حقیقت عبادت
«وَما خَلَقْتُ الجِنَّ وَالإِنْسَ إِلّا لِیعْبُدُونِ» جنّ و انس را نیافریدم جز اینکه مرا پرستش کنند.
پرستش خداوند و نپرستیدن هر موجود دیگر، از اساسیترین اصول تعالیم انبیا است. حقیقت عبادت این است که بنده، خود را در مقام ذلّت و بندگی قرار داده، رو به سوی پروردگار خود آورد. همین معنا منظور مفسّرانی است که عبادت را در آیه «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنْسَ إِلّا لِیعْبُدُونِ» به معرفت تفسیر کردهاند. آنان میخواهند بگویند که حقیقت عبادت، معرفتی است که از عبادت ظاهری به دست میآید. پس هدف نهایی از آفرینش، همان حقیقت عبادت است؛ یعنی انسان از خود و از هر چیز دیگر بریده، به یاد پروردگار خود باشد و او را تسبیح گوید.
حکمت های جاوید ( چهارده موضوع تبلیغی از سخنان امام حسین علیه السلام ) - محمد حسین فهیم نیا
پایبندی به اصول
یکی از ویژگیهای شخصیتی امام حسین علیه السلام پایبندی آن بزرگوار به اصول و بنیادها می باشد.
این ویژگی را می توان در وصیت وی به برادرش محمد حنفیه درک نمود که فرمود:
من این قیام را نه از روی خودبینی و سبکسری می کنم، نه قصد طغیان دارم و نه آهنگ تبهکاری در سر و نه ستمگری را در خود می پرورانم، بلکه تنها هدف من آنست که در میان امت جدم خواستار اصلاح شوم. با این حرکت خود می خواهم به معروف فرمان دهم و از منکر بازدارم. هر کس بر پایه حق از من پذیرا شد، خدا به حق بسی شایستهتر است و هر کس نپذیرفت، چنان در آهنگ خود پایداری کنم که خدا میان من و آن گروه به حق قضاوت فرماید، که او از همه داوران بسی بهتر است. این سخنان صریح را در کاخ فرمانداری و در مرکز حکومت و سرسرای قدرت بی هیچ پروا و هراسی بیان کرد.
با قلبی استوار و شجاعتی بی نظیر و با پشتگرمی به اصول اعتقادی و پایداری در مکتب. در این پاسخی که امام حسین علیه السلام به ولید داد؛ قدرت رو در وا ایستاندن را با هوشمندی سیاسی و راه خردمندانه رهایی را با سلامت منطق و پدیده تسلیمرا با اعتراض شدید در هم آمیخته است. در تاریخ چنین آمده:
ولید فرماندار مدینه، امام حسین علیه السلام را دعوت نمود و خبر مرگ معاویه را به او داد و او استرجاع نمود، سپس نامه یزید را در مورد گرفتن بیعت برای او خواند. حسین به او گفت به نظرم نمی رسد که تو به گرفتن بیعت من برای یزید پنهانی اکتفا کنی، بلکه خواستار بیعتی آشکار هستی که مردم از آن با خبر شوند. ولید گفت:
آری چنین است و
امام حسین علیه السلام فرمود که:
برگرد و فردا همراه گروهی از مردم نزد ما بیا. در این هنگام مروان به ولید گفت:
به خدا قسم اگر حسین علیه السلام هم اکنون بیعت نکرده از تو جدا شود، هرگز نخواهی توانست بدو دست یابی. او را حبس کن و تا بیعت نکرده اجازه بیرون رفتن به وی نده یا اینکه گردنش را بزن. حسین رو به مروان کرده به او گفت:
وای بر تو ای پسر زن کبود چشم!
تو می خواهی گردن مرا بزنی یا او!
دروغ گفتی به خدا قسم و پستی نشان دادی.
سپس رو بهولید کرده و گفت:
فرماندار، ما از خاندان نبوت و سرچشمه رسالتیم، خدا به وسیله ما آغاز نهاد و به وسیله ما به انجام رسانید. در حالی که یزید تبهکاری میخواره و کشنده اشخاص بیگناه و آشکار سازنده فساد و تبهکاریهاست. کسی چون من با شخصی چون او بیعت نمی کند.
لیکن امشب را به فردا رسانیم تا ببینیم کدام یک از ما به بیعت و خلافت سزاوارتریم. قدرت پایداری برای حق در جانها بانگ و فریاد حق نیز بیگمان اثر کوبنده خود را در گوشه ایباطل می گذارد. و در نتیجه آن را یا کر می کند یا در صلاح و حق را به روی وی می گشاید. فریاد حق امام نیز همان طنین بلندی بود که انعکاس آن در گوش ولید پیچید. چنانکه ولید بعد از بیرون رفتن امام حسین خطاب به مروان چنین گفت:
سبحان الله اگر حسین علیه السلام گفت بیعت نمی کنم او را بکشم؟
به خدا سوگند گمان نمی کنم کسی با دست آغشته به خون حسین، خدا را ملاقات کند و میزان عملش بسی سبک نباشد.
