رقابت در تجمّلات
یکی از آفتهای روابط خویشاوندی، رقابت و چشم و همچشمی در تجمّلات و امور دنیوی است که زمینه بسیاری از رذایل اخلاقی را فراهم سازد.
توصیههای اسلام در دوری از تجمّلگرایی و تشویق به مسابقه در کارهای خیر و معنوی است.
چشمدوختن، یک نوع شیفتگی به دنبال میآورد که مقایسه را در پی خواهد داشت، چون انسان برای شناسایی تفاوتها، نقصها و کمبودهای خود مایل است خود را ارزیابی کند. اینجاست که دست به مقایسه اجتماعی میزند و خود را با همنوعان خود مقایسه میکند. رهآورد این مقایسه، یا شادمانی و رضایت از زندگی است و یا ناخرسندی و ناامیدی.
آنچه از «چشم و همچشمی» فهمیده میشود مقایسه صعودی است یعنی در امور مادی، نتایج و پیامدهای تلخی به دنبال دارد. و مقایسه صعودی، اولاً: زاییده «دنیاخواهی» است؛ و ثانیاً: ارزیابی آنها غیر واقعی و غمافزاست. از همین جا میشود ناپسند بودنِ «چشم و همچشمی» را استنباط نمود.
«چشم و همچشمی» پیامدهای ویرانگری را به دنبال میآورد که عبارتند از: اندوه، افسردگی، حسرت، حسادت، ناسپاسی، بیتابی، ناامیدی، ناتوانی و نیز محرومیت از چشیدن حلاوت ایمان.
هر کدام از پیامدهای یادشده به تنهایی قادر است در دامن خود، دهها رذیله اخلاقی را بپروراند و انسان را از پا درآورد. در این مورد، توجه به توصیههای اسلام در دوری از تجملگرایی، و تشویق به مسابقه در کارهای خیر و معنوی میتواند تا حدّی این آفت را کاهش دهد.
فرهنگ بزرگ سخن ج 3، ص 2357
امام سجاد علیه السلام
امام سجاد علیه السلام فرمودند
فرزندم با پنج کس همنشینی و رفاقت مکن:
از همنشینی با دروغگو پرهیز کن؛ زیرا او همه چیز را بر خلاف واقع نشان می دهد، دور را نزدیک و نزدیک را به تو دور می نمایاند.
از همنشینی با گناهکار و لاابالی بپرهیز، زیرا او تو را به بهای یک لقمه یا کمتر از آن می فروشد.
از همنشینی با بخیل برحذر باش، که او از کمک مالی به تو آنگاه که بسیار به آن نیازمندی، مضایقه می کند.
از همنشینی با احمق ( کم عقل ) اجنتاب کن، زیرا او می خواهد به تو سودی رساند؛ ولی به زیان تو می انجامد.
از همنشینی با « قاطع رحم » ( کسی که با خویشاوندان قطع رابطه نموده است ) بپرهیز، که او در سه جای قران لعن و نفرین شده است. حتّی کسانی که دارای اراده قوی هم باشند به نصّ روایت ناخودآگاه از رفیق بد تأثیر می پذیرند، چه رسد به کودکان و نوجوانان که به طریق اولی باید آنان را از مصاحبت با افراد منحرف و فاسد منع کرد
مجموعه ورام، ج 2، ص 15
درد بی درمان وجود ندارد
پیغمبر گرامی اسلامی فرمود:
ما أَنْزَلَ اللهُ مِنْ داء إِلاَّ جَعَلَ لَهُ دَواء(1)
خداوند هیچ دردی نداد مگر این که دوایی بر آن آفرید.
شرح کوتاه
جهانی که در آن زندگی می کنیم مجموعه ای از عملها و عکس العمل هاست در کنار نیروی نفی کننده نیروی مثبت و سازنده ای وجود دارد که باید آن را پیدا کرد و از آن بهره گرفت، و ادامه حیات ما معلول همین تعادل نیروهاست، نه تنها هیچ بیماری جسمی بدون درمان وجود ندارد، هیچ مشکل اجتماعی هم موجود نیست که راه حلی برای آن نباشد، آنها که مشکلات را لاینحل می پندارند و به هر کار پیچیده برخورد می کنند آن را درد بی درمان معرفی می کنند از این حقیقت غافلند که اصولا درد بی درمان وجود ندارد.
بنابراین باید با حوصله و پشتکار به میدان حوادث سخت زندگی رفت و راه حل آنها را پیدا کرد.
1. نهج الفصاحه.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
نجات شهید ثانی در بیابان توسّط امام زمان علیهالسلام
شهید ثانی به همراه کاروانی در حال سفر بود. در بین راه به جایی به نام رمله رسیدند. شهید خواست به مسجدی که معروف است به جامع ابیض برود، بخاطر زیارت کردن انبیایی که در آنجا مدفون هستند. پس دید که در، قفل است و در مسجد هیچ کسی نیست.
پس دستش را بر روی قفل گذاشت و کشید. به اعجاز الهی در باز شد. او داخل شد و در آنجا مشغول به نماز و دعا گردید و بخاطر توجّه وی بسوی خداوند متعال، متوجّه حرکت کاروان نشد و از قافله جا ماند.
پس متوجّه شد که کاروان رفته و هیچ کسی از آنها نمانده است. نمی دانست چه کار باید بکند و در مورد رسیدن به آنها فکر می کرد، با توجّه به اینکه وسایل او نیز بار شتر بوده و همراه کاروان رفته است.
بنابراین شروع کرد پیاده به دنبال کاروان راه رفتن تا اینکه از پیاده راه رفتن خسته شد و به آنها نرسید و از دور هم آنها را ندید.
وقتی در آن وضعیّت سخت و دشوار گرفتار شده بود ناگهان مردی را دید که به طرف او می آمد، و آن مرد بر سوار استری بود. وقتی آن سوار به او رسید گفت: «پُشت سر من سوار شو.»
پس شهید ثانی را پشت خود سوار کرد و مثل برق در مدّت کوتاهی او را به کاروان رساند و او را از استر پیاده کرد و فرمود: «پیش دوستانت برو.» و او وارد کاروان شد.
شهید می گوید: «در جستجوی آن بودم که در بین راه او را ببینم ولی اصلاً او را ندیدم و قبل از آن هم ندیده بودم.»
(- نجم الثّاقب)
بخل
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به طواف کعبه مشغول بود ، مردی را دید که پرده مکه را گرفته و می گوید : خدایا به حرمت این خانه مرا بیامرز .
حضرت پرسید : گناهت چیست ؟
او گفت : من مردی ثروتمند هستم . هر وقت فقیری به سوی من می آید و چیزی از من می خواهد ، گویا شعله آتشی به من رو می آورد .
پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : از من دور شو ! و مرا به آتش خود نسوزان .
سپس فرمود : اگر تو بین رکن و مقام (کنار کعبه ) دو هزار رکعت نماز بگزاری و آن قدر گریه کنی که از اشکهایت نهارها جاری گردد ، ولی با خصلت بخل بمیری ، اهل دوزخ خواهی بود .
یکصد و بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد ( صلی الله علیه و آله ) - حمیدرضا کفاش