است.
نكته ديگر اينكه در اينجا سخنى از مجازات دوزخ به ميان نيامده، اما سخن از توبيخ و سرزنش پروردگار است كه بزرگترين مجازات محسوب مىشود و دوزخ در برابر آن از اهميت كمترى برخوردار است.
اين نكته نيز قابل توجه است كه از اين آيه استفاده مىشود كه بدون بعثت پيامبران و ارسال رسل و نزول آيات الهى (و به اصطلاح تاكيد احكام عقل به احكام شرع) مجازاتى از سوى خداوند رحمان انجام نخواهد شد، و اين نهايت لطف و مرحمت او است.
آخرين نكته اينكه مشكل بزرگ اين گروه از يك سو مساله” استكبار” در برابر آيات الهى است، و از سوى ديگر و تداوم جرم و گناه” است كه از جمله كُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِينَ استفاده مىشود.
تفسير نمونه، ج21