زندگی مهدوی درسایه دعای عهد
۶. وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا؛ زمینهای هموار و کوهستانی.
مؤمنین و مؤمنات در همه جای زمین، سکنا گزیده اند. پرورش یافتگان مکتب اهل بیت علیهم السلام از این دعا یاد میگیرند به یاد جغرافیای خاص نباشند و به یاد همه باشند و آنها را مد نظر داشته باشند.
۷. وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا؛ خشکی زمین و دریایش.
این دعا چقدر سازنده است! با خواندن این دعا اعلام میکنم که به فکر همه هستم؛ در دریا و خشکی؛ دشت و کوهستان، مشرق و مغرب و این یعنی، علاقه بدون مرز با تعابیر مختلف که خیلی زیبا است.
۸. وَ عَنّی وَ عَنْ والِدَیَّ؛ و از طرف خودم و پدر و مادرم [درود فرست].
شریک کردن والدین در دعا و زیارتها از زیباییهای مذهب ماست. خدایا! از طرف خودم و از طرف والدینم برای امام زمانم درود فرست؛ یعنی علاقه، بدون تاریخ است؛ بدان معنا که سلام از طرف خودم و اجدادم که درگذشته میزیستند نثار حضرت شود.
سه رکن اصلی حیات حرفه ای
حکمت 5 از تخصصی ترین ، حکمتهای نهج البلاغه است و در زندگی حرفه ای ما بسیار کاربردی
حضرت علی علیه السلام در حکمت 5 نهج البلاغه شریف سه رکن اصلی حیات حرفه ای را. بیان میفرمایند :
1⃣ الْعِلْمُ وِرَاثَهٌ كَرِيمَهٌ
2⃣و اﻵْدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ
3⃣و الْفِكْرُ مِرْآهٌ صَافِيَهٌ
#دانش، ميراثي گرانبها،، و #آداب، زيورهاي هميشه تازه،، و #انديشه، آيينه اي شفّاف است
1⃣علم و معرفت:
حضرت علی علیه السلام خطاب به کمیل میفرمایند:
“ما من حرکه الا و انت محتاج فیها الی معرفه”
«هیچ حرکتی و فعالیتی نیست مگر آنکه تو در انجام آن به #علم_و_معرفت نیاز داری»
هرفرد باید قبل از ورود به هر عرصه ای ، دانشجویی ، طلبگی ، مادری ، زندگی مشترک و…. در تمام لحظات این سیر و سلوک ، به چند سوال پاسخ جامع و متقن بدهد:
✅ من کیستم ؟ عرصه ای که قرار است در آن ورود پیدا کنم چیست ؟ رسالت فردی. اجتماعی ، تاریخی ؟اولویت ها؟ فرصت ها؟تهدیدها؟و… حتی اولویت مطالعاتی ، و…بایدها و نبایدهای دوستی ها و همنشینی ها و…
?نکته:
این معرفت و شناخت وقتی او را به هدف وچشم انداز مطلوب میرساند که
?صحیح باشد
?کافی باشد
?به روز باشد
2⃣آداب:
آداب زینت انسان است و رکن حیاتی زندگی بشر، هرچند در ظلمات تمدن غرب و مدرنیته ، بسیار کمرنگ شده است .
ادب رعایت مقتضای هر موقعیت است که شامل رفتار و گفتار و در طراز بالاتر مهارت میشود .
اسلام تنها دینی است که آن را میتوان دین آداب و معارف خواند ، چرا که برای تمام لحظات زندگی فردی و اجتماعی انسان ،دستور العمل دارد. آداب خوابیدن ، آداب خوردن، آداب ورود به اماکن و…
متاسفانه در جامعه ما ، آداب از عناصری است که به فراموش سپرده شده است .
