فلسفه نجاست سگ...
همانطور که اصل نجاست سگ از روايات و احاديث معصومين(عليهم السلام) ثابت مي شود، براي اطّلاع از فلسفه اين حکم نيز، بايد به سراغ روايات معصومين(علیهم السلام) برويم.
با بررسي احاديث در مي يابيم که علت و فلسفه اين حکم ذکر نشده است. و تنها به طور مطلق بيان کرده اند که بايد از آن پرهيز و اجتناب شود. امّا بايد توجه داشت که عدم ذکر حکمت و فلسفه نجاست، دليل بر نداشتن حکمت براي تشريع اين حکم نيست. يکي از مسلّمات احکام اسلامي اين است که احکام شرع، تابع مصالح و مفاسد واقعي است. اگر مصالح و مفاسد نبود، نه امري بود و نه نهي و نه حکم به نجاست و طهارت. پس همانطور که امام رضا(علیه السلام) در سخني شيوا بيان فرموده، هر جا ديديم از طرف شارع مقدّس عملي واجب گرديده، مي فهميم در آن عمل، مصلحتي است که به دست آوردن آن مصلحت، مطلوب است؛ اگر چه از آن آگاهي نداشته باشيم. همچنين اگر خداوند يا پيامبر(صلی الله علیه وآله) و معصومان(علیهم السلام) از عملي نهي نموده اند، يا به خاطر مفسده و ضرري است که اجتناب از آن لازم است و يا بخاطر مصلحتي است که در ترک آن عمل مي باشد. چنانکه قوم يهود از ماهيگيري در روز شنبه نهي شدند تا در اين روز که روز تعطيلي آنها بود، دست از صيد بکشند و به مراسم عبادتِ آن روز بپردازند. آري، خداوند بخاطر مصلحتِ عبادت، آنها را از ماهيگيري نهي کرد، و لازم نيست بگوييم خوردن ماهي ها در آن روز ضرر داشته که موجب اين حکم شده است. در مساله نجاست سگ نيز همين گونه است؛ لازم نيست ما به دنبال ضرري مثل بيماري و امراض خاصّي باشيم، شايد مصلحت ديگري در کار است که سبب اين حکم شده است و ما از آن بي اطّلاعيم. قرآن در بيان علّت محروم ساختن يهوديان از برخي حلال ها، چنين مي گويد: «فَبِظُـلْمٍ مِّنَ الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَن سَبِيلِ اللّهِ کَثِيرًا؛ بخاطر اعمال ناشايست قوم يهود، قسمتي از چيز هاي پاک و پاکيزه را، بر آنها تحريم کرديم». مسلّماً علّت تحريم در اينجا، وجود امراض يا بيماري خاصّي نبوده است.
بنابراين در پس هر نهي و امري، مصلحت و مفسده اي است، که گاهي اوقات به خاطر اطلاعات اندک علمي، به مفاسد و مصالح آن پي نمي بريم. البته در عين حال پذيرش آن از روي تعبّد، منافاتي با عقلانيت ندارد. همانطور که ما بدون اين که از پزشک در مورد خصوصيات داروها سؤالى نماييم، به دستوراتش عمل مى کنيم، و هيچ کس بخاطر اين عمل، ما را به ناداني محکوم نمي کند. زيرا ما به علم و دانش و تخصّص پزشک اعتماد کرده ايم و مى دانيم که او جز معالجه و بهبود ما منظور ديگرى ندارد. احکام و مقرّرات دينى هم، نسخه هايى است که پيامبران الهى و پيشوايان دينى از طرف خدا براى بشر آورده اند و جز سعادت و خوشبختى بشر منظور ديگرى ندارند.
البته ما نمى گوييم کسى نبايد از فلسفه احکام سؤال کند و يا به دنبال تحقيق و جستجو نباشد. سخن ما اينست که هرگز نبايد انتظار داشته باشيم که با معلومات محدود بشرى به تمام اسرار و فلسفه احکام دست يابيم، زيرا اين احکام از مبدئى سرچشمه گرفته است که تمام علوم و دانشهاى وسيع امروز، در برابر علمش قطره اي بيش نيست.
