فواید تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها)
فواید و ارزش خواندن تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها) بعد از نماز چیست؟
پاسخ:
بخشیده شدن گناهان، از فواید خواندن تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از نماز است که چیز کمی نیست..
?از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود کسی که بعد از نماز صبح، قبل از این که پایش را بردارد، تسبیحات حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) بگوید، خداوند، گناهش را میآمرزد. و از الله اکبر شروع کند.
«مَنْ سَبَّحَ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ (علیها السلام) قَبْلَ أَنْ يَثْنِيَ رِجْلَهُ بَعْدَ انْصِرَافِهِ مِنْ صَلَاةِ الْغَدَاةِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ يَبْدَأُ بِالتَّكْبِيرِ» (1)
هم چنین از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود کسی که بعد از نماز فریضه، تسبیحات حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) را پیش از این که دو پایش را بردارد، بگوید و بعد از آن، یک بار «لا إله إلا الله» بگوید، بخشیده میشود.
«مَنْ سَبَّحَ اللَّهَ فِي دُبُرِ الْفَرِيضَةِ قَبْلَ أَنْ يَثْنِيَ رِجْلَيْهِ تَسْبِيحَ فَاطِمَةَ (علیها السلام) الْمِائَةَ وَ أَتْبَعَهَا بِلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مَرَّةً وَاحِدَةً غُفِرَ لَه» (2)
1. حمیری، عبدالله، قرب الإسناد، ص 4، ح 11
2. برقی، احمد، المحاسن، ج 1، ص 36، ح 34
.
عصمت انبياء
عصمت انبياء در سه مرحله
ما براى اثبات اين موضوع، عصمت را درباره انبياء از قرآن شريف اثبات می نماییم.
اما درباره پيمبران مىگوئيم كه عصمت مورد كلام در سه موضوع است.
اول در موضوع تلقّى وحى يعنى قلب پيغمبر بايد طورى باشد كه در حال نزول وحى خطا نكند و وحى را همانطور كه وارد است به خود بگيرد، و در تلقّى كم و زياد ننمايد؛ و قلب پيغمبر، وحى را در خود به صورت ديگر غير از حقيقت واقعيّه خود جلوه ندهد.
دوّم در موضوع تبليغ و رساندن وحى است؛ يعنى پيغمبر همانطور كه وحى را گرفته است همانطور بايد برساند، در اداء و رساندن نبايد دچار خطا و اشتباه گردد؛ نبايد وحى را فراموش كند يا در اداء آن كم و زياد نموده غير از صورت واقعى خود آن را به امّت خود تبليغ نمايد.
موضوع سوّم در موضوع معصيت و گناه است، يعنى هر چه مخالف با مقام عبوديّت و منافى احترام و موجب هتك مقام مولى است نبايد از او سر زند، چه راجع به گفتار باشد يا راجع به افعال؛ و بطور كلّى اين سه مرحله را مىتوان به يك جمله اختصار نمود و آن وجود امريست از جانب خدا در انسان معصوم كه او را از خطا و گناه مصون دارد.
و اما خطا در غير اين سه موضوع، مثل خطا در امور خارجيّه نظير اشتباهاتيكه انسان در حواسّ خود مىكند يا در ادراكات امور اعتباريّه و مانند خطا در امور تكوينيّه از نفع و ضرر و صلاح و فساد از محلّ نزاع و مورد گفتگوى شيعه و سنى خارج است.
اما در آن سه مرحله از عصمت آياتى از قرآن دلالت بر آن دارد مثل قوله تعالى:
«كَانَ النَاسُ امَّةً وَاحِدَة فَبَعَثَ اللهُ النَبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ أَنزَلَ مَعَهُم الكِتَابَ بالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النَاسِ فِيمَا اختَلَفُوا فِيهِ وَ مَا اختَلَفَ فِيهِ إلَّا الَذِينَ اوتُوهُ مِن بَعدِ مَا جَآئَتهُم البَيِّنَاتُ بَغيًا بَينَهُم فَهَدَى اللهُ الَذِينَ آمَنُوا لِمَا اختَلَفُوا فِيهِ مِن الحَقِّ بإذنِهِ وَ اللهُ يَهدِى مَن يَشَآءُ إلَى صِراطٍ مُستَقِيمٍ» (بقره/213)
اين آيه مى رساند كه منظور از ارسال پيمبران و انزال وحى و كتاب همانست كه مردم را به حقّ دعوت كنند، و در جميع موارد اختلاف چه در قول و چه در فعل و چه در اعتقاد، راه صواب و حقّ را به آنها راهنمائى كنند.
