دوران جوانی امام علی علیه السلام
دوران جوانی که مهمترین و برجستهترین دوران زندگی آن حضرت است با خصلتهای ممتازی همراه بود، مثل: شکوفایی، منظور از شکوفایی، آن است که امام (ع) آمادگی پذیرش حق و اندیشهی نو و جدید را داشت. و همچنین شدت عمل در پیروی و عمل به اسلام که برخلاف سنتهای غلط جامعه و تقلید کورکورانه و حتی برخلاف میل پدر و مادر و خانواده بود را با خود داشت، و در این مسیر گام میزد، پس مادامی که پدیدهی نو و اندیشهی جدید صواب باشد، واجب است آن را در آغوش گرفت و برای برپائی آن کوشش و تلاش نمود. و این در پذیرش ایمان، و کوشش جهت دستیابی به آئین جدید یعنی «اسلام» در اولین لحظه از دعوت رسول خدا (ص) از سوی علی علیهالسلام، به خوبی مشاهده گردید. و هنگامی که از او سئوالشد: یا علی، هنگامی که تسلیم دین اسلام شدی، با پدر خود مشورت کردی؟ امام (ع) فرمود: آن هنگامی که خداوند بزرگ مرا آفریده، آیا با پدرم مشورت نمود، که من دربارهی عبودیت حضرت حق با او مشورت نمایم؟ از صفات دیگر آن حضرت، بلندهمتی و جوانمردی بود، اندیشهی امام (ع) در دوران جوانی این نبود که تنها به آیندهی شخصی خود، که چگونه درس را به پایان برساند و پس از آن فارغ تحصیل شده، و پست و مقامی بگیرد، و نیز در فکر این نبود که همسری زیبا و مسکنی بزرگ برای خود تدارک ببیند- همانگونه که بیشتر جوانان در این اندیشه هستند-! وجود مقدس علی (ع) سرشار از اندیشهی سعادت خواهی برای آیندهی امت، و تعهد حضرتش به اسلام عزیز، میباشد. در وجود مقدس علی (ع) همتی والا و مرتبتی بلند، برتر از خواست و ایدهی شخصی، وجود داشت. اندیشهی امام، به عنوان مرد دوم عالم خلقت، رهبری جهان به سوی نیکبختی و پیشرفت بود. از همان آغاز، هنگامی که حضرت رسول (ص) به دستور خداوند، مردان قبیلهی خود را در مسئلهی «انذار» گرد آورد:
«و انذر عشیرتک الاقربین»(1).
: «خویشاوندان نزدیکت را انذار کن».
آن هنگام که پیغمبر خدا (ص) اهداف دعوت خویش را برای خویشاوندان نزدیک خود شرح داد و از آنها یاری خواست تا در تحمل مسئولیت و بار رسالت، تشریک مساعی نمایند و اینکه «وزیر و جانشین و وصی بعد از خود» را از میان آنها، برای این امر مهم، انتخاب نماید. در آن هنگام و پیش از همه، علی بن ابیطالب (ع) برخاست و فرمود: «من یار رسولالله هستم».
اعتماد بهنفس: علیرغم اینکه علی (ع) نوجوانی بیش نبود و در جامعهای زیست میکرد که ملاک را سن و اندام، میدانستند، با توجه به این مسائل، علی (ع) گامی فراسوی این عادات و رسوم، و این ملاکهای جاهلی برداشت (ملاک سال و اندام) را به دور ریخت و با توکل بر خدا و اعتماد به نفس، از رویدادهای پر مخاطره پیروزمندانه به در آمد. نظیر حادثهی خندق، یعنی وقتی که «عمرو بن عبدود» این مبارز و جنگجوی غولپیکر، در میدان نبرد، مبارز طلبید، مردم از نبرد و رویاروئی با او به وحشت افتادند. در این هنگام، رسول خدا (ص) با صدای بلند فرمود: «چه کسی از شما با «عمرو» مبارزه میکند؟» علی (ع) برخاست و پاسخ داد: من مبارزه میکنم یا رسولالله. پیامبر به او فرمود: این «عمرو» است! علی (ع) در پاسخ فرمود: و من نیز «علی» هستم.
(1) سورهی شعراء، آیه 214.
تصویر زندگی در نهج البلاغه - حسن موسی صفار
علی(ع) و نهجالبلاغه
علی (ع) فرمود:
«ایها الناس: انی قد بثثت لکم المواعظ التی وعظ بها الانبیاء اممهم، و ادیت الیکم ما ادت الاوصیاء الی من بعدهم، و ادبتکم بسوطی فلم تستقیموا و حدوتکم بالزواجر فلم تستوسقوا لله انتم، اتتوقعون اماما غیری یطاء بکم الطریق و یرشدکم السبیل؟»( نهجالبلاغه، خطبه 182)
: «ای مردم: به تحقیق که من اندرزها و پندهائی که انبیاء و پیامبران به امتهای خود گفتهاند، برای شما بازگو نمودم، و در میان شما نشر دادم. و آنچه را که اوصیاء برای بعد از خود به جا گذاشتند، ادا کردم. من شما را تربیت نمودم…
خدا خیرتان دهد! آیا منتظرید پیشوائی جز من با شما همراه گردد؟ و راه حق را به شما نشان دهد؟».
