قصه های تربیتی از امام رضا علیه السلام
تعیین اجرت
سلیمان بن جعفر گوید: برای انجام بعضی از کارها همراه امام رضا علیه السلام بودم تا این که خواستم به خانه ام باز گردم.
حضرت فرمود: برگرد و با من بیا و امشب را نزد من بمان. من هم برگشتم و به همراه او حرکت کردیم تا اینکه وارد منزل شدیم. حضرت نگاهی به غلامان خود کرد که مشغول گل کاری و ساختن اصطبل بودند و بعضی از آنها کارهای دیگر انجام می دادند. در بین آنها غلام سیاهی که غریب بود کار می کرد.
امام علیه السلام به غلامان خود گفت: این مرد اینجا چه می کند؟
آنها در جواب گفتند: او به ما کمک می کند و ما هم چیزی در برابر به او خواهیم داد.
امام علیه السلام فرمود: اجرت او را تعیین کردید؟
گفتند: نه ما هر چه به او بدهیم راضی است. حضرت به سراغ ایشان رفت تا با تازیانه آنها را کتک بزند و بسیار ناراحت شد که چرا اجرت او را معین نکردید؟
سلمان بن جعفر می گوید: من به امام علیه السلام عرض کردم: چرا شما خود را ناراحت کرده اید؟
فرمود: من بارها آنهارا از این کار نهی کرده ام که باید اجرت هر کس را که می خواهند به کار گیرند با او تعیین کنند و ای سیلمان این را بدان کسی بدون تعیین مزد برای تو کار نمی کند مگر اینکه اگر سه برابر مزد او هم به وی بپردازی باز هم گمان دارد به او کم داده ای، اما وقتی مزد او را معین کردی و به او پرداختی از تو تشکر می کند که به آنچه معین شده عمل کرده ای، حال اگر کمی بر آن بیفزایی از تو قدردانی می کند و می بیند که تو بر مزد او افزوده ای.
قصه های تربیتی چهارده معصوم ( علیهم السلام ) - محمد رضا اکبری
وقار و هیبت امام رضا علیه السلام
چهرهها در برابرش متواضع بودند، زیرا به پیامبر و اوصیای امین شباهت داشت. تمام کسانی که او را میدیدند، به او احترام میکردند. یک نمونه از وقار او این بود که چون با مردم مینشست و یا با آنها سوار میشد، به دلیل هیبت و عظمتی که داشت، هیچ کس قادر نبود صدایش را بلند کند.
راویان گفتهاند هنگامی که امام به نزد مأمون میآمد، خود مأمون و خادمانش بسرعت پرده را برای او کنار میزدند. وقتی آنها شنیدند که مأمون میخواهد از حضرت بیعت بگیرد، با یکدیگر عهد کردند هنگامی که اماممیآید، به او احترام نگذارند و چنانکه شایسته است، تکریمش نکنند. امام طبق معمول آمد ولی ابهت و عظمت او چنان آنان را از جا حرکت داد که تمامشان به امام احترام کردند چنانکه شایسته احترام بود. پس از آن، یکدیگر را ملامت کردند و سوگند خوردند که اگر امام برگردد، به او احترام نگذارند، امّا هنگامی که امام روز بعد آمد، همگی قیام کردند و به او احترام گذاشتند ولی پرده را برای امام کنار نزدند. در این لحظه بادی وزید و پرده را کنار زد و هنگامی که امام خواست آنجا را ترک کند، دوباره بادی وزید و پرده را برای او کنار زد. در نتیجه اهل مجلس با یکدیگر میگفتند: یقینا این مرد شخصیتی بزرگوار و مورد عنایت خداوند است، بنابراین به خدمت او برگردید.همانا ائمّه اهل بیت علیهم السّلام نزد خداوند متعال جاه و مقامی دارند.
سرچشمه تکبّر
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده:
ما مِنْ رَجُل تَجَبَّرَ أَؤ تَکَبَّرَ إلاّ لِذِلَّة یَجِدُها فِی نَفْسِهِ.
هیچ کس بر دیگران بزرگی نمی فروشد مگر به خاطر حقارتی که در درون وجود خود احساس می کند! (بحار الانوار، جلد 73، صفحه 225)
شرح کوتاه
این نکته امروز در پرتو تحقیقات روانشناسی و روانکاوی مسلّم شده است که سرچشمه تکبّر و بزرگی فروختن بر دیگران چیزی جز عقده حقارت نیست; آنها که مبتلا به این عقده هستند و از آن رنج می برند برای جبران کمبودهای خود متوسل به این وسیله غلط یعنی خود را به طور مصنوعی بزرگ نشان دادن می شوند و از این راه بر حقارت اجتماعی خود می افزایند و بیش از پیش خود را منفور می سازند.