اينست هدف خلقت و آفرينش از بعثت انبياء؛ چون خداوند در اين مقصود اشتباه نمىكند و به غلط نيز نمىافتد به مفاد آيه:
«لَا يَضِلُّ رَبِّى وَ لَا يَنسَى» (طه/52)
و نيز در اين منظور و مقصود به هدف خود مىرسد و رادع و مانعى براى او نيست به مفاد آيه شريفه:
«إنَّ اللهَ بَالِغُ أمرهِ قَد جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيئٍ قَدرًا» (طلاق/3)
و به مفاد آيه كريمه:
«وَ اللهُ غَالِبٌ عَلَى أمرِه» (یوسف/21)
بنابراين لازمست براى حفظ وحى در انزال آن و تبليغ و اداء آن، پيمبران را از هر گونه خطا و غلطى مصون نگاه دارد، زيرا بالفرض طبق مفاد اين آيات اگر قلب پيغمبرى در تلقّى يا در تبليغ وحى دچار اشتباه گردد منظور از رسالت او به عمل نيامده است بعلّت اينكه منظور از رسالت دعوت به حقّ است به مفاد:
«وَ أنزَلَ مَعَهُمُ الكِتَابَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النَّاسِ فِيمَا اختَلَفُوا فِيهِ»
و بنابراين در صورت اشتباه يا آنكه خدا در انتخاب رسول و طريقه انزال وحى بر قلب او دچار غلط و دستخوش نسيان واقع شده، و يا آنكه منظورش دعوت به حق بوده لكن در اجراء وحى در قلب پيغمبر به نحوى كه هيچ دستخوش تغيير و تبديل واقع نشود به خطا افتاده، و اينها به مقتضاى «لَا يَضِلُّ رَبِّى وَ لَا يَنسَى» صحيح نيست يا آنكه با آنكه منظورش دعوت به حق بوده و در اجراء اين امر نيز اشتباه و غلط نمىنموده است، لكن موانع خارجيّه جلوى امر خدا را مىگرفته و نمىگذارده به مرحله تحقق برسد. اين نيز به مقتضاى مفاد «إنَّ اللهَ بَالِغُ أمرهِ» يا آيه «وَ اللهُ غَالِبٌ عَلَى أمرِه» محال است.
روى اين مقدّمات حتماً خدا پيمبران را محفوظ از خطا و غلط در كيفيّت تلقّى وحى و تبليغ آن نگه مىدارد؛ و قلب آنان را بطورى صافى و پاك مىنمايد كه در اثر انزال وحى هيچ ارتعاش و موجى كه موجب دگرگونى كيفيت و واقعيّت وحى باشد در قلب آنان وجود نداشته باشد؛ و هيچگونه اضطراب و تاريكى كه نيز باعث تاويل و تفسير ادراكات واقعيّه بر خلاف واقعيّت و حقيقت آن باشد در آنها پديد نيايد.
و اين معنى حقيقت عصمت است در دو مرحله تلقّى وحى و تبليغ آن.
و اما در مرحله سوم كه مصونيّت و عصمت آنان از گناه باشد، ممكنست با بيان مقدمه ديگرى نيز دلالت آيه فوق را تمام دانست؛ و آن اينكه اگر پيغمبرى معصيت كند و مرتكب گناه گردد با اين فعلِ خود جواز و اباحه اين عمل را نشان داده است؛ چون عاقل به كارى دست نمىزند مگر آنكه او را نيكو و پسنديده داند؛ پس اگر از او معصيت سر زند در حاليكه قولًا امر به خلاف آن مىكند اين موجب تناقض و تهافت خواهد بود، و با فعل و قول خود تبليغ متناقضين نموده است؛ با قول و گفتار خود مردم را از آن بازداشته، ولى با فعل آن اباحه آن را اثبات و امّت را در فعل آن مرخّص داشته است.
