عبادت یا عادت؟
از کجا بفهمیم که عبادت ما، «عبادت» است نه «عادت»؟
اخلاق معنایش این است که انسان اراده خودش را بر عادات و بر طبایع خود غلبه بدهد؛ یعنی اراده را تقویت کند به طوری که اراده بر آنها حاکم باشد.
حتی اراده باید بر عادات خوب هم غالب باشد، چون کار خوب اگر کسی به آن عادت پیدا کرد خوب نیست.
مثلا ما باید نماز بخوانیم اما نباید نماز خواندن ما شکل عادت داشته باشد. از کجا بفهمیم که نماز خواندن ما عادت است یا نه؟ باید ببینیم آیا همه دستورات خدا را مثل نماز خواندن انجام میدهیم؟ اگر اینطور است، معلوم میشود که کار ما به خاطر امر خداست.
اما اگر ربا را میخوریم و در عین حال، نماز را هم با نافلههایش میخوانیم، یا اگر خیانت به امانت مردم میکنیم ولی زیارت عاشورایمان هم ترک نمیشود، میفهمیم که اینها عبادت نیست، عادت است.
استادمطهری، اسلام و نیازهای زمان، ج۱، ص۲۱۱
مقام امامت بالاتر است یا نبوت؟
امامت همچنان كه از کلام خداوند تبارک و تعالی بر مى آید منصبى است كه به برخى از انبیاء، ازجمله ابراهیم((علیه السلام))، اعطا شده است و آن مقام سرپرستى و اداره جامعه است كه در قرآن كریم از آن به ولی نیز تعبیر شده است. روشن است كه امامت دراین موارد شأنى اضافه بر شأن نبوت است كه در اثر پایدارى و صبر در مقابل ابتلائات و آزمایش هاى الهى براى آنان حاصل مى شد. همچنان كه درباره ابراهیم((علیه السلام)) آمده است:
و اذا ابتلی ابراهیم ربّه بكلمات فاتمهن قال انى جاعلك للناس اماما ً(سوره بقره ایه 124)
به خاطر آورید هنگامى كه خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!»
در نتیجه امامت شانی بالاتر از نبوت می باشد
از روایات نیز اینگونه استفاده می گردد که مقام ائمه مخصوصا امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) بالاتر است
پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) فرمودند یا علی…انت افضل السابقین ، ای علی تو بهترین گذشتگان هستی( بحار الانوار ، موسسه الوفاء بیروت ج 38 ص 134)
و در روایتی دیگر فرمودند : خیر الاولین و الاخرین من اهل السموات و الارضین. او بهترین اولین و آخرین از اهل آسمانها و زمین ها است هنگامی که روز قیامت شود او را بر شتری از شترهای بهشتی سوار می کنند با حرکت او جای جای قیامت روشن می گردد پیامبران می پرسند این آقا با این همه عظمت کیست آیا او نبی مرسل است؟ منادی ندا می دهد ایشان علی بن ابیطالب وصی حبیب الله است .( بحار الانوار چ موسسه الوفاء بیروت ج 27 ص 360)
حضرت ختمی مرتبت در روایتی دیگر می فرمایند : علی بن ابیطالب افضل خلق الله غیری علی بن ابیطالب بعد از من بهترین خلق خداست .(( بحار ، همان ، ج 25 ص 360)
چرا مى گویند : حضرت امام على(علیه السلام) از سایر پیامبران(علیهم السلام) بالاتر است ؟
پاسخ :
از آیات و روایات استفاده مى شود كه مقام امامت ، بالاتر از مقام نبوت و رسالت است. مقام نبوت و رسالت ، یعنى مقام دریافت وحى الهى و تبلیغ و نشر آن در بین مردم ، و تربیت انسان ها از طریق (انذار و تبشیر) و تعلیم و آگاهى بخشیدن به آن ها . بنابراین ، رسول موظف است در حوزه مأموریت خود ، مردم را به سوى خدا دعوت كند و فرمان الهى را به آن ها برساند ، و براى یك انقلاب فرهنگى و فكرى و عقیدتى ، از هیچ كوششى دریغ نكند ; امّا مقام «امامت » ، یعنى مقام رهبرى و پیشوایى مردم . امام ، كسى است كه با تشكیل یك حكومت الهى و به دست آوردن قدرتِ لازم ، سعى مى كند احكام خدا را عملاً اجرا كند و اگر هم رسماً نتواند حكومت تشكیل دهد ، تا آن جا كه در توان دارد ، براى اجراى احكام مى كوشد . به عبارت دیگر ، وظیفه امام اجراى دستورهاى الهى در جامعه است ; در حالى كه وظیفه رسول فقط «انذار» و «تبشیر» و ابلاغ دستورها است . به همین جهت ، مقام امامت از مقام نبوت و رسالت بالاتر و نیازمند شایستگى و لیاقت بیش ترى است .
