نوحه گری جاهلیت
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
یکی از سخنان کوتاه پیامبر(علیه السلام) که هیچ کس پیش از او نگفته، این بود:
اَلنَّیاحَةُ مِنْ عَمَلِ الْجاهِلِیَّةِ(1)
نوحه گری از اعمال دوران جاهلیت است (در برابر مشکلات نباید ناله کرد بلکه باید برای حل آنها بپاخاست).
شرح کوتاه
این حدیث کوتاه و پرمعنا، ظاهری دارد و باطنی:
ظاهر آن اشاره به اعمال بی رویه ای است که در زمان جاهلیت مرسوم بود; هنگامی که کسی از دنیا می رفت زنان نوحه گر دعوت می کردند که با آهنگ های مخصوص خود و اشعار پر از دورغ و فریب بر مرگ او نوحه سرایی کنند و یک عزای ساختگی و قلابی برپا سازد. و اما معنای دیگری که شاید امام باقر(علیه السلام) نیز به آن اشاره می کند این است که در برابر حوادث سخت و پیچیده و مشکلات زندگی فردی و اجتماعی نوحه گری و ناله کردن بیهوده است و به هدر دادن نیروها و امکانات است; باید با سر پنجه عقل و اندیشه و با همّت و استقامت مداوم آنها را گشود و چاره جویی کرد.
1. وسایل الشیعه، جلد 1، صفحه 915.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
زيارت مأثور در اربعين
در روايات شيعه براي روز اربعين حسيني دستورهايي وجود دارد؛ مانند خواندن زيارت مخصوص آن روز در پيش از ظهر كه پس از آن دو ركعت نماز نيز خوانده ميشود و دعا در آن وقت مستجاب است.
در زيارت اربعين، هدف قيام امام حسين (عليهالسلام) همان هدف رسالت نبي اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دانسته شده است. براساس قرآن و نهجالبلاغه، هدف رسالت انبياي الهي، دو چيز است: يكي عالم كردن مردم و ديگري عاقل نمودن آنها با تهذيب نفس.
كساني كه علم ندارند، دستور خدا را نميدانند و توان تربيت خود يا ديگران را ندارند. برخي نيز عالمند، ولي در اثر نداشتن عقل به دانش خود عمل نميكنند. از اينرو، انبيا (عليهمالسلام) براي تعليم و نيز تزكيه مردم مبعوث شده اند كه به مردم خوبيها را بشناسانند و راه خوب را به آنان بنمايانند تا مردم خوب بفهمند و به خوبيها عمل كنند. چنين جامعهاي مهد پرورش اولياي الهي است.
در قرآن كريم از زبان حضرت ابراهيم (عليهالسلام) نقل شده كه به خداوند عرض كرد: پيامبري مبعوث فرما كه مردم را عالِم و مهذّب كند؛ (ربّنا و ابعث فيهم رسولا ً منهم يتلوا عليهم اياتك و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و يزكّيهم). خداوند دعاي آن حضرت را اجابت كرد و در سوره «جمعه» فرمود: (هو الذي بعث في الأُمّيين رسولا ً منهم يتلوا عليهم اياته و يزكّيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة و إن كانوا من قبل لفي ضلال مبين)
براساس اين آيه، مردم حجاز، پيش از بعثت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گرفتار دو مُعْضِل علمي و عملي بودند: يكي ناداني و ديگري گمراهي. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با تعليم كتاب و حكمت آنها را از جهل رهانيد و عالم كرد و نيز با تزكيه نفس، آنان را از بيراهه به راه آورد و عادل كرد.
اميرمؤمنان (عليهالسلام) در تشريح بعثت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند: «فهديهم به من الضلالة و أنقذهم بمكانه من الجهالة»[3]؛ يعني خداوند به دست پيامبرش مردم را عالِم و عادل كرد.
