حقیقت این است...
رهبر معظم انقلاب (مد ظله العالی) در یکی از دیدارها با اشاره به آیه 17 سوره رعد با اشاره به لزوم ایستادگی جبهه حق فرمودند:
حقیقت پیروز میشود و به اهدافش دست مییابد. بله در راه حقیقت مشکلاتی وجود دارد. *شرطش این است که سرباز حقیقت و رهرو حقیقت خود را در مقابل مشکلات نبازد. *
اگر خود را نباخت و ایستاد و تحمل کرد به نتیجه میرسد.
حقیقت رو به رشد و بالندگی است و ممکن است در راه خود دچار سختیهایی شود اما در نهایت *پیروز* است.
*«أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثال؛ خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر درّه و رودی به اندازه گنجایش و وسعتش [سیلابی] جاری شد، سپس سیلاب، کفی پُف کرده را به روی خود حمل کرد و نیز از فلزاتی که برای به دست آوردن زینت و زیور یا کالا و متاع، آتش بر آن میافروزند، کفی پُف کرده مانند سیلاب بر میآید، این گونه خدا حق و باطل را [به امور محسوس] مَثَل میزند. اما آن کفِ [روی سیل و روی فلز گداخته در حالی که کناری رفته] به حالتی متلاشی شده از میان میرود و اما آنچه [چون آب و فلز خالص] به مردم سود میرساند، در زمین میماند. خدا مَثَلها را این گونه بیان میکند [تا مردم در همه امور حق را از باطل بشناسند.] *
کف روی آب ظاهر چشمگیری دارد اما این کف ماندنی نیست و نابود میشود. اما آنکه نافع است و حیات مردم به او است یعنی آب روان و آب زلال او میماند.
کنگره عظیم جهانی اربعین
*تحلیل ٤٩ سال پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره کنگره عظیم جهانی اربعین*
شیعه یک جمع متفرقی بود. یک جامعهای بود که در یک جا، در یک مکان زندگی نمیکردند. در مدینه بودند، در کوفه بودند، در بصره بودند، در اهواز بودند، در قم بودند، در خراسان بودند، اطراف و اکناف بلاد. اما یک روح در این کالبد متفرق و در این اجزاء متشتت در جریان بود.
مثل دانههای تسبیح یک رشته و یک نخ همه اینها را به هم وصل میکرد. چه بود آن رشته؟ رشته اطاعت و فرمانبری از مرکزیت تشیع، از رهبری عالی تشیع یعنی امام. همه این رشتهها به آنجا متصل میشد. قلبی بود که به همه اعضاء فرمان میداد. و به این ترتیب تشیع یک سازمان و یک تشکیلاتی بود. ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند اما بودند کسانی که از حال همه با خبر بودند. اطاعت و فرمانبری آنها به حساب بود، فریاد زدنشان از روی دستور بود، سکوتشان بر طبق نقشه بود.
همه چیزشان با حساب بود. فقط یک عیبی کار آنها داشت و آن اینکه همدیگر را کمتر میدیدند. اهل یک شهر، شیعیان یک منطقه البته یکدیگر را میدیدند. اما یک کنگره جهانی لازم بود برای شیعیان روزگار ائمه(ع).
این کنگره جهانی را معین کردند. وقتش را هم معین کردند. گفتند در این موعد معین در آن کنگره هر کس بتواند شرکت کند. آن موعد روز اربعین است و جای شرکت، سرزمین کربلا است. چون روح شیعه روح کربلایی است، روح عاشورایی است. در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است. شیعه هر جا که هست دنبالهروی عاشورای حسین است. این هم که میبینی همه جا این تپشهایی که در شیعه مشهود شده، از آن مرقدِ پاک ناشی شده. این شعلههایی بوده که از آن روح مقدس و پاک و از آن تربت عالی مقدار سرکشیده. به جانها و روحها رسیده. انسانها را به گلولههای داغی تبدیل کرده و آنها را به قلب دشمن فرو برده.
بنابراین مسئله اربعین یک مسئله مهمی است، اربعین یعنی میعاد شیعیان در یک کنگره بینالمللی و جهانی برای سرزمینی که خودش خاطرهانگیز است آن سرزمین. سرزمین خاطرهها است، خاطرههای باشکوه، خاطرههای عزیز، سرزمین شهدا، مزار کشتهشدگان راه خدا، اینجا جمع بشوند تشیع، پیروان تشیع و دست برادری و پیمان وفاداری هر چه بیشتر بدهند.