تصویر زندگی در نهج البلاغه - حسن موسی صفار
فرق میان مؤمن و منافق
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می فرماید:
إذا رَأَیْتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوْا مِنْهُ فَإنَّهُ یُلْقِی الحِکْمَةَ وَالْمُؤْمِنُ قَلِیلُ الْکَلامِ کَثِیرُ الْعَمَلِ وَالْمُنافِقُ کَثِیرُ الْکَلامِ قَلیلُ الْعَمَلِ(1)
ترجمه
هنگامی که شخص با ایمان را خاموش یافتید به او نزدیک شوید که سخنان حکمت آمیز از او خواهید شنید - افراد با ایمان کم حرف و پرکارند ولی منافقان پر سخن و کم عملند!
شرح کوتاه
نیروی انسانی نامحدود و پایان نیافتنی نیست، به همین دلیل هنگامی که انرژی های انسان در یک مسیر زیاد به کار افتند در جای دیگر گرفتار کمبود می گردد، بنابراین جای تعجب نیست که افراد پرگو و پر حرف افرادی کم عمل و کم کار هستند.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) که در هرجا و در همه چیز طرفدار اثر مثبت است نشانه افراد با ایمان را تلاش در راه عمل، به جای سخن، می داند، در حالی که برای افراد منافق صفتی عکس آن قائل است.
1. از کتاب تحف العقول، صفحه 296.
یکصد و پنجاه درس زندگی - آیت الله ناصرمکارم شیرازی
نکاتی از آیه 78 بقره
#حضرت_علامه_جوادی_آملی حفظه الله تعالی:
كَذلِكَ يُحْيِي اللّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ۷۸ بقره
﴿كذلك يُحيي اللهُ المَوتي﴾ و اين هم به عنوان #آيت و #معجزه است كه فرمود: ﴿و يُريكُم آياته﴾
و اين آيه هم براي آن نيست كه در محدودهٴ حس نافع باشد، چون #معجزه كه دائمي نيست، يك لحظه رخ ميدهد و انسان #استنباط_عقلی بايد داشته باشد كه هميشه بماند، فرمود: ﴿لعلّكم تعقلون﴾ و چون اهل تعقّل نبوديد، اهل حس بوديد، آن پديده، مادامي كه در محدودهٴ حس است، شما متذكريد، وقتي از محدودهٴ حس غايب شد شما غافليد.
در پايان فرمود: خطر #غفلت است كه شما را به #قساوت_قلب منتهي كرده است، بيان ذلك اين است كه اگر انسان، گرفتار #حس باشد تا آن حادثه در حس هست او أهل تنبّه است و اگر از حس غائب شد گرفتار غفلت دروني است؛
ولي اگر اهل حسّ نبود أهل #عقل بود، چه آن حادثه در حسّش باشد، چه از حسّ غيبت كرده باشد او متذكر است.
اينكه ميگويند: در #تشييع شركت كنيد، اينكه ميگويند #بيماران را #عيادت كنيد، اينكه ميگويند به مزار مرده ها برويد، نه براي آن است كه در همان لحظه كه هستيد متنبّه بشويد؛ بل براي آن است كه از آن لحظه يك مطلب دائمي #استنباط كنيد كه همواره با شما بماند،
لذا در اين آيه فرمود: ما آيات الهي را نشان داديم تا شما عاقل باشيد. ولي بنياسرائيل در اثر غفلت، به قساوت مبتلا شدند ﴿ويريكم ٰاياته لعلّكم تعقلون﴾.
چرا پس از دعا دست به صورت می کشیم؟
عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: مَا أَبْرَزَ عَبْدٌ يَدَهُ إِلَى اللَّهِ الْعَزِيزِ الْجَبَّارِ إِلَّا اسْتَحْيَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَرُدَّهَا صِفْراً حَتَّى يَجْعَلَ فِيهَا مِنْ فَضْلِ رَحْمَتِهِ مَا يَشَاءُ فَإِذَا دَعَا أَحَدُكُمْ فَلَا يَرُدَّ يَدَهُ حَتَّى يَمْسَحَ عَلَى وَجْهِهِ وَ رَأْسِهِ.
امامصادق علیهالسلام فرمود:
هیچ بندهای دست خود را به سوی خداوند عزیز جبار دراز نمیکند مگر اینکه خداوند عزوجل حیا میکند آن را خالی بازگرداند و از رحمت خود هرآنچه بخواهد در آن قرار میدهد؛ پس هرگاه دعا میکنید پس از دعا دست به سر و صورت خود بکشید.
کافی، ج2، ص471