امام حسين (عليهالسلام) نيز كه به حساب ملكوت و اتصال نور وجودي، از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و صاحب ولايت؛ «حسين منّى و أنا من حسين»، بايد مردم را عالم و عادل كند؛ يعني احكام و دستورها و معارف دين را به آنان بيآموزاند و آنان را اهل عمل كند.
همه اهل بيت (عليهمالسلام) اين وظيفه را به عهده داشتند و با تدريس، ارشاد، سخنراني و نوشتن نامه به وظيفه خود عمل ميكردند؛ ولي سيدالشهدا (عليهالسلام) افزون بر كارهاي ياد شده، به سبب يأس از تأثير اساسي اين ابزار در شرايطي قرار گرفت كه خون جگر خود را نيز براي نيل به هدف اعطا كرد. تنها آن حضرت (عليهالسلام) بود كه هم مبارزه فرهنگي و سياسي و اجتهادي داشت، هم نبرد جهادي.
چنانكه در زيارت اربعين آن حضرت ميخوانيم: «فأعذر فى الدعا و منح النصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة»؛ يعني آن حضرت (عليهالسلام) با اتمام حجت بر خلق، هر عذري را از امت رفع كرد و اندرز و نصيحت آنان را با مهرباني انجام داد و خون پاكش را در راه تو اي خدا نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت و گمراهي نجات دهد.
گفتني است: كلمه «ليستنقذ» از باب تنازع، متعلّق به هر سه فعلي است (أعذر، منح، و بذل) كه پيش از آن آمده است؛ يعني اعذار و نصح و بذلِ خون آن حضرت (عليهالسلام) همگي براي عالم و عادل كردن انسانهايي بود كه در درياي هلاكت جهل علمي و فساد اخلاقي غوطهور بودند؛ چنانكه برخي از انبياي گذشته نيز صرف نظر از تبليغ، تعليم و تحقيق اجتهادي به نبرد جهادي نيز مبادرت نمودند و شربت شهادت نوشيدند تا ددمنشي را به فرشته وَشي و جاهليت را به تمدّن اسلامي بدل نمايند.
شکوفایی عقل درپرتو نهضت حسینی،ص248
ويژگي عدد چهل درباره امام حسين (عليهالسلام)
اربعين و عدد چهل خصوصيتي دارد كه ديگر ارقام آن را ندارد. غالب انبياي الهي در سنّ چهل سالگي به رسالت مبعوث شدند و ملاقات خصوصي حضرت موسي (عليهالسلام) و ذات اقدس الهي چهل شب بود و در نماز شب سفارش شده است كه چهل مؤمن را دعا كنيد و همسايگان را تا چهل خانه گرامي بداريد. اينها نشان ميدهد كه عدد چهل از برجستگي خاص برخوردار است.
در روايات اسلامي چنين آمده است: زميني كه روي آن انبيا و اولياي الهي و بندگان مؤمن، خدا را عبادت كردهاند، چهل روز در مرگ آنان ميگريد، ولي در شهادت امام حسين (عليهالسلام) آسمان و زمين، چهل روز خون گريه كردند. البته اشك يا خون را در اينگونه از روايات نبايد بر اشك يا خون ظاهري حمل كرد؛ چنانكه نبايد آن را انكار كرد.
توضيح آن كه در سيّارات آسماني بارها انفجارهايي رخ ميدهد كه با چشم عادي هرگز ديده نميشود؛ ولي متخصصان با استمداد از علم نجوم و از رصدخانه به تماشاي اين انفجارها مينشينند. همانگونه كه مردم عادي نبايد خبر وقوع اين انفجار را به صِرف نديدن آن با چشم ظاهري انكار كنند، خونْگريه كردن آسمان و زمين را نيز نبايد انكار كنند؛ زيرا اين موارد نيز جزو علومي نيست كه بشر عادي آن را نظاره كند، حتي از رصدخانه نيز ديده نميشود.