اگر امروز هم بتوانند شیعیان آن سرزمین پاک و مقدس را یک چنین میعادی قرار بدهند. البته بسیار کار بجا و جالبی خواهد بود و همین دنبالهگیری از راهی است که از ائمه هدی(ع) به ما ارائه دادند.
سخنرانی در مسجد امام حسن مجتبی(ع)/ مشهد ۲۴ اسفند ۱۳۵۲
امام بعد از عاشورا
جنایات دستگاه خلافت!
بنی امیه که لعنت خدا بر آنها باد از انواع و اقسام وسایل برای نابود کردن اسلام استفاده می کردند. مهمترین کار آنها تحریف بود. با زکات و نماز اسلام کاری نداشتند اما هر حکمی از احکام اسلام که با منافعشان سازگار نبود تحریف می کردند. سه نمونه از این تحریفات به شدت قابل تامل و نمونه روشنی از تلاش برای تغییر باورها و دل هاست!
تحریف مفهوم بیعت: بنی امیه مردم را معتقد کرده بودند به اینکه اگر با کسی بیعت کردند اگرچه باطل، باید در هر شرایطی این بیعت را نگه دارند. با پول و زر و زور مردم را مجبور به بیعت ظالم می کردند و دیگر کار تمام می شد. جنایات را می دیدند و درک می کردند اما چه می شد کرد بیعت کرده بودند!!!
برتری دادن مقام خلیفه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله): حجاج بن یوسف خون ریزِ خونخوارِ بنی امیه در کوفه و عراق بر منبر نشست و برای مومن کردن مردم به دستگاه خلافت خلافت را بر نبوت ترجیح داد. به مردم گفتند عبدالملک را خدا گذاشته در خانه دنیا که بندگان خدا و اموال و … آنها را سرپرستی کند اما پیامبر را فرستاده بود تا چند کلمه حرف به مردم بزند، پس عبدالملک بالاتر است. و روح و دل مردم را از این طریق در برابر دستگاه خلافت خاضع کردند.
ترویج لعن و نفرت نسبت به اهل بیت علیهم السلام
بنی امیه فقط به باورها نتاخت و دل ها را هم به انحراف کشید. تلاششان این بود که به کلُ محبت اهل بیت و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله را از دل ها بیرون کنند. برای یک عده بی عقل بی شعور مثل مردم شام با راهکاری مثل رفتن بر منبرها و بدگویی از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله ممکن بود ولی برای مردم مدینه و کوفه نمی شد چنین کاری کرد. برای آنها از یک عده افراد خوشنام که معروف به دانش و تقوا بودند استفاده کردند اینان بر سر منبرها بر علیه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله تبلیغات کنند. با جعل روایت از امام سجاد علیه السلام به مردم می گفتند که حضرت فرموده به اندازه برادرهای مسلمان ما را هم دوست داشته باشید!!! کسی که اندکی از فلسفه محبت اهل بیت علیهم السلام اطلاع داشته باشد می فهمد این جعل عجب جنایتی است.
امام سجاد علیه السلام در خلافت چنین جنایتکارانی مسئولیت امامت داشت!
خلاصه و بازنویسی از کتاب حماسه امام سجاد علیه السلام/ صص۷۴_۸۱
علّت نامگذارى امام زمان علیه السلام به قائم
ابو حمزه ثمالى نقل مى كند: از امام باقر علیه السلام پرسيدم: يابن رسول اللّه! مگر شما ائمه، همه «قائم» نيستيد؟ فرمود: بلى. عرض كردم: پس چرا فقط امام زمان علیه السلام را «قائم» ناميده اند؟
فرمود: چون جدّم امام حسين علیه السلام شهيد گرديد، فرشتگان، به درگاه الهى ناليدند و گفتند: پروردگارا! آيا قاتلين بهترين بندگانت و زاده اشرف برگزيدگانت را به حال خود وامى گذاری !؟
خداوند به آنها وحى فرستاد كه اى فرشتگان من! آرام گيريد به عزّت و جلالم سوگند از آنها انتقام خواهم گرفت، هرچند بعد از گذشت زمانها باشد.
آنگاه پروردگار عالم، امامان از اولاد سيّد الشّهدا علیه السلام را به آنها نشان داد و فرشتگان مسرور و شاد گشتند، يكى از آنها ايستاده بود و نماز مى خواند.