3⃣اندیشه و تفکر:
در آینه انسان خود را به نظاره می نشیند و به معایب و… آگاه میشود . و گاهی آینه نقش راهنما را و حافظ امنیت را ایفا میکند ، (در رانندگی )
✅انسان در آینه تفکر و اندیشه،
?خود را مینگرد: (فکر المرء مرآة تریه حسن عمله و قبحه) نقاط #ضعف و #قوت را درمی یابد
?آینده را مینگرد :(الفکر یهدی ، الفکر تستبصر) #فرصت ها و #تهدیدها را به دیده بصیرت مینگرد .
آيا تفاوتهاى طبيعى در انسانها با عدالت سازگار است؟
در آيه ۳۲ از سوره نساء مى خوانيم «ولا تتمنّوا ما فضّل الله بعضكم على بعض… » (برتريهايى كه خداوند نسبت به بعضى از شما بر بعضى ديگر قرار داده آرزو نكنيد… ) با توجه به آيه شريفه بسيارى از خود مى پرسند چرا بعضى از افراد استعدادشان بيشتر و بعضى كمتر، بعضى زيبا و بعضى ديگر از زيبائى، كم بهره اند، بعضى از نظر جسمى فوق العاده نيرومند و بعضى معمولى هستند، آيا اين «تفاوتهاى طبيعى» با اصل عدالت پروردگار سازگار است؟
در پاسخ بايد به چند نكته توجه داشت:
۱ .قسمتى از تفاوت هاى جسمى و روحى مردم با يكديگر، معلول اختلافات طبقاتى و مظالم اجتماعى و يا سهل انگارى هاى فردى است كه هيچ گونه ارتباطى به دستگاه آفرينش ندارد، مثلاً بسيارى از فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقير، هم از نظر جسمى قوى تر و زيباتر و هم از نظر استعداد پيشرفته ترند، به دليل اينكه آنها از تغذيه و بهداشت كافى بهره مندند در حالى كه اينها در محروميت قرار دارند، و يا افرادى هستند كه بر اثر تنبلى و سهل انگارى نيروهاى جسمى و روحى خود را از دست مى دهند. اين گونه اختلافها را بايد «اختلافهاى ساختگى و بى دليل» دانست كه با از بين رفتن نظام طبقاتى و تعميم عدالت اجتماعى از ميان خواهد رفت، و هيچگاه اسلام و قرآن بر اين گونه تفاوتها صحّه نگذاشته است.
۲ .قسمتى ديگر از اين تفاوتها، طبيعى و لازمه آفرينش انسان است يعنى يك جامعه اگر هم از عدالت اجتماعى كامل برخوردار باشد تمام افرادش همانند مصنوعات يك كارخانه، يك شكل و يك جور نخواهند بود و طبعاً باهم تفاوت هائى خواهند داشت، ولى بايد دانست كه معمولاً مواهب الهى واستعدادهاى جسمى و روحى انسانها آنچنان تقسيم شده كه هر كسى قسمتى از آن را دارد، يعنى كمتر كسى پيدا مى شود كه اين مواهب را يكجا داشته باشد، يكى از نيروى بدنى كافى برخوردار است، و ديگرى استعداد رياضى خوبى دارد، يكى ذوق شعر، و ديگرى عشق به تجارت، و بعضى هوش سرشارى براى كشاورزى، و بعضى، از استعدادهاى ويژه ديگرى برخوردارند، مهم اين است كه جامعه يا خود اشخاص، استعدادها را كشف كنند، و آنها را در محيط سالمى پرورش دهند، تا هر انسانى بتواند نقطه قوت خويش را آشكار سازد و از آن بهره بردارى كند.