اساساً امر ملكوتي را هرگز نميتوان با ابزار مُلكي ادراك كرد. مثلا ً با دقيقترين و پيشرفتهترين فنّ رصد سپهر نميتوان مشهودات رؤياي صادق انسان نائم را رصد نمود. اگر يوسف عصر در ساحت رؤيا مشاهده كند كه يازده ستاره به همراهي ماه و آفتاب براي وي سجده كردند، هرگز چنين صحنهاي را نميشود با هيچ رصدخانهاي تصديق يا تكذيب نمود. غرض آنكه معناي اشك ريزي يا خونباري ملكوتي نه مورد تصديق فنّ تجربي است و نه در قلمرو تكذيب آن قرار ميگيرد و هيچگاه استبعاد به جاي استحاله نمينشيند. كسي كه صاحب بَصَر نيست تا ببيند، لا اقل بايد صاحب نظر باشد كه گوش شنوا به نداي صاحبْ بصران داشته باشد.
براي تحقيق اين موارد، علم مخصوص لازم است كه اصطلاح و متخصصان ويژه خود را دارد كه اهل ولايت و علماي بزرگ دينياند. آنان اينگونه از احاديث را با جان پذيرفتند و فهميدند كه آسمان و زمين خونْگريه ميكنند. از امام زمان (عليهالسلام) نيز نقل شده است كه به امام حسين (عليهالسلام) عرض ميكنند: اگر اشك چشم تمام شود، برايت خون ميگريم؛ «و لأبكينّ عليك بدل الدموع دماً»
گفتني است: گراميداشت ياد متوفا پس از مرگ او در همه ملل و اديان رسميت دارد و بعضي با گذشت يك ماه و بسياري نيز پس از چهل روز از متوفاي خود تجليل ميكنند. در ميان مسلمانان، به ويژه شيعيان، پس از شهادت امامان معصوم (عليهمالسلام) در نخستين اربعين آنان مراسم گراميداشت انجام ميشده است؛ ولي شهادت امام حسين (عليهالسلام) اين ويژگي را دارد كه روز اربعين حسيني هر ساله تا قيامت ادامه خواهد داشت.
اهتمام به زيارت اربعين
امام حسن عسگري (عليه السلام) فرمودند: «علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسين و زيارة الأربعين و التختّم فى اليمين و تعفير الجبين و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحيم»[3]؛ «نشانههاي مؤمن و شيعه، پنج چيز است: اقامه نمازِ پنجاه و يك ركعت، زيارت اربعين حسيني، انگشتر در دست راست كردن، سجده بر خاك و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحيم».
مراد از نماز پنجاه و يك ركعت، همان هفده ركعت نماز واجب روزانه به اضافه نمازهاي نافله است كه جبرانكننده نقص و ضعف نمازهاي واجب است؛ به ويژه اقامه نماز شب در سحر كه بسيار مفيد است. نماز پنجاه و يك ركعت به شكل مذكور از مختصات شيعيان و ارمغان معراج رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است. شايد سرّ ستودن نماز به وصف معراج مؤمن اين باشد كه دستورش از معراج آمده است و نيز انسان رابه معراج ميبرد.
موارد ديگري نيز كه در روايت ياد شده، همگي از مختصات شيعيان است؛ زيرا فقط شيعه است كه سجده بر خاك دارد و نيز غيرشيعه است كه يا بسم الله الرحمن الرحيم را نميگويند يا آهسته تلفظ ميكنند. همچنين شيعه است كه انگشتر به دست راست كردن و نيز زيارت اربعين حسيني را مستحب ميداند.
مراد از زيارت اربعين، زيارت چهل مؤمن نيست؛ زيرا اين مسأله اختصاص به شيعه ندارد و نيز «الف و لام» در كلمه «الاربعين»، نشان ميدهد كه مقصود امام عسكري (عليهالسلام) اربعين معروف و معهود نزد مردم است؛ خلاف كلمه «اربعين» در بسياري از روايات كه بدون «الف و لام» آمده است؛ مانند اين روايت امام صادق (عليهالسلام): «من حفظ من أحاديثنا أربعين حديثاً بعثه الله يوم القيامة عالماً فقيهاً»
اهميت زيارت اربعين، تنها به اين نيست كه از نشانههاي ايمان است، بلكه طبق اين روايت در رديف نمازهاي واجب و مستحب قرار گرفته است. برپايه اين روايت، همانگونه كه نماز ستون دين و شريعت است، زيارت اربعين و حادثه كربلا نيز ستون ولايت است.
