امام حسن عسکری علیه السلام را چقدر می شناسیم؟
مسعودي ميگويد: امام عسكري عليه السلام به دستور متوكل در سال دويست و سي و شش به همراه پدرشان در حالي كه چهار سال و چند ماه سن داشت به عراق احضار شدند.
حضرت عليه السلام به همراه پدرشان امام هادي عليه السلام تا آخر عمر در سامرا زندگي نمودند. پدر ايشان در سال دويست و پنجاه و چهار، در زمان معتزّ عباسي دعوت حق را لبيك گفت. پس از شهادت پدر، در سن بيست و دو سالگي، امامت را به دست گرفته و شش سال بعد از پدرشان زندگي نمودند.
يك سال يا كمتر از آن، همزمان با معتز عباسي بودند؛ تا اين كه تركها عليه او شورش كرده، از خلافت عزلش نموده و او را كشتند. يك سال يا يازده ماه از آن شش سال هم در زمان مهتدي عباسي كه تركها عليه او هم شورش كرده و به قتلش رساندند بوده و چهار سال و چند ماه هم در زمان معتمد عباسي زندگي نمودند. معتمد عباسي همان كسي بود كه حضرت را در سن بيست و هشت سالگي و به گفته برخي در بيست و نه سالگي مسموم كرد و به شهادت رساند. از برخي روايات برمي آيد كه در اين شش سال از عمر كه بعد از شهادت پدرشان زنده بودند، بارها به دست خلفاي سه گانه معاصر حضرت عليه السلام در سامرا به زندان افتادند و آنان در زندان هايشان بر ايشان بسيار سخت ميگرفتند.
امام حسن عسکری علیه السلام را چقدر می شناسیم؟
امام حسن عسكري عليه السلام امام يازدهم و حجت سيزدهم از برترين و والاترين حجج الهي و شايد ناشناخته ترينِ ايشان در ميان مردم ميباشند. اگرچه برخي دلايل ظاهراً مقبول را براي اين ناشناختگي ميتوان برشمرد مانند عمر كوتاه و دوران امامت بسيار كوتاه حضرت و همچنين حصر و حبس ايشان، آن هم در دوراني پرخفقان اما به نظر ميرسد اين دلايل، تنها در مقام صدور معارف مؤثر باشد. لذا شايد بي اهميتي شناخت و شناساندن حجتهاي خدا براي بسياري از متدينين و به ويژه مبلغين دين و اصحاب رسانه و تريبون، علت اصلي عدم ترويج همان معارف به ظاهر اندك باشد.
حال نكته اين است كه اگرچه به دلايل مختلف مقدر نبود كه از هر يك از ائمه اطهار عليهم السلام معارف بيشتري از لحاظ كمّي به دست ما برسد، اما چه خوب است كه هريك از ما پيروان ايشان به هر مقدار كه ميتوانيم گامي براي ترويج و گسترش همين معارف نوراني موجود برداريم.
غده سرطانی داعش
رهبر انقلاب اسلامی عامل حقیقی نابودی و دفع غده سرطانی داعش را روحیه و احساس بسیجی خواندند و افزودند: دشمنان سعی کردند بوسیله این گروه تکفیری غیرانسانی، حادثه ای را علیه جریان مقاومت بوجود آورند اما جوانان مؤمن، با شوق و انگیزه وارد میدان مجاهدت شدند و دشمن را به زانو درآوردند.
رهبر انقلاب اسلامی با انتقاد از کسانی که با خواندن آیه یأس، ملاحظه و رودربایستی در مقابل قدرتها را تبلیغ می کنند، افزودند: چند توطئه پی در پی امریکا، صهیونیزم و ارتجاع در منطقه با اقتدار جمهوری اسلامی خنثی شد که یکی از آنها نابودی داعش بود، آیا این اثبات «ما می توانیم» نیست؟
حضرت آیت الله خامنه ای، نابودی این گروه تکفیریِ غیرانسانی را با همت جوانان و مردان مؤمن و تلاش کسانی که مقاومت را قبول دارند کاری بسیار بزرگ برشمردند و افزودند: در برخی از کشورهای همسایه نیز باور به توانایی در نابود کردن داعش وجود نداشت اما وقتی به میدان وارد شدند پیروزی را به چشم دیدند و پیام انقلاب اسلامی یعنی ما می توانیم را باور کردند ضمن اینکه انقلاب نیز نشان داد پیامهای بدیع و راهگشای خود را اینگونه و در عرصه عمل به افکار ملتها می رساند.
