جايگاه دين
جايگاه و ارزش «دين» تا حدّى است كه همه چيز، حتّى خون عزيزترين انسانها مثل حسين بن على (علیه السلا) و برادران و فرزندان و يارانش بايد فداى راه دين شود.از اين كه آن حضرت حاضر شد در راه دين شهيد شود و به استقبال شهادت و اسارت رفت، معلوم مى شود، كه ارزش دين بالاتر از هر چيز است و هنگام نياز، بايد همه چيز، فداى بقاى دين گردد.
راه عباس علیه السلام راه پیامبران
در زیارت ابوالفضل عباس علیه السلام نخست - که وارد محوطه ی دور ضریحش میشویم - میخوانیم: «سلام خدا و سلام فرشتگان مقربش و پیامبران فرستاده اش و بندگان شایسته اش و همه ی شهیدان و راست کرداران و گزیدگان پاکیزه جان به هر صبح و شب بر تو ای پسر امیرمؤمنان».
راه عباس علیه السلام راه پیامبران و راست کرداران و شایستگان - در طول تاریخ - بود، و عباس هم، چونان معرکه ی شهادت در کربلا، برای تحکیم اصول این راه الهی به وجود آمد؛ پس شایان سلام پیامبران و همه ی ربانیان است.
با شهادت و با آن خونهای پاک خدای - سبحانه - میراث پیامبران را از تلف شدن در انبوهی افسانههای سرکشان نجات داد و امام حسین علیه السلام وارث جمله پیامبران است.
و بر ما است که همواره این حقیقت را زنده نگاه داریم که ایمان پاره پاره نمی شود. ممکن نیست کسی به پیامبری ایمان آورد و به دیگری نه یا به وصی[نخستین] ایمان آورد و به دومین نه یا میان آنان دوگانگی قائل شود.
نی… راه یگانه گونه گون نشود و هیچ چیزش از دیگر چیز سوا نگردد. و سلام روحهای گزیده ی پاکیزه جان - به هر صبح و شب - بر عباس باد؛ نیز سلام پیامبران و فرشتگان و شایستگان.
بعد این سلام پاک پاکیزه زیارت میگوید:
«به تسلیم و باور و وفاداریت شهادت میدهم. »
این کلمات از صفاتی عالی برای ابوالفضل حکایت میکنند. تسلیم که برترین صفات است.
تسلیم بالاترین درجه از درجات ایمان است که بشر به آن دست مییابد. چنان که در قرآن کریم میخوانیم ابراهیم پیامبر علیه السلام در روزهای واپسین زندگیش از آفریدگارش خواست که خدای، او و پسرش اسماعیل را از مسلمین قرار دهد؛ همان که گفت: «خدایا ما و فرزندانمان را از مسلمین خود قرار ده تا تو را امتی باشیم مسلم و [آداب] عباداتمان را به ما نشان بده و سویمان رو کن که تو روی آوری و مهربان. »
و عباس علیه السلام به درجه ی تسلیم در رسید و ما به این شهادت میدهیم. اما باور و وفاداری نمودهای تسلیم در زندگی اویند. آن کس که به خدای تعالی تسلیم شود ناچار ولی خدا را باور میکند و از او دفاع میکند و صبر میکند و به پیمانش با او وفادار می ماند.
آری… باور آقایم عباس علیه السلام با برادرش - امام و حجت - بود و با پیرویش و اطاعتش و اخلاصش بر آن شهادت داد. این دلیلی است بر تسلیم قلبی و ایمان درست و یقین او.
و این صفتی است که بسیاری از آنان که ادعای ایمان میکنند ایمان دارند لیک با ولایت تصدیقش نمی کنند و در سختیها پای نمی فشرند.
عباس فقیهی از فقیهان اهل بیت علیهم السلام بود و رهبری شجاع و مهمان نوازی کریم و عابدی زاهد و در نتیجه شخصیتی بود از هر جهت کامل؛ ولی در شخصیت برادرش حسین علیه السلام ذوب شده بود و در فرمانبری از او و خلوص در برابرش میکوشید و به این سان مردم میدانستند که چگونه میتوان با امام علیه السلام رفتار کرد.
