خورشید مشرق
خلق ايستاده كو به كو چشم انتظار روي او
تا پرده از روي نكو گيرد نگار نازنين
شد جلوه گر نور خدا در روز ميلاد رضا
كز بوي دلجويش فضا شد مشكبار و عنبرين
از نجمه سر زد اختري، خورشيد روشن گوهري
جانم فداي مادري كاورده فرزندي چنين
چون لعل شكر بار او شيرين بود گفتار او
بر قامت و رخسار او بادا هزاران آفرين
شاهي كه او را خاك در روبد ملك با بال و پر
بر خاك پاكش مشك تر، ريزد ز گيسو حور عين
مهرش فروغ محفلم خاكش صفا بخش دلم
گويي كه با آب و گلم گشته ولاي او عجين
صبح سعادت روي او، خرم فضا از بوي او
فردوس رضوان كوي او قل فادخلوها آمنين
از تكتم آن فخر زنان شد سر مكتومي عيان
رازي كه روشن شد از آن اسرار قرآن مبين
دل و اله و حيران او جان ها فداي جان او
از خرمن احسان او ذرات عالم خوشه چين (1)
طلوع صبح
نجمه، مادر امام رضا عليه السلام، مي فرمايد: زماني كه فرزند بزرگوارم را باردار بودم، هرگز احساس سنگيني نمي كردم. وقتي مي خوابيدم، صداي تسبيح و تهليل و تمجيد حق تعالي را از درونم مي شنيدم. هراسان از خواب بيدار مي شدم; ولي ديگر آن صدا به گوش نمي رسيد. وقتي به دنيا آمد، دستهايش را بر زمين گذاشت; سر مطهرش را به سوي آسمان بلند كرد، لب هايش را تكان داد، ولي نفهميدم چه مي گويد. نزد امام كاظم عليه السلام رفتم، او فرمود: «نجمه، كرامت پروردگار گوارايت باد.»
فرزندم را در پارچه يي سفيد پيچيدم و نزد حضرت بردم. وي در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آن گاه آب فرات خواست و كامش را با آن برداشت. سپس نوزاد را به من بازگرداند و فرمود: بگير اين را كه ذخيره ي خداوند در زمين و حجت خدا بعد از من است. (2)
و چنين بود كه هشتمين خورشيد امامت در روز جمعه، يازدهم ذي قعده، در مدينه ديده به جهان گشاد. (3) پدرش امام موسي كاظم عليه السلام، هفتمين امام شيعيان، و مادرش «نجمه » (4) الگوي خردورزي، دين باوري، حيا و عبادت بود. بزرگواري اين بانو چنان بود كه حميده، مادر امام كاظم عليه السلام، هرگز نزدش نمي نشست و در جهت تعظيم و احترام وي مي كوشيد. رؤياي صادق حميده را مي توان يكي از دليل هاي احترام بسيار وي به نجمه دانست. او شبي رسول خدا صلي الله عليه و آله را در خواب ديد كه فرمود: حميده، نجمه را به فرزندت موسي ده; از او فرزندي به دنيا خواهد آمد كه بهترين اهل زمين است. (5)
بر اين اساس، وي نجمه را در اختيار امام موسي كاظم عليه السلام قرار داد و به وي گفت: فرزندم، كنيزي است كه در زيركي و كرامت هاي اخلاقي بهتر از او نديده ام. مي دانم هر نسلي كه از وي به وجود آيد پاكيزه و مطهر خواهد بود.
وقتي امام رضا عليه السلام به دنيا آمد، مادرش را طاهره ناميدند. او به عبادت عشق مي ورزيد و مي گفت: دايه يي بيابيد تا مرا در شير دادن ياري دهد… . شيرم كافي است، ولي پرداختن به شير نوزاد سبب شده نوافل و ذكرهايي كه به آن ها عادت كرده بودم، كاستي پذيرد. (6)
نام و لقب هاي حضرت
نام حضرت علي، كنيه اش ابوالحسن و القابش رضا، صابر، فاضل، رضي، وفي، قرة اعين المؤمنين و غيظ الملحدين است. (7) علي بن يقطين درباره ي كنيه ي حضرت مي گويد: نزد امام كاظم عليه السلام رفتم و دريافتم فرزندش علي بن موسي الرضا عليهما السلام نيز نزد وي شتافته است. امام فرمود: علي بن يقطين، همين علي، آقاي فرزندان من است. آگاه باش، من كنيه ام [ابوالحسن ] را به وي دادم. (8)
بزنطي درباره ي لقب حضرت مي گويد: به امام محمد تقي عليه السلام عرض كردم: گروهي از مخالفانتان چنان مي پندارند مامون پدر بزرگوارتان را همزمان با پذيرش ولايت عهدي، رضا لقب داد.
حضرت فرمود: به خدا سوگند، دروغ مي گويند. حق تعالي او را رضا ناميد; چون خدا در آسمان و رسول خدا و امامان معصوم عليهم السلام در زمين وي را پسنديدند.
پرسيدم: پس چرا وي رضا ناميده شد؟
فرمود: چون، افزون بر دوستان، مخالفان نيز او را پسنديدند و از وي خشنود بودند. اتفاق دوست و دشمن در رضايت به وي اختصاص دارد. (9)
سلام علي آل طه و ياسين
سلام علي آل خير النبيين
سلام علي روضة حل فيها
امام يباهي به الملك و الدين
امام به حق شاه مطلق كه آمد
حريم درش قبله گاه سلاطين
شه كاخ عرفان گل شاخ احسان
در درج امكان مه برج تمكين
علي بن موسي الرضا كز خدايش
رضا شد لقب چون رضا بودش آيين
ز فضل و شرف بيني او را جهاني
اگر نبودت تيره چشم جهان بين
پي عطر روبند حوران جنت
غبار ديارش به گيسوي مشكين
اگر خواهي آري به كف دامن او
برو دامن از هر چه جز اوست در چين
چو جامي بچش لذت تيغ مهرش
چه غم گر مخالف كشد خنجر كين (10)
شخصيت والاي امام رضا عليه السلام
امام رضا عليه السلام پايه ي دين و چشمه ي زلال معرفت بود. بعد از شهادت پدر بزرگوارش، امامت را به عهده گرفت و در هت بارور ساختن فرهنگ غني اسلام كوشيد. شخصيت وي از دو جهت شخصي و اجتماعي قابل بررسي مي نمايد.
1- عصمت
شيعيان امامان را معصوم و از هر نوع خطا و اشتباه پيراسته مي شمارند. بر اين اساس، امام رضا عليه السلام معصوم است. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در رويايي صادق به امام كاظم عليه السلام فرمود: او [امام] كسي است كه با نور خدا مي بيند، با فهم خود مي شنود و بر اساس حكمت خود سخن مي گويد. اشتباه نمي كند و در راه دانش گام برمي دارد نه ناداني.
آن گاه دست امام رضا عليه السلام را گرفت و فرمود: او همين است.
امام كاظم عليه السلام بعد از نقل اين خواب به يزيد بن سليط فرمود: امسال مرا دستگير مي كنند و امامت با فرزندم علي عليه السلام است كه همنام علي بن ابي طالب و علي بن حسين به شمار مي آيد. خداوند به او فهم، خويشتن داري، ياري دين و محنت علي اول و بردباري در برابر ناگواري ها و استقامت علي دوم بخشيده است. (11)
اي صاحب ولايت و عصمت ز روضه ات
بر كائنات هست كنون اقتدار توس
بيت الحرام قبله شد و مرقد تو نيز
آن در ميان مكه و اين بر كنار توس (12)
قلب مي گردد روان از بوي خاك درگهش
خاك نتوان گفتنش كز روي عزت كيمياست
قبه پرنورش از رفعت سپهر ديگري است
و اندر و ذات پر انوارش چو مهر اندر سماست
رفعت گردون گردان دارد آن گه بر سري
مجمع تقوا و عصمت مركز صدق و صفاست
حاسد ار نشناسدش كز روي رفعت كيست او
پادشاه اتقيا و ازكيا و اصفياست (13)
2- دانش
امام عليه السلام دانش و معرفت را از پدرانش و جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله به ارث برد. امام كاظم عليه السلام به فرزندانش مي فرمود: اين برادرتان [علي بن موسي ] عالم آل محمد صلي الله عليه و آله است. مسائل دين خود را از وي بپرسيد و آنچه به شما مي گويد نگهداريد; زيرا من بارها از پدرم جعفر بن محمد شنيدم كه فرمود: عالم آل محمد - كه همنام امير مؤمنان عليه السلام علي است - در صلب تو است; كاش او را مي ديدم.
ابراهيم بن عباس صولي مي گويد: نديدم از امام رضا عليه السلام پرسش شود و او پاسخش را نداند. به آنچه تا زمانش بر روزگار گذشته، از وي داناتر نديده ام. مامون از هر چيزي مي پرسيد و امام را مي آزمود. امام پاسخ مي داد و همه ي پاسخ هايش به قرآن مستند بود. (14)
مامون به فرزند ابي ضحاك - كه از ميزان دانش امام شگفت زده شده بود - گفت: آري پسر ابي ضحاك، اين بهترين و داناترين و عابدترين مردم روي زمين است.
او همچنين به محمد بن جعفر گفت: اين پسر برادرت از آن دسته اهل بيت است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله درباره ي آن ها فرمود:
«الا ان ابرار عترتي و اطائب ازومتي احلم الناس صغارا اعلمهم كبارا لا تعلموهم فانهم اعلم منكم ولا يخرجونكم من باب هدي ولا يدخلونكم من باب ضلال. (15)
» آگاه باشيد، نيكان خاندانم و پاكيزگان نسلم در كودكي از همه شكيباتر و در بزرگي از همه داناترند. به آن ها علم مياموزيد; زيرا آن ها از شما داناترند. آنان شما را از راه هدايت بيرون نمي برند و در وادي گمراهي نمي افكنند.
بر اين اساس، امام رضا عليه السلام نيز مانند ديگر امامان معلم انسان ها بود و هيچ انساني حق استادي بر وي نداشت.
3- مكارم اخلاق
اخلاق خوب، نشان دهنده ي ذات نيك و درون زيباي انسان است. امام رضا عليه السلام چنان به اين ويژگي آراسته بود كه دوست و دشمن را جلب مي كرد. ابراهيم بن عباس صولي در اين باره گفته است:
هرگز نديدم در سخن گفتن با كسي درشتي كند.
هرگز نديدم سخن كسي را پيش از آن كه تمام شود، قطع كند.
هرگز درخواست كسي را كه قادر به انجام دادنش بود، رد نكرد.
در برابر هم نشين، پاهايش را دراز نمي كرد.
در برابر هم نشين تكيه نمي داد.
نديدم به بردگان بد بگويد.
هر كه ادعا كند در فضيلت مانند او ديده، باور نكنيد. (16)
يسع بن حمزه مي گويد: در مجلس امام رضا عليه السلام مشغول گفت و گو بوديم كه مردي بلند قامت داخل شد و گفت: سلام بر تو اي فرزند پيامبر خدا، من مردي از دوستان شما، پدران و نياكانتانم. اكنون از زيارت خانه ي خدا باز گشته ام و چيزي كه بتوانم با آن خود را به خانه برسانم ندارم. مرا به ديارم فرست; من داراي نعمت و دولتم و درخور صدقه نيستم، آنچه مرحمت فرمايي، از سوي شما صدقه خواهم داد.
امام از او خواست بنشيند. بعد از پايان جلسه، از وي اجازه گرفت و به خانه رفت. لحظاتي بعد، در را بست; دستش را از بالاي در بيرون آورد و پرسيد: [آن مرد ] خراساني كجاست؟ ! مرد پاسخ داد: اين جايم.
فرمود: اين دويست دينار را بگير، با آن هزينه ي سفرت را تامين كن; به اين ها تبرك بجوي، از سوي من صدقه مده و بيرون شو.
يكي از ياران حضرت پرسيد: فدايت شوم به او مهرباني كردي و چهره پنهان ساختي؟ !
فرمود: چون نيازش را برآوردم، نخواستم خواري خواهش را در چهره اش ببينم. آيا اين حديث پيامبر را نشنيده اي كه فرمود: كار نيكي كه پنهان انجام شود، برابر هفتاد حج است و افشا كننده ي كار بد خوار و پنهان كننده ي آن آمرزيده است… . (17)
اي جنابت قبله ي حاجات ارباب نياز
حاجتي كاين جا رود معروض بي شبهت رواست
حاجت ابن يمين را هم روا كن بهر انك
حاجت خلقان روا كردن ز اخلاق شماست
در ره اخلاص تو جز افتخارم هيچ نيست
و آن كه زاد او نه فقرست اندرين ره بينواست
نيستم محتاج دنيا چون فنايش در پي است
كار عقبي دار و حالش را كه در دار البقاست (18)
4- هدايت منحرفان
امام رضا عليه السلام به راهنمايي و هدايت منحرفان فكري و سياسي بسيار اهميت مي داد. پس از شهادت امام كاظم عليه السلام، گروهي چنان پنداشتند امام كاظم عليه السلام همچنان زنده است. حضرت رضا عليه السلام به شيوه هاي مختلف با اين گروه رو به رو مي شد و به هدايت آن ها مي پرداخت. عبدالله بن مغيره عراقي مي گويد: من به مذهب واقفيه اعتقاد داشتم. وقتي براي به جاي آوردن مراسم حج به مكه رفتم، ترديد وجودم را فرا گرفت. خود را به ديوار كعبه چسباندم و گفتم: خدايا، نيازم را مي داني، مرا به بهترين دين ها ارشاد فرما!
همان جا به قلبم خطور كرد نزد امام رضا عليه السلام به مدينه بروم. وقتي به خانه ي حضرت رسيدم، به خادم گفتم: به ولايت بگو مردي عراقي آمده است. در اين لحظه، صداي امام رضا عليه السلام را شنيدم كه دو بار فرمود: عبدالله بن مغيره، وارد شو.