و معلومست كه تبليغ متناقضين تبليغ حق نخواهد بود چون هر يك از آن دو مُبطِل ديگرى خواهند بود، و خدائى كه پيمبران را به منظور تبليغ حق ارسال نموده است؛ آنان را به دعوت به متناقضين نمىگمارد، بلكه آنان را از عمل غير حقّ و هر گونه معصيتى مصون مىدارد زيرا كه عصمت پيمبران در تبليغ رسالت و اداء وحى (آن طور كه بايد) بدون عصمت در مقام معصيت تمام نخواهد بود.
روى اين بيان به خوبى واضح شد كه آيه فوق دلالت بر عصمت انبياء در سه مرحله تلقّى و تبليغ وحى و در مقام گناه و معصيت دارد.
امام نيز كه حافظ شريعت و تبيين حكم و پاسدار قانون بر امّت است، نيز حائز مقامِ قلب و ادراك پيمبر است و از اين نقطه نظر با پيغمبر فرقى ندارد، جز آنكه پيغمبر آورنده شريعت و كتاب، و امام حافظ و مبلّغ آن است و همان ادلّهاى كه براى اثبات عصمت در انبياء مورد استفاده قرار مىگيرد بعينها درباره امام نيز وارد مىشود.
در كتاب كافى در كتاب الحجة مرحوم كلينى از على بن ابراهيم از پدرش از حسن بن ابراهيم از يونس بن يعقوب روايت مىكند كه: در نزد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام جماعتى از اصحاب بودند كه از آنجمله حمران بن أعين و محمّد بن نعمان و هشام بن سالم و طيّار و جماعتى كه در ميان آنان جوانى برومند بنام هِشام بن حَكَم بود.
حضرت به هشام بن حكم فرمودند اى هشام! آيا خبر مىدهى به ما از آن مناظره و مكالمهاى كه بين تو و بين عمرو بن عبيد واقع شد؟
هشام گفت: يا بن رسول الله مقام و منزلت تو بالاتر از آنست كه من در مقابل شما لب بگشايم، و مناظره خود را باز گويم، من از شما حيا مىكنم و در پيشگاه شما زبان من قادر به حركت و سخن گفتن نيست.
حضرت فرمودند: زمانيكه شما را به كارى امر نموديم بايد بجا آوريد!
لزوم امام معصوم در جامعه
منظِّم عالم انسانيت و اجتماع امام است كه حتماً بايد داراى قوائى متين و فكرى صائب و انديشه اى خير الماكرين توانا ناظر بر اعمال و كردار امّت بوده، بين آنها نظم و تعادل را برقرار كند.
آيا اگر اين امام نيز خود جايز الخطا و مبتلى به معصيت و گناه و در فكر و انديشه مانند ساير افراد جامعه دچار هزاران خطا و اشتباه گردد و يا نيز مانند آنان بوالهوس و شهوتران باشد، مىتواند با اينحال در بين افراد صلح دهد، اختلافات آنان را رفع كند حقّ هر ذى حقّى را به او برساند و جلوى تعدّيات را بگيرد و تمام افراد را قوه حيات و نيروى زندگى بخشد؛ به هر كس به اندازه استعداد و نياز او از معارف و حقائق تعليم كند؛ موارد خطا و اشتباه آنان را هر يك به نوبه خود در سلوك راه خدا و رسيدن به مقصد كمال بيان كند؟ حاشا و كلّا!
بنابراين رهبر جامعه و زعيم و امام مردم بايد معصوم و عارى از گناه و هر گونه لغزش و خطا بوده با فكرى عميق و پهناور و سينهاى منشرح به نور الهى و قلبى منوَّر به تاييدات غيبيّه ناظر بر احوال و رفتار و حتّى بر خاطرات قلبيّه هر يك از افراد امّت بوده باشد.
