علم وادب
علي از منظر فاطمه(عليهماالسلام) و ساير اهلبيت(عليهمالسلام)
آنچه از حضرت صدّيقه كبرا فاطمه زهرا(صلوات الله عليها) درباره حضرت علي(عليهالسلام) رسيده فراوان است. تعبير كوتاهي از آن بانوي بزرگ جهانيان درباره شهود علمي علوي در اينجا ارائه ميشود و آن اينكه، گرچه وحي تشريعي ويژهرسول گرامي است و اَحَدي در آن سهيم نيست، ليكن وحي اِنبايي، تسديدي، تعريفي و… براي انسانهاي كامل معصوم نيز متصوّر است، نزول فرشته امين بر قلب مطهر علوي براي القاي برخي از معارف غيبي بدون محذور است.
حضرت فاطمهٍّ در وصف علي ابن ابيطالب(عليهالسلام) آن ذات مقدس را چنين ميستايد: «… فإنه قواعد الرسالة ورواسي النبوة و مهبط الروح الأمين والبطين بأمر الدين في الدنيا والاخرة… »؛
چنانكه حضرت امام محمد باقر(عليهالسلام) درباره اميرالمؤمنين(عليهالسلام) چنين ميفرمايد: «علي بن ابيطالب(عليهالسلام) به كتاب خدا و سنّت پيامبر او عمل ميكرد و اگر چيزي رخ ميداد كه كتاب خدا و سنت رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم در آن باره پيام صريحي نداشت، خداوند با الهام خاص او را مُلْهم ميفرمود و اين از مُعْضِلات است».همه تعبيرهاي ياد شده صبغه علم حضوري و اطلاع شهودي آن حضرت(عليهالسلام) را به همراه دارد كه لازمِ همه آنها حيات عارفانه و شاهدانه علوي است، نه حكيمانه و متكلمانه وي.
امام صادق(عليهالسلام) پس از برشمردن شمّهاي از فضايل علوي(عليهالسلام) و اينكه شخص معروفِ نزد علي (عليهالسلام) اهل بهشت و شخص مُنكَرْ در ساحت آن حضرت(عليهالسلام) اهل دوزخ است، در جواب سائل كه آيا اين مطلب سَنَد قرآني دارد فرمود: «علي بن ابيطالب مصداق مؤمنان آگاه به اَعمال بندگان است». روشن است مصداق آيه (فسَيَري الله عملكم ورسوله والمؤمنون)كسي است كه همه رفتارهاي بندگان را در دنيا ميبيند و چنين كسي از سِعَه علم شهودي كه نشأت گرفته از تعليم الهي است برخوردار خواهد بود و شاهدِ اعمال خلق بودن آن حضرت از همين قبيل است.
اگر امام صادق(عليهالسلام) «ولايت عَلَوي» را بالاتر از «ولادت علوي» دانست و در اين باره چنين فرمود: «ولايتي لعلّي بن أبيطالب(عليهالسلام) أحبّ إليّ من ولادتي منه لأن ولايتي له فرضٌ وولادتي منه فضلٌ» به لحاظ همان معارف شهودي اوست كه درحديثديگر از آنحضرت درباره اميرالمؤمنين رسيده است كه علي بن ابيطالب(عليهالسلام) فرمود: «…عُلِّمتُ البلايا والقضايا وفصل الخطاب»؛ چنانكه حضرت ابوابراهيم، امام موسي بن جعفر(عليهالسلام) ولايتمداري خود را نسبت به امام علي بنابيطالب(عليهالسلام) بازگو ميكند و آن را متمّم و مكمّل بلكه سبب سودمندي اعمال صالح و زاكي ميداند و در اين باره نيايش ويژهاي دارد كه برخي از آن دعاي مخصوص اين است: «إلهي …قلتَ وقولك الحق… يوم ندعوا كل أناسٍ بإمامهم… ذلك يوم النشور، إذا نفخ في الصور، وبعثر ما في القبور، اللّهم إنّي أقرّ وأشهد وأعترف ولاأجْحد وأسرّ وأظهر وأعلن وأبطن بأنّك أنت الله لاإلهإلاّ أنت، وحدك لاشريك لك وأنّ محمدّاً عبدك ورسولك وأنّعلياً أميرالمؤمنين وسيّدالوصيّين… وإمام المتقين… إمامي ومَحَجّتي ومَنْ لاأثق بالأعمال وإنْ زَكَتْ ولاأراها مُنجيةً لي وإن صَلُحت إلاّ بولايته والائتمام به و الإقرار بفضائله والقبول من حَمَلَتِها والتّسليم لرواتها».