وارد خانه شدم، به چهره ام نگريست و فرمود: خداوند دعايت را مستجاب و تو را به دين خويش هدايت كرد.
گفتم: اشهد انك حجة الله و امينه علي خلقه. (19)
عالم آل محمد از درياي مواج دانش خويش در مسير راهنمايي دانشوران نيز بهره مي برد. مناظره هاي آن حضرت بر درستي اين سخن گواهي مي دهد. صفوان بن يحيي مي گويد:
يوحنا نزد امام رضا عليه السلام آمد و گفت: گروهي ادعايي دارند. جمعي سخن آن ها را درست مي دانند ولي افزون بر آن، ادعاي ديگر نيز دارند. در اين باره چه مي فرماييد؟
حضرت فرمود: ادعاي گروه اول پذيرفته است و ادعاي گروه دوم بدان سبب كه گواهي ندارند، پذيرفته نيست.
يوحنا گفت: ما بر اين باوريم عيسي، روح خدا و كلمه ي او است. مسلمانان نيز اين سخن را مي پذيرند; ولي مي گويند محمد رسول خدا است. ما اين ادعا را قبول نداريم. بي ترديد آنچه بر آن توافق داريم، از آنچه در آن اختلاف داريم، بهتر است.
امام پرسيد: چه نام داري؟
گفت: يوحنا.
حضرت فرمود: يوحنا، ما به آن عيسي بن مريم، روح و كلمه ي خداوند كه به محمد ايمان داشت، به آن بشارت مي داد و بر بندگي خود اعتراف داشت، ايمان داريم. اگر آن عيسي كه شما مي گوييد روح خدا و كلمه ي او است، عيسايي كه به محمد ايمان داشت، به او بشارت مي داد و بر بنده گي اش معترف بود نباشد، ما از اعتراف بدان پيراسته ايم و هيچ توافقي نداريم. (20)
علي بن شعبه مي گويد: وقتي امام رضا در مجلس مامون به گروهي از دانشمندان عراقي و خراساني پيوست، مامون گفت: منظور از آيه ي «ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا» چيست؟
دانشمندان گفتند: مراد تمام امت است; يعني همه ي امت پيامبر صلي الله عليه و آله برگزيده اند و كتاب به آن ها ارث مي رسد.
مامون به امام گفت: شما چه مي فرماييد؟
عالم آل محمد فرمود: خداوند در اين آيه به عترت پاك رسول خدا صلي الله عليه و آله نظر دارد.
مامون پرسيد: چگونه؟
امام فرمود: اگر همه ي امت برگزيده ي خدا و وارث كتاب بودند، پس بايد همه بهشت مي رفتند; چون خدا مي فرمايد: «فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله ذالك هو الفضل الكبير» پس آن ها را در بهشت قرار داد و فرمود: «جنات عدن يدخلونها» پس وراثت به عترت پاك رسول خدا اختصاص دارد. عترت پيامبر كساني اند كه خداوند در كتابش آن ها را چنين وصف كرده است: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا.» رسول خدا نيز درباره ي آن ها مي فرمايد: «اني مخلف فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي اهل بيتي لن يفترقا حتي يردا علي الحوض… . من دو چيز گران ميان شما برجاي مي گذارم: كتاب خدا و عترتم [كه] اهل بيت من [شمرده مي شوند ] هرگز از هم جدا نمي شوند تا در حوض بر من وارد شوند. … (21)
از شهادت پدر تا هجرت به ايران
در سال 179ه . ق. امام كاظم عليه السلام به وسيله ي هارون الرشيد دستگير و به عراق منتقل شد. بر اساس نظر مشهور، آن حضرت در بيست و پنجم رجب 183 به شهادت رسيد. (22) مسافر، خدمت كار خانه ي امام كاظم، مي گويد: هنگامي كه امام كاظم را به بغداد مي بردند، حضرت به فرزندش امام رضا عليه السلام فرمود: در خانه ي من بخواب تا آن كه خبر شهادتم را دريافت كني.
ما هر شب بستر حضرت رضا عليه السلام را در دالان خانه مي انداختيم. آن حضرت بعد از شام مي آمد، در آن جا مي خوابيد و بامداد به خانه ي خود مي رفت. اين روش تا چهار سال ادامه يافت. سرانجام شبي حضرت براي خواب به خانه ي پدر نيامد. اهل خانه نگران شدند. بامداد حضرت آمد و به ام احمد فرمود: آنچه پدرم به تو سپرده، نزد من آور.
ام احمد فريادي كشيد و … گفت: به خدا سوگند، مولايم وفات يافته است.
حضرت رضا عليه السلام فرمود: آرام باش، گفتارت را آشكار مساز تا خبر به حاكم مدينه برسد.
آن گاه ام احمد كيسه يي - كه دو يا چهار هزار دينار در آن بود - به حضرت داد و گفت: امام كاظم عليه السلام كيسه را محرمانه به من داد و فرمود: اين امانت را از همه پنهان دار و چون يكي از فرزندانم آن را مطالبه كرد، به وي بسپار; و اين نشانه ي وفاتم خواهد بود.
امام رضا عليه السلام، پس از تحويل گرفتن امانت، به خانه اش رفت و ديگر براي خواب به خانه ي امام كاظم عليه السلام نيامد. پس از چند روز، پيكي خبر وفات امام را به مدينه آورد. روزها را شمرديم و دريافتيم همان روزي كه امام رضا براي خواب به خانه ي پدر نيامد، امام كاظم عليه السلام به سراي جاودانگي شتافت (23) .
پس از شهادت امام موسي بن جعفر عليه السلام، حضرت رضا عليه السلام امامتش را آشكارا بيان مي كرد تا مردم در فتنه ها گمراه نشوند. صفوان بن يحيي مي گويد: پس از شهادت امام كاظم عليه السلام، حضرت رضا عليه السلام درباره ي امامتش آشكارا سخن مي گفت. ما بر جان حضرت ترسيديم. مردي به وي گفت: شما امري بسيار مهم را آشكار ساختيد، بر جان شما بيمناكيم.
امام فرمود: او [هارون] هر چه بكوشد بر من راهي ندارد. (24)
مهم ترين مشكل حضرت در اين عصر، گروه واقفيه بود كه در سايه ي كژانديشي جمعي دنياطلب شكل گرفت. سرانجام مامون در سال 200 امام را به خراسان فرا خواند و حضرت ناگزير سمت آن سامان رهسپار شد. (25)
حديث سلسلة الذهب
ابن صلت هروي مي گويد: با حضرت رضا عليه السلام بودم. وقتي سوار بر استر به نيشابور گام نهاد، دانشوران به استقبالش رفته، افسار استر را گرفتند و گفتند: پسر رسول خدا، تو را به حق پدران پاكت، سخني بگو.
امام سر از هودج بيرون آورد و فرمود: پدرم موسي بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علي، از پدرش علي بن حسين از پدرش حسين آقاي جوانان بهشت، از امير مؤمنان، از رسول خدا صلي الله عليه و آله چنان نقل كرد كه جبرئيل روح الامين از سوي خداوند گفت:
اني انا الله لا اله الا انا وحدي. عبادي فاعبدوني وليعلم من لقيني منكم بشهادة ان لا اله الا الله مخلصا بها انه قد دخل حصني ومن دخل حصني امن من عذابي.
من خدايي هستم كه جز من پروردگاري نيست. بندگان من، مرا عبادت كنيد و بدانيد هر كه با شهادت لا اله الا الله و اخلاص و عمل مرا ملاقات كند، به حصارم گام مي نهد و هر كه به حصارم قدم گذارد، از عذابم ايمن است.
آن گاه درباره ي اخلاص در شهادت بر يگانگي خداوند پرسيدند، فرمود:
«طاعة الله وطاعة رسول الله وولاية اهل بيته » . (26)
پيروي از خداوند و فرستاده ي پروردگار و پيوند با اهل بيت وي.
از پذيرش ولايت عهدي تا شهادت
در مرو مامون به استقبال امام شتافت و او را ناگزير ساخت پيشنهاد ولايت عهدي او را بپذيرد. امام در برابر رژيم موضعي منفي و شگفت انگيز اختيار فرمود; زيرا پذيرش ولايت عهدي را به عدم مسئوليت خصوصي و عمومي مشروط ساخت. او فرمود: ولايت عهدي را به شرطي مي پذيرم كه كسي را به مقامي نگمارم و از كاري بركنار نكنم، سنتي را دگرگون نسازم، از دخالت در امور حكومت بر كنار باشم و تنها مورد مشورت قرار گيرم. (27)
به اعتقاد امام تا حكومت به طور كامل تحت رهبري وي قرار نمي گرفت، مشروعيت نمي يافت; حضرت، با عدم دخالت در امور حكومتي، عملا مشاركت در حكومت را رد كرد; زيرا بر اساس مشاركت، امام بايد سهم مامون در حكومت بر مؤمنان را تاييد مي كرد و به آن مشروعيت مي داد. بنابر اين، نقشه ي اخذ مشروعيت مامون با عدم دخالت امام در امور حكومتي ناكام ماند. (28)
پس از پذيرش ولايت عهدي مراسم هاي مفصل جشن برگزار شد; ولي از آن جا كه مامون امام را تنها براي كسب مشروعيت به ايران فرا خوانده بود، بعد از حدود سه سال، در صفر سال 203 در پنجاه و پنج سالگي، وي را مسموم ساخت. (29) پيكر امام در سناباد به خاك سپرده شد.
اي روضه يي كه دهر ز بويت معطر است
آبت ز كوثر و گلت از مشك و عنبرست
در طينت تو چشمه ي خورشيد مضمرست
بوي تو چون نسيم جنان روح پرورست
خاكي و نه فلك بوجودت منورست
تا در تو نور ديده زهرا و حيدرست
خورشيد كو يگانه رو هفت كشورست
بهر شرف ز خاك نشينان اين درست (30)
زيارت امام رضا عليه السلام
زيارت ديدار مشتاقانه ي برگزيدگان خداوند است; برقرار ساختن ارتباط قلبي با حجت پروردگار و حضور در مشهد و گرامي شمردن شهيد است. امام رضا عليه السلام درباره ي زيارت مي فرمايد:
ان لكل امام عهدا في عنق اوليائه وشيعته وان من تمام الوفاء بالعهد وحسن الاداء زيارة قبورهم. فمن زارهم رغبة في زيارتهم وتصديقا بما رغبوا فيه كان ائمتهم شفعاءهم يوم القيامة. (31)
هر امامي را در گردن پيروانش پيماني است. وفاي به اين پيمان وقتي كامل است كه آرامگاه هاشان زيارت شود. پس هر كه امامان را مشتاقانه زيارت كند و آنچه مورد خواست و اشتياق آنان است درست شمارد، آنان نيز در روز رستاخيز شفيعانش خواهند بود.
و نيز فرمود: به زودي توس محل آمد و شد شيعيان و زائرانم مي گردد. بدان، هر كه مرا در توس - كه از وطنم [مدينه] دور است - زيارت كند، روز قيامت در حالي كه آمرزيده شده با من و هم رتبه ي من خواهد بود. (32)
صله از حضرت رضا عليه السلام
حاج شيخ ابراهيم صاحب الزماني، پيش از شروع درس مرحوم آيت الله العظمي حائري دقايقي مرثيه مي خواند. او - كه مردي با اخلاص بود - مي گفت: به مشهد مقدس مشرف شدم و مدتي در آن جا اقامت گزيدم. آنچه داشتم، خرج كردم و تهيدست شدم. كسي را نيز نمي شناختم تا مشكلم را با وي در ميان نهم.
به همين جهت، قصيده يي در ستايش حضرت رضا عليه السلام سرودم. چنان انديشيدم كه آن را براي توليت بخوانم و صله بگيرم. با اين هدف حركت كردم; ولي در راه به خود آمدم و تصميم گرفتم آن را به حضرت ارائه دهم. به همين جهت، كنار ضريح رفتم، پس از استغفار و راز و نياز با خدا، قصيده را خواندم و تقاضاي صله كردم. ناگاه ديدم دستي با من مصافحه كرد و يك اسكناس ده توماني در دستم نهاد. بي درنگ گفتم: سرورم، كم است.
ده تومان ديگر بدان افزود.
باز گفتم: كم است.
او همچنان مي افزود و من بيش تر مي طلبيدم. سرانجام ميزان پول به هفتاد تومان رسيد. شرم كردم بيش تر بخواهم. سپاس گزاردم و از حرم بيرون آمدم. در حال پوشيدن كفش هايم بودم كه ديدم آيت الله حاج شيخ حسنعلي تهراني، جد آيت الله مرواريد مشهدي، با شتاب رسيد و فرمود: شيخ ابراهيم، خوب با حضرت رضا مانوس شده اي، قصيده مي سرايي و پاداش مي گيري. صله را به من ده تا… .
بي درنگ پول ها را تقديم كردم. او يك پاكت به من داد و رفت. يكصد و چهل تومان يعني دو برابر صله در پاكت بود. (33)
اي آستان قدس تو تنها پناه من
بر خاك باد پيش تو روي سياه من
مي آيد از درون ضريحت شميم عشق
پيچيده در فضاي حرم سوز و آه من
چشمم به چلچراغ حريم تو روشن است
اي چلچراغ چشم تو خورشيد راه من
گلدسته ات منادي صوت اذان عشق
مانوس با غروب و زوال و پگاه من
مهر از فروغ گنبد پاكت گرفته وام
شمس الشموس هستي و نامت گواه من
هر صبحدم به شوق تو بيدار مي شدم
كافتد به بارگاه تو لختي نگاه من
اي غربت مجسم تاريخ اي امام
اي خاك پاي مرقد تو بوسه گاه من (34)
پي نوشت ها:
1) شعر از قاسم رسا، مدايح رضوي در شعر فارسي، ص 213 .
2) عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 29 .
3) ابن بابويه ولادت حضرت را 11 ربيع الاول 153، پنج سال بعد از شهادت امام صادق عليه السلام، كليني سال 148، بعضي 11 ذي حجه 153 و شيخ طبرسي 11 ذي قعده 153 مي داند. به اعلام الوري، ص 313، اصول كافي، ج 1، ص 486، كشف الغمه، ج 3، ص 53 ، اصول كافي، ج 6 ، ص 473 و بحار الانوار، ج 49، ص 9 رجوع كنيد.
4) تكتم، اروي، سكن، سمانه، ام البنين، خيزران، صقر، شقرا از ديگر نام هاي او است. (عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 22 و 23.
5) عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 26 .
6) همان، ص 24 .
7) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 396; كشف الغمه، ج 3، ص 53 .
8) اصول كافي، ج 1، ص 311 .
9) عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 22 .
10) نور الدين عبدالرحمان جامي، شاعر و عارف قرن نهم .
11) اصول كافي، ج 1، ص 315. (فقال هو الذي ينظر بنور الله عز وجل ويسمع بفهمه وينطق بحكمته يصيب فلا يخطي ء ويعلم فلا يجهل معلما حكما وعلما.
12) مجموعه آثار نخستين كنگره جهاني امام رضا عليه السلام. (محمد بن حسان الدين شاعر قرن 9) .
13) همان، ص 614 . (محمد ابن يمين الدين مزيومدي شاعر قرن 8) .
14) عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 180- 183; بحار الانوار، ج 49، ص 211 و 100; ارشاد مفيد، ص 291; مناقب آل ابي طالب، ج 4، ص 300 .
15) تحليلي از زندگاني امام رضا عليه السلام، محمد جواد فضل الله، ترجمه سيد محمد صادق عارف، ص 42.
16) عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 184 .
17) اصول كافي، ج 4، ص 24 .
18) مجموعه آثار نخستين كنگره جهاني امام رضا عليه السلام، ص 616. (ابن يمين) .
19) اصول كافي، ج 1، ص 355 .
20) عيون الاخبار، ج 2، ص 230 .
21) تحف العقول، ص 313 .
22) منتهي الآمال، ج 2، ص 121 و 149 .
23) اصول كافي، ج 1، ص 381 و 386 .
24) همان، ص 487، حديث 2 .
25) در اين كه امام از چه مسيرهايي عبور كرد، اختلافاتي وجود دارد.
26) بحار الانوار، ج 49، ص 120 و 121 .
27) عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 139 .
28) همان، ص 140 .
29) الارشاد، ص 285.
30) مجموعه آثار نخستين كنگره جهاني امام رضا عليه السلام، ص 621. (عصمت بخاري) .
31) وسايل الشيعه، ج 10، ص 253; بحار الانوار، ج 100، ص 116 .
32) وسايل الشيعه، ج 10، ص 438 .
33) همان .
34) مدايح رضوي در شعر فارسي، ص 256. (عبدالله حسيني).
خطبه هاي زينب عليها السلام
خطبه هاي زينب عليها السلام در كوفه و شام با آنكه در سخت ترين شرايط روحي و نبود زمينه هاي مثبت براي يك سخنراني خوانده شده است، اما واژه واژه آن بيانگر اوج مقام علمي زينب عليها السلام است.
“بشر بن حزيم اسدي” يكي از شخصيّتهاي معروف آن روزگار مي گويد: “سوگند به خدا! هرگز زني را كه سرا پا شرم و حيا باشد، سخنران تر از زينب عليها السلام نديده ام. او گويي از زبان پدرش امير المؤمنين علي عليه السلام حرف مي زد و سخن گفتن را از آن حضرت فرا گرفته بود.
فريشلر، نويسند و محقق غربي، مي گويد: “ايراد آن نطق در كوفه، ثابت مي كند كه آن همه مصايب و سختيها نتوانسته بودند روحيّه آن زن (زينب عليها السلام) را متزلزل كنند؛ در صورتي كه اين خطر وجود داشت كه در حال سخنراني وي را به قتل برسانند.
امام سجاد علیه السلام
پيشواي چهارم شيعيان عليه السلام بعد از حضور در حماسه افتخار آفرين و عزت بخش عاشوراي حسيني، از لحظه اي كه در غروب عاشورا با شهادت پدر بزرگوار و ساير عزيزانش مواجه گرديد براي ادامه راه آنان، مسئوليت سنگيني را به دوش كشيد . امامت امت، سرپرستي اطفال و بانوان، رساندن پيام عاشورا به گوش جهانيان، تداوم مبارزه با طاغوت و طاغوتيان و از همه مهمتر پاسداري از اهداف متعالي امام حسين عليه السلام كه موجب عزت و افتخار عالم اسلام گرديد، از جمله مسئوليتهاي آن امام همام به شمار مي آيد . امام سجاد عليه السلام كه در دوران امامت خويش در محدوديت شديدي به سر مي برد و حاكمان مستبد اموي سايه شوم خود را بر شهرهاي اسلامي گسترده بودند و اهل ايمان از ترس مال و جان خود مخفي مي شدند، با اتخاذ صحيحترين تصميمها و موضعگيريهاي مناسب و بجا و با استفاده از مؤثرترين شيوه ها توانست از فرهنگ عاشورا و دستآوردهاي ارزشمند آن - كه همان عزت و افتخار ابدي براي اسلام و مسلمانان و بلكه براي جهان بشريت بود - به صورت شايسته اي پاسداري كرده و راه حماسه آفرينان كربلا را تداوم بخشد و ياد و نام و خاطره سالار شهيدان حضرت حسين بن علي عليهما السلام را جاودانه ساخته و بر بلنداي تاريخ ابدي نمايد . در اين فرصت با مهمترن فعاليتهاي آن يادگار امامت در پاسداري از فرهنگ عزت و افتخار حسيني عليه السلام آشنا مي شويم:
1- خطابه هاي حماسي و تاثيرگذار
بدون ترديد روشنگريهاي امام سجاد عليه السلام و حضرت زينب كبري عليها السلام و برخي ديگر از خاندان حضرت ابا عبدالله عليه السلام بعد از ماجراي غمبار كربلا در تداوم آن نهضت عظيم اسلامي نقشي به سزا داشته است .
مهمترين دستآورد سخنان آن بزرگوار آگاه نمودن مردم غفلت زده، بيدار كردن وجدانهاي خفته، افشاي جنايات دشمنان اهل بيت عليهم السلام، نماياندن چهره حقيقي زمامداران ستمگر اموي و انتشار فضائل و مناقب اهلبيت عليهم السلام و معرفي آن گراميان به عنوان جانشينان بر حق پيامبر صلي الله عليه و آله بود . امام سجاد عليه السلام در شهر كوفه با مردم ساده، سطحي نگر، تاثيرپذير و پيمان شكن آن شهر سخن گفته و بعد از شناساندن خويش و افشاي جنايات امويان فرمود: «اي مردم! شما را به خدا سوگند مي دهم، آيا شما براي پدرم نامه ننوشتيد و آنگاه بي وفايي نكرديد؟ ! آيا با او عهدها و پيمانهاي محكم نبستيد و سپس با او پيكار كرده و او را به شهادت رسانديد؟ ! واي بر شما! چه كار زشتي انجام داديد، شما چگونه به سيماي رسول الله صلي الله عليه و آله نظاره خواهيد كرد، هنگامي كه به شما بگويد: فرزندان مرا كشتيد، احترامم را از ميان برديد، پس، از امت من نيستيد!» هنوز سخنان امام تمام نشده بود كه مردم گريه كنان و ضجه زنان همديگر را ملامت كرده و به نگون بختي خود، - كه خود برگزيده بودند - تاسف خورده و اشك ندامت و پشيماني مي ريختند . (1) مهمترين تاثير اين خطابه را مي توان در سال 65 هجري در قيام توابين به وضوح به نظاره نشست .
همچنين پيشواي چهارم هنگامي كه در شام به مجلس جشن پيروزي يزيد برده شد، ضمن تحقير خطيب متملق دربار اموي، در كرسي خطابه قرار گرفته و با بهره گيري از زيباترين و بليغ ترين جملات، فجايع كربلا را بازگو كرده و ضمن افشاي چهره زشت جنايتكاران، تبليغات سوء دشمنان اهلبيت عليهم السلام را خنثي كرده و سيماي سراسر فضيلت و افتخار آل محمد صلي الله عليه و آله را براي مردم نا آگاه شام نمايان ساخت . آن حضرت فرمود: «ايها الناس اعطينا ستا و فضلنا بسبع، اعطينا العلم والحلم و السماحة والفصاحة والشجاعة و المحبة في قلوب المؤمنين، و فضلنا بان منا النبي المختار محمدا و منا الصديق و منا الطيار و منا اسدالله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة و منا مهدي هذه الامة; (2) اي مردم! به ما شش چيز عطا شده و به هفت نعمت [بر ديگران] برتري يافته ايم . به ما علم، حلم، جوانمري، فصاحت، شجاعت و دوستي در دل مؤمنان عطا شده است و ما به اينكه رسول برگزيده خداوند، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و [حضرت علي عليه السلام نخستين] تصديق كننده [پيامبر صلي الله عليه و آله] و جعفر طيار و [حمزه،] شير خدا و رسول او و حسن و حسين عليهما السلام و مهدي اين امت از ما هستند، فضيلت داده شده ايم .»
آن حضرت در ادامه به فضائل بي شمار اميرمؤمنان عليه السلام پرداخته و از چهره درخشان علي عليه السلام به نحو زيبايي دفاع نموده و در خاتمه با معرفي امام حسين عليه السلام، به ذكر مصيبت آن حضرت پرداخت . اين سخنان آتشين، منطقي و روشنگر، آنچنان فضاي جهل و غفلت و خفقان را درهم شست كه يزيد در مقام دفاع از خود و سلطنتش برآمد . (3)
امام سجاد عليه السلام خطبه ديگري را نيز در نزديكي مدينه براي مردمي ايراد نمود كه به استقبال قافله خسته دل و دل شكسته حسيني آمده بودند . اين خطابه نيز آثار فراواني در روحيه مردم مدينه گذاشت كه يكسال بعد از حادثه عاشورا، قيام خودجوشي از سوي اهالي مدينه بر عليه دستگاه طاغوتي بني اميه رخ نمود كه به «واقعه حره » معروف است .
2- گفتگوهاي دشمن شكن
امام چهارم عليه السلام در پاسداري از اهداف عاشورا هر جا كه احساس مي كرد دشمن مي خواهد قيام كربلا را زير سؤال برده و آن حماسه تاريخي را پوچ و باطل جلوه دهد، در مقام دفاع برآمده و با پاسخهاي كوبنده با نقشه هاي شيطاني آنان به ستيز بر مي خواست كه بارزترين نمونه هاي آن در مجلس عبيدالله بن زياد و يزيد بن معاويه به چشم مي خورد . هنگامي كه در مجلس ابن زياد، حضرت زينب كبري عليها السلام وي را با نطق خويش رسوا نمود، ابن زياد متوجه امام زين العابدين عليه السلام گشته و پرسيد: اين جوان كيست؟ گفتند: او علي بن الحسين عليهما السلام است . ابن زياد گفت: مگر خدا علي بن الحسين را نكشت؟ امام چهارم عليه السلام فرمود: من برادري بنام علي بن الحسين عليهما السلام داشتم كه مردم او را به شهادت رساندند .
ابن زياد گفت: چنين نيست، خدا او را كشت .
امام سجاد عليه السلام آيه «الله يتوفي الانفس . . .» را قرائت نمود . ابن زياد از پاسخ صريح امام خشمگين شده و فرياد زد: آيا در مقابل من جرات كرده و پاسخ مي دهي؟ او را ببريد و گردن بزنيد . حضرت سجاد عليه السلام در ادامه گفتگو فرمود: «ابالقتل تهددني يابن زياد، اما علمت ان القتل لنا عادة و كرامتنا الشهادة; (4) اي پسر زياد! آيا مرا به قتل تهديد مي كني؟ مگر نمي داني كشته شدن [در راه حق] عادت ما و شهادت [براي خدا عزت و] كرامت ماست .»
آن حضرت در مجلس يزيد نيز با اينكه اسير بود، هيچگاه حركت و يا سخني كه نمايانگر عجز و خواري باشد از خود نشان نداد; بلكه همانند آزاده اي با شهامت، عزت و افتخار حسيني را به نمايش گذاشت .
آنگاه كه يزيد در مجلس خويش اسراي كربلا را براي تحقير و شكستن ابهت و عظمت خاندان آل محمد صلي الله عليه و آله حاضر كرده بود، خطاب به امام سجاد عليه السلام گفت: ديدي كه خدا با پدرت چه كرد؟ حضرت فرمود: ما جز قضاي الهي كه حكمش در آسمان و زمين جريان دارد چيز ديگري نديديم . يزد گفت: «انت ابن الذي قتله الله; تو فرزند كسي هستي كه خدا او را كشت .»
امام فرمود: «انا علي، ابن من قتلته; من علي; فرزند كسي هستم كه تو او را به شهادت رساندي .» و در ادامه با تمسك به آيه قرآن فرمود: «و من يقتل مؤمنا متعمدا فجزاءه جهنم خالدا فيها و غضب الله عليه و لعنه و اعد له عذابا عظيما» (5) ; و هركس، مؤمني را عمدا به قتل برساند مجازات او جهنم است، در آنجا هميشه مي ماند، خداوند بر او غضب مي كند و از رحمتش دور مي سازد و عذاب بزرگي براي او آماده كرده است .»