قرآن كریم در آیه 124 سوره بقره مى فرماید : «خداوند ، ابراهیم را با وسایل گوناگون آزمود و او از عهده آزمایش ها به خوبى برآمد ; آن وقت ، مقام امامت را به او داد» .(1)
برخى از انبیا ، فقط داراى مقام نبوت و رسالت بوده اند ; ولى برخى دیگر ، به جهت شایستگى بیش تر ، علاوه بر مقام نبوت و رسالت ، داراى مقام امامت نیز بوده اند ; مانند : حضرت ابراهیم ، حضرت موسى(علیهما السلام) ، پیامبر خاتم (صلى الله علیه و آله)و.. . .
علامه طباطبایى(رحمه الله) در ذیل آیه 124 مى فرماید : از این آیه استفاده مى شود كه مقام امامت در ذرّیه لایق و پاك و معصوم ابراهیم ـ على نبینا و آله وعلیه السلام ـ هم قرار داده شده است (2) و پیامبران دیگرى نیز داراى این مقام بوده اند ; چنان كه خداوند متعال درباره اسحاق و یعقوب(علیهما السلام) مى فرماید : «و جعلنهم أئمّة یهدون بأمرنا… ;(انبیاء ، 73) و آنان را پیشوایانى قرار دادیم كه به فرمان ما هدایت مى كردند و به ایشان ، انجام كارهاى نیك و برپا داشتن نماز و دادن زكات را وحى مى كردیم و آنان پرستنده ما بودند» .
پی نوشت :
1 . اقتباس از : تفسیر نمونه ، آیت الله مكارم شیرازى و دیگران ، ج 1 ، ص 435 ـ 446.
2 . المیزان ، ج 1 ، ص 276 ، نشر اسماعیلیان .
منبع : حوزه نت
و تمام ایام زندگانی ام
۱. اَللّهُمَّ اِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی صَبیحَةِ یَوْمی هذا؛ خدایا من تجدید بیعت میکنم با او در صبح امروزم.
۲. ✨و ما عِشْتُ مِنْ اَیّامی؛ و تمام ایام زندگانی ام.
علاقه به امام در این دعا تازه به تازه است؛ زیرا میگوید: در این روز و در همه روزها.
گاهی کسی میگوید: «دوستت دارم» و دیگر خبری از او نمی شود؛ ولی گاهی یک کسی هر روز زنگ میزند که: «آقا دوستت
دارم». این دعا میگوید: مهدی جان، امروز و هر روز، بیعتم را تجدید میکنم.
۳. ✨عهْداً و عقداً و بیعةً.
ای امام زمان ما با تو عهد میبندیم؛ بالاتر از عهد، با تو گره میخوریم؛ بالاتر از گره، با تو بیعت میکنیم که هر چه که تو گفتی ما همان طور باشیم. گویی عهد، حداقل است و عقد، حد متوسط و بیعت، حد کامل ارتباط با امام است.
علاقه دراین دعا رو به رشداست؛ زیرا ابتدا میگوید: من با تو عهد میبندم؛ بالاتر از آن با تو گره میخورم و بالاتر از آن با تو بیعت میکنم. دو نفر ممکن است با هم عهد ببندند و وعده داشته باشند؛ اما به هم گره نخورند. «عقد» یعنی گره. ممکن است عهد باشد، عقد هم باشد؛ اما تسلیم نباشد.
۴. ✨لهُ فی عُنُقی؛ برای آن حضرت در گردنم.
علاقه در این دعا حتمی است؛ زیرا میگوید: این علاقه به گردن من است. چقدر خوب است که این علاقه تابلو شود! میگوید: «فِی رَقَبَتِی» یعنی به گردن من. ممکن است کسی علاقه داشته باشد، ولی افتخار نکند.
۵. ✨لا اَحُولُ عَنْها؛ که هرگز از آن سرنپیچم.
این فراز و جمله بعد، نشان ثبات قدم منتظر است. یکی از شاخصههای زندگی مهدوی، ایستادگی در مسیر حق و استواری بر صراط مستقیم در حوادث، جریانات و بروز فتنه هاست.
۶. ✨و لا اَزُولُ اَبَداً؛ و هرگز دست نکشم.