به ديگر سخن، براساس فرموده رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم): عصاره رسالت (نبوي (صلي الله عليه و آله و سلم)) قرآن و عترت است؛ «إنى تارك فيكم الثقلين… كتاب الله و… عترتى أهل بيتى»[2]. عصاره كتاب الهي كه دين خداست، ستوني دارد كه نماز است و عصاره عترت نيز ستونش زيارت اربعين است كه اين دو ستون در روايت امام عسكري (عليهالسلام) در كنار هم ذكر شده است؛ امّا مهمّ آن است كه دريابيم نماز و زيارت اربعين انسان را چگونه متدين ميكنند.
درباره نماز، ذات اقدس الهي، معارف فراواني را ذكر كرده است. مثلا ً فرموده: انسان، فطرتاً موحّد است، ولي طبيعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شيرين از خير جلوگيري ميكند، مگر انسانهاي نمازگزار كه آنان ميتوانند اين خوي سركش طبيعت را تعديل كنند و از هلوع، جزوع و منوع بودن بهدرآيند و مشمول رحمتهاي خاص الهي باشند؛ (إنّ الإنسان خلق هلوعاً إذا مسّه الشرّ جزوعاً و إذا مسّه الخير منوعاً إلّا المصلّين)
زيارت اربعين نيز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز ميدارد و گفته شد كه هدف اساسي سالار شهيدان نيز تعليم و تزكيه مردم بوده است و در اين راه، هم از طريق بيان و بنان اقدام كرد و هم از راه بذل خون جگر كه جمع ميان اين راهها از ويژگيهاي ممتاز آن حضرت (عليهالسلام) است.
خلاصه آن كه رسالت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تعليم كتاب و حكمت از يك سو و تزكيه نفوس مردم از سوي ديگر بود تا هم جاهلان را عالم نمايد و هم گمراهان را هدايت كند و در نتيجه، جهل علمي و جهالت عملي را از جامعه جدا سازد. همين دو هدف در متن زيارت اربعين سالار شهيدان (عليهالسلام) تعبيه شد؛ چنانكه منشأ ددمنشي منكران رسالت و دشمنان نبوّت، حبّ دنيا و شيدايي زرق و برق آن بود و عامل مهمّ توحّش منكران ولايت و دشمنان امامت نيز همان غَطْرَسه دنيا و دلباختگي به آن بود، كه در بخشي از زيارت اربعين به آن اشارت رفته است: «و تَغطْرَس و تَرَدّي فى هواه».
شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی،ص245
فلسفه توکّل
«توکّل» در اصل از ماده «وکالت» و به معنای انتخاب وکیل است. انتخاب وکیل مدافع در کارها هنگامی است که انسان، خود توانایی دفاع را نداشته باشد. بنابراین از نیروی دیگری استفاده میکند و با کمک او کار را به پیش میبرد.
بنابراین توکّل به خدا مفهومی جز این ندارد که انسان در مشکلات و امور زندگی، جایی که توانایی انجام آنها را ندارد، او را وکیل خود سازد، بلکه در آنجا هم که توانایی انجام کار را دارد، باز مؤثّر اصلی را خدا بداند؛ زیرا از دیدگاه یک موحّد، سرچشمه همه قدرتها و نیروها اوست.
دانشمندان اخلاق گویند: توکّل ثمره مستقیم توحید افعالی خداست. به بیان دیگر: توکّل بر خدا به معنای اعتماد و اطمینان در کارها به اوست.