يزيد كه نتوانست اين پاسخهاي محكم را - كه جهنمي بودن وي را اثبات مي كرد - تحمل كند، با خشم و غضب فرمان قتل امام را صادر كرد، اما امام سجاد عليه السلام با قاطعيت تمام فرمود: هيچگاه «فرزندان اسيران آزاد شده » نمي توانند به قتل انبياء و اوصيا فرمان دهند، مگر اينكه از دين اسلام خارج شوند . (6)
3- گريه هاي تاثرانگيز
امام سجاد عليه السلام براي زنده نگه داشتن خاطره شهيدان كربلا، در مناسبتهاي گوناگون بر عزيزانش گريه مي كرد . اشكهاي حضرت زين العابدين عليه السلام كه عواطف را برانگيخته و در اذهان مخاطبان، ناخواسته مظلوميت شهداي كربلا را ترسيم مي كرد، آثار پرباري براي تداوم نهضت عاشورا داشت و امروز اين روش با پيروي از آن گرامي همچنان ادامه دارد و فرهنگ گريه بر سالار شهيدان عالم، همچنان تاثيرگذار بوده و در پيوند دادن عواطف و احساسات ميليونها عزادار عاشق با راه و هدف حضرت ابا عبدالله عليه السلام مهمترين عامل محسوب مي شود . عشق به امام حسين عليه السلام در سوگواريها اشك مي آفريند و اين گريه هاي عزت بخش كه افتخار شيعه مي باشند هر سال در دهه محرم سيماي كشور اسلامي را به حماسه عاشورا نزديك نموده و قيام امام حسين عليه السلام را در خاطره ها زنده مي سازد . حضرت سجاد عليه السلام بنيانگذار فرهنگ سوگواري و گريه در ميان مؤمنان، بعد از شهادت پدر ارجمند خويش در حدود 35 سال امامتش به اين روش ادامه داد تا جايي كه يكي از بكائين پنجگانه تاريخ ناميده شد . (7) وقتي علت اين همه اشك و ناله را از او مي پرسيدند در جواب مي فرمود: «مرا ملامت نكنيد . يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم، پيامبر و پيامبرزاده بود، او دوازده پسر داشت، خداوند متعال يكي از آنان را مدتي از نظرش غايب كرد، در اندوه اين فراق موقتي، موهاي سر يعقوب سفيد شده، كمرش خميده گشت و نور چشمانش را از شدت گريه از دست داد، در حاليكه پسرش در اين دنيا زنده بود . اما من با چشمان خودم پدر و برادر و 17 تن از خانواده ام را ديدم كه مظلومانه كشته شده و بر زمين افتادند . پس چگونه اندوه من تمام شده و گريه ام كم شود؟» (8)
4- حمايت از قيامهاي طاغوت ستيز
يكي از آثار نهضت جاويدان كربلا، دميدن روح حماسه و شجاعت و ايثار در ميان مسلمانان بود . آنان باالهام از جنبش شورآفرين و حماسه ساز امام حسين عليه السلام و با تاثيرپذيري از خطابه هاي بيدارگر امام سجاد و حضرت زينب عليهما السلام روحيه اسلامخواهي و طاغوت ستيزي خود را در قالب قيامهاي مردمي متبلور ساخته و بر عليه حكمرانان خودسر اموي دست به شورشهايي زدند كه در نهايت بعد از مدتي اساس حكومت آنان را متزلزل ساخته و از ميان بردند .
شاخصترين اين جنبشها بعد از حادثه جانسوز كربلا، سه قيام معروف است كه به نامهاي قيام توابين، قيام مختار و قيام مدينه در تاريخ مطرح است . رهبران سه قيام، تداوم راه حضرت ابا عبدالله عليه السلام، غيرت ديني، اسلامخواهي و در نهايت محبت شديد به اهل بيت عليهم السلام را در شعارها و خواسته هاي خود نشان مي دادند .
امام سجاد عليه السلام گرچه در ظاهر - به علت خفقان شديد و استبداد حاكم - در اين قيامها نقشي نداشت و در حالت تقيه به سر مي برد، اما در واقع از رهبران اينها اعلام رضايت كرده و عملا آنها را تاييد مي نمود . به عنوان نمونه هنگامي كه عده اي از دوستان اهل بيت عليهم السلام به نزد محمد حنفيه آمدند و اظهار داشتند: مختار در كوفه قيام كرده و ما را نيز به همياري و همكاري فراخوانده است، اما نمي دانيم كه آيا او مورد تاييد اهل بيت عليهم السلام هست يا نه؟ محمد حنفيه گفت: برخيزيد به نزد امام من و امام شما، حضرت سجاد عليه السلام رفته و كسب تكليف نماييم . هنگامي كه موضوع را به عرض امام عليه السلام رساندند، آن حضرت فرمود: اي عمو! اگر غلامي به خونخواهي ما مردم را دعوت به قيام كند، بر همه مردم واجب است كه او را ياري دهند و من تو را در اين كار نماينده خود قرار مي دهم، هر كاري در اين زمينه صلاح مي داني انجام ده . آنان به همراه محمد حنفيه از نزد امام خارج شدند، در حاليكه سخنان امام سجاد عليه السلام را شنيده بودند و مي گفتند: امام سجاد عليه السلام و محمد بن حنفيه به ما اذن قيام داده اند . (9)
5- نيايشهاي عارفانه و بيدارگر
از بهترين روشهاي امام سجاد عليه السلام براي پاسداري از فرهنگ عاشورايي اسلام، كه حكايت از بينش عميق و زمان شناسي آن حضرت دارد، عرضه نيايشهاي عرفاني و روشنگر مي باشد . دعاهاي حضرت سيدالساجدين عليه السلام كه در مجموعه هاي ارزشمندي همچون صحيفه سجاديه، مناجات خمسة عشر، دعاي ابو حمزه ثمالي، نيايشهاي روزانه و . . . گرد آمده است، دل هر شنونده عارف و انديشمندي را مي لرزاند و توجه به معاني بلند و با شكوه آن، تشنگان وادي كمال و معرفت را سيراب مي سازد . در لابلاي اين عبارات وحي گونه، - گذشته از اينكه مملو از حقايق و معارف حياتبخش اجتماعي، سياسي و فرهنگي است و آدمي را با توجه دادن به شگفتيهاي آفرينش، با خالق هستي مرتبط ساخته و به روح و جانش صفا مي بخشد - فلسفه قيام حسيني تبيين مي گردد و انسان نيايشگر ناخواسته از حالت انزوا و خمودي به صحنه مبارزه با طاغوت و ستمگران سوق داده شده و راه عزت حقيقي به وي نشان داده مي شود .
در حقيقت آميزش عرفان و حماسه يكي از بارزترين جلوه هاي معنوي فرهنگ عاشوراست، همچنانكه سيد بن طاووس در مورد عرفان و معنويت عاشورائيان مي نويسد: در شب عاشورا، امام حسين عليه السلام و يارانش آنچنان به عبادت و مناجات مشغول بودند كه زمزمه هاي عاشقانه آنان همانند صداي زنبور عسل به گوش هر شنونده اي مي رسيد . برخي در حال ركوع وعده اي در حال سجده و يا در قيام و قعود بودند . (10)
اين نيايشگران عارف همان كساني بودند كه فرداي آن روز آنچنان جانبازي كرده و حماسه آفريدند كه اهل آسمان و زمين را به تحير واداشتند . امام سجاد عليه السلام ميراث دار اين قافله حماسه و عرفان و عشق بود كه براي احيا و پاسداري از آن، در مقابل شيطان و شيطان صفتان جبهه اي باطني گشود و ارتباط حقيقي با آفريدگار جهان را به عنوان يكي از علل و عوامل قيام عاشورا براي تمام انسانهاي خداجو و حقيقت طلب عرضه نمود و از اين طريق عزت واقعي را به آنان شناساند كه «ان العزة لله جميعا» (11) ; «به درستي كه همه عزت از آن خداوند است .»
امام سجاد عليه السلام در بخشي از دعاي 48 صحيفه سجاديه به تبيين جايگاه امامان شيعه و مظلوميت آنان پرداخته و عرض مي كند: «اللهم ان هذا المقام لخلفائك و اصفيائك و مواضع امنائك في الدرجة الرفيعة التي اختصصتهم بها، قد ابتزوها; بارالها! اين مقام [امامت] شايسته جانشينان و برگزيدگان و امناي تو در درجات بلندي است كه خودت آنان را به آن اختصاص داده اي [و غاصبان] آن را به غارت برده اند .»
آن حضرت در فرازي از مناجات محبين به عاشقان عارف و حقيقت طلب چنين مي آموزد: «الهي! من ذاالذي ذاق حلاوة محبتك فرام منك بدلا و من ذاالذي انس بقربك فابتغي عنك حولا، الهي فاجعلنا ممن اصطفيته لقربك و ولايتك و اخلصته لودك و محبتك و شوقته الي لقاءك; (12) خداوندا! كيست كه شيريني محبتت را چشيده باشد و بجاي تو دوستي ديگران را برگزيده باشد، و كيست كه به مقام قرب تو مانوس شده و [بعد از آن] لحظه اي از تو روي گردانيده باشد؟ ! بارالها! ما را از كساني قرار ده كه براي قرب و دوستي خودت برگزيده اي و آنان را براي مهر و محبت خود خالص گردانيدي و آنان را براي ملاقات خود شائق ساختي .»
مهمترين نكته اي كه در نيايشهاي امام سجاد عليه السلام جلب توجه مي كند، اهتمام آن حضرت به صلوات بر محمد و آل اوست كه با توجه به عصري كه مبارزه با اهل بيت عليهم السلام و ياران آنان در راس برنامه هاي حكومت اموي بوده است و حتي لعن و سب علي عليه السلام و خاندانش همچنان ترويج مي شد، شايان دقت است . همچنين نماياندن عظمت اهل بيت عليه السلام، ارزش محبت آنان و توسل به آنان در آن دوران نوعي مبارزه با دشمنان و مخالفين اهلبيت عليهم السلام به شمار مي آيد .
6- تربيت شاگردان
يكي از مهمترين شيوه هاي امام سجاد عليه السلام در پيشبرد اهداف قرآن و اهلبيت عليهم السلام، پرورش انسانهاي مستعد و آماده كردن آنان براي مبارزه فرهنگي - عقيدتي با معارضان و مخالفان قرآن و اهل بيت عليهم السلام بود . شيخ طوسي در حدود 170 نفر از ياران و شاگردان آن حضرت را فهرست كرده است كه بيشتر آنان از امام سجاد عليه السلام بهره هاي علمي برده و روايت نقل كرده اند . در اينجا به چند تن از چهره هاي معروف آنان اشاره مي كنيم:
1- ابو حمزه ثمالي: وي رهبري شيعيان كوفه را به عهده داشت و در علم حديث و تفسير به مراتب عالي دست يافته و مورد علاقه و اعتماد امامان معصوم عليهم السلام قرار گرفته بود . ابو حمزه از جمله ياران نزديك امام بود كه امام سجاد عليه السلام براي اولين بار قبر امام علي را - كه تا آن زمان نامعلوم بود - به وي شناساند و او به همراه شماري از فقيهان شيعه به زيارت حضرت علي عليه السلام مي رفت . تفسير قرآن، كتاب نوادر، كتاب زهد، رساله حقوق امام سجاد عليه السلام، دعاي ابو حمزه ثمالي از جمله آثار اين شايسته ترين شاگرد مكتب امام چهارم عليه السلام مي باشد .
2- يحيي بن ام طويل مطعمي: وي از شاگردان نزديك امام چهارم عليه السلام بود و با شهامت و جرات تمام، طرفداري خود را از اهلبيت عليهم السلام و دشمني اش را با ستمگران عصر علني كرده و بدون واهمه ابراز مي داشت . او وارد مسجد پيامبر شده و با كمال شجاعت، در ميان مردم حاضر، خطاب به زمامداران مستبد و خودخواه مي گفت: ما مخالف شما و منكر راه و روش شما هستيم، ميان ما و شما دشمني آشكار و هميشگي است . (13) و گاهي در ميدان بزرگ كوفه ايستاده و با صداي رسا مي گفت: هر كس علي را سب كند، لعنت خدا بر او باد . ما از آل مروان بيزار هستيم . (14)
3- محمد بن مسلم بن شهاب زهري: وي كه در ابتدا از علماي اهل سنت بود، در اثر معاشرت با امام چهارم و بهره هاي شايان علمي كه از آن حضرت مي برد، به حضرت سجاد عليه السلام علاقه شديدي پيدا كرد و از آن حضرت هميشه با لقب زين العابدين عليه السلام ياد مي كرد . امام چهارم نيز از اين ارتباط استفاده كرده و در مناسبتهاي مختلف او را از ياري رساندن به ستمگران بر حذر مي داشت و در نامه مفصلي، عواقب ارتباط و تمايل به زمامداران ستم پيشه را به وي گوشزد نمود . او از افرادي است كه بيشترين بهره را از امام چهارم عليه السلام برده است . روزي زهري به حضور حضرت سجاد عليه السلام آمد، امام وي را افسرده و اندوهگين ديده و علت را پرسيد . زهري گفت: اي پسر پيامبر! اندوه من از سوي برخي مردم بويژه افرادي است كه به آنان خدمت كرده ام ولي آنها بر خلاف انتظار من به من حسد ورزيده و چشم طمع به اموالم دوخته اند .
امام چهارم در ضمن ارائه رهنمودهاي راهگشايي، به وي فرمود: «احفظ عليك لسانك تملك به اخوانك; اگر از زبانت مواظبت كني همه دوستان و آشنايانت در اختيار تو خواهند بود .» آنگاه حضرت افزود: زهري! كسي كه عقلش كاملترين اعضاء وجودش نباشد، با كوچكترين اعضايش (زبان) هلاك مي شود .» پيشواي چهارم ضمن اشاره به مهمترين رمز توفيق در زندگي فرمود: اگر ديدي كه مسلمانان تو را احترام مي كنند و بزرگ مي شمارند، بگو آنها بزرگوارند كه با من چنين رفتار مي كنند و اگر از مردم نسبت به خود بي توجهي مشاهده كردي، بگو از من خطايي سر زده كه مستوجب چنين بي احترامي شده ام .
