هشدار به متكبران
هارون، سلطان گردنكش و متكبري بود كه خود را از همه چيز و همه كس بالاتر مي دانست و حتي در خيال باطل خود بر ابرها مي باليد و به وسعت حكومت خويش مي نازيد كه: اي ابرها! بباريد كه هر كجا قطرات بارانتان ببارد، چه شرق و چه غرب بر زمينهاي تحت حكومت من خواهد باريد و خراج و ماليات آن سرزمين را به نزد من خواهند آورد.
زماني پيشواي هفتم عليه السلام به كاخ هارون رفته بود. هارون از او پرسيد: اين دنيا چيست؟ امام فرمود: اين دنيا سراي فاسقان است. سپس با تلاوت آيه 146 سوره اعراف به وي هشدار داد كه: «سَاَصْرِفُ عَنْ آياتِيَ الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَاِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَاِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً وَاِنْ يَرَوْا سَبيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً»؛(اعراف:146) «به زودي از آيات خود دور خواهم نمود كساني را كه به ناحق در روي زمين ادعاي بزرگي مي كنند و اگر آنان هر آيه اي را ببينند، به آن ايمان نمي آورند و اگر راه رشد و كمال را ببينند، به سوي آن حركت نمي كنند، ولي اگر راه ضلالت و گمراهي را ببينند، به سوي آن خواهند رفت.»
هارون پرسيد: دنيا خانه كيست؟ حضرت فرمود: دنيا براي شيعيان ما مايه آرامش و براي ديگران آزمايش است.
در آخر اين گفتگو، هارون با درماندگي تمام پرسيد: آيا ما كافريم؟ پيشواي هفتم عليه السلام پاسخ داد: نه، ولي چنان هستيد كه خداوند متعال فرموده است: «الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّه ِ كُفْرا وَاَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»؛(ابراهيم:28) «كساني كه نعمت خدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را در محل تباهي فرود آوردند.»
سخن امام كاظم عليه السلام به مهدي عباسي
مهدي، سومين خليفه عباسي، در يك اقدام عوام فريبانه اعلام كرد كه هر كسي كه حقوقي بر گردن نظام حكومتي دارد، مي تواند براي رسيدن به حق خود اقدام نمايد. او در يك حركت ظاهري مشغول اداي حقوق مردم شد. امام كاظم عليه السلام نيز خواستار اعاده حقوق خود شد. در آنجا گفتگوي ذيل ميان خليفه و پيشواي هفتم عليه السلام به وقوع پيوست:
ـ حقوق شما چيست؟
ـ فدك.
ـ محدوده فدك را مشخص كن تا به شما بازگردانم.
ـ حدّ اول آن، كوه احد، حدّ دوم عريش مصر، حدّ سوم سيف البحر(درياي خزر) و حدّ چهارمش دومة الجندل [سرزمين عراق] است.
ـ همه اينها!
ـ آري!
خليفه آن چنان ناراحت شد كه آثار غضب در چهره اش پديدار گشت، و با ناراحتي شديد گفت كه مقدار زيادي است، بايد بينديشم. امام كاظم عليه السلام با اين سخن به او فهماند كه حكومت حق امام كاظم عليه السلام است و زمام حكومت بر دنياي اسلام بايد در دست اهل بيت عليهم السلام باشد.
تلفيق عرفان و مبارزه
بي ترديد براي استواري و مقاومت در راه عقيده، پشتوانه اي قوي و نيرومند لازم است. طبق آموزه هاي قرآني بهترين پشتوانه هر انسان حقيقت طلبي، اتّكا به حضرت پروردگار است. و ميانبرترين و نزديك ترين راه در معرفت و قرب به حق، توجه به عبادت و معنويت است. خداوند متعال مي فرمايد: «وَاسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ»؛(بقره:45) «از صبر و نماز ياري بجوييد.»
حضرت كاظم عليه السلام با پيروي از اين رهنمود و در مقابل نيروهاي باطل، از صبر و بردباري و نماز و عبادت ياري مي جست؛ «كانَ يُحْيي الْلَيْلَ بِالسَّهْرِ اِلَي السَّحَرِ بِمُواصِلَةِ الاِْسْتِغْفارِ حَليفَ السَّجْدَةِ الطَّويلَةِ وَالدُّمُوعِ الْغَزيرَةِ وَالْمُناجاتِ الْكَثيرَةِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ؛آن حضرت شبها را تا سحر بيدار بود و شب زنده داريهايش همواره با استغفار بود، همراه با سجده هاي طولاني، اشكهاي ريزان، مناجات بسيار، و ناله ها و زاريهاي مداوم در حال عبادت.»