آنچه از امام هادي حضرت علي بن محمّد(عليهماالسلام) در وصف علي بنابيطالب ياد شد كه آن حضرت «قبلةالعارفين» است گرچه ظهوري در علم شهودي و معرفت حضوري وي ندارد، ليكن خالي از اعتبار آن هم نيست.
غرض آنكه، تعبير رايج اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) از اميرالمؤمنين به عنوان «عَيْبة» و صندوق علم خدا و علم رسول خدا، شاهد علم شهودي آن حضرت نسبت به معارف الهي است. در نتيجه ايمان آن حضرت به اصول و فروع دين از سنخ ايمان به شهادت بود، نه ايمان به غيب و حيات آن ذات مقدس عارفانه و شاهدانه بود، نه حكيمانه و غايبانه.
علي(عليهالسلام) در گفتار خويش
اما آنچه از خود حضرت علي (عليهالسلام) بر حسب ضرورت درباره خودش نقل شده، همگي به طور مستقيم يا غير مستقيم حاكي از همتايي وي با قرآن كريم و رسول اكرمصلي الله عليه و آله و سلم، به استثناي مقام نبوّت تشريعي و مزاياي شريعت برخاسته از رسالت تشريعي است؛ مانند: «أنا القرآن الناطق»، «أنا كلام الله الناطق»،«ماللّه نبأ أعظم منّي» و «ما للّه آية أكبر منّي»؛ يعني بزرگترين خبري كه در جهان آفرينش الهي مطرح است و همچنين بزرگترين آيت و نشان خدايي منم و از من بزرگتر موجودي در جهان امكان خلق نشده است. البته به قرينه خضوع آن حضرت (عليهالسلام) در ساحت قدس نبوي، اضافي بودن حصر اينگونه احاديث روشن خواهد شد، و مانند: هفت چيز به من عطا شد كه هيچ كس قبل از من به آنها نرسيد:
1 ـاسماء به من تعليم شد. 2 ـ همچنين حكومت بين بندگان. 3 ـ تفسير كتاب (قرآن كريم). 4 ـ تقسيم درست غنايم بين فرزندان آدم. 5 ـ پس چيزي از دانش از من جدا نشد مگر آنكه به من آموخته شد. 6 ـ حرفي به من عطا شد كه از آن، هزار حرف گشوده ميشود. 7 ـ به همسرم مصحف وكتابي عطا شد كه علمي در آن است وهيچ كس قبل از وي به آن نرسيده.اين عطاي ويژه اي از طرف خدا ورسول او بود.
سخن ديگري كه علي بن ابيطالب(عليهالسلام) از رسول گراميصلي الله عليه و آله و سلم درباره خودش نقل كرده اين است كه فرمود: من از رسول خداصلي الله عليه و آله و سلم شنيدم كه فرمود: «يا علي مَثَلُك في أمّتي مَثَل (قل هو اللّه أحد) فمن أحبّك بقلبه فكانّما قرأ ثلث القرآن و من أحبّك بقلبه وأعانك بلسانه فكأنّما قرأ ثلثي القرآن ومن أحبّك بقلبه وأعانك بلسانه ونصرك بيده فكأنّما قرأ القرآن كلّه».
بهترين تنظير و ارزيابي انسان كامل همانا بيان همتايي وي با قرآن گريم است.آنچه در اين حديث توسط خود علي بن ابيطالب(عليهالسلام) از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بازگو شد همساني ولايت علوي با وحي الهي است. سوره توحيد: (قل هو الله أحد) به مثابه ثلث قرآن كريم است و راز اين تثليث در مباحث تفسيري و علوم قرآني طرح شده است. هر كس يك بار آن را تلاوت كندگويا ثلث قرآن را خوانده است و هر كس دو بار يا سه بار آن را بخواند گويا دو ثلث يا همه قرآن مجيد را خوانده است. البته ميتوان اين تثليث را درباره علم حصولي يا حضوري به معاني آن و همچنين رهيابي عملي به مفاد و محتواي آن سرايت داد.