هرگاه چنين انديشيده باشي و طبق اين انديشه عمل كني، خداوند متعال زندگي را بر تو آسان كرده، دوستانت زياد و دشمنانت به حداقل خواهند رسيد . در اين صورت نيكيهاي ديگران تو را خوشحال مي كند و از بدي و اذيتهاي آنان آزرده نخواهي شد . (15)
ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدي، جابر بن عبدالله انصاري، حسن بن محمد بن حنفيه، زيد بن علي بن الحسين عليه السلام، سعيد بن جبير، سليم بن قيس هلالي، ابو الاسود دؤلي، فرزدق شاعر، منهال بن عمرو اسدي، معروف بن خربوذ مكي و حبابه والبيه از جمله معروفترين شاگردان و ياران امام سجاد عليه السلام محسوب مي شوند كه در تداوم نهضت كربلا و رساند پيام امام سجاد عليه السلام به نسلهاي آينده نقش مهمي داشته اند .
همچنين حضرت زين العابدين عليه السلام با گرامي داشتن شعراي متعهد، از آنان به عنوان زبان گوياي اهل بيت عليهم السلام بهره مي برد . كميت بن زياد اسدي و فرزدق شاعر از جمله آنان مي باشند .
پي نوشت ها:
1) احتجاج طبرسي، ج 2، ص 32 .
2) مناقب آل ابي طالب، ج 3، ص 305; بحار الانوار، ج 45، ص 137 و 174; معالي السبطين، ج 2، ص 178 .
3) همان .
4) همان، ص 296 .
5) نساء/93 .
6) شرح الاخبار مغربي، ج 3، ص 253; ذريعة النجاة، ص 234 .
7) امالي صدوق، ص 140 .
8) لهوف سيد بن طاووس، ص 380 .
9) ذوب النضار، ص 97; معجم رجال الحديث، ج 19، ص 109 .
10) لهوف، ابن طاووس، ص 172 .
11) يونس/65 .
12) مفاتيح الجنان، مناجات نهم .
13) معجم رجال الحديث، ج 21، ص 38 .
14) اصول كافي، باب مجالسة اهل المعاصي، حديث 16 .
15) بحار الانوار، ج 71، ص 156
امان نامه ملعون
شمر ملعون در شب عاشورا خود را به خيمه هاي امام حسين(عليه السلام) نزديك كرد و با صداي بلند فرياد زد: «أين بنو اُختى؟»؛ خواهرزادگان من كجا هستند؟ ابوالفضل العباس(عليه السلام) و برادرانش فرياد شمر را شنيدند ولي جوابش را ندادند. امام حسين(عليه السلام) فرمود: اگر چه شمر فاسق است ولي جوابش را بدهيد. آنها جلو رفتند و گفتند: «ما شأنك وما تريد؟»؛ چه ميخواهي و كارت چيست؟ شمر گفت: خواهرزاده هاي من شما در امان هستيد خودتان را با برادرتان حسين به كشتن ندهيد و به طاعت اميرالمؤمنين يزيد درآييد، «أنتم آمنون فلا تقْتلوا أنْفسكم مع أخيكم الحسين والْزموا طاعة أميرالمؤمنين يزيدَبن معاوية». عباس و برادرانش جوانمردانه جواب دادند: «تبّت يداك يا شمر، لعنك الله ولعن ما جئتَ به من أمانك هذا، أتأمرنا أن نتْرك أخانا الحسين بن فاطمة وندْخل فى طاعة اللُعَناء وأولاد اللُعَناء؟»2 دستانت بريده باد اي شمر لعنت خدا بر تو و بر امان تو باد. آيا به ما امان ميدهي ولي دُردانه رسول الله(صلي الله عليه و آله و سلم) و جگرگوشه زهرا(سلام الله عليه) امان نداشته باشد؟ آيا از ما ميخواهي كه از طاعت برادرمان حسين خارج شویم وبه اطاعت ملعونهایی از فرزندان ملعونان درآییم؟ این که شمر از عباس(علیه السلام)وبرادرانش به خواهر زاده یاد می کند،از آن جهت است که شمر و ام البنین هر دو از یک قبیله (بنی کلاب)بوده اند و خوی نژاد پرستی عرب اقتضا می کرد که افراد یک قبیله ،یک خانواده محسوب شوندولذا همدیگر را برادر وخواهر،برادر و برادر،و…می دانستند.آن ملعون در روزتاسوعا وارد کربلا شد با ورود او به کربلا،جنگ قطعی شد.اوگویا گمان می کردکه اصحاب ویاران امام حسین (علیه السلام)در این صحرا گرفتار شدندومانند برخی از مسلمانان ضعیف الایمان صدر اسلام ،که در جنگ احد در پی ایجاد رابطه با کفار قریش و در پی درخواست امان نامه از آنها بودند،خواهان امان نامه هستند واگر امان نامه به آنها عرضه شود،با جان ودل بپذیرندوچه بسا در حق آنها دعا خواهند کرد.از این رو خود سرانه اقدام به گرفتن امان نامه کرد. ( [حماسه و عرفانْ - صفحه 276]
حضرت عباس (ع)
جمال حق ز سر تا پاست عباس به يكتايي قسم، يكتاست عباس
خدا داند كه از روز ولادت امام خويش را مي خواست عباس
علم در دست، مشك آب بردوش كه هم سر دار و هم سقاست عباس
نه در دنيا بود باب الحوائج شفيع خلق در عقباست عباس
هنوز از تشنه كامان شرمگين است ببين در علقمه تنهاست عباس
اگرچه زاده ام البنين است وليكن مادرش زهراست عباس
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در روز چهارم شعبان سال 26 ه . ق (1) در مدينه منوره ديده به جهان گشود .
پدر بزرگوارش علي بن ابي طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد .
مادر بافضيلتش فاطمه معروف به «ام البنين » دختر حزام بن خالد كلابي بود . (2)
واژه «عباس » از نظر لغوي به معناي «بسيار ترش رو» است . و يا به معناي شيري كه شيران ديگر از او فرار كنند . (3) انتخاب اين نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است . لذا مورخان نوشته اند «سماه اميرالمومنين عليه السلام بالعباس لعلمه بشجاعته وسطوته و صولته وعبوسته في قتال الاعداء وفي مقابلة الخصماء; علي عليه السلام او را به اين خاطر عباس ناميد كه به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رويارويي با جنگجويان آگاهي داشت .» (4)
گاهي هم حضرت امير عليه السلام قنداقه عباس را مي گرفت، آستين او را بالا مي زد و بازوانش را مي بوسيد و گريه مي كرد و مي فرمود: «دستهاي او در راه ياري برادرش حسين قطع مي شود .» (5)
حضرت عباس القاب مختلفي دارد كه هر يك بيانگر بخشي از مقام، عظمت و سجاياي اخلاقي اوست . «ممقاني » شانزده لقب براي او برشمرده است; مانند:
1 . ابوالفضل; يعني پدر فضايل (و يا او پسري به نام فضل داشت) ;
2 . ابوالقربه; كه سقا و آبرسان بود;
3 . قمر بني هاشم; چون داراي چهره اي زيبا بود . صاحب مقاتل الطالبين مي نويسد:
«عباس، زيبا و نيك منظر بود، وقتي بر اسبي درشت هيكل سوار مي شد، پاهايش به زمين كشيده مي شد و به او قمر بني هاشم مي گفتند!» (6)
استاد مرتضي مطهري مي گويد:
«عباس اندامي بسيار بلند و قامتي رشيد و زيبا داشته كه امام حسين عليه السلام از نگاه كردن به او لذت مي برد .» (7)
4 . عبد صالح (بنده شايسته) ;
5 . المواسي (ايثارگر) ;
6 . الفادي (فداكار) ;
7 . الحامي (حمايت كننده) ;
8 . الواقي (نگهبان و محافظ) ;
9 . الساعي (تلاشگر) ;
10 . باب الحوائج (وسيله برآمدن حاجات) ;
11 . حامل اللواء (پرچمدار) ;
و …
عباس با لبابه دختر عبيد الله بن عباس (پسر عموي پدرش امام علي عليه السلام) ازدواج كرد و از او دو فرزند به نام عبيدالله و فضل (8) داشت .
و اكنون در اين نوشتار به بهانه تولد آن حضرت در چهارم شعبان كه «روز جانباز» نيز ناميده شده است، بر آنيم تا گوشه هايي از فضايل و اوصاف آن حضرت را كه مي تواند الگو و اسوه ما باشد تقديم شما خوانندگان گرامي مخصوصا جانبازان عزيز كنيم:
الف) طاعت و بندگي
آنچه بيشتر از چهره حضرت عباس در ذهنها به تصوير كشيده شده و زبانها گوياي آن است شجاعت اوست و حال آنكه قبل از همه چيز آن حضرت يك بنده سراپا تسليم الهي است، و تمام عظمتها و ارزشهاي او زير سايه همين بندگي و اطاعت محض الهي قرار دارد كه به نمونه هايي اشاره مي كنيم:
1 . بنده صالح خدا: امام صادق عليه السلام اين لقب گران سنگ را به او داد; چنان كه در زيارتنامه آن حضرت مي خوانيم:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله … ; سلام بر تو اي بنده صالح و فرمان بر خدا .» (9)
2 . آثار سجده بر پيشاني: قرآن يكي از نشانه هاي بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پيشاني آنها مي داند:
«سيماهم في وجوههم من اثر السجود» ; (10) «نشانه هاي آنها در صورتهايشان بر اثر سجده هاي زياد [در پيشگاه الهي نمايان] است .»
و حضرت عباس اين گونه بود; در تاريخ مي خوانيم:
«وبين عينيه اثر السجود; [در پيشاني] و بين چشمان او اثر سجده [نمايان] بود .» (11)
نقل شده كه روي قاتل عباس كه از طايفه «بني دارم » بود، سياه شده بود . علت را از او پرسيدند . گفت: «من مردي را كه در وسط پيشاني او اثر سجده بود كشتم كه نامش عباس بود .» (12)
و جعفر نقدي درباره او چنين مي گويد: «وهو من عظماء اهل البيت علما وورعا ونسكا وعبادة; او از بزرگان اهل بيت است از نظر دانش و پارسايي و نيايش و عبادت .» (13)
اين ويژگي عباس براي تمامي شيعيان درس بزرگي است تا بندگي خدا را در راس همه كارهاي خود قرار دهند و راز و نياز و عبادتهاي شبانه و سجده هاي طولاني براي خدا را در زندگي خويش هرگز فراموش نكنند .
بسوزان دلي را كه سوزي ندارد سحر كن شبي را كه روزي ندارد
الهي به آن سر كه شور تو دارد به آن دل كه در سينه، نور تو دارد
به شوق شهيدان در خون تپيده به اشك يتيمان محنت كشيده
به نام عزيزي كه نام از تو دارد به ملك ولايت، مقام از تو دارد
چنان كن كه شرمنده، فردا نباشم سرافكنده در پيش زهرا نباشم
ب) ولايت مداري و امام شناسي:
از ويژگيهاي مهم حضرت عباس امام شناسي و اطاعت مطلق از امامان خويش بود .
پس از شهادت پدر بزرگوارش امام علي عليه السلام ودايع امامت و مقام ولايت تامه به امام حسن مجتبي عليه السلام سپرده شد . عباس با جان و دل، فرمان بردار و مطيع بي چون و چراي برادر و امام خود بود . وقتي امام حسن عليه السلام مجبور شد با معاويه صلح كند و مورد طعن و شماتت «يا مذل المؤمنين; اي خواركننده مؤمنان » قرار گيرد، حضرت عباس بيش از پيش همراه و در ركاب امام خويش بود، و با شمشير برهنه مانند يك سرباز جانباز از برادر و امام خويش محافظت مي كرد . در مراسم تشييع آن حضرت كه جنازه را تيرباران كردند، بر حضرت عباس خيلي گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسين عليه السلام نبود، از يكايك آنان انتقام مي گرفت .
بعد از شهادت امام حسن عليه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسين بن علي عليهما السلام بود .
در مورد ولايت مداري و امام شناسي حضرت عباس به نمونه هايي اشاره مي شود:
1 . در زيارتنامه آن حضرت كه از سخنان امام صادق عليه السلام است چنين مي خوانيم:
«… المطيع لله ولرسوله ولاميرالمؤمنين والحسن والحسين صلي الله عليهم; [سلام بر تو اي بنده صالح و] مطيع خدا و رسولش و پيرو اميرمؤمنان و حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد .» (14)
2 . هنگام خروج از مدينه امام حسين عليه السلام ندا داد: «اين اخي - اين قمر بني هاشم فاجابه العباس لبيك لبيك يا سيدي فقال له الامام عليه السلام: قدم لي يا اخي جوادي فاتي العباس بالجواد اليه; كجاست برادرم … كجاست ماه بني هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اي آقاي من! آنگاه امام حسين عليه السلام فرمود: اي برادر، اسبم راحاضر كن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود .» (15)
3 . در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد كربلا شد . يكي از نقشه هاي او براي كاستن از ياران امام حسين عليه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود . وقتي جناب عباس شنيد كه شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نكرد و جواب او را نداد، تا اينكه امامش به او فرمان داد كه جواب شمر را بگويد، عباس فرمود: «چه مي گويي؟» عرض كرد: «شما و برادرانت در امانيد .» عباس غيرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فرياد او بلند شد:
«تبت يداك و لعن ما جئت به من امانك يا عدو الله اتامرنا ان نترك اخانا وسيدنا الحسين بن فاطمة وندخل في طاعة اللعناء واولاد اللعناء اتومننا وابن رسول الله لا امان له; دستهايت بريده باد و لعنت [خدا] بر آنچه كه از امان نامه آورده اي . اي دشمن خدا! آيا دستور مي دهي كه ما برادرمان و آقايمان حسين عليه السلام پسر فاطمه عليها السلام را رها كنيم و داخل اطاعت لعنت شدگان و فرزندان لعنت شدگان شويم؟ [عجبا] آيا به ما امان مي دهي در حالي كه فرزند رسول خدا [حسين بن علي] در امان نيست .» (16)
اين جملات حاكي از معرفت و عشق عميق حضرت عباس به امام خويش حسين بن علي عليه السلام است . به اين جهت است كه مورخان نوشته اند; عباس در كربلا به خاطر تعصبات قبيله اي و خانوادگي با دشمن نمي جنگيد:
«… بل كان يعرف ان دين الله قائم بالحسين وهو عمود الدين، مجاهد عن دين الله وعن شريعة المصطفي وحامي عن ابن رسول الله وعن بنات الزهراء كما قال اني احامي ابدا عن ديني وعن امام صادق اليقين نجل النبي الطاهر الامين; بلكه همواره مي شناخت كه دين خدا به حسين عليه السلام پاينده است و او ستون دين است و براي دين خدا و شريعت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جهاد [و مبارزه] مي كند و [بدين جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمايت و پشتيباني كرد; چنان كه خود فرمود:
«به خدا اگر دست راستم را قطع كرديد براستي [همچنان] از دينم حمايت مي كنم و از امامي كه يقين راستين دارد [دفاع مي كنم; آن امامي كه] پسر دختر پيامبر پاك و امين مي باشد .» (17)
از اين جا به ويژگي سومي در وجود حضرت عباس پي مي بريم و آن شناخت و معرفت آن جناب است .