با عمل جایگاه امام حسین علیه السلام را به ایشان شناساند؛ زیرا که بیشتر مردمان کسی در میانشان نبود تا جایگاه امامان معصوم و جایگاه ولایت ایشان را بشناسد. و از این رو است که میبینیم موسی علیه السلام از آفریدگارش میطلبد تا وزیری از اهلش برایش قرار دهد؛ آنجا که قرآن با این گفته میفهماندمان:
گفت آفریدگارا سینهام گشاده دار از برایم - و کارم بر من آسان کن - و گره از زبانم بگشای - [تا] گفتهام بفهمند - و وزیری از اهل برایم بنه - هارون برادرم را -پشتم به او محکم کن - و در کارم شریکش کن-
و بر ما است تا جایگاه امامان معصوم (ع) را دریابیم و از [اینکه] امامان علمای ربانی را نصب کرده اند جایگاه اینان را [نیز] بشناسیم و از شناخت زندگانی ابوالفضل عباس علیه السلام راه رفتار با ایشان را بشناسیم چرا که همه ی مردم به شایستگی رهبری نمی رسند ولی همه ی مردم با رهبر در رفتارند و ابوالفضل عباس علیه السلام بهترین راه را در دفاع از دین و اهل بیت رسالت و رهبری شرعی که اطاعت و پیروی و دفاع از او واجب است [نشان] میدهد. این درس بزرگی است که از ابوالفضل میآموزیم و درسی است مهم زیرا که در بنیان نهادن جامعه ی پیامبرانه و بنای محکم و قدرتمند و توانای توحیدیی که در برابر گردبادهای فتنه و توفانهای شهوت تاب آورد سهیم است.
چرا که همه ی مردم به شایستگی رهبری نمی رسند ولی همه ی مردم با رهبر در رفتارند و ابوالفضل عباس علیه السلام بهترین راه را در دفاع از دین و اهل بیت رسالت و رهبری شرعی که اطاعت و پیروی و دفاع از او واجب است [نشان] میدهد. این درس بزرگی است که از ابوالفضل میآموزیم و درسی است مهم زیرا که در بنیان نهادن جامعه ی پیامبرانه و بنای محکم و قدرتمند و توانای توحیدیی که در برابر گردبادهای فتنه و توفانهای شهوت تاب آورد سهیم است.
سلام خدای بر تو ای ابوالفضل عباس روزی که برای دفاع از حسین زاده شدی و روزی که در راه اسلام و زیر پرچم حسین به شهادت رسیدی و آنگاه که با حسین زنده شوی. سلام خدای و مهرش و برکت هایش بر شما.
حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
عباس بر رود ایستاده بود و اسبش را به آب زد؛ آن گاه دستانش را دراز کرد و کفی آب بر گرفت و سوی کام از تشنگی خشکیده اش برد؛ چون یادش از تشنگی برادرش آمد آب را بر آب کوفت و به خود سخنهایی گفت که گردش روزگار از جاودانگیشان نکاست:
«جانا! [روزگار] پس از حسین [گاه] خواری من است
و پس از او مباد بودنم این حسین است رو سوی مرگ؛ و تو آبی خنک مینوشی؟
دور باد! این مرام من و کردار درست یقینان نیست. »
نمونه های ایثار ( حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام)
را برای بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتگو اکتفا نمیشود؟
سؤال دومی که از تحلیل آن سؤال کلی به دست میآید این است که زنده نگه داشتن یاد عاشورا فقط منحصر به این نیست که انسان سینهزنی و گریه کند، شهر را سیاهپوش کند، مردم تا نیمههای شب به عزاداری بپردازند و حتی گاهی روزها کار و زندگی خود را تعطیل کنند، مخصوصاً با توجه به اینکه این امور ضررهای اقتصادی به دنبال دارد. در حالی که ممکن است این خاطرهها به گونهای تجدید شود که ضررهای اقتصادی و اجتماعی کمتری داشته باشد. این سؤال را بر اساس این فرض به این صورت مطرح میکنم که روحیه بسیاری از مردم با مسائل اقتصادی و مادی بیشتر سازگار است و مردم به این مسائل بیشتر