نمونههايى از وقتشناسى پيشوايان اسلام
پيرمردى بنام «عنوان بصرى» كه ۹۴ سال داشت در مدينه محضر امام صادق عليه السلام رسيد و مسائلى را از ايشان پرسيد، پس از سؤالات با اين كه كارى نداشت، همانجا نشست، امام عليه السلام ديد وقتش بيهوده تلف مىشود فرمود:
«إنّي رَجُلٌ مَطْلوبٌ وَمَعَ ذلِكَ لِي أوْرَادٌ في كُلّ ساعَةٍ مِن آناءِ اللّيلِ والنّهارِ فَلا تَشْغَلْنِي عَن وِرْدِي؛
من مردى هستم كه كار و زندگى دارم، در عين حال در هر ساعتى از وقتهاى شبانه روز، ذكر و عبادتى دارم، مرا از عبادتم باز ندار».
در وقت ديگرى هم بعد از سؤالات، نزد امام عليه السلام نشست، امام عليه السلام به او فرمود:
«قُمْ يا عَبْدَ اللَّهِ عنّي فَقَدْ نَصَحْتُكَ ولا تُفْسِدْ عَليَّ وِرْدِي فإنّي رَجُلٌ ضَنِينٌ بِنَفْسِي؛
از نزدم برخيز و برو، تو را نصيحت كردم، ذكر و عبادتم را تباه نساز، من مردى هستم كه نسبت به عمر خود بخيل هستم. (يعنى وقتم را نگير، من براى عمرم ارزش قائلم و نمىخواهم بىجهت مصرف شود).
اباصلت هروى مىگويد زمانى كه امام هشتم عليه السلام در سَرَخْس تحت نظر بود،
«فَاسْتَأْذَنْتُ السَّجّانَ عَلَيهِ فقال: لا سَبِيلَ لَكَ إلَيهِ عليه السلام قُلتُ: وَلِمَ؟ قال: لأنّهُ رُبّما صَلّى في يَوْمِه وَلَيْلَتِه ألْفَ رَكْعَة وإنّما يَنْفَتِلُ مِن صَلاتِه ساعةً في صَدْرِ النَّهارِ وَقبْلَ الزَوالِ وعِنْدَ اصْفِرارِ الشَّمْسِ فَهُوَ في هذِه الأوقاتِ قاعِدٌ في مُصَلّاه ويُناجِي رَبّهُ؛
از زندانبان اجازه خواستم تا با امام ملاقات كنم. گفتند: نمىتوانى با امام ملاقات كنى؟ گفتم چرا؟ گفتند: امام عليه السلام نوعاً شبانهروز مشغول نماز است و در يك شبانه روز هزار ركعت نماز مىخواند، فقط ساعتى در آغاز روز و قبل از ظهر، و ساعتى هنگام غروب نماز نمىخواند، ولى در اين ساعات نيز در محلّ نماز خود به مناجات و راز و نياز با خدا اشتغال دارد».
در حالات فيلسوف بزرگ ملّا هادى سبزوارى نوشتهاند: در دوران جوانى در حوزه علميّه اصفهان تحصيل مىكرد، و آنچنان به وقتش اهميّت مىداد كه نامههايى كه از وطنش مىرسيد نمىخواند تا مبادا خبر ناگوارى در آنها باشد و او را از تحصيل بيندازد، در پايان تحصيل، زمانى كه مىخواست به وطن برگردد، نامهها را باز كرد در يكى از آنها خبر فوت يكى از آشنايان نزديكش ذكر شده بود، علّامه گفت: خدا را شكر كه در آن هنگام از اين خبر ناگوار آگاه نشدم تا باعث لطمه به درسم شود.
در حالات مرحوم آية اللَّه العظمى بروجردى نوشتهاند كه در دوران جوانى گاه مىشد شب سرگرم مطالعه مىشد و آنچنان غرق در مطالعه بود كه ناگهان مؤذن اذان صبح را مىگفت. و در دوران مرجعيّت هم با نظم خاصّى در زندگى و تدريس و مطالعه موفق بود.
مرحوم شيخ محمد حسن نجفى معروف به صاحب جواهرالكلام كه كتاب فقهى استدلال در تمام ابواب فقه است، وقتى به او خبر دادند يكى از پسرانت از دنيا رفت، دست از قلم كشيد و كنار جنازه پسر آمد و پس از تلاوت آياتى از قرآن همانجا به نوشتن جواهرالكلام مشغول شد. اميدواريم خداوند توفيق عنايت فرمايد تا بتوانيم از وقتمان به خوبى استفاده كنيم.