ج) بصيرت ژرف:
بيشتر منحرفان از امامت و ولايت، ظاهر بين و ساده انديشند . قرآن كريم درباره دنياپرستان مي فرمايد: «يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا وهم عن الآخرة هم غافلون » ; «آنان تنها ظاهري از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت غافلند .» (18) ولايت مداران بايد ژرف انديش و ژرف نگر باشند .
از امتيازات ويژه حضرت عباس، بصيرت نافذ و ژرف انديشي خاصي بود كه تمام خطوط جامعه و رگه هاي كفر و نفاق را به خوبي مي شناخت، و ولايت مداران را نيز دقيقا شناسايي كرده بود . امام صادق عليه السلام درباره عمويش عباس مي فرمايد:
«كان عمنا العباس نافذ البصيرة; عموي ما عباس داراي بصيرت ژرف بود .» (19)
در مقابل، يكي از كاستيهاي عمر سعد كه به دام يزيد و ابن زياد افتاد، نداشتن تيزبيني و بصيرت بود . ابن زياد با بهره برداري از اين كمبود فكري، فردي فرومايه و هزار چهره يعني «شبث ربعي » را با او همراه ساخت تا او را توجيه كند . شبث كوشيد به عمر سعد القا كند كه حسين، كافر حربي است كه قتلش واجب مي شود و به همين جهت، قتل او در ماه حرام اشكالي ندارد . (20)
ولايت مداري و ژرف انديشي، از نيازهاي شديد زمان ما براي تمام طبقات است; چرا كه بصيرت ژرف و عميق انديشي باعث مي شود خطوط فكري و سياسي را بخوبي بشناسند و در موضع گيريها دقيقا بر خط صحيح و مستقيم امامت و ولايت سير نمايند .
د) شجاعت:
از صفات بارز و برجسته حضرت عباس كه همگان حتي غيرمسلمانان با آن آشنايي دارند، شجاعت و دليري ايشان است . از آغاز اميرالمؤمنين عليه السلام براي اين موضوع سرمايه گذاري نموده بود، آنجا كه به برادرش عقيل - كه اطلاعات وسيعي از نسب قبايل عرب و تاريخ گذشته آن روز داشت - سفارش فرمود كه از اقوام اصيل و شجاع عرب، همسري براي من انتخاب كن كه زاده شجاعان و وارث دلاوري و شهامت باشد; زيرا مي خواهم از اين ازدواج، فرزند شجاع و دليري به دنيا بيايد . عقيل پس از بررسي و جستجو «ام البنين كلابيه » را پيشنهاد كرد، كه حضرت با او ازدواج كند; چرا كه در جامعه [آن روز] شجاع تر و دليرتر از اجداد و پدران او نبود . (21)
از «حضرت ام البنين » چهار پسر رشيد و قهرمان به نام عباس، عبدالله، عثمان و جعفر به دنيا آمدند، كه بزرگ ترين و شجاع ترين آنها حضرت عباس بود .
استاد شهيد مطهري مي گويد:
«آرزوي علي عليه السلام در ازدواج با ام البنين در وجود مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام تحقق يافت .» (22)
به نمونه هايي كه شجاعت آن حضرت را مي رساند اشاره مي كنيم:
1 . درباره ويژگيهاي حضرت عباس در تاريخ مي خوانيم:
«كالجبل العظيم وقلبه كالطود الجسيم لانه كان فارسا هماما وبطلا ضرغاما وكان جسورا علي الطعن والضرب في ميدان الكفار والحرب; [عباس] مانند كوهي بزرگ، و قلبش بسان كوهي خشن [و استوار] بود; چرا كه او جنگ آوري بلند همت و سلحشوري شيرگون بود و در [وارد كردن] نيزه و ضربات [بر دشمن] در ميدان نبرد با كفار جسور [و بي باك] بود .»
2 . در معالي السبطين چنين بيان شده است: «ولا يقاس بشجاعته الا شجاعة ابيه واخيه; شجاعت عباس با شجاعت پدرش [علي عليه السلام] و برادرش [امام حسين عليه السلام] مقايسه مي شود .» (23)
و در ادامه مي گويد: «در شجاعت عباس همين بس كه وقتي دشمنان صداي او را مي شنيدند رگهاي بدنشان مي لرزيد و از ترس صولت و قدرت او، قلبهايشان از وحشت مي تپيد و پوست بدنشان جمع مي شد . با توجه به اين شجاعت و شهامت بود كه ابن زياد براي او امان نامه فرستاد و به خيال خام خود مي خواست كه او را از حسين عليه السلام بگيرد .» (24)
همين شجاعت و قدرت او بود كه پشتوانه محكمي براي امام حسين عليه السلام بود; هرچند تكيه امام حسين عليه السلام بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس كه يك بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع ياري خدا از طريق اسباب طبيعي بود; لذا شهادت حضرت عباس سخت بر امام حسين عليه السلام اثر گذاشت و صريحا آنگاه كه كنار بدن برادر آمد فرمود:
«الآن انكسر ظهري وقلت حيلتي; اكنون كمرم شكست و راه چاره ام كم شد .» (25)
اين سخنان از زبان معصومي صادر مي شود كه تعارف و زيادگويي و خلاف واقع در كلام و مرامشان راه ندارد . و وقتي كه عباس اجازه ميدان خواست امام حسين عليه السلام فرمود:
«اذا مضيت تفرق عسكري; هرگاه [از دستم] بروي سپاهم از هم مي باشد .»
تاريخ نويسان نوشته اند:
«لم يبق الحسين بعد ابي الفضل الا هيكلا شاخصا معري عن لوازم الحياة; از امام حسين بعد از [مرگ] ابي الفضل جز هيكلي [و مشتي استخوان] خالي از لوازم حيات و زندگي باقي نماند .» (26)
دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرات و جسارت پيدا كردند، و بر اصحاب و خيمه هاي امام حسين عليه السلام حمله ور شدند . در تاريخ مي خوانيم:
«لما قتل العباس تدافعت الرجال علي اصحاب الحسين; (27) هنگامي كه عباس كشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسين حمله ور شدند .»
تا تو بودي خيمه ها آرام بود دشمنم در كربلا ناكام بود
تا تو بودي من پناهي داشتم با وجود تو سپاهي داشتم
تا تو بودي خيمه ها غارت نشد بعد تو كس حافظ يارت نشد
تا تو بودي چهره نيلي نبود دستها آماده سيلي نبود
تا تو بودي دست زينب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا كه مشكت پاره و بي آب شد دشمن پر كينه ات شاداب شد
ه) وفا و فداكاري عباس:
يادم ز وفاي اشجع الناس آيد وز چشم ترم سوده الماس آيد
آيد به جهان اگر حسين دگري هيهات برادري چو عباس آيد
وفا از بارزترين صفات مردان تاريخ و نشانه قوت دين و قدرت امانت داري است . وفا دژ مستحكمي است كه انسان را تا پايان خط در مسير راه نگه مي دارد .» (28)
در وفا و فداكاري نيز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوي پاكان وفادار، و فداكاران ايثارگر است . در اين بخش پاياني، به نمونه هايي از وفا و فداكاري حضرت عباس اشاره مي كنيم:
1 . رد امان نامه:
رد امان نامه ابن زياد و شمر - كه قبلا به آن اشاره شد - نشانه وفاي عباس است .
2 . اعلان وفاداري در شب عاشورا:
در شب عاشورا امام حسين عليه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم; پس همه آزاديد برويد و بيعتي كه از جانب من به گردن شما بود برداشتم و اين شب كه شما را فرا گرفته فرصتي است، آن را شتر رهوار خود كنيد و به هر سو كه مي خواهيد برويد .» آنگاه چراغ را خاموش كرد و فرصت خوبي براي رفتن بود .
اولين كسي كه وفاي كامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن علي عليه السلام فقال له: لم نفعل ذلك؟ النبقي بعدك؟ لا ارانا الله ذلك ابدا; آنگاه عباس، فرزند علي آغاز به سخن نمود، پس به امام حسين عليه السلام عرض كرد: براي چه اين كار را انجام دهيم؟ آيا براي آنكه بعد از شما باقي باشيم؟ نه، خدا اين را [يعني جدايي از شما را] هرگز به ما نشان ندهد .» (29)
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل مملوك اين جنابم و محتاج اين درم
گر بركنم دل از تو و بردارم از تو مهر اين مهر بركه افكنم و اين دل كجا برم
4 . اوج وفا در شط فرات:
حضرت عباس عليه السلام بعد از شهادت علي اكبر مي خواست به ميدان برود، اما برادر به او اجازه ميدان رفتن نداد، بعد از اصرار زياد فرمود: مقداري آب براي كودكان بياور .
پيشاني حسينش را بوسيد و به سوي فرات حركت كرد، مشك را پر از آب كرد، خود نيز تشنه بود، مي خواست آب بنوشد: «فذكر عطش الحسين ومن معه فرقي الماء; (30) سپس به ياد تشنگي حسين و همراهان [و كودكان] افتاد، پس آب را [روي آب] ريخت .» و بر خود خطاب كرد:
يا نفس من بعد الحسين هوني وبعده لا كنت ان تكوني
هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعين
تالله ما هذا فعال ديني (31)
«اي نفس! بعد از حسين خواري و ذلت بر تو باد و بعد از او [حسين عليه السلام] تو نبايد باشي تا زنده بماني، حسين در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنك و گوارا مي نوشي؟ به خدا قسم اين كار دين [و آيين] من نيست .»
آنگاه فرياد برآورد: «والله لا اذوق الماء وسيدي الحسين عطشانا; (32) به خدا قسم آب نمي نوشم در حالي كه آقاي من حسين تشنه است .»
عباس بي وفا تو نبودي كنون چه شد نوشي تو آب مانده حسينت در انتظار
اعتراف دشمن به وفاي عباس
هنگامي كه وسايل غارت شده كربلا را به شام نزد يزيد بردند، در ميان آنها پرچم بزرگي بود . يزيد و حاضران در مجلس ديدند همه پرچم سوراخ و صدمه ديده، ولي دستگيره آن سالم است . يزيد پرسيد: «اين پرچم را چه كسي حمل مي كرد؟» گفته شد: «عباس بن علي » . يزيد از روي تعجب و تجليل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:
«انظروا الي هذا العلم فانه لم يسلم من الطعن والضرب الا مقبض اليد التي تحمله; به اين پرچم بنگريد، [كه بر اثر صدمات] نيزه و زدن [شمشير] جايي از آن سالم نمانده جز دستگيره آن كه [پرچمدار] آن را با دست حمل مي كرده است .»
سالم ماندن دستگيره پرچم، نشان از آن دارد كه پرچمدار تمام ضربات نيزه و شمشير را كه بر دستش وارد مي شده تحمل مي كرده ولي پرچم را رها نساخته است .
آنگاه يزيد گفت: «ابيت اللعن يا عباس، هكذا يكون وفاء الاخ لاخيه; لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختي اي عباس! [و ناسزا زيبنده تو نيست ]. اين چنين است [رسم و معناي] وفاداري برادر نسبت به برادرش .» (33)
آري، وفاي حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست كه پليدترين دشمنان او هم نمي توانند آن را انكار كنند .
پنج امامي كه ترا ديده اند دست علم گير تو بوسيده اند
چشم خداوند چو دست تو ديد بوسه زد و اشك زچشمش چكيد
وفا و فداكاري عباس در سخنان معصومين عليهم السلام
1 . امام سجاد عليه السلام فرمود: «رحم الله عمي العباس فلقد آثر وابلي وفدي اخاه بنفسه حتي قطعت يداه; خداوند رحمت كند عمويم عباس را كه حقيقتا ايثار و جانبازي نمود و جانش را فداي برادر نمود تا آنجا كه دستهايش قطع شد .» (34)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اشهد لقد نصحت لله ولرسوله ولاخيك فنعم الاخ المواسي; شهادت مي دهم كه تو براي خدا و رسولش و برادرت خيرخواهي نمودي، پس تو چه نيكو برادر فداكار بودي .» (35)
3 . امام زمان عليه السلام در زيارت ناحيه مقدسه خطاب به عمويش عباس مي فرمايد: «السلام علي ابي الفضل العباس المواسي اخاه بنفسه; سلام بر ابوالفضل العباس كه با جان خويش با برادر همدردي [و براي او فداكاري] نمود .»