توجه دارند. در این صورت آنان حوادث را بر اثر منافع یا ضررهای مادی و اقتصادی ارزیابی میکنند. نوجوانی را فرض میکنیم که هنوز تربیت دینی کاملی نیافته است. ممکن است این سؤال به ذهن او باید که انجام این قبیل امور ضررهای اقتصادی در پی دارد. تولید کم میشود، وقت اشخاص گرفته میشود، هنگامی که مردم تا نیمه شب عزاداری میکنند، روز بعد توان کار کردن ندارند. دو ماه جامعه باید نوعی سستی و رخوت را بپذیرد، برای این که یاد این حادثه زنده داشته شود. در حالی که راههای دیگری نیز برای بزرگداشت واقعه عاشورا وجود دارد. مثلاً جلسات بحث، میزگرد یا سمینارهایی ترتیب داده میشود، و با تماشای بحث و گفتگو خاطره این حادثه برای مردم تجدید شود. دیگر دو ماه عزاداری و گریه کردن و بر سر و سینه زدن، چرا باید صورت پذیرد؟ حتی اگر یک مجلس کافی نیست، میتوان مجالس متعدد، کنفرانس و کنگره برپا کرد. مگر زنده نگه داشته یک خاطره صرفاً به این است که مردم بر سر و سینه بزنند و خود را اذیت کنند؟
بعد از اینکه پذیرفتیم زنده داشتن یاد عاشورا و حسین به علی علیهالسلام برای ما مفید است و در جامعه ما اثر مطلوب دارد، سؤال دوم این است که چرا این بزرگداشت باید به این شکل صورت بگیرد؟ در تمام دنیا هنگامی که میخواهند از بزرگان خود به بزرگی یاد کنند، مراسمی تشکیل میدهند، بحث و گفتگو برگزار میکنند؛ اما چرا مراسم بزرگداشت عاشورا باید به این شکل باشد؟
جواب این سؤال تا حدودی از سؤال اول پیچیدهتر است. جواب این است که البته بحث درباره شخصیت سیدالشهداء علیهالسلام، تشکیل میزگردها، کنفرانسها، سخنرانیها، نوشتن مقالات و امثال این قبیل کارهای فرهنگی، علمی و تحقیقات، بسیار مفید و لازم است. و البته در جامعه ما نیز انجام میشود و به برکت نام سیدالشهداء علیهالسلام و عزاداری آن حضرت، بحث، گفتگو و تحقیقات زیادی پیرامون این امور صورت میگیرد و مردم نیز معارف را فرا میگیرند. این فعالیتها به جای خود لازم است، اما آیا برای این که ما از حادثه عاشورا بهرهبرداری کامل کنیم، این اقدامات کافی است؟ یا این که امور دیگری نیز مثل همین عزاداریها به جای خود لازم است؟ جواب دادن به این سؤال متوقف بر این است که ما نظری روانشناسانه به انسان بیندازیم و ببینیم عواملی که در رفتار آگاهانهی ما مؤثر است فقط عامل شناختی و معرفت است یا عوامل دیگری هم در شکل دادن رفتارهای اجتماعی ما مؤثر است.
هنگامی که در رفتارهای خود دقت کنیم درمییابیم که که در رفتارهای ما دست کم دو دسته از عوامل نقش اساسی ایفا میکنند. یک دسته عوامل شناختی، که موجب میشود انسان مطلبی را بفهمد و بپذیرد. طبعاً مطلب مورد نظر از هر مقولهای که باشد، متناسب با آن از استدلال عقلی، تجربی و یا راههای دیگر استفاده میشود.قطعا شناخت در رفتار ما تأثیر زیادی دارد، اما یگانه عامل مؤثر نیست. عوامل دیگری هم هستند که شاید تأثیر آنها در رفتار ما بیشتر از شناخت باشد این عوامل را به طور کلی انگیزهها، و به تعبیرات دیگری احساسات و عواطف، تمایلات، گرایشها، میلها، غرائز و عواطف مینامند اینها سلسلهای از عوامل درونی و روانی است که در رفتار ما مؤثر است. هرگاه شما رفتار خود را تحلیل کنید، خواه رفتار مربوط به زندگی فردی شما باشد، و خواه رفتار خانوادگی، رفتار اجتماعی، یا رفتار سیاسی شما باشد، میبینید عامل اصلی که شما را به انجام آن رفتار واداشته است همین عوامل تحریک کننده و