اگر كسي به تمام وجود در ولايت علوي ذوب شود و با قلب و زبان و اعضا و جوارح به ياري ولايت آن حضرت(عليهالسلام) مبادرت كند و در همه جهات ولايتمدار باشد گويا در خدمت همه قر آن كريم بوده است و به همه مضامين آن معتقد شده و همه دستورهاي آن را امتثال كرده است، و اگر كسي با همه هستي خود در محور ولايت حركت نكرد و تبعيض را روا داشت گويا در عمل كردن به احكام و آشنايي به حكم و اعتقاد به اصول و مباني قرآن مجيد تبعيض را جايز دانسته و به بخشي از آن بار يافته و از بخش ديگر محروم شده است.
تثليث يا تربيع يا تخميس يا تسديس و… مربوط به كيفيّت قبول و نكول و مقدار نصرت و دريغ است. اين نكته هم ملحوظ خواهد بود كه ولايت خليفه تام الهي، يعني انسان كامل هماره شرط ورود در حصن توحيد و دژ مستحكم اعتقاد به الوهيت خداي سبحان است؛ چنانكه از حديث معروف «سلسلة الذهب» استظهار ميشود. از اينرو در تنظير ولايت انسان كامل از آيه سوره توحيد و اخلاص سخن به ميان آمد، نه از آيات سُوَر ديگر، گرچه صدر و ساقه قرآن مجيد وحي و نور ويژه الهي است.
معرّفي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم درباره علی علیه السلام
تعبير رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم درباره جامعيت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) چنين است: هر كس بخواهدبه علم آدم و فهم نوح و حِلم ابراهيم(عليهالسلام) و زهد يحيي بن زكريا(عليهالسلام) و بطش و شهامت شجاعانه موسي(عليهالسلام) بنگرد، علي بن ابيطالب(عليهالسلام) را نگاه كند.مشابه اين تعبير جامع با ذكر نام برخي از انبياي اولوالعزم ديگر در احاديث متعدّد آمده است عبارت آن حضرتصلي الله عليه و آله و سلم درباره منزلت علوي(عليهالسلام) اين است: منزلت علي(عليهالسلام) از من همانند منزلت من از پروردگار من است، و از اينكه آن حضرتصلي الله عليه و آله و سلم، علي(عليهالسلام) را جان خود دانست و در اين باره فرمود: «ذاك نفسي»،معناي منزلت دقيقتر خواهد بود؛ چنانكه روشن ميشود تنظير علي بن ابيطالب به كعبه و كشتي نوح، ناظر به درجات نازل يا متوسط علوي(عليهالسلام) است، نه راجع بهدرجه رفيع آن حضرت.البته تعبير از آن حضرت(عليهالسلام) به «عمود الدّين»، ميتواندمقام برتري را ارائه كند؛ چنانكه تعبير از آن حضرت(عليهالسلام) به «قسيم الجنّةوالنار»از عمق و سَمْك ويژهاي گزارش ميدهد و نيز تعبير از آن حضرت(عليهالسلام) به«باب مدينة العلم»و «باب مدينةالحكمة» از عظمت خاصّي خبر ميدهد.مخصوصاً تعبيري كه رسول گراميصلي الله عليه و آله و سلم از شهر حكمت كرد و آن را بهشت ناميد و در اينبارهچنين فرمود: «يا علي أنا مدينة الحكمة وهي الجنّة وأنت يا عليّ بابها و كيف يهتدي المهتدي إلي الجنّة ولا يهتدي إليها إلاّمن بابها»و چون علي(عليهالسلام) دَرِ شهرِ حكمت استو حكمت، هم اكنون بهشت است پس آن حضرت (عليهالسلام) هم اكنون دربهشت است. از اينرو درباره آن حضرت(عليهالسلام) از رسول گراميصلي الله عليه و آله و سلم چنين نقل شده است كه: «عليّ في الجنّة» يعني علي بن ابيطالب(عليهالسلام) اكنون در بهشت به سر ميبرد، نه آنكه علي(عليهالسلام) فقط در قيامت وارد بهشت ميشود.
عبادت علی علیه السلام
علي بن ابي طالب(عليهالسلام) كه خود عمود دين است، نماز را كه مصداق ديگري از عمود دين است، شهود الهي و زيارت معبود ميداند. كسي كه به زيارت جميل محض نايل ميشود هرگز خود را نميبيند، چه رسد به شهود خود. قهراً موجودات ديگر در منظر او در محاقند.