پي نوشت:
1) برخي سال تولد او را سال 24 ه . ق دانسته اند، ر . ك: حسين اسدي، اسوه هاي عاشورا .
2) منتهي الامال، ج 1، ص 136 .
3) معارف و معاريف، ج 7، ص 206 .
4) جعفر نقدي، زينب كبري، ص 12 .
5) معالي السبطين، ج 1، ص 26 .
6) تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
7) علامه مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج 2، ص 118 .
8) منتهي الامال، ج 1، ص 137 - 138 . برخي نوشته اند كه او دو فرزند ديگر به نام محمد و قاسم داشت كه در كربلا به شهادت رسيدند . ر . ك: الوقايع و الحوادث، ملبوبي، ج 3، ص 30 .
9) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس، ص 715 .
10) فتح/28 .
11) ذريعه، ص 122 .
12) الوقايع والحوادث، ج 2، ص 30; سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 293 .
13) زينب كبري عليها السلام، ص 12 .
14) مفاتيح الجنان، ص 715 .
15) موسوعة كلمات الحسين عليه السلام، ص 298 .
16) وقايع الايام، ويژه محرم، ص 264 .
17) معالي السبطين، ج 1، ص 270; نفس المهموم، شيخ عباس قمي، ص 177 .
18) روم/7 .
19) نفس المهموم، ص 176; ر . ك: اعيان الشيعه، ج 7، ص 430 .
20) جام عبرت، سيد حسين اسحاقي، ج 2، ص 104 .
21) منتهي الامال، ص 136; ر . ك: تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
22) حماسه حسيني، ج 1، ص 59 .
23) معالي السبطين، ج 1، ص 267 .
24) همان .
25) مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30 .
26) مقتل مقرم، ص 269 .
27) ذريعه، ص 124 .
28) عناوين
جمال حق ز سر تا پاست عباس به يكتايي قسم، يكتاست عباس
خدا داند كه از روز ولادت امام خويش را مي خواست عباس
علم در دست، مشك آب بردوش كه هم سر دار و هم سقاست عباس
نه در دنيا بود باب الحوائج شفيع خلق در عقباست عباس
هنوز از تشنه كامان شرمگين است ببين در علقمه تنهاست عباس
اگرچه زاده ام البنين است وليكن مادرش زهراست عباس
حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام در روز چهارم شعبان سال 26 ه . ق (1) در مدينه منوره ديده به جهان گشود .
پدر بزرگوارش علي بن ابي طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد .
مادر بافضيلتش فاطمه معروف به «ام البنين » دختر حزام بن خالد كلابي بود . (2)
واژه «عباس » از نظر لغوي به معناي «بسيار ترش رو» است . و يا به معناي شيري كه شيران ديگر از او فرار كنند . (3) انتخاب اين نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است . لذا مورخان نوشته اند «سماه اميرالمومنين عليه السلام بالعباس لعلمه بشجاعته وسطوته و صولته وعبوسته في قتال الاعداء وفي مقابلة الخصماء; علي عليه السلام او را به اين خاطر عباس ناميد كه به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رويارويي با جنگجويان آگاهي داشت .» (4)
گاهي هم حضرت امير عليه السلام قنداقه عباس را مي گرفت، آستين او را بالا مي زد و بازوانش را مي بوسيد و گريه مي كرد و مي فرمود: «دستهاي او در راه ياري برادرش حسين قطع مي شود .» (5)
حضرت عباس القاب مختلفي دارد كه هر يك بيانگر بخشي از مقام، عظمت و سجاياي اخلاقي اوست . «ممقاني » شانزده لقب براي او برشمرده است; مانند:
1 . ابوالفضل; يعني پدر فضايل (و يا او پسري به نام فضل داشت) ;
2 . ابوالقربه; كه سقا و آبرسان بود;
3 . قمر بني هاشم; چون داراي چهره اي زيبا بود . صاحب مقاتل الطالبين مي نويسد:
«عباس، زيبا و نيك منظر بود، وقتي بر اسبي درشت هيكل سوار مي شد، پاهايش به زمين كشيده مي شد و به او قمر بني هاشم مي گفتند!» (6)
استاد مرتضي مطهري مي گويد:
«عباس اندامي بسيار بلند و قامتي رشيد و زيبا داشته كه امام حسين عليه السلام از نگاه كردن به او لذت مي برد .» (7)
4 . عبد صالح (بنده شايسته) ;
5 . المواسي (ايثارگر) ;
6 . الفادي (فداكار) ;
7 . الحامي (حمايت كننده) ;
8 . الواقي (نگهبان و محافظ) ;
9 . الساعي (تلاشگر) ;
10 . باب الحوائج (وسيله برآمدن حاجات) ;
11 . حامل اللواء (پرچمدار) ;
و …
عباس با لبابه دختر عبيد الله بن عباس (پسر عموي پدرش امام علي عليه السلام) ازدواج كرد و از او دو فرزند به نام عبيدالله و فضل (8) داشت .
و اكنون در اين نوشتار به بهانه تولد آن حضرت در چهارم شعبان كه «روز جانباز» نيز ناميده شده است، بر آنيم تا گوشه هايي از فضايل و اوصاف آن حضرت را كه مي تواند الگو و اسوه ما باشد تقديم شما خوانندگان گرامي مخصوصا جانبازان عزيز كنيم:
الف) طاعت و بندگي
آنچه بيشتر از چهره حضرت عباس در ذهنها به تصوير كشيده شده و زبانها گوياي آن است شجاعت اوست و حال آنكه قبل از همه چيز آن حضرت يك بنده سراپا تسليم الهي است، و تمام عظمتها و ارزشهاي او زير سايه همين بندگي و اطاعت محض الهي قرار دارد كه به نمونه هايي اشاره مي كنيم:
1 . بنده صالح خدا: امام صادق عليه السلام اين لقب گران سنگ را به او داد; چنان كه در زيارتنامه آن حضرت مي خوانيم:
«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله … ; سلام بر تو اي بنده صالح و فرمان بر خدا .» (9)
2 . آثار سجده بر پيشاني: قرآن يكي از نشانه هاي بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پيشاني آنها مي داند:
«سيماهم في وجوههم من اثر السجود» ; (10) «نشانه هاي آنها در صورتهايشان بر اثر سجده هاي زياد [در پيشگاه الهي نمايان] است .»
و حضرت عباس اين گونه بود; در تاريخ مي خوانيم:
«وبين عينيه اثر السجود; [در پيشاني] و بين چشمان او اثر سجده [نمايان] بود .» (11)
نقل شده كه روي قاتل عباس كه از طايفه «بني دارم » بود، سياه شده بود . علت را از او پرسيدند . گفت: «من مردي را كه در وسط پيشاني او اثر سجده بود كشتم كه نامش عباس بود .» (12)
و جعفر نقدي درباره او چنين مي گويد: «وهو من عظماء اهل البيت علما وورعا ونسكا وعبادة; او از بزرگان اهل بيت است از نظر دانش و پارسايي و نيايش و عبادت .» (13)
اين ويژگي عباس براي تمامي شيعيان درس بزرگي است تا بندگي خدا را در راس همه كارهاي خود قرار دهند و راز و نياز و عبادتهاي شبانه و سجده هاي طولاني براي خدا را در زندگي خويش هرگز فراموش نكنند .
بسوزان دلي را كه سوزي ندارد سحر كن شبي را كه روزي ندارد
الهي به آن سر كه شور تو دارد به آن دل كه در سينه، نور تو دارد
به شوق شهيدان در خون تپيده به اشك يتيمان محنت كشيده
به نام عزيزي كه نام از تو دارد به ملك ولايت، مقام از تو دارد
چنان كن كه شرمنده، فردا نباشم سرافكنده در پيش زهرا نباشم
ب) ولايت مداري و امام شناسي:
از ويژگيهاي مهم حضرت عباس امام شناسي و اطاعت مطلق از امامان خويش بود .
پس از شهادت پدر بزرگوارش امام علي عليه السلام ودايع امامت و مقام ولايت تامه به امام حسن مجتبي عليه السلام سپرده شد . عباس با جان و دل، فرمان بردار و مطيع بي چون و چراي برادر و امام خود بود . وقتي امام حسن عليه السلام مجبور شد با معاويه صلح كند و مورد طعن و شماتت «يا مذل المؤمنين; اي خواركننده مؤمنان » قرار گيرد، حضرت عباس بيش از پيش همراه و در ركاب امام خويش بود، و با شمشير برهنه مانند يك سرباز جانباز از برادر و امام خويش محافظت مي كرد . در مراسم تشييع آن حضرت كه جنازه را تيرباران كردند، بر حضرت عباس خيلي گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسين عليه السلام نبود، از يكايك آنان انتقام مي گرفت .
بعد از شهادت امام حسن عليه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسين بن علي عليهما السلام بود .
در مورد ولايت مداري و امام شناسي حضرت عباس به نمونه هايي اشاره مي شود:
1 . در زيارتنامه آن حضرت كه از سخنان امام صادق عليه السلام است چنين مي خوانيم:
«… المطيع لله ولرسوله ولاميرالمؤمنين والحسن والحسين صلي الله عليهم; [سلام بر تو اي بنده صالح و] مطيع خدا و رسولش و پيرو اميرمؤمنان و حسن و حسين كه درود خدا بر آنان باد .» (14)
2 . هنگام خروج از مدينه امام حسين عليه السلام ندا داد: «اين اخي - اين قمر بني هاشم فاجابه العباس لبيك لبيك يا سيدي فقال له الامام عليه السلام: قدم لي يا اخي جوادي فاتي العباس بالجواد اليه; كجاست برادرم … كجاست ماه بني هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اي آقاي من! آنگاه امام حسين عليه السلام فرمود: اي برادر، اسبم راحاضر كن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود .» (15)
3 . در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد كربلا شد . يكي از نقشه هاي او براي كاستن از ياران امام حسين عليه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود . وقتي جناب عباس شنيد كه شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نكرد و جواب او را نداد، تا اينكه امامش به او فرمان داد كه جواب شمر را بگويد، عباس فرمود: «چه مي گويي؟» عرض كرد: «شما و برادرانت در امانيد .» عباس غيرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فرياد او بلند شد:
«تبت يداك و لعن ما جئت به من امانك يا عدو الله اتامرنا ان نترك اخانا وسيدنا الحسين بن فاطمة وندخل في طاعة اللعناء واولاد اللعناء اتومننا وابن رسول الله لا امان له; دستهايت بريده باد و لعنت [خدا] بر آنچه كه از امان نامه آورده اي . اي دشمن خدا! آيا دستور مي دهي كه ما برادرمان و آقايمان حسين عليه السلام پسر فاطمه عليها السلام را رها كنيم و داخل اطاعت لعنت شدگان و فرزندان لعنت شدگان شويم؟ [عجبا] آيا به ما امان مي دهي در حالي كه فرزند رسول خدا [حسين بن علي] در امان نيست .» (16)
اين جملات حاكي از معرفت و عشق عميق حضرت عباس به امام خويش حسين بن علي عليه السلام است . به اين جهت است كه مورخان نوشته اند; عباس در كربلا به خاطر تعصبات قبيله اي و خانوادگي با دشمن نمي جنگيد:
«… بل كان يعرف ان دين الله قائم بالحسين وهو عمود الدين، مجاهد عن دين الله وعن شريعة المصطفي وحامي عن ابن رسول الله وعن بنات الزهراء كما قال اني احامي ابدا عن ديني وعن امام صادق اليقين نجل النبي الطاهر الامين; بلكه همواره مي شناخت كه دين خدا به حسين عليه السلام پاينده است و او ستون دين است و براي دين خدا و شريعت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله جهاد [و مبارزه] مي كند و [بدين جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمايت و پشتيباني كرد; چنان كه خود فرمود:
«به خدا اگر دست راستم را قطع كرديد براستي [همچنان] از دينم حمايت مي كنم و از امامي كه يقين راستين دارد [دفاع مي كنم; آن امامي كه] پسر دختر پيامبر پاك و امين مي باشد .» (17)
از اين جا به ويژگي سومي در وجود حضرت عباس پي مي بريم و آن شناخت و معرفت آن جناب است .
ج) بصيرت ژرف:
بيشتر منحرفان از امامت و ولايت، ظاهر بين و ساده انديشند . قرآن كريم درباره دنياپرستان مي فرمايد: «يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا وهم عن الآخرة هم غافلون » ; «آنان تنها ظاهري از زندگي دنيا را مي دانند و از آخرت غافلند .» (18) ولايت مداران بايد ژرف انديش و ژرف نگر باشند .
از امتيازات ويژه حضرت عباس، بصيرت نافذ و ژرف انديشي خاصي بود كه تمام خطوط جامعه و رگه هاي كفر و نفاق را به خوبي مي شناخت، و ولايت مداران را نيز دقيقا شناسايي كرده بود . امام صادق عليه السلام درباره عمويش عباس مي فرمايد:
«كان عمنا العباس نافذ البصيرة; عموي ما عباس داراي بصيرت ژرف بود .» (19)
در مقابل، يكي از كاستيهاي عمر سعد كه به دام يزيد و ابن زياد افتاد، نداشتن تيزبيني و بصيرت بود . ابن زياد با بهره برداري از اين كمبود فكري، فردي فرومايه و هزار چهره يعني «شبث ربعي » را با او همراه ساخت تا او را توجيه كند . شبث كوشيد به عمر سعد القا كند كه حسين، كافر حربي است كه قتلش واجب مي شود و به همين جهت، قتل او در ماه حرام اشكالي ندارد . (20)
ولايت مداري و ژرف انديشي، از نيازهاي شديد زمان ما براي تمام طبقات است; چرا كه بصيرت ژرف و عميق انديشي باعث مي شود خطوط فكري و سياسي را بخوبي بشناسند و در موضع گيريها دقيقا بر خط صحيح و مستقيم امامت و ولايت سير نمايند .