بعضى از عامّه عصمت را در پيغمبران قبول دارند و بعضى از آنها مرتبه ضعيفى از عصمت را درباره آنان قائلند و بعضى بطور كلّى عصمت را درباره آنان انكار كرده و به هيچ وجه آنان را مصون از خطا و معصيت نمىدانند؛ ولى شيعه بطور عموم عصمت را به تمام معنى در انبياء شرط مى داند و نيز درباره ائمه معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين قائل به عصمت است
امام بمنزله قلب در پيكر انسان است
در بدن انسان دستگاههاى مختلف و متنوّعى وجود دارد كه هر يك در انجام وظيفه اى مختص به خود مشغول فعاليت است.
چشم براى ديدن و گوش براى شنيدن و بينى براى تنفس و بوئيدن و زبان براى چشيدن و دست و پا براى أخذ نمودن و راه رفتن است هر يك از اين اعضاء در انجام وظيفه خود ساعى و كوشاست ولى نيروى خود را از نقطه نظر حيات مادى از قلب ميگيرد.
قلب خون را به تمام اعضاء و جوارح ميرساند و در هر لحظه بدانها حيات نوينى ميدهد و خون تازه به وسيله ارسال قلب آنها را زنده و با نشاط نگاه ميدارد، بطوريكه اگر در يك لحظه قلب متوقّف گردد و از سركشى و سرپرستى خود باز ايستد اين اعضاء زنده و شاداب به صورت مرده و كدر درآمده تمام خواصّ خود را از دست مىدهند.
چشم نمىبيند، گوش نمىشنود، دست حركت ندارد، پا نيز مرده و بىحسّ مىگردد.
بنابراين فائده قلب همان عنوان سرپرستى و زعامت و ايصال حيات به اين اعضاء تحت حيطه اوست، كسى نمىتواند بگويد ما به قلب نياز نداريم زيرا از قلب كارى ساخته نيست، نه مىبيند و نه مىشنود و نه سخن مىگويد و نه مىنويسد و نه و نه …
ما چشم داريم و با چشم مىبينيم، و گوش داريم و با گوش مىشنويم، و زبان داريم و با او مىگوئيم، و دست داريم و با او مىنويسيم.
اين سخن بىجا و غلط است چون چشم بدون قلب و گوش بدون قلب و زبان بدون قلب مرده و صفر است؛ آن بينائى كه در چشم، و شنوائى كه در گوش است به علّت نيروى قلب است. چشم در هر آن مواجه با هزاران آفت و فساد خارجى است و همچنين گوش و ساير اعضاء، چون مرتّباً قلب از مراقبت خود دريغ ننموده و دائماً خون به عنوان غذا و دوا و دافع دشمنان خارجى و عوامل موجب فساد و ميكربهاى مهلكه مىفرستد.
لذا چشم و گوش در تحت ولايت سلطان قلب زنده و پايندهاند قلب دستگاه معدل و تنظيم كننده قوا و حيات بخشنده اعضاى انسان است.
و امّا از نقطه نظر معنى، مغز و دستگاه مفكّره منظم كننده اين قوا و اعضاء مىباشد،
چشم فقط مىبيند يعنى در اثر انعكاس نور، صورتى از شيئى مرئى در حديبيه و عدسى چشم منعكس مىگردد؛ اما اين صورت چيست و با او چكار بايد كرد، اين وظيفه چشم نيست، اين كار مغز است كه اين صورت را گرفته و روى او حساب مىكند و از اين صورت بهره بردارى مىنمايد.
و لذا كسانيكه مست شدهاند يا بيهوش و يا ديوانه گشتهاند در چشم آنان نقصانى به وجود نيامده است چشم كاملًا سالم و در منعكس نمودن شعاع و پديدار نمودن صورت مرئى بسيار صحيح و بجا كار مىكند ولى چون دستگاه مغز و مفكّره از كار خود دست كشيده و به وظيفه خود عمل نمىكند. سلسله اعصاب اين صورت را كه به مغز تحويل مىدهند مغز نمىتواند آن را بشناسد و آن را در محل خود اعمال كند.