«حول» به معنای تغییر و تبدیل و «زوال» هم به معنای زائل شدن و از بین رفتن است.
این عبارت به این معناست که من در عهد و پیمان با امام زمانم، نه دچار دگرگونی میشوم که از درون تغییر کنم و نه به سبب سختیها و شرایط بیرونی، سست میشوم و از حرکت باز میایستم. همواره در این مسیر، ثابت و استوار باقی میمانم و دست ازعهدم بر نمی دارم؛ زیرا وفای به عهد، از ویژگیهای مؤمنان است.
نقش محبت در تعلیم و تربیت اسلامى
نقش محبت در تعلیم و تربیت اسلامى چیست؟
از جمله مسائلى که در مورد تعلیم و تربیت اسلامى مطرح است، مسئله محبت و نقطه مقابل آن، خشونت است. البته نقطه مقابل محبت، معمولاً بغض است، ولى اثر محبّت، احسان و نرمى است و اثر بغض، خشونت و سخت گیرى.
مى دانیم که بعضى ها به چشم انتقاد به تعلیم و تربیت اسلامى نگریسته و گفته اند که در اسلام آن چنان که باید و به قدر کافى، روى مسئله محبت و اثرش که نرمى و احسان است تکیه نشده است و اگر در اسلام، مسئله محبّت، احسان و نرمش در مقابل انسان ها مطرح است، در مقابل، مسئله دشمن داشتن انسان ها و خشونت به خرج دادن و به یک معنا، بدى کردن هم مطرح است.
باز مى دانیم، آن ها که زیاد روى محبت تکیه مى کنند، مسیحیان هستند. کشیش هاى مسیحى خیلى دم از محبّت مى زنند و مى گویند عیساى مسیح تنها به محبت دعوت مى کرد و در محبت هم میان اینکه افرادى که باید به آن ها محبت بشود، خدا پرست باشند یا نباشند، پیرو عیسى باشند یا نباشند [استثناء نمى کرد]، بلکه مى گفت به همه محبت کنید.
در یکى از کتاب هاى تاریخ ادیان و شاید در یک مقاله اى که ترجمه شده بود، خواندم که یک جمله است که در همه ادیان بزرگ دنیا آمده است، در مسیحیّت هست، در دین یهود هست، در دین زرتشت هست، در دین اسلام هست، در دین بودا هست و آن این است که «براى دیگران همان را دوست بدار که براى خود دوست مى دارى و همان را دشمن بدار که براى خود دشمن مى دارى.» ما به این مضمون در اسلام [روایات] زیاد داریم، مانند: «اَحبِب لِلنّاسِ ما تُحِبُ لِنَفسِکَ وَ اکْرَه لَهُم ما تَکرَهُ لِنَفسَکَ؛1 براى مردم آنچه را دوست بدار که براى خود دوست دارى و بد بشمار براى مردم آنچه را براى خود بد مى شمارى.
منابع:
1 .نهج البلاغه، نامه 3.
تعلیم و تربیت در اسلام، علامه شهید مرتضی مطهری(ره)، صص 352 و 353
.
یک ساعت از شبانهروز را برای خودت بگذار!
حکمت ها و اندرزها در کلام استاد مطهری
یک ساعت از شبانهروز را برای خودت بگذار!
بزرگان همیشه توصیه مىکنند هر مقدار کار زیاد دارى، در شبانهروز یک ساعت را براى خودت بگذار. ممکن است شما بگویید من هیچ ساعتم براى خودم نیست، تمام اوقاتم براى خدمت به مردم است. نه، اگر تمام ساعات انسان هم وقف خدمت به خلق خدا باشد، در عین حال انسان بىنیاز از اینکه یک ساعت را براى خودش بگذارد نیست.
یک ساعت یا بیشتر در شبانهروز را انسان واقعاً براى خودش بگذارد؛ یعنى در آن لحظات برگردد به خودش، خودش را هرچه هست از خارج بِبُرد، به درون خودش و به خداى خودش باز گردد و در آن حال فقط و فقط او باشد و خداى خودش و راز و نیاز کردن و مناجات با خداى خودش و استغفار کردن.
خود استغفار یعنى محاسبة النفس کردن، حساب کشیدن از خود. حساب کند در ظرف این 24 ساعت من چه کردم؟ فوراً براى او روشن مىشود که فلان کارم خوب بود، خدا را شکر مىکند؛ فلان کار را خوب بود نمىکردم، تصمیم مىگیرد دیگر نکند و استغفار مىکند.
استاد مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص۲۲۷