خداوند فرمود:«بِذَلِكَ الْقَائِمِ أَنْتَقِمُ مِنْهُم» يعنى، به اين قائم (ایستاده) از آنها انتقام مى گيريم.
بحار الانوار، ج ۳۷ ص ۲۹۴
الهیات خون خدا در برابر الهیات مرگ خدا
خون خدا در عرفان اسلامی
تقریری از بیان استاد یداله یزدانپناه
قسمت آخر: نتیجهگیری (الهیات خون خدا در برابر الهیات مرگ خدا)
در نخستین نگاه، تأمل در معنای «ثارالله» و تفسیر عرفانی از آن، تلاشی صرفا تئوریک به نظر میآید، لیکن، در نگاهی دیگر، سخن از نحوۀ ارتباط میان حقتعالی و انسان کامل در مقام قرب نوافل و فرائض، کاری است معطوف به عمل در همین دنیا و ایجاد ارتباط با خداوند در زندگی اجتماعی و اینجهانی. هرچند انسان کامل در مسیر سلوک و تقرباش به خداوند، تعالی یافته و به مقام فنا و بقاء بعد از فنا دست مییابد، لیکن این تعالی بدان معنا نیست که او با فانی شدن در خداوند، از دسترس مردم و از زندگی دنیوی دور گشته و امکان ارتباطِ دنیوی با او ناممکن میشود، بلکه فانی و باقی شدن در حقتعالی، زمینه برای ارتباطی نو و البته عمیق با مردمِ دنیا فراهم میگردد. اساسا بدون چنین تقربی، امکانی برای ارتباطی اصیل و عمیق میان انسان کامل و خداوند، و بین خداوند و خلق او وجود ندارد. بدینسان، خونِ خدا و انتساب حقیقی خون به خدا، هرگز به معنای مرگ و حذف خدا از زندگی نیست (آنچنانکه در تئوری «مرگ خدا» در غرب مطرح است)، بلکه انتساب «ثار» به خداوند در تقرب به قرب فرائض و مقام قربین، نوعی از بسط خداوند در زندگی دنیوی و احیای آن در حیات زمینی است. برخلاف تئوری «مرگ خدا» که در آن خدای متجلی در عیسی مسیح کشته میشود و با کشته شدن او خدا از صحنۀ زندگی منفک میگردد (و به اصطلاح نیچه میمیرد) و در پی مرگ خدا، انسان نیز دچار مرگ و نیستی میشود، در اندیشه عرفانی و تئوری «ثارالله»، با مرگ و شهادت کسی مانند حسین بن علی، خدای او به میان مردم بازمیگردد، در بین آنها شور ایجاد میکند و به جامعۀ مرده و انسانهای افسرده، حیات و نشاطی دوباره میبخشد.
نکتۀ مهم اینکه، کارکردهای حاصل از قرب فرائض به تناسب جوارح مختلف انسان کامل تفاوت پیدا میکند. گاه ممکن است این تقرب در «چشم» انسان کامل تبلور یافته و «عین الله» گردد، گاه ممکن است این تقرب در «دست» آن ولی خدا ظاهر شده و «یدالله» تجلی یابد، و گاهی هم ممکن است خداوند در حالات روحی و روانی انسان کامل مانند غضب یا خرسندی او ظهور یابد. بی شک، عین، ید، غضب و غیره، هرکدام در مقام قرب فرائض، آثار حقانی خواهند داشت، لیکن همۀ آن آثار و لوازم یکسان نخواهند بود. «عینالله» بودن اقتضائاتی دارد که متفاوت است از «یدالله» بودن. همینطور «یدالله» بودن لوازمی متفاوت از «غضبالله» و یا «رحمتالله» دارد. حال، «ثارالله» بودن نیز اقتضائاتی منحصر به فرد دارد که متفاوت است از احکام و لوازم عینالله، یدالله و یا غیرتالله. در «ثارالله» نوعی از رثاء نهفته است که در «عینالله» چنین رثائی وجود ندارد. همینطور در «ثارالله» نوعی از شور و ثوره وجود دارد که در «یدالله» آن را نمیتوان یافت. همین جهات خاص در «ثارالله»، خون خدا را به لحاظ فرهنگی و تمدنی اهمیت بیشتری میبخشد و نقش اجتماعی آن را در مقایسه با دیگر امور منتسب به خداوند بیشتر میکند.