سه دستور اخلاقى (شجاعت، حياء و فرصت)
نكته سوم:
فرصت و گذشتن عمر آدمى است. يكى از نعمتهاى بزرگى كه خداوند در اختيار ما قرار داده فرصت زندگى كردن است؛ بزرگان ما از اين عمر و فرصت حدّاكثر استفاده را مىكردند.
امام على عليه السلام در حديثى ساعات شبانه روز ما را به سه قسمت تقسيم مىكند:
«لِلْمُؤْمِنِ ثَلاثُ سَاعاتٍ: فَساعَةٌ يُناجِي فيهَا رَبَّهُ، وَساعَةٌ يَرُمُّ مَعاشَهُ، وَساعَةٌ يُخَلِّى بَيْنَ نَفْسِهِ وَبَيْنَ لَذَّتِها فيما يَحِلُّ وَيَجْمُلُ
…؛ انسان مؤمن زندگى خود را به سه بخش تقسيم مىكند، بخشى را صرف مناجات با پروردگارش مىنمايد، و بخشى را در طريق تأمين و اصلاح معاش زندگى به كار مىگيرد، و بخش سوم را براى استراحت و بهرهگيرى از لذّتهاى حلال و دلپسند، انتخاب مىكند، و براى انسان خردمند، صحيح نيست كه حركتش جز در يكى از اين سه مورد باشد …».
معناى حديث اين است كه شخص با ايمان، هرگز عمرش را در راه حرام و بيهوده مصرف نمىكند.
انسان بايد بداند كه زندگى او توأم با رنج و مشقت است، از آن لحظهاى كه نطفهاش در رحم قرار مىگيرد، مراحل زيادى از مشكلات را طى مىكند تا متولد شود و بعد از تولد در دوران طفوليت و جوانى و بعد پيرى مواجهه با انواع مشقتها و رنجهاست كه قرآن به اين نكته اشاره مىكند و مىفرمايد: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فى كَبَدٍ»؛
كه ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگى او پر از سختى است)». هم زندگى او توأم با رنج است هم اطاعت فرمان پروردگار توأم باسختىهاست. لذا امام على عليه السلام مىفرمايند:
«إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَإنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ؛
بهشت در ميان ناملايمات پيچيده شده و دوزخ در لابهلاى شهوات».و در قرآن به سه روز مشكل در سرنوشت انسان اشاره شده كه زمان انتقال او از عالمى به عالم ديگر است: روز گام نهادن به دنيا و روز مرگ و روز برانگيخته شدن «وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً»و در حديثى از امام رضا عليه السلام به اين سه روز اشاره شده كه وحشتناكترين دوران زندگى انسان اين سه مرحله است.
خداوند در آيه ۲۰ سوره حديد زندگى انسان را به پنج مرحله تقسيم مىكند و مىفرمايد: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِى الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ»؛ بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجملپرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزونطلبى در اموال و فرزندان است».
مراحل نخستين تقريباً به حسب سنين عمر شخص است اما مراحل بعد در افراد متفاوت است بعضى از آنها، مانند مرحله تكاثر اموال، تا پايان عمر ادامه دارد و بعضى انسانها شخصيتشان در همان مرحله اوّل و دوم متوقف مىگردد و تا پيرى در فكر بازى و سرگرمى هستند و يا در دوران تجملپرستى متوقّف مىشود، و تمام فكرشان تا دم مرگ فراهم كردن خانه و مركب و لباس زينتى هستند، اينها كودكانى هستند در سن كهولت و پيرى.
گرچه بعضى معتقدند كه هر دورهاى از اين دورههاى پنجگانه هشت سال از عمر انسان را مىگيرد و مجموعاً به چهل سال بالغ مىشود و هنگامى كه به اين سن رسيد شخصيت او تثبيت مىگردد. و خداوند مىفرمايد وقتى انسان به سن چهل سالگى مىرسد از خداوند سه چيز تقاضا مىكند.
نخست مىگويد: پروردگارا! مرا توفيق ده تا شكر نعمتى را كه به من و پدر و مادرم دادى بجا آورم. «قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَعَلَى وَالِدَىَّ».
دوم: و كار شايستهاى انجام دهم كه از آن خشنود باشى. «وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ».
سوم: و فرزندان مرا صالح گردان «وَاصْلِحْ لى فى ذُرِّيَّتى».
امّا رواياتى كه درباره استفاده از فرصت و عمر از ائمه و پيامبر اكرم عليهم السلام صادر شده فراوان است كه نمونه هايى از آن را بيان مىكنيم:
رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايند:
«كُنْ عَلى عُمرِكَ اشُحَّ مِنكَ عَلى دِرْهَمِكَ وَدينارِكَ؛ در مورد عمرت بخيلتر از پول و ثروت خود باش».