این مسأله روانی به روشنی در گفتار معجزه آسایی کهدر بالا از امام صادق(علیه السلام)نقل شده دیده می شود.
ولی افراد با ایمان بر اثر شخصیت درونی همواره در برابر دیگران متواضعند.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
لقمان حکیم؛خرد
ارزش خِرد
کتاب العقل وفضله، ابن ابی الدنیاـ به نقل از قَتاده ـ: لقمان به پسرش گفت: «ای پسرم! بدان که نهایتِ آقایی و مقام در دنیا و آخرت ، به حُسن عقل است و اگر بنده عقلش نیکو باشد، عیب هایش پوشیده می شود و بدی هایش اصلاح می گردد» .
حلیة الأولیاءـ به نقل از وَهْب بن مُنَبّه ـ: لقمان به پسرش گفت : «ای پسرم! درباره خداوند بیندیش؛ چرا که اندیشه مندترینِ مردم درباره خداوند، بهترینِ مردم از جهت خردمندی است ، و شیطان از عاقل فرار می کند و نمی تواند او را به دام اندازد» .
نشانه خرد
کتاب العقل وفضله، ابن ابی الدنیاـ به نقل از ابراهیم بن عیسی ـ: مولای لقمان به او گفت: گمان ندارم که تو عاقل شوی. لقمان به او گفت: «همانا عاقل ، کسی است که از خداوند عز و جل بترسد» .
إحیاء علوم الدین:لقمان گفت : «برای خردمند ، شایسته است که در میان خانواده اش همچون کودک باشد، و هنگامی که در میان قوم است ، مردمی باشد» .
نثر الدُّرّ :[لقمان] گفت: «برای خردمند ، سزاوار نیستخرد که خود را از چهار وقت ، بی بهره بگذارد : وقتی که در آن ، پروردگارش را بخواند؛ وقتی که در آن ، از خود حساب کشی نماید ؛ وقتی که در آن ، برای هزینه زندگانی اش، کسب کند ؛ و وقتی که در آن ، تنها به لذّت حلال مشغول باشد تا به واسطه آن ، برای وقت های دیگر ، یاری [و نیرو] بگیرد» .
حکمت نامه لقمان - محمد محمدی ری شهری
لقمان حکیم؛خرد
ارزش خِرد
کتاب العقل وفضله، ابن ابی الدنیاـ به نقل از قَتاده ـ: لقمان به پسرش گفت: «ای پسرم! بدان که نهایتِ آقایی و مقام در دنیا و آخرت ، به حُسن عقل است و اگر بنده عقلش نیکو باشد، عیب هایش پوشیده می شود و بدی هایش اصلاح می گردد» .
حلیة الأولیاءـ به نقل از وَهْب بن مُنَبّه ـ: لقمان به پسرش گفت : «ای پسرم! درباره خداوند بیندیش؛ چرا که اندیشه مندترینِ مردم درباره خداوند، بهترینِ مردم از جهت خردمندی است ، و شیطان از عاقل فرار می کند و نمی تواند او را به دام اندازد» .
نشانه خرد
کتاب العقل وفضله، ابن ابی الدنیاـ به نقل از ابراهیم بن عیسی ـ: مولای لقمان به او گفت: گمان ندارم که تو عاقل شوی. لقمان به او گفت: «همانا عاقل ، کسی است که از خداوند عز و جل بترسد» .
إحیاء علوم الدین:لقمان گفت : «برای خردمند ، شایسته است که در میان خانواده اش همچون کودک باشد، و هنگامی که در میان قوم است ، مردمی باشد» .
نثر الدُّرّ :[لقمان] گفت: «برای خردمند ، سزاوار نیستخرد که خود را از چهار وقت ، بی بهره بگذارد : وقتی که در آن ، پروردگارش را بخواند؛ وقتی که در آن ، از خود حساب کشی نماید ؛ وقتی که در آن ، برای هزینه زندگانی اش، کسب کند ؛ و وقتی که در آن ، تنها به لذّت حلال مشغول باشد تا به واسطه آن ، برای وقت های دیگر ، یاری [و نیرو] بگیرد» .
حکمت نامه لقمان - محمد محمدی ری شهری