پس معنای توکل این نیست که انسان نسبت امور را به خود یا به اسباب قطع یا انکار کند، بلکه معنایش این است که خود و اسباب را مستقل در تأثیر ندانسته، معتقد باشد که استقلال و اصالت، منحصراً از خدای سبحان است و در عین حال سببیت غیر مستقل را برای خود یا اسباب قائل باشد.
برخی تفاسیر ذیل آیه یاد شده، دو اثر مهم را برای توکّل بیان کردهاند:
1) توکّل بر خدا، آن منبع فنا ناپذیر قدرت و توانایی، سبب افزایش مقاومتدر برابر مشکلات و حوادث سخت زندگی میشود. مسلمانان در جنگ اُحد ضربه سختی خوردند و دشمنان پس از ترک میدان نبرد، بار دیگر برگشتند تا ضربه نهایی را به مسلمانان بزنند. این خبر به گوش مؤمنان رسید. قرآن میفرماید: «افراد باایمان، نه تنها در این لحظه بسیار خطرناک - که بیشتر نیروهای فعال خود را از دست داده بودند - وحشت نکردند، بلکه با توکّل بر خدا و با نیروی ایمان، بر پایداری آنان افزوده شد و دشمن با شنیدن خبر آمادگی مسلمانان، به سرعت عقب نشینی کرد.
نمونههای دیگر این پایداری در سایه توکّل، در آیات متعددی از قرآن آمده است. در آیه 12 سوره ابراهیم (آیه مورد بحث ما)، توکّل ملازم با صبر و استقامت در برابر حملات و صدمات دشمن دانسته شده است.
از مجموع این آیات استفاده میشود که منظور از توکّل این است که انسان در برابر بزرگی مشکلات، احساس حقارت و ضعف نکند، بلکه بر اتکال قدرت بیپایان خداوند، خود را پیروز و فاتح بداند و به این ترتیب، توکّل، امید آفرین، نیروبخش و سبب افزایش پایداری و مقاومت است.
اگر مفهوم توکّل، به گوشهای خزیدن و دست روی دست گذاشتن بود، معنا نداشت که درباره مجاهدان و مانند آنان به کار برده شود. اگر کسانی چنین میپندارند که توجّه به عالم اسباب و عوامل طبیعی با روح توکّل ناسازگار است، سخت در اشتباهند؛ زیرا جدا کردن اثرات عوامل طبیعی از اراده خدا، نوعی شرک است. مگر نه این است که عوامل طبیعی نیز هر چه دارند، از او دارند و همه به اراده و فرمان اویند. آری، اگر عوامل رادستگاهی مستقل در برابر اراده خدا بدانیم، این با روح توکّل سازگار نخواهد بود.
2) توکّل بر خدا آدمی را از وابستگیها، که سرچشمه ذلّت و بردگی است، نجات میدهد و به او آزادگی و اعتماد به نفس میبخشد.
امام صادقعلیه السلام میفرماید:
«إنّ الغنا والعزّ یجولان فإذا ظفرا بموضع التوکّل أوطنا»؛ بینیازی و عزّت در حرکتند، هنگامی که محل توکّل را بیابند، آنجا وطن میگزینند.
در این حدیث وطن اصلی بینیازی و عزّت، توکل معرفی شده است.
از پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله نقل شده که فرمود: از پیک وحی خدا، جبرئیل پرسیدم: توکّل چیست؟ گفت:
«العلم بأنّ المخلوق لا یضرّ ولا ینفع ولا یعطی ولا یمنع واستعمال الیأس من الخلق فإذا کان العبد کذلک، لم یعمل لأحدٍ سوی اللَّه، فهذا هو التوکّل»؛ آگاهی به این واقعیت که مخلوق نه زیان و نفع میرساند و نه عطا و منع دارد و چشم از دست مخلوق برداشتن. هنگامی که بندهای چنین باشد و به غیر او امید نداشت، این حقیقت توکل است.
حکمت های جاوید ( چهارده موضوع تبلیغی از سخنان امام حسین علیه السلام ) - محمد حسین فهیم نیا