چنين عارف شاهدي نه سوداگرانه خدا را ميپرستد، و نه بردگانه او را عبادت ميكند، بلكه آزادانه وي را ميپرستد بهطوري كه نه تنها از هر چه رنگ «تعلق» دارد آزاد است، بلكه از هر چه صِبغه «تعيّن» دارد حُرّ است: «إِنّ قوماً عبدوا الله رغبةً فتلك عبادة التجّار وإنّ قوماً عبدوا الله رهبةً فتلك عبادة العبيد وإنّ قوماً عبدوا الله شكراً فتلك عبادة الأحرار»؛ «لولم يتوعّد الله علي معصيته لكان يجب أن لا يعصي شكراً لنعمه». به چنين امام همامي سزد كه در مقام پرستش بگويد: «ما عبدتك خوفاً من نارك ولا طمعاً في جنّتك ولكن وجدتك أهلاً للعبادة فعبدتك»؛ چون عبادت علي بنابيطالب(عليهالسلام) شاهدانه بود نه عابدانه، يا زاهدانه يا تاجرانه و مانند آن، و شاهد كاملْ هر چيزي را از منظر شهود مينگرد، نه از منظر اراده خود يا ميل ديگران؛ در هر مورد كه شهود وي عنايت دارد آنجا را مشاهده ميكند و ميبيند و ميشنود و توجّه دارد و در هر موردي كه شهود وي عنايت ندارد، بيتوجّه است.از اين رو كاملاً بين دو قضيه تاريخي مأثور درباره آن حضرت(عليهالسلام) ميتوان جمع كرد: يكي آنكه پيكان تير را از پاي آن حضرت در سجده نماز بيرون آوردند و آن حضرت عنايت نداشت و ديگري آنكه مستمندي در حال ركوعِ آن حضرت در خواست كمك كرد و آن حضرت(عليهالسلام) توجّه كرد و شنيد و اشارت كرد و انگشتر از دست مبارك آن حضرت بهدست سائل رسيد. اين اثبات و آن نفي، و آن عدم توجّه و اين عنايت هر دو از منظر شهود معبود بود. ازاينرو جاي تعجّب يا سؤال نيست؛ زيرا نماز كه عمود دين است، ستون خيمه معراج و مناجات خواهد بود و نمازگزار در عروج به سوي معبود و در نجواي با اوست. بنابراين، مجاري ادراكي او مانند چشم و گوش، و مجاري تحريكي وي مانند دست و پا در اختيار معبود است، نه در اختيار خود عابد. ازاينرو هر چه جنبه خَلْقي دارد مغفول است و هر چه صِبْغه الهي دارد معقول و مقبول و معمول.
شاهد تحليل ياد شده داستان مبسوطي است كه عصاره آن اين است:
دوشتر فربه براي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به عنوان هديه فراهم شد.آن حضرت… به اصحاب فرمود: آيا در بين شما كسي است كه دو ركعت نماز با وضو وخشوعِ تمام، اجزا و شرايط آن را بهجا آورد و به هيچ وجه درباره دنيا نينديشد، تا من يكي از دو ناقه را به او بدهم. فقط علي بن ابيطالب(عليهالسلام) مدعي شد و… چنين نمازي را انجام داد. جبرئيل نازل شد وعرض كرد:خدا بر تو سلام ميكند وميگويد يكي از دو شتر را به علي(عليهالسلام) عطا كن. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: شرط،آن بود كه به چيزي از امور دنيا فكر نكند و علي(عليهالسلام) در تشهد به فكر اين بود كه كدام شتر را دريافت كند. جبرئيل گفت… فكر علي(عليهالسلام) آن بود كه فربهتر وبزرگتر را بگيرد ونحر كند وبراي وجهالله صدقه دهد واين فكرْ الهي بود، نه دنيايي و رسول گراميصلي الله عليه و آله و سلم گريست و هر دو شتر را به علي بن ابيطالب(عليهالسلام) داد. آن حضرت نيز هر دو شتر را نحر كرد و هر دو را صدقه داد.
خلاصه آنكه، عبادت علي بن ابيطالب عارفانه بود، نه حكيمانه و نه متكلّمانه، و چون عبادت عارفانه فوق عبادتهاي ديگر است نه در عرض آنها، همه كمالات عبادي آنها را داراست، با افزايش ويژه.
[حيات عارفانه امام علي(عليهالسلام) - صفحه 65]