د) شجاعت:
از صفات بارز و برجسته حضرت عباس كه همگان حتي غيرمسلمانان با آن آشنايي دارند، شجاعت و دليري ايشان است . از آغاز اميرالمؤمنين عليه السلام براي اين موضوع سرمايه گذاري نموده بود، آنجا كه به برادرش عقيل - كه اطلاعات وسيعي از نسب قبايل عرب و تاريخ گذشته آن روز داشت - سفارش فرمود كه از اقوام اصيل و شجاع عرب، همسري براي من انتخاب كن كه زاده شجاعان و وارث دلاوري و شهامت باشد; زيرا مي خواهم از اين ازدواج، فرزند شجاع و دليري به دنيا بيايد . عقيل پس از بررسي و جستجو «ام البنين كلابيه » را پيشنهاد كرد، كه حضرت با او ازدواج كند; چرا كه در جامعه [آن روز] شجاع تر و دليرتر از اجداد و پدران او نبود . (21)
از «حضرت ام البنين » چهار پسر رشيد و قهرمان به نام عباس، عبدالله، عثمان و جعفر به دنيا آمدند، كه بزرگ ترين و شجاع ترين آنها حضرت عباس بود .
استاد شهيد مطهري مي گويد:
«آرزوي علي عليه السلام در ازدواج با ام البنين در وجود مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام تحقق يافت .» (22)
به نمونه هايي كه شجاعت آن حضرت را مي رساند اشاره مي كنيم:
1 . درباره ويژگيهاي حضرت عباس در تاريخ مي خوانيم:
«كالجبل العظيم وقلبه كالطود الجسيم لانه كان فارسا هماما وبطلا ضرغاما وكان جسورا علي الطعن والضرب في ميدان الكفار والحرب; [عباس] مانند كوهي بزرگ، و قلبش بسان كوهي خشن [و استوار] بود; چرا كه او جنگ آوري بلند همت و سلحشوري شيرگون بود و در [وارد كردن] نيزه و ضربات [بر دشمن] در ميدان نبرد با كفار جسور [و بي باك] بود .»
2 . در معالي السبطين چنين بيان شده است: «ولا يقاس بشجاعته الا شجاعة ابيه واخيه; شجاعت عباس با شجاعت پدرش [علي عليه السلام] و برادرش [امام حسين عليه السلام] مقايسه مي شود .» (23)
و در ادامه مي گويد: «در شجاعت عباس همين بس كه وقتي دشمنان صداي او را مي شنيدند رگهاي بدنشان مي لرزيد و از ترس صولت و قدرت او، قلبهايشان از وحشت مي تپيد و پوست بدنشان جمع مي شد . با توجه به اين شجاعت و شهامت بود كه ابن زياد براي او امان نامه فرستاد و به خيال خام خود مي خواست كه او را از حسين عليه السلام بگيرد .» (24)
همين شجاعت و قدرت او بود كه پشتوانه محكمي براي امام حسين عليه السلام بود; هرچند تكيه امام حسين عليه السلام بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس كه يك بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع ياري خدا از طريق اسباب طبيعي بود; لذا شهادت حضرت عباس سخت بر امام حسين عليه السلام اثر گذاشت و صريحا آنگاه كه كنار بدن برادر آمد فرمود:
«الآن انكسر ظهري وقلت حيلتي; اكنون كمرم شكست و راه چاره ام كم شد .» (25)
اين سخنان از زبان معصومي صادر مي شود كه تعارف و زيادگويي و خلاف واقع در كلام و مرامشان راه ندارد . و وقتي كه عباس اجازه ميدان خواست امام حسين عليه السلام فرمود:
«اذا مضيت تفرق عسكري; هرگاه [از دستم] بروي سپاهم از هم مي باشد .»
تاريخ نويسان نوشته اند:
«لم يبق الحسين بعد ابي الفضل الا هيكلا شاخصا معري عن لوازم الحياة; از امام حسين بعد از [مرگ] ابي الفضل جز هيكلي [و مشتي استخوان] خالي از لوازم حيات و زندگي باقي نماند .» (26)
دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرات و جسارت پيدا كردند، و بر اصحاب و خيمه هاي امام حسين عليه السلام حمله ور شدند . در تاريخ مي خوانيم:
«لما قتل العباس تدافعت الرجال علي اصحاب الحسين; (27) هنگامي كه عباس كشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسين حمله ور شدند .»
تا تو بودي خيمه ها آرام بود دشمنم در كربلا ناكام بود
تا تو بودي من پناهي داشتم با وجود تو سپاهي داشتم
تا تو بودي خيمه ها غارت نشد بعد تو كس حافظ يارت نشد
تا تو بودي چهره نيلي نبود دستها آماده سيلي نبود
تا تو بودي دست زينب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا كه مشكت پاره و بي آب شد دشمن پر كينه ات شاداب شد
ه) وفا و فداكاري عباس:
يادم ز وفاي اشجع الناس آيد وز چشم ترم سوده الماس آيد
آيد به جهان اگر حسين دگري هيهات برادري چو عباس آيد
وفا از بارزترين صفات مردان تاريخ و نشانه قوت دين و قدرت امانت داري است . وفا دژ مستحكمي است كه انسان را تا پايان خط در مسير راه نگه مي دارد .» (28)
در وفا و فداكاري نيز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوي پاكان وفادار، و فداكاران ايثارگر است . در اين بخش پاياني، به نمونه هايي از وفا و فداكاري حضرت عباس اشاره مي كنيم:
1 . رد امان نامه:
رد امان نامه ابن زياد و شمر - كه قبلا به آن اشاره شد - نشانه وفاي عباس است .
2 . اعلان وفاداري در شب عاشورا:
در شب عاشورا امام حسين عليه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم; پس همه آزاديد برويد و بيعتي كه از جانب من به گردن شما بود برداشتم و اين شب كه شما را فرا گرفته فرصتي است، آن را شتر رهوار خود كنيد و به هر سو كه مي خواهيد برويد .» آنگاه چراغ را خاموش كرد و فرصت خوبي براي رفتن بود .
اولين كسي كه وفاي كامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن علي عليه السلام فقال له: لم نفعل ذلك؟ النبقي بعدك؟ لا ارانا الله ذلك ابدا; آنگاه عباس، فرزند علي آغاز به سخن نمود، پس به امام حسين عليه السلام عرض كرد: براي چه اين كار را انجام دهيم؟ آيا براي آنكه بعد از شما باقي باشيم؟ نه، خدا اين را [يعني جدايي از شما را] هرگز به ما نشان ندهد .» (29)
شاها من ار به عرش رسانم سرير فضل مملوك اين جنابم و محتاج اين درم
گر بركنم دل از تو و بردارم از تو مهر اين مهر بركه افكنم و اين دل كجا برم
4 . اوج وفا در شط فرات:
حضرت عباس عليه السلام بعد از شهادت علي اكبر مي خواست به ميدان برود، اما برادر به او اجازه ميدان رفتن نداد، بعد از اصرار زياد فرمود: مقداري آب براي كودكان بياور .
پيشاني حسينش را بوسيد و به سوي فرات حركت كرد، مشك را پر از آب كرد، خود نيز تشنه بود، مي خواست آب بنوشد: «فذكر عطش الحسين ومن معه فرقي الماء; (30) سپس به ياد تشنگي حسين و همراهان [و كودكان] افتاد، پس آب را [روي آب] ريخت .» و بر خود خطاب كرد:
يا نفس من بعد الحسين هوني وبعده لا كنت ان تكوني
هذا الحسين وارد المنون و تشربين بارد المعين
تالله ما هذا فعال ديني (31)
«اي نفس! بعد از حسين خواري و ذلت بر تو باد و بعد از او [حسين عليه السلام] تو نبايد باشي تا زنده بماني، حسين در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنك و گوارا مي نوشي؟ به خدا قسم اين كار دين [و آيين] من نيست .»
آنگاه فرياد برآورد: «والله لا اذوق الماء وسيدي الحسين عطشانا; (32) به خدا قسم آب نمي نوشم در حالي كه آقاي من حسين تشنه است .»
عباس بي وفا تو نبودي كنون چه شد نوشي تو آب مانده حسينت در انتظار
اعتراف دشمن به وفاي عباس
هنگامي كه وسايل غارت شده كربلا را به شام نزد يزيد بردند، در ميان آنها پرچم بزرگي بود . يزيد و حاضران در مجلس ديدند همه پرچم سوراخ و صدمه ديده، ولي دستگيره آن سالم است . يزيد پرسيد: «اين پرچم را چه كسي حمل مي كرد؟» گفته شد: «عباس بن علي » . يزيد از روي تعجب و تجليل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:
«انظروا الي هذا العلم فانه لم يسلم من الطعن والضرب الا مقبض اليد التي تحمله; به اين پرچم بنگريد، [كه بر اثر صدمات] نيزه و زدن [شمشير] جايي از آن سالم نمانده جز دستگيره آن كه [پرچمدار] آن را با دست حمل مي كرده است .»
سالم ماندن دستگيره پرچم، نشان از آن دارد كه پرچمدار تمام ضربات نيزه و شمشير را كه بر دستش وارد مي شده تحمل مي كرده ولي پرچم را رها نساخته است .
آنگاه يزيد گفت: «ابيت اللعن يا عباس، هكذا يكون وفاء الاخ لاخيه; لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختي اي عباس! [و ناسزا زيبنده تو نيست ]. اين چنين است [رسم و معناي] وفاداري برادر نسبت به برادرش .» (33)
آري، وفاي حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست كه پليدترين دشمنان او هم نمي توانند آن را انكار كنند .
پنج امامي كه ترا ديده اند دست علم گير تو بوسيده اند
چشم خداوند چو دست تو ديد بوسه زد و اشك زچشمش چكيد
وفا و فداكاري عباس در سخنان معصومين عليهم السلام
1 . امام سجاد عليه السلام فرمود: «رحم الله عمي العباس فلقد آثر وابلي وفدي اخاه بنفسه حتي قطعت يداه; خداوند رحمت كند عمويم عباس را كه حقيقتا ايثار و جانبازي نمود و جانش را فداي برادر نمود تا آنجا كه دستهايش قطع شد .» (34)
2 . امام صادق عليه السلام فرمود:
«اشهد لقد نصحت لله ولرسوله ولاخيك فنعم الاخ المواسي; شهادت مي دهم كه تو براي خدا و رسولش و برادرت خيرخواهي نمودي، پس تو چه نيكو برادر فداكار بودي .» (35)
3 . امام زمان عليه السلام در زيارت ناحيه مقدسه خطاب به عمويش عباس مي فرمايد: «السلام علي ابي الفضل العباس المواسي اخاه بنفسه; سلام بر ابوالفضل العباس كه با جان خويش با برادر همدردي [و براي او فداكاري] نمود .»
پي نوشت:
1) برخي سال تولد او را سال 24 ه . ق دانسته اند، ر . ك: حسين اسدي، اسوه هاي عاشورا .
2) منتهي الامال، ج 1، ص 136 .
3) معارف و معاريف، ج 7، ص 206 .
4) جعفر نقدي، زينب كبري، ص 12 .
5) معالي السبطين، ج 1، ص 26 .
6) تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
7) علامه مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج 2، ص 118 .
8) منتهي الامال، ج 1، ص 137 - 138 . برخي نوشته اند كه او دو فرزند ديگر به نام محمد و قاسم داشت كه در كربلا به شهادت رسيدند . ر . ك: الوقايع و الحوادث، ملبوبي، ج 3، ص 30 .
9) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس، ص 715 .
10) فتح/28 .
11) ذريعه، ص 122 .
12) الوقايع والحوادث، ج 2، ص 30; سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 293 .
13) زينب كبري عليها السلام، ص 12 .
14) مفاتيح الجنان، ص 715 .
15) موسوعة كلمات الحسين عليه السلام، ص 298 .
16) وقايع الايام، ويژه محرم، ص 264 .
17) معالي السبطين، ج 1، ص 270; نفس المهموم، شيخ عباس قمي، ص 177 .
18) روم/7 .
19) نفس المهموم، ص 176; ر . ك: اعيان الشيعه، ج 7، ص 430 .
20) جام عبرت، سيد حسين اسحاقي، ج 2، ص 104 .
21) منتهي الامال، ص 136; ر . ك: تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
22) حماسه حسيني، ج 1، ص 59 .
23) معالي السبطين، ج 1، ص 267 .
24) همان .
25) مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30 .
26) مقتل مقرم، ص 269 .
27) ذريعه، ص 124 .
28) عناوين برگرفته از روايات است . ر . ك: منتخب ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ص 542 .
29) همان، ص 400 .
30) كبريت الاحمر، ص 159; منتخب التواريخ، ص 258 .
31) ر . ك: ناسخ التواريخ، ج 2، ص 345 .
32) بحارالانوار، ج 45، ص 41; ترجمه مقتل ابي مخنف، ص 97 .
33) دين و تمدن، ج 1، ص 288 و ر . ك: سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 300 .
34) بحارالانوار، ج 44، ص 298; تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
35) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس عليه السلام
برگرفته از روايات است . ر . ك: منتخب ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ص 542 .
29) همان، ص 400 .
30) كبريت الاحمر، ص 159; منتخب التواريخ، ص 258 .
31) ر . ك: ناسخ التواريخ، ج 2، ص 345 .
32) بحارالانوار، ج 45، ص 41; ترجمه مقتل ابي مخنف، ص 97 .
33) دين و تمدن، ج 1، ص 288 و ر . ك: سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، ص 300 .
34) بحارالانوار، ج 44، ص 298; تنقيح المقال، ج 2، ص 128 .
35) مفاتيح الجنان، زيارتنامه حضرت عباس عليه السلام