علائم کلی مزاج
- بخش اول تفصیلی
1.جثه ظاهری فرد چاقی یا تنومندی نشانه رطوبت ،لاغری و عدم استعداد چاقی، نشانه خشکی مزاج شخص است
2.اندازه اعضا و اندامها خشک مزاجان دارای اندام و اعضای ظریفی هستند(قطر انگشتان و استخوان ها، صورت، بینی و لب و …) تر مزاجان، ضخیم و زمخت هستند.
3.رنگ پوست بدنقرمز، نشانه گرمی و تری زرد، نشانه گرمی و خشکی سفید، نشانه سردی و تری تیره، نشانه سردی و خشکی مزاج است.
4.مشخصات ظاهری و رشد مو گرمی مزاج منجر به رشد سریع مو، معمولا از نوع مشکی، ضخیم و پرپشت می شود
سردی مزاج منجر به کندی رشد مو، معمولا از نوع بور و خرمایی، نازک یا کم پشت می شود مجعد بودن مو می تواند نشانه خشکی مزاج صاف و حالت پذیر بودن مو، نشانه تری باشد.
5.خصوصیات لمسی پوست خشکی پوست می تواند نشانه خشکی مزاج نرم و انعطاف پذیری پوست، می تواند نشانه رطوبت مزاج باشدمعمولا گرم مزاجان پوست گرم و سرد مزاجان، پوست سردی دارند.
آخرین جمعه ماه رمضان
جابر بن عبدالله انصاری:
در آخرین جمعه ماه رمضان خدمت رسول خدا رسیدم. تا چشم پیامبر به من افتاد فرمود: جابر! این آخرین جمعه ماه رمضان است پس با آن خداحافظی کن و بگو :
اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إيَّاهُ ، فَإنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِي مَرْحُوماً وَ لَا تَجْعَلْنِي مَحْرُوماً.
بارخدایا آن را آخرین روزه ما قرار مده و اگر آخرین روزه ما قرار دادی پس مرا رحمت کن و محرومم مفرما.
پس هر که چنین گوید به یکی از دو نیکی دست یابد: رسیدن به ماه رمضان سال آینده و یا غفران و رحمت الهی.
(وسائل الشيعة، ج10 ،ص 365 به نقل از اقبال الاعمال)
شرح دعای اللهم عرفنی نفسک
جمله سوم
«اَللّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ؛ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»
یکی از امتیازات بزرگی که مذهب شیعه دارد و برنامههای شرع را قابل قبول و خردپسند مینماید، همین است که پس از پیغمبر افرادی هستند که دین را برای مردم تعریف کنند و تعریفشان حجت باشد و الاّ هر عاقلی میداند که بیان کلیه مسائل دین و شرح و توضیح آنها به طور تفصیل در ظرف بیست و سه سال برای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با آن همه مزاحمات، موانع، درگیریها و اشتغال به غزوات و غیره فراهم نبوده، و اگرچه دین اکمال شده و همه چیز تبلیغ شده است؛ امّا شرح و بیان آن بر عهده ائمه علیهم السلام گذارده شده است.
و چه بسا احکامی که در تبلیغ آنها به امیرالمؤمنین علیه السلام اکتفا شده باشد تا آن حضرت و اوصیای بعد از آن بزرگوار به مردم برسانند و از این جهت در جریان تاریخی غدیر، آیه “اکمال دین” نازل گردید، این اکمال نه به آن جهت بود که همه آنچه باید به مردم ابلاغ گردد و تفصیلات و دقایق آنها ابلاغ شده باشد؛ بلکه به این جهت که شخصی که به هرآنچه بر پیغمبر وحی شده عالم است، به مردم معرفی شود تا همه جا کلامش حجت باشد.
اشتباه نشود مقصود ما از این بیان نیست که دین ناقص بوده و به وسیله امامان علیهم السلام کامل گردیده است، حاشا و کلاّ؛ بلکه مقصود این است که: تکمیل ابلاغ دین که بر پیغمبر نازل شد، به امر خدا از سوی پیغمبر به عهده امامان گذارده شد که به مردم برسانند، چنان که هر نسلی باید آنچه را که از دین میداند، به نسل بعد منتقل سازد و ابلاغ نماید، همان طور که ابلاغ دین به تمام مردم عصرهای آینده و تمام مردم عصر بعثت حضرت خاتم الانبیا میسّر نبود، همین طور ابلاغ همه احکام و تفاصیل و مسایلی که مربوط به اختلاف و استفاده از کتاب و سنّت به مرور زمان پیش میآید، در همان عصر بعثت میسّر نبود، لذا برحسب حکمت بالغه الهی و قاعده لطف، باید بعد از پیغمبر افرادی باشند که ابلاغ دین و اتمام حجت را کامل کنند و مردم را از تحیّر و سرگردانی نجات بدهند.