بنابراين، اگر ما تلاش کرديم، ولى مطلب قابل توجّهى به دست نياورديم، هرگز نمى توانيم آن حکم را ناديده بگيريم و يا بگوييم: اين حکم هيچ فايده و مصلحتى در بر ندارد. زيرا «عدم درک فلسفه و مصلحت حکمي، غير از آن است که مصلحت و فلسفه اي نداشته باشد». چه بسا عدم ذکر فلسفه بعضي احکام، خود فلسفه و هدفي داشته باشد، و اراده شده است بندگان مطيع و فرمان بردار از بندگان غيرمطيع شناخته شوند. چنانکه خداوند در ماجراي تغيير قبله مي فرمايد:
«و ما آن قبله اى را که قبلا بر آن بودى ، تنها براى اين قرار داديم که افرادى که از پيامبر پيروى مى کنند، از آنها که به جاهليت باز مى گردند مشخص شوند».
به عبارت ديگر حکم نجاست سگ از اعتباريات است که شارع مقدس آنرا نجس قرار داده و احکامي بر آن مترتب کرده و اين بدين معنا نيست که لزوماً بايد در تکوين نيز نجاست عيني خاصّي (مانند نوعي ميکروب يا بيماري لاعلاجي) همراه اين حيوان باشد بلکه مصالح و مفاسد ديگري مي تواند منشا اين اعتبار باشد.
با اين حال عده اي از سر دلسوزي سعي دارند با فلسفه چيني، پذيرش احکام الهي را تسهيل کنند.
نجاست انواع سگها
در نجاست سگ فرقی بين انواع آن نيست، و حکم همه سگ ها يکی است.
گروهی تصور کرده اند فقط سگهايي نجس هستند که از نگهداری آنها، نهي شده است، مثل سگهاي ولگرد ، امّا سگهاي نگهبان و سگ شکاري يا سگهايي که امروزه توسط پليس و گروه هاي امداد بکار گرفته مي شوند، پاک هستند. اين تصور صحيح نمي باشد، انواع سگ ها ـ چه شکاري و چه سگ چوپان و… ـ نجس هستند و آب دهان و تمامي بدن آنها نجس است. اين مطلب نيز از روايات معصومين(علیه السلام) استفاده مي شود:
1. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنِ الْکَلْبِ السَّلُوقِيِّ فَقَالَ إِذَا مَسِسْتَهُ فَاغْسِلْ يَدَکَ».
محمد بن مسلم از امام صادق(علیه السلام) در مورد سگ سلوقي (يک نوع سگ شکاري معروف) سوال کرد. حضرت فرمود: چنانچه او را لمس کرده اي، دستت را بشوي.
مساله نجاست سگ...
مساله نجاست سگ يکي از مسائل فقهی اسلام هست، که در جامعه امروزي اطلاع از چگونگي آن براي بسياري حائز اهميت است. عده اي از سر کنجکاوي مي خواهند بدانند که:
چرا اسلام سگ را نجس مي داند؟ و در کدام آيه يا روايت از متون ديني ما، علت نجاست سگ بيان شده است؟
اين افراد در اين حکم، شک و شبهه اي ندارند و تنها از فلسفه نجاست سگ سوال مي کنند. مي خواهند بدانند: آيا در اسلام فقط حکم نجاست سگ بيان شده يا علاوه بر اين، به فلسفه اين حکم نيز اشاره اي شده است؟
عده اي نيز دم از حقوق حيوانات مي زنند و حکم نجاست را بر خلاف حقوق سگ مي دانند!، از نگاه آنان سگ يک حيوان با وفا است و همين را دليلي براي طهارتش مي دانند. علاوه بر اين از کوچک ترين دستاويزها براي اثبات سليقه شان استفاده مي کنند:
- مگر مي شود سگ با اين وفاداريش نجس باشد؟
- در قرآن و روايات از نجاست سگ سخني به ميان نيامده است!؟
- قرآن با نام بردن از سگ اصحاب کهف، از اين حيوان تمجيد کرده است!
- حضرت علي(علیه السلام) مردم را به يادگيري ده خصلت ارزنده ي سگ و بکاربستن اين خصائص در زندگي توصيه فرمودهاند!