لذا ديده مىشود كه شخص مست خواهر و مادر خود را به جاى عيال خود مىگيرد و در صدد تعدّى به آنان بر مىآيد؛ در معبر عام لخت و عريان حركت مىكند و نمىتواند تشخيص دهد كه صورت معبرى را كه سابقاً در قواى ذهنيِّه خود محفوظ داشته است با اين صورت معبر فعلى تطبيق كند و سپس حكم به عدم جواز حركت در حالت عريان بودن در معبر نمايد.
شخص مست، هرزه مىگويد، عربده مىكشد، در نزد بزرگان كارهاى سخيف و ناروا مىكند، از خوردن كثافات و خبائث دريغ ندارد و از جنايات خوددارى نمىكند، با آن كه قواى سامعه و ذائقه و لامسه او كار خود را انجام مىدهد، لكن چون دستگاه كنترل و تنظيم مغز خراب شده است لذا نه تنها نمىتواند از اين چشمِ بينا و گوشِ شنوا و دستِ توانا بهره بردارى كند بلكه به عكس آنان را در راه هلاكت و فساد مصرف نموده و به وسيله آنان تيشه به اصل شاخ و بن هستى خود مىزند.
بنابراين وجود دستگاه مغز نيز براى استخدام اين اعضاء و جوارح و به كار بستن هر يك از آنان در موقع لزوم و تطبيق صور حاصله با صور محفوظه سابقه و احكام صحيحه مترتّبه بر آنست، بطوريكه در شخص مجنون كه قواى عاقله خود را از دست داده است هيچ نتيجه صحيحى از ديدار و گفتار و كردار او مترتّب نمىشود.
از انسان بگذريم در حيوانات نيز قلب و مغز وجود دارد و بدون آن هيچ حيوانى حتى حيوانات تك سلولى نمىتوانند به وظيفه خود ادامه دهند و براى ادامه حيات و زندگى خود در تلاش باشند.
در جمادات نيز آنچه آنها را در تحت خاصيت و كيفيّت واحد قرار مىدهد، و راسمِ وحدت آنان است همان روح و نفس واحدى است كه در آنان سارى و جارى بوده و بهمين علّت داراى خاصيت واحد بوده و اثرات واحدى از آنان مشهود است.
اتفاقاً در فنّ تكنيك و ماشين سازى از اين موضوع استفاده نموده و با ايجاد دستگاههاى تنظيم كننده و معدِّله توانستهاند حركت چرخها و موتورها را تنظيم كنند.
ساعت را كه كوك مىكنيم در اول فشار فنر قوى است و مىخواهد چرخ دندهها را بسرعت حركت دهد و چون فنر باز مىشود و فشارش ضعيف مىگردد مىخواهد چرخها را بكندى حركت دهد؛ در ساعت دستگاهى بنام پاندول مىگذارند كه حركت را تنظيم نموده و چه فشار فنر قوى و چه ضعيف باشد در هر حال ساعت به يك منوال حركت نموده و وقت را بطور صحيح تنظيم مىكند.
در ماشينهاى بخار كه كارخانه هاى بزرگ را بكار مى اندازد اگر دستگاه معدّل نباشد تمام ماشينها خرد و خراب خواهند شد؛ چون ديگ بخار در هنگام جوشش، بخار زياد توليد نموده و اگر اين بخار مستقيماً به پشت پيستونها وارد شود چرخ طيّار شتاب گرفته و با سرعت سرسام آورى ماشين را خرد خواهد نمود؛ و نيز در وقتيكه در ديگ بخار حرارت كمتر مىشود ممكنست سرعت كم شود.
لذا هميشه در دستگاهى بخار اضافى را براى مواقع كمبود ذخيره مىكنند و دستگاهى بنام معدِّل و رگولاتور بين لولههاى متصل به ديگ و بين پيستونها قرار مىدهند تا هميشه بخار را به مقدار معيّن نه كم و نه زياد به پشت پيستونها رهبرى كند؛ اين دستگاه در وقتى كه بخار بسيار است زيادى آن را خود بخود در دستگاه ذخيره مىفرستد و از وارد شدن آن به موتورها جلوگيرى مىنمايد و در وقتى كه بخار كم است از دستگاه ذخيره، بخار ذخيره شده را مىگيرد و با بخار فعلى توأماً به موتورها مىفرستد و لذا خود بخود هميشه موتورها آرام و منظّم حركت نموده در يك سرعت خاص مورد نياز به حركت در مىآيند.