انسان بنده احسان است
ضرب المثلى است معروف كه انسان بنده احسان است (اَلاِْنْسانُ عَبِيْدُ اَلاِْحْسانِ)
همين مطلب با كمى تفاوت در حديثى از اميرمؤمنان على (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: اَلاِْنْسانُ عَبْدُ الاِْحْسانِ «انسان بنده احسان است»
و در حديث ديگرى از همان حضرت مى خوانيم بِالاْحْسانِ تُمْلَكُ الْقُلُوبُ به وسيله احسان قلبها به تسخير انسان درمى آيد»
و باز در حديثى از همان حضرت (عليه السلام) آمده است: وَأَفْضِلْ عَلَى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ أَمِيْرَهُ: «به هركس مى خواهى نيكى كن تا امير او باشى»
و ريشه همه اين مفاهيم در حديث پيامبر (صلى الله عليه وآله) است كه فرمود: اِنَّ اللهَ جَعَلَ قُلُوْبَ عِبادِهِ عَلَى حُبِّ مَنْ أَحْسَنَ اِلَيْها، وَبُغْضِ مَنْ أساءَ اِلَيْهَا: «خداوند دلها را در تسخير محبت كسى قرار داده كه به او نيكى كند، و بر بغض كسى قرار داده است كه به او بدى كند»
خلاصه اين يك واقعيت است كه هركس به ديگرى خدمتى كند يا نعمتى بخشد عواطف او را متوجه خود مى سازد، و به صاحب خدمت و نعمت علاقمند مى شود، ميل دارد او را كاملاً بشناسد و از او تشكر كند، و هرقدر اين نعمت مهم تر و فراگيرتر باشد تحريك عواطف به سوى «منعم» و «شناخت او» بيشتر است.
و لذا علماى علم كلام (عقائد) از قديم ترين ايام مسأله «شكرمنعم» را يكى از انگيزه هاى تحقيق پيرامون مذهب، و معرفة الله شمرده اند.
ولى بايد توجه داشت «شكر منعم» قبل از آنكه يك حكم عقلى باشد يك فرمان عاطفى است.
اين اشاره كوتاه را با شعرى
از «ابوالفتح بستى» شاعر معروف عرب پايان مى دهيم.
أَحْسِنْ اِلَى النّاسِ تَسْتَعْبِدْ قُلُوْبَهُم *** فَطَالَما اسْتَعْبَدَ اَلاِْنْسانَ اِحْسانٌ
«به مردم نيكى كن تا قلوب آنها را بنده خود سازى و همواره انسانها بنده احسانها بوده اند»!
پيدايش صهيونيسم و تاءسيس دولت اسرائيل
يهوديت تبليغ ندارد، زيرا يهوديان دين خود را نعمتى الهى مى دانند كه مخصوص نژاد بنى اسرائيل است. با اين وصف هر گاه كسى بخواهد يهودى شود بايد ذلتهاى اين قوم را به او تفهيم كرد تا اگر مرد اين ميدان نيست، پا در آن نگذارد. تحميل يهوديت به ندرت وجود داشته است. يهوديان معمولا مردم را به صهيونيسم دعوت مى كنند.
در اواخر قرن نوزدهم گروه بزرگى از يهوديان روسيه اخراج شدند. عده اى از آنان غرب اروپا ساكن شدند و گروهى هم به فلسطين رفتند و در مكانى نزديك درياى مديترانه ساكن شدند و نام صهيون را براى آنجا برگزيدند. فلسطين در آن شكوفايى دولت بنى اسرائيل در عصر داوود و سليمان (ع) مركز نظامى بوده است. اين نام همواره يادآور اقتدار آن قوم بوده و در كتابهاى انبياى متاءخر بسيار از آن ياد شده است.
در همان زمان، يهوديان اروپا و روسيه با ناديده گرفتن سنت انتظار، براى كسب استقلال و عزت برخاستند و صهيونيسم را
بنياد نهادند و به دنبال آن، خطرناك دانستند و مسلمانان را از همكارى با مهاجران بر حذر داشتند. مسلمانان هنگامى از عمق فاجعه آگاهى يافتند كه راه چاره بسته شده بود.
استكبار جهانى به سركردگى انگلستان و آمريكا به پشتيبانى همه جانبه برخاست. صهيونيستها با اتكا به آن حمايتها و با بهره بردارى از ضعف و زبونى رهبران كشورهاى اسلامى، موقعيت خود را محكم كردند و وضعى را پيش آورند كه اكنون با تلخكامى شاهد آن هستيم.
در نيم قرنى كه از تشكيل رژيم صهيونيستى مى گذرد، غاصبان فلسطين از هيچ جنايتى فروگذار نكرده اند و با شيوه هاى گوناگون به گسترش سلطه ظالمانه خود ادامه داده اند. همچنين آنان قطعنامهها و بيانيه هاى مجامع بين المللى را به چيزى نگرفته اند. كسانى هم كه صلح طلبى صهيونيستها را باور كرده اند، در اندك زمانى به دورويى و ناجوانمردى آنان پى برده اند.