و همچنين فرموده است:
«اغْتَنِم خَمساً قَبْلَ خمسٍ: حَياتَكَ قَبلَ مَوْتِكَ، وصِحَّتَكَ قبلَ سُقمكَ، وَفَراغَكَ قبلَ شُغلِكَ، وشَبابَكَ قبلَ هَرَمِك، وغِنائِكَ قبلَ فَقْرِكَ؛
پنج چيز را قبل از پنج چيز غنيمت شمار: زندگى را قبل از مرگ، سلامتى را قبل از بيمارى، فراغت را قبل از اشتغال به كار، جوانى را قبل از پيرى، و بىنيازى را قبل از تهيدستى».
امام على عليه السلام فرمودهاند: از امروزت براى فردايت توشه بگير، و گذشت وقت را غنيمت شمار، و از فرصت امكانات استفاده كن.
و همچنين فرموده است:
«انَّ اوْقاتُكَ اجْزاءُ عُمرِكَ، فَلا تَنْفِذْ لَكَ وَقْتاً الَّا فيما يُنْجيكَ؛
همانا وقتهاى تو، جزء جزءِ عمر توست، بنابراين بكوش كه وقتى از تو جز در مواردى كه موجب نجاتت شود، تلف نگردد».
درباره فرصت و عمر دو مطلب باقى ماند يكى عوامل معنوى طول عمر و كوتاهى آن؛ دوم نمونه هايى از زندگى پيشوايان ما كه از عمرشان كمال بهرهبردارى را كردند.
مطلب اوّل: در روايات ما به يك سلسله عوامل اشاره شده كه در كوتاهى و طول عمر انسان نقش دارند كه به عنوان نمونه چند حديث را ذكر مىكنيم:
رسول خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايند:
«إنَّ الصَّدَقَةَ وَصِلَةَ الرَّحِمِ تَعْمُرُ الدِّيارَ، وتَزِيدان في الأعمارِ؛
انفاق در راه خدا و صله رحم خانهها را آباد و عمرها را طولانى مىكند».
همان حضرت فرمودهاند: يكى از پيامدهاى سوء زنا در دنيا اين است كه از عمر انسان مىكاهد.
امام باقر عليه السلام فرمودهاند:
«البِرُّ وَصَدَقَةُ السِّرِّ يَنْفِيانِ الفَقْرَ ويَزيدانِ في العُمُرِ …؛ نيكوكارى و انفاق پنهانى فقر را برطرف ساخته، عمر را زياد مىكند».
از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه:
«اكْثِرْ مِنَ الطَّهُورِ يَزِدِ اللَّهُ فى عُمرِكَ؛ هميشه با وضو باش، تا خداوند عمرت را دراز گرداند».
امام باقر عليه السلام فرموده است:
«مُروا شيعَتَنا بزيارةِ قبرِ الحسينِ بنِ علىّ عليهما السلام فإنَّ إتيانَهُ يَزيدُ فِى الرِّزقِ، وَيَمُدُّ فِى العُمرِ، وَيَدْفَعُ مَدافِعَ السُّوء؛ شيعيان ما را به زيارت قبر حسين بن على عليه السلام فرمان دهيد زيرا زيارت آن، روزى را زياد مىكند، عمر را دراز مىگرداند و بدىها را دور مىسازد».
امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زيدَ فى عُمْرِهِ؛ هر كس خوشنيت باشد، عمرش زياد مىشود».
و همچنين فرموده است:
«مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَيْتِهِ زيدَ فى عُمرِهِ؛ هر كه با خانوادهاش نيكوكار باشد، عمرش زياد شود».
و فرمودهاند:
«إن أحْبَبْتَ أن يَزيدَ اللَّهُ فى عُمركَ فَسُرَّ أبَوَيكَ؛ اگر دوست دارى خداوند بر عمرت بيفزايد، پدر و مادرت را خوشحال كن».
امام سجّاد عليه السلام در دعاى مكارم الاخلاق صحيفه سجّاديه عرض مىكند:
«وَعَمِّرْنى ما كانَ عُمرى بِذْلَةً فى طاعَتِكَ، فإذا كانَ عُمرى مَرتَعاً لِلشَّيطانِ فَاقْبِضْنى إِلَيْكَ؛
عمر مرا تا وقتى كه صرف طاعت تو مىشود دراز گردان و هرگاه عمرم چراگاه شيطان گشت، جانم را بستان و به سوى خود ببر».