- و …
حال آنکه معلوم نيست نام بردن از سگ اصحاب کهف در قرآن چه ربطي به نجاست يا طهارت سگ دارد؟ وفاداري سگ و مفيد بودنش ، چه ربطي به عدم نجاست او دارد؟ و چگونه مي توان از سخن اميرالمومنين(علیه السلام) پي به طهارت سگ برد؟ اگر چنين باشد، آيا مي توان سخن پيامبر(صلی الله علیه وآله)، که بدعتگزاران را سگان دوزخ می داند، دليلی بر نجاست سگ گرفت؟! آيا اينگونه سخن گفتن صحيح است؟
همانطور که ملاحظه فرموديد، برخورد سليقه اي با مسائل و ربط دادن همه چيز براي اثبات سليقه شخصي، بخصوص براي کساني که صلاحيت اظهار نظر در مسائل شرعي را ندارند تا جايي پيش مي رود که در اصل و اساس مساله اي تشکيک مي کنند. اگر مفيد بودن و وفادار بودن سگ براي حکم به طهارتش کافي باشد، پس خون که حيات انسان با کمبود آن در خطر مي افتد، نبايد نجس باشد؟ آيا کسي در فوايد و نياز انسان به خون و همچنين در نجس بودن آن شک دارد؟ آيا به بهانه ي اينکه انسان اشرف مخلوقات هست، مي توان نجاست خون او را انکار کرد؟
ادامه دارد…
دعای امام حسین در صبح روز عاشورا
دعاى حسين عليه السلام در اين موقع دعايى است كه اوج پرواز روح آن حضرت را نشان مى دهد، و ارتباط خاص و خالص او را با خدا بيان مى كند. نكته هاى بزرگى كه در اين دعا و در اين موقعيت است، چه آموزنده و سازنده است؛ اين بالاترين مقام ربط و قرب آنان به خدا است، انسانى كه تمام وجودش معناى «انّ صلاتى ونسكى ومحياى ومماتى لله ربّ العالمين»[انعام: ۱۶۲] است، دعا اين است:
«اللهمّ انت ثقتى فى كلّ كرب وانت رجائى فى كلّ شدّه وانت لى فى كلّ امر نزل بى ثقه و عده، كم من همّ يضعف فيه الفؤاد، وتقلّ فيه الحيلة، ويخذل فيه الصديق، ويشمت فيه العدو، انزلته بك و شكوته اليك رغبة منى اليك عمن سواك، ففرجته عنى وكشفته وكفيتنه، فانت ولى كلّ نعمة، وصاحب كلّ حسنة، ومنتهى كلّ رغبة»[مقتل الدین: ابن ابی مخنف]
در اين دعا كه جمله هاى توحيدى آن را بزرگان علما و اهل معرفت و ارتباط با حقايق عالى و معانى متعالى بايد شرح بدهند، و برهان قدرت ايمان و وثوق و اعتماد و اميد امام (عليه السلام) به خداست به نكته هاى بزرگى اشاره شده است.
اول: توحيد در مقام وثوق و اعتماد و اتكا، امام عليه السلام در اندوهها فقط خدا را پشتيبان و تكيه گاه خود مى داند و به احدى و هيچ كس غير از خدا اعتماد و اتكا ندارد.
دوم: توحيد در مقام رجا و اميد كه در اين مرتبه و مقام نيز در هر شدت و سختى به او و حسن قضاى او اميدوار است.
سوم: خدا را ستايش مى نمايد كه در همه حالات و همه همّ و غمها هموم و غموم او را بر طرف ساخته و غصه هايى را كه دل را ضعيف مى نمايد و راه چاره در آنها بسته مى شود و در آن دوست، شخص را وامى گذارد و دشمن، شماتت مى نمايد بر طرف فرموده است. در اينجا و در اين موقف هولناك نيز از خدا مى خواهد كه به او توان حفظ آن موقف را عطا كند و او را در تحمل اين همه مصيبتها و بليات يارى فرمايد كه تا پايان راه، همه اين مدارج و معارج را خودش و اهل بيت و اصحابش با عزمى خلل ناپذير طى نمايند، و مشتاقانه، يكايك گردنه هاى خوفناك اين وادى را پشت سر گذارند و پيش بروند؛ و بروند و بروند، تا به جايى برسند كه ديگر اين عقل هاى ما از درك اوج آن عاجز است و همه قله هاى عظمت را فتح نمايند. اين دعا و اين ابراز اعتماد و وثوق به بهترين وجهى مستجاب شد، و حسين به آنچه اراده كرده بود و مى خواست، رسيد؛ همه مقاصدش حاصل شد، و همه حوايج حقيقى و خواسته هايش برآورده شد، همه ياران و اصحابش قله هاى بلند تقرب به خدا را فتح نمودند و بركات كار آنها تا روز قيامت، شكوفا و زنده و پايدار است و آيه شريفه مثل كلمه طى بة كشجرة طيبة اصلها ثابت وفرعها فى السماء[ابراهیم: ۲۷] در طول قرون و اعصار تا روز قيامت، تفسير شد.