بسيج
مسئلهی بسیج، مسئلهی بسیار مهمّی است، مسئلهی عمیقی است. بسیج یعنی گِرد آوردن امکانات و به خط کردنِ ظرفیّتها برای رسیدن به مقصود در یک امری که مورد توجّه است؛ این معنای بسیج است. انقلاب اسلامی اگر همهی آنچه را ما امروز داریم داشت، ولی بسیج عمومی و مردمی را نداشت، قطعاً لَنگی مهمّی در کارهایش به وجود میآمد. سازمان مقاومت بسیج که بحمدالله امروز مجموعهی کارآمدی است، یک نمادی از بسیج عمومی مردمی است؛ بخش سازمانیافتهی بسیج عمومی مردمی است. این سازمان -سازمان بسیج- وظایف مهمّی را برعهده گرفته است؛ این وظایف بزرگ و حسّاس و مهم در همهی بخشها پراکنده است. مخاطب این حرکت و این اقدام فقط جوانها نیستند، فقط مردان نیستند؛ جوان و نوجوان و میانسال و پیر و مرد و زن و همه، مخاطب این سازماندهی و تمرکز حسّاس سازمان مقاومت بسیجند. در هر نظامی، در هر کشوری، آن عنصری که حرف نهایی را میزند نیروی انسانی است. کشورهای پیشرفتهی مادّی عالم با نیروی انسانی زحمتکش و فعّال خودشان که تنبلی را کنار گذاشتند و دنبال کار را گرفتند -ولو در طلب دنیا، ولو در راه دنیا و برای پول- بهخاطر پیگیری نیروی انسانی و تواناییهای نیروی انسانی به یک نقطهی اوجی رسیدند در همان مسئلهی مادّی؛ این همان وعدهی الهی است. وعدهی الهی میگوید که اگر مجموعهای، جامعهای، دنبال دنیاطلبی باشند و تلاش کنند، به آن میرسند؛ اگر دنبال ارزشهای معنوی و تعالی حقیقی باشند و تلاش کنند، به آن میرسند: کُلًّا نُمِدُّ هٰؤُلآءِ وَ هٰؤُلآءِ مِن عَطآءِ رَبِّک؛(سورهی اسرا، آیهی ۲۰؛ « هر دو [دسته:] اینان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد میبخشیم …») هم دنیاطلبان را خدای متعال کمک میکند، هم ارزشطلبان و تعالیطلبان را خدای متعال کمک میکند؛ منتها آن کسانی که همّتشان فقط بهقدر فراوردههای زندگی مادّی است، به همین میرسند؛ معنای زندگی حقیقی را نمیفهمند، طعم معنویّت را نمیچشند؛ البتّه این[طور] است.
خشنودی از کار بدکاران
الراض بفعل قوم کالداخل فیه معم و علی کل داخل فی باطل أثمان اثم العمل به و اثم الرض به . (ح / 154 )
ترجمه :
هر کس که به کار گروهی از مردم خرسند باشد ، مانند آن است که در آن کار ، با آنها همراهی کرده است ، هر کس در کار نادرست همراهی کند ، برای او دو گناه خواهد بود : گناه همکاری در آن کار نادرست ، و گناه رضایت دادن به انجام آن .
شرح :
اسلام ، دینی است که پیرامون خود را ، همواره اززندگی کردن و حصارهای خلوت و تنهائی و سر بردن در چهار دیواریهای در بسته ، باز میدارد . و در مقابل ، همه را به زندگی اجتماعی دعوت میکند . برای یک چنین زندگی اجتماعی برادرانهایی ، که در آن همه نسب به یکدیگر وظایف و مسئولیتهایی دارند قوانین کاملی نیز قرار داده ، که جلوههای گوناگون آن ، در تعالیم درخشان اسلامی دیده میشود .
بر اساس این قوانین ، خوب بودن و خوب زیستن ، تنها این نیست که ما ، خود را از همه کنار بکشیم ، و در خلوت و تنهایی مشغول عبادت شویم و کاری به کار دیگران و سایر افراد جامعه نداشته باشیم . چه ، در این صورت ، حتی اگر هیچ گناهی از ما سر نزند ، باز در گناهی که دیگران ، در کنار ما و مقابل چشمان ما انجام میدهند ، شریک و سهیم خواهیم بود . به بیان دیگر ، یک مسلمان مؤمن واقعی ، نباید در برابر کارهای باطل و نادرست دیگران نیز ، ساکت بنشیند و هیچ اقدامی نکند . چون این سکوت ، دلیل آن است که او ، با انجام آن کارهای باطل مخالفتی ندارد و کسی که مخالف امری نباشد ، بطور طبیعی ، به انجام آن امر ، رضایت داده است . و راضی بودن به انجام کار دیگران نیز مانند آن است که خود او هم در آنکار ، شرکت و دخالت داشته است .
از این روست که امام علیهالسلام میفرماید : مسلمانان مؤمن حق ندارد ساکت بنشیند و شاهد و تماشاگر کارهای باطل دیگران باشد . چون در آنصورت ، از او دو گناه سرزده است . یک گناه همان رضایت دادن به انجام آن کار است ، و گناه دیگر آن است که با چنین رضایتی ، خود او نیز ، در آن کار نادرست بصورت همکار و همراه در آمده و در حقیقت مثل آن است که خود نیز ، در انجام آن گناه ، شرکت و همکاری داشته است .
پندهای کوتاه از نهج البلاغه - بنیاد نهج البلاغه