خدا در روز قیامت بدو نمی نگرد و او را تزکیه نمی کند و شکنجهای دردناک بهره او است.
مصباح الهدی : امام حسین ( علیه السلام ) - واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان
ویژگیهای شخصیت امام حسین علیه السلام
آیا تا کنون انسانی را دیده اید که با نام خدا قیام کند و به حرکت در آید،بمیرد، دیدید چگونه مقصد خود را که هدف خویش را نام او، بر گزیند؟
مقصد او تا آنجا فرازست که همه چیز زندگی را فرود می بیند و هدف چنان برتر، جز ملکوت اعلی را مد نظر ندارد، گهوارهاش آسمان های برین است و جای هیچ شگفتی نیست که به سویش پر کشد. خواستار پیوستن بدان سامان بود، زیرا عشق بازگشت به اصل خویش و باز جستن روزگار وصل خویش در وجودش است.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
راه خود را از میان سنگ ها و خارها به پیش می گیرد، خشنود و خوشدل پیش می رود و با آرامش و اطمینان دراین ره گام بر می دارد. با آرمان برین خود رازها بیان می دارد.
آیا فرا سوی الله خواستی و جز به سوی الله بازگشتی، و پس از الله و برتر از او حقیقتی هم هست؟
اگر ما حسین را برفراز همه بزرگان جای دهیم، نه تنها بزرگی را در وجود او بیشتر به شمار آوردهایم، بلکه بزرگی را بر چکاد عظمت، مشاهده کردهایم که در برابرش بزرگان کوچکند، و شخصیتی را نشان دادهایم که از همه شخصیتها برتر است، و ابر مردیست در میان همه مردان. شخصی که چون از هر سوی کوه وجودش فراز شوی به ستیغ بزرگی رسی، تا آن جا که او را مرکز برخورد بزرگواریها با یکدیگر و مجمع یکتایی ها می یابی. زیرا بیگمان هر کس در سرچشمه عظمت پیامبر صلی الله علیه و آله و مردانگی علی و فضیلت فاطمه فرا جوشید، نمونه بی همتای عظمت انسان خواهد شد و از آیات و بیناتبه شمار خواهد رفت. یادآور، یاد یک شخص نیست. یاد انسانیت جاویدان است و تاریخ او، سرگذشت یک قهرمان نیست، تاریخ یک قهرمانی بی همتا است.
پس حسین علیه السلام یک شخص است اما آیت اشخاص، یک بزرگ است اما حقیقت بزرگی. بنا بر این شایسته آن است که همچون سرچشمه الهام که با نیرو می جوشد و پرتو افکن است و با تابش انوار خود همه نسلها را روشنایی می بخشد پیوسته از آسمان وجودش نور گیریم، چه این پرتوافکنی همیشگی است. اگر کسی نیک بیندیشد بزرگترین ژرفا، و فداکاری، و بزرگترین نمونهها را در وجود او می یابد تا آن جا که گویی دست خدا بر صفحه ابدیت با مرکب خون رنگ چنین نگاشته است. اخلاص واژهای است که معنای آن در سختترین مرگ نشان داده می شود.
مصباح الهدی : امام حسین ( علیه السلام ) - واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان
احیای اهل بیت
یکی از کارهای معاویه این بود که به هر طریق ممکن میکوشید تا نام و یاد اهلبیت رسول الله را محو و نابود سازد و آثار و فضایل و مناقب آن را ریشهکن نماید.حسین(ع) در کنفرانس سیاسی بزرگی که در مکه مکرمه تشکیل داد و مسلمانان سراسر کشور در آن حضور داشتند؛ مردم را از هدف شوم معاویه ـ که میخواهد موقعیت اسلامی اهل بیت را ساقط نماید ـ آگاه ساخت.حسین که شنیدن سبّ پدر بزرگوارش در منابر، از هزار بار مردن برایش دشوارتر بود برای رسیدن به میدان جهاد و شهادت در راه خدا پر میکشید و لحظه شماری میکرد؛پس حسین (ع) قیام کرد تا آثار نبوت و خاندان پیامبر را احیا کند و موقعیت اسلامی آنان را بازگرداند.
زندگی و شخصیت امام حسین ( علیه السلام ) - هادی نگارش
رحم و محبّت
روزی رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله نشسته بود و یکی از فرزندانشان را روی زانوی خود نشانده و می بوسید و به او محبّت می کرد .
در این هنگام مردی از اشراف جاهلیت خدمت رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله رسید و به آن حضرت عرض کرد :
من ده تا پسر دارم و تا حال هنوز هیچکدامشان را برای یک بار هم نبوسیده ام . پیامبر صلی اللّه علیه و آله از این سخن چنان عصبانی و ناراحت شدند که صورت مبارکشان برافروخته و قرمز گردید ، آنگاه فرمود :
من لا یَرحم لا یُرحم ، آن کس که نسبت به دیگری رحم نداشته باشد خدا هم به او رحم نخواهد کرد . و بعد اضافه نمود :
من چه کنم اگر خدا رحمت را از دل تو کنده است .
حکایتها و هدایتها در آثار شهید مطهری - محمد جواد صاحبی