والسلام على الحسين وعلى اولاد الحسين وعلى اصحاب الحسين ورحمة الله وبركاته
صبح روز عاشورى ۱۴۲۸ هجرى قمرى،لطف الله صافی
صبح عاشوراست و...
صبح روز عاشوراست؛ صبحى كه آبستن مصايب جانكاهى است كه حسين (عليه السلام) و اهل بيت و اصحابش بايد به استقبال آنها بروند و از دين و قرآن و شرف آل محمّد صلوات الله عليهم و شرف همه انسان هاى شريف، دفاع نمايند و در اين روز، يگانه راهى را كه طى كردن آن براى نخبگان در طول قرنها ميسّر نمى شود، با عزت و سرافرازى طى نمايند.
صبح عاشوراست، انبوه لشكر ظلم و ضد انسانى، لشكرى كه براى انجام بزرگ ترين جنايات آماده شده بودند، گروه معدود و به ظاهر اندك و از نخبگان عالم وجود را محاصره كرده بودند.
حسين عليه السلام و اصحابش با تصميم قاطع و عزمى راسخ، به تمام دنيا و مردم آينده جهان و فرشتگان و همه، اعلام وجود مى نمايند، و الله اكبر از آن عظمت ايمان و عظمت هدف و مقصد.
حسين عليه السلام اگر چه وجودش مالامال از توجه خاص به خداوند متعال بود و اگر چه دلش در حد كمال، محكم و استوار بود و مى دانست كه در آن معركه كه دشمن همه شرارتها را مرتكب مى شود، نه خودش و نه اصحابش شكست نمى خورند، و با روحيه و قوّت ايمان به خدا در خط خود و صراط مستقيم فداكارى در راه دين و استقبال از شهادت، دشمن را بيچاره مى نمايند، با اين همه مرد موحد و بنده خاص و خالص خدا همه چيز و همه نيروها را از او مى داند و فقط او را حى و قيوم مى شناسد، لذا با ابتهال تمام از خدا كمك مى طلبد و اعلام وثوق و اعتماد به خدا مى نمايد، و چنان دعا و ابتهال مى كند كه زبان و بيان ما از تقرير اين حال شور و شوق و توجه حسين و اصحابش به خدا عاجز است.
حسين عليه السلام در اين روز آنچه را كه به ظاهر براى انسان عزيز است و براى حفظ آنها همه دعا مى كنند، در ورطه خطر قطعى مى بيند. او دعا مى كند، اما دعايش نجات ظاهرى از اين ورطه و امتحان بزرگ نيست؛ دعا نكرد كه خدايا جوانانم، و برادرانم را از اين قتل و شهادت و اهل بيت را از اسارت، نجات بده و آنها و اصحابم را باقى بدار، يا شير خوارم را مورد ترحم اين اشرار قرار بده؛ نه! از اين مقوله دعا نمى كرد و هيچ يك از اصحاب و ياورانش هم از اين گونه دعاها نمى كردند؛ آنها همه به شهادت مى انديشيدند؛ به اين كه انصار خدا و انصار رسول خدا و انصار حق مى باشند خوشحال و مسرور بودند، و چيزى كه در فكر آنها نمى آمد، نجات از مرگ بود، آنها همه مستغرق در بحار توجه به خدا و نيل به فوز شهادت بودند، دعايشان اين بود كه در شهادت و دادن جان در راه خدا هر چه بيشتر و خالصانه و موفق تر عمل نمايند و فداكارتر باشند و در برابر ضربات تيرها و شمشيرها و نيزه هاى دشمن، شايق تر ايستادگى نمايند، كشته شدن در راه خدا و شهادت، فوز عظيمى بود كه بالمعاينه مى ديدند و با اختيار و اشتياق تمام به سوى آن مى رفتند.