برانگیزاننده است. مرحوم شهید استاد مطهری در این مورد تشبیهی داشتند. ایشان رفتار انسان را به خودرو تشبیه میکردند. یک خودرو برای حرکت به دو عامل نیازمند است. عاملی که انرژی مکانیکی را در خودرو تولید کند، تا خودرو به کمک آن بتواند حرکت کند. غیر از انرژی مکانیکی، یک خودرو باید چراغ هم داشته باشد تا راه را بنمایاند و خودرو داخل دستانداز و گودال و پرتگاه نیفتد. اگر در محیط تاریکی موتور خودرو خیلی خوب کار کند و انرژی مکانیکی هم تولید کند، اما راه را نبینیم، ممکن است با خطرهای بسیار جدی مواجه شویم. ممکن است تصادفاتی روی دهد که به قیمت جان راننده و سرنشینان تمام شود. پس خودرو باید علاوه بر داشتن سوخت برای تولید انرژی مکانیکی، چراغ هم داشته باشد تا راه را به ما بنمایاند. همچنین وجود انسان هم به دو نوع عامل نیازمند است. عاملی باید در درون ما باشد تا ما را برانگیزاند. باید برای هر کاری میلی داشته باشیم تا آن کار را انجام دهیم. باید شور و شوقی نسبت به انجام آن کار پیدا کنیم، علاقهای نسبت به آن کار داشته باشیم تا بر انجام آن اقدام کنیم. و دیگر این که باید بدانیم به چه دلیل باید این کار را انجام دهیم؟ این کار، برای ما چه فایدهای دارد؟ و چگونه باید آن را انجام دهیم؟ مواردی از این قبیل از جمله عوامل شناختی است. این عوامل را باید دقت مورد مطالعه قرار داد و از طریق تجربه یا استدلال فراگرفت. لازم است با مراجعه به منابع،متناسب با کاری که میخواهیم انجام دهیم شناختهای لازم را به دست آوریم. اما فقط شناخت کافی نیست تا ما را به حرکت درآورد.
امر به معروف ونهی از منکر
#حضرت_علامه_جوادی_آملی حفظه الله تعالی:
مسألهٴ امر به معروف و نهي از منكر در همه اُمم هست. اينچنين نيست كه مخصوص امت اسلام باشد. دربارهٴ بعضي از اهل_كتاب ميفرمايد:
*«من أهل الكتاب اُمة قائمة يتلون آياتِ الله … ٭ … يأمرون بالمعروف»*﴿سورهٔ آلعمران، آيات 113 ـ 114﴾
اصل امر به معروف در امتهاي ديگر بود منتها خصوصياتي كه در اسلام است چون اسلام مهيمن بر اديان ديگر است آن خصوصيات امر به معروف و نهي از منكر هم مهيمن بر نحوه خصوصيت امر به معروف اُمم ديگر خواهد بود. لذا فرمود:
*«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلْنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»*﴿سورهٔ آلعمران، آيهٔ 110﴾.
اينكه فرمود: *«أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»*. آيين امر به معروف را هم به انسان ميآموزد.
فرمود: امر به معروف غير از تبليغ است، غير از تدريس است. نفرمود: شما معروف را تدريس كنيد به مردم ياد بدهيد كه چه واجب است فرمود: امر كنيد؛
امر با ولايت همراه است؛ يك ولايت عامي است كه خداي سبحان براي مؤمنين به عنوان ولايت متقابل جعل كرده است كه فرمود:
*«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ»*﴿سورهٔ توبه، آيهٔ 71﴾
حتي لسان امر به معروف غير از لسان نصيحت است، لسان فرمان است كه احياناً بعضي احتمال دادهاند كه اگر كسي فرمان يك مؤمني را اطاعت نكرده است، دو معصيت كرده است يكي اينكه آن مأمور به كه واجب بود انجام نداد يكي اينكه فرمان وليّ خدا را اطاعت نكرد؛ اين ارشاد نيست، اين يك جنبه مولوي دارد و اگر هم تازه جنبهٴ ارشادي داشته باشد غير از تدريس است.
امر به معروف، فرمان است. چه كسي ميتواند فرمان بدهد؟ چه كسي حق فرمانروايي دارد؟
دروس تفسیر سوره بقره