در جامعه بشرى براى تبديل قوا و تنظيم امور و رفع اختلافات بين مردم و جلوگيرى از تعدّيات به حقوق فرد و اجتماع و رهبرى نمودن تمام افراد را به مقصد كمال و منظور از آفرينش و كاميابى از جميع قوا و سرمايه هاى خدادادى احتياج به معدِّل صحيح منظِّم است و الّا جامعه از هم گسيخته مىشود و از سرمايه حيات بهره بردارى نخواهد نمود.
الگوهای رفتاری امام علی علیه السلام
پـیـروی از امام علی علیه السّلام و الگو قرار دادن راه و رسم زندگی آن بزرگ معصوم الهـی ،بـر این حقیقت تکیه دارد که با مطالعه همه کتب و منابع ومآخذ روائی و تاریخی و سیاسی موجود کشف کنیم که :
(امام علیه السّلام چگونه بود؟)
آنگاه بدانیم که :
(چگونه باید باشیم )
زیرا خود فرمود:
اَیُّهـَا النـّاسُ اِنـّی وَاللّهِ مـا اءَحـُثُّکـُم عـَلی طـاعَةٍ اِلاّ وَ اءَسبِقُکُم الَیهَا، وَ لا اءَنهاکُم عَن مَعصِیَةٍ اِلاّ وَ اءَتَناهی قبلَکُم عَنها
(ای مـردم ! هـمـانـا سـوگـنـد بـه خـدا مـن شـمـا را بـه عـمـل پـسـنـدیـده ای تـشـویـق نـمـی کـنـم جـز آنـکـه در عمل کردن به آن از شما پیشی می گیرم ، و شما را از گناهی باز نمی دارم جز آنکه پیش از نهی کردن ، خود آن را ترک کرده ام )
پـس تـوجه به الگوهای رفتاری امام علی علیه السّلام برای مبارزان و دلاورانی که با نـام او جـنـگـیـدنـد، و بـا نـام او خـروشیدند، و هم اکنون در جای جای زندگی ، در صلح و سـازنـدگـی ، در جـنـگ و سـتـیـز بـا دشـمـن ، در خـودسـازی و جـامـعـه سـازی و در همه جا بـدنـبـال الگـوهـای کـامـل روانـنـد، بـسـیـار مهمّ و سرنوشت ساز است تا در تداوم راه امام بجوشند، و در همسوئی با امیر بیان بکوشند، که بارها پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
(آنانکه از علی پیروی کنند اهل نجات و بهشتند)
و به علی علیه السّلام اشاره کرد و فرمود:
(این علی و پیروان او در بهشت جای دارند)
و امـیـدواریـم کـه کـشـف و شـنـاسـائی (الگـوهای رفتاری امام علی علیه السّلام ) آغاز مـبـارکـی بـاشـد تـا این راه تداوم یابد، وبه کشف و شناسائی (الگوهای رفتاری ) دیگر معصومین علیهم السّلام بیانجامد.
در اینجا توجّه به چند تذکّر اءساسی لازم است .
اوّل ـ الگوهای رفتاری و عنصر زمان و مکان
رفـتـارهـای امـام عـلی علیه السّلام برخی اختصاصی و بعضی عمومی است ، که باید در ارزیابی الگوهای رفتاری دقّت شود.
گـاهـی عملی یا رفتاری را امام علیعلیه السّلام در شرائط زمانی و مکانی خاصّی انجام داده اسـت کـه مـتـنـاسـب بـا هـمـان دوران و شـرائط خـاصـّ قـابـل ارزیـابـی اسـت ، و الزامـی ندارد که دیگران همواره آن را الگو قرار داده و به آن عـمل کنند، که در اخلاق فردی امام علی علیه السّلام نمونه های روشنی را جمع آوری کرده ایم ، و دیگر امامان معصوم علیه السّلام نیز توضیح داده اند که :
شـکـل و جـنـس لبـاس امـام عـلی عـلیـه السـّلام تـنـهـا در روزگـار خـودش قابل پیاده شدن بود، امّا هم اکنون اگر آن لباس ها را بپوشیم ، مورد اعتراض مردم قرار خواهیم گرفت .