۳. اين موضوع را نيز بايد يادآورى كرد كه يك جامعه همانند يك پيكر انسان، نياز به بافتها و عضلات و سلولهاى گوناگون دارد، يعنى همانطور كه اگر يك بدن، تمام از سلولهاى ظريف همانند سلولهاى چشم و مغز ساخته شده باشد دوام ندارد، و يا اگر تمام سلولهاى آن خشن و غير قابل انعطاف
همانند سلولهاى استخوانى باشند كارائى كافى براى وظائف مختلف نخواهد داشت، بلكه بايد از سلولهاى گوناگونى كه يكى وظيفه تفكر و ديگرى مشاهده و ديگرى شنيدن و ديگرى سخن گفتن را عهده دار شوند تشكيل شده باشد، همچنين براى به وجود آمدن يك «جامعه كامل» نياز به استعدادها و ذوقها و ساختمان هاى مختلف بدنى و فكرى است، اما نه به اين معنى كه بعضى از اعضاء پيكر اجتماع در محروميت به سر برند و يا خدمات آنها كوچك شمرده شود و يا تحقير گردند، همانطور كه سلولهاى بدن با تمام تفاوتى كه دارند همگى از غذا و هوا و ساير نيازمندىها به مقدار لازم بهره مى گيرند.
و به عبارت ديگر تفاوت ساختمان روحى و جسمى در آن قسمتهائى كه طبيعى است (نه ظالمانه و تحميلى) مقتضاى «حكمت» پروردگار است و عدالت هيچگاه نمى تواند از حكمت جدا باشد، فى المثل اگر تمام سلولهاى بدن انسان يكنواخت آفريده مى شد، دور از حكمت بود، و عدالت به معنى قرار دادن هر چيز در محل مناسب خود نيز در آن وجود نداشت، همچنين اگر يك روز تمام مردم جامعه مثل هم فكر كنند و استعداد همانندى داشته باشند در همان يك روز وضع جامعه به كلى درهم مى ريزد.
حکایت اخلاقی
حضرت عیسی بن مریم علیه السلام با جمعی در جایی نشسته بود، مردی هیزم شکن از آن راه با خوشحالی و خوردن نان میگذشت.
حضرت عیسی علیه السلام به اطرافیان خود فرمود: شما تعجب ندارید از این که این مرد بیش از یک ساعت زنده نیست
ولی آخر همان روز آن مرد را دیدند که با بسته ای هیزم می آید تعجب کردند و از حضرت علت نمردن او را پرسیدند.
او بعد از احوالپرسی از مرد هیزم شکن، فرمود: هیزمت را باز کن، وقتی که باز کرد مار سیاهی را در لای هیزم او دید، حضرت علیه السلام فرمود: این مار باید این مرد را بکشد ولی تو چه کردی که از این خطر عظیم نجات یافتی؟
گفت: نان می خوردم فقیری از مقابل من گذشت، قدری به او دادم و او درباره من دعا کرد .
حضرت علیه السلام فرمود: در اثر همان دستگیری از مستمند خداوند این بلای ناگهانی را از تو برداشت و پنجاه سال دیگر زنده خواهی بود.
تفسیر نمونه، ج 3، ص 223
زهد ثروت است
«زهد ثروت است»; (وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ).
اشاره به اینکه انسان از ثروت آیا چیزى جز بى نیازى مى خواهد و آدم زاهدِ قانع، از همه خلق بى نیاز است و چه بسا ثروتمندانى که جزء نیازمندان هستند.
زهد همان بى اعتنایى به زرق و برق دنیا و مال و منال و شهرت و آوازه است. زاهد کسى نیست که فاقد این امور باشد بلکه زاهد کسى است که دلبسته و وابسته به این امور نباشد.
«تقوا و پرهیزگارى سپرى است (در برابر گناهان و خطرات شیطان و هواى نفس)»; (وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ).
ورع به معناى حد اعلاى تقواست به گونه اى که انسان حتى از شبهات پرهیز کند حال آنکه تقوا پرهیز از محرمات است . این فضیلت انسانى از حالت تقوای قلبی سرچشمه مى گیرد که چون در برابر او گناهى ظاهر شود سدى در میان او و گناه ایجاد کند.
این که حضرت میفرمایند” چه همنشین خوبی است راضی بودن و خرسندی” یعنی کسی که به قضای الهی در زندگی رضایت دارد و خشنود است ، همنشین دائمی نیکی دارد که در مصیبت و مشکلات به او آرمش می دهد . در واقع منظور از راضی و خشنود بودن یعنی راضی به قضای الهی بود.