یعنی عُنصر زمان و مکان ، در کیفیّت ها تاءثیر بسزائی دارد.
پـس اگـر الگـوهـای رفـتـاری ، درسـت تـبـیـیـن نـگـردد، ضـمانت اجرائی ندارد و از نظر کاربُردی قابل الگوگیری یا الگوپذیری نیست ، مانند:
- غـذاهـای سـاده ای کـه امـام عـلی علیه السّلام میل می فرمود، در صورتی که فرزندان و همسران او از غذاهای بهتری استفاده می کردند.
- لباس های پشمی و ساده ای که امام علی علیه السّلام می پوشید، امّا ضرورتی نداشت که دیگر امامان معصوم علیهم السّلام بپوشند.
- در برخی از مواقع ، امام علی علیه السّلام با پای برهنه راه می رفت ، که در زمان های دیگر قابل پیاده شدن نبود.
امام علی علیه السّلام خود نیز تذکّر داد که :
لَن تَقدِروُنَ عَلی ذلِک وَلکِن اَعینوُنی بِوَرَعٍ وَاجتَهاد
( شـمـا نـمی توانید همانند من زندگی کنید، لکن در پرهیزکاری و تلاش برای خوبی ها مرا یاری دهید)
وقـتـی عـاصـم بـن زیـاد، لبـاس پـشـمی پوشید و به کوه ها می رفت و دست از زندگی
شـُسـت و تـنـهـا عـبـادت مـی کرد، امام علی علیه السّلام او را مورد نکوهش قرار داد، که چرا اینگونه زندگی می کنی ؟
عاصم بن زیاد در جواب گفت :
قَالَ: یَا اءَمِیرَ المُؤ مِنِینَ، هذَا اءَنتَ فِی خُشُونَةِ مَلبَسِکَ وَجُشُوبَةِ مَاءکَلِکَ!
(عاصم گفت ، ای امیرمؤ منان ، پس چرا تو با این لباس خشن ، و آن غذای ناگوار بسر می بری ؟)
امام علی علیه السّلام فرمود :
قـَالَ: وَیـحـَکَ، إِنِّی لَسـتُ کـَاءَنتَ، إِنَّ اللّهَ تَعَالَی فَرَضَ عَلَی اءَئِمَّةِ العَدلِ اءَن یُقَدِّرُوا اءَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النَّاسِ، کَیلاَ یَتَبَیَّغَ بِالفَقِیرِ فَقرُهُ!
وای بـر تـو، مـن همانند تو نیستم ، خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند، تا فقر و نداری ، تنگدست را به هیجان نیاورد، و به طغیان نکشاند.
دوّم ـ اقسام الگوهای رفتاری
بـعـضـی از رفـتـارهـای امـام عـلی عـلیـه السـّلام زمـان ومکان نمی شناسد، و همواره برای الگوپذیری ارزشمند است مانند:
1 ـ ترویج فرهنگ نماز
2 ـ اهمیّت دادن به نماز اوّل وقت
3 ـ ترویج فرهنگ اذان
4 ـ توجّه فراوان به باز سازی ، عمران و آبادی و کشاورزی و کار و تولید
5 ـ شهادت طلبی و توجّه به جهاد و پیکار در راه خدا
6 ـ حمایت از مظلوم و…
زیرا طبیعی است که کیفیّت ها متناسب با زمان و مکان و شرائط خاصّ فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی در حال دگرگونی است .
گـرچـه اصول منطقی همان کیفیّت ها، جاودانه اند، یعنی همواره ساده زیستی ، خودکفائی ، سـاده پـوشی ارزشمند است ، امّا در هر جامعه ای چهار چوب خاصّ خودش را دارد، پس کمیّت هـا و اصـول مـنـطقی الگوهای رفتاریثابت ، و کیفیّت ها، و چگونگی الگوهای رفتاری متغیّر و در حال دگرگونی است .
الگوهای رفتاری امام علی علیه السلام - محمد دشتی