علی جان تو مانند سوره توحیدی!
پیغمبر اکرم به خودِ امیرالمومنین(صلوات الله علیهما و آلهما) فرمودند:
«مثلک مثل قل هو الله احد»؛ مثل تو در میان مردم مانند «قل هو الله احد» است.
اگر کسی فقط با قلبش تو را دوست بدارد، مانند این است که ثلث ثواب بندگان خدا را به او داده اند؛ مانند قل هو الله احد که یک مرتبه خواندنش ثواب قرائت ثلث قرآن را داشت، اینجا هم محبت قلبی به تو مانند ثلث همه ثواب ها است.
اگر علاوه بر این که در دل تو را دوست می دارد با زبان هم اظهار محبت کند، راه تو را ترویج کند و محبت تو را به دیگران هم منتقل کند، این دوثلثِ ثوابِ اعمال بندگان است. اما اگر هم محبت تو را در دل داشته باشد هم در زبان محبت تو را ترویج کند و در عمل هم تا پای جان برای تو فداکاری کند، ثواب همه کار های خوب را خداوند به او می دهد.
آیتالله مصباح یزدی(ره)
۳۱ اردیبهشت، ۱۳۹۳
شب ظهور حقیقت عالم
سخن در شب های قدر است؛ سخن در زیباترین و عزیزترین اوقات ماه مبارک رمضان است. همه اولیاء از ماهها قبل خودشان را آماده درک فیوضات این زیباترین اوقات سال یعنی شبهای قدر می کردند. اصولاً قدر در لغت به معنای کمیت و اندازه است و حتی برخی دیگر از صاحبان لغت گفتهاند که قدر به معنای آن کنه و حد و اندازه یک چیز است. ما هر دو معنا را اگر ترکیب کنیم درباره شبهای قدر، معنای سخن این میشود که این شب ها، شب اندازه گیری اعمال انسان و تقدیر امور انسان است ولی این ظاهر سخن است بلکه شب قدر شب ظهور کنه عالم و حقیقت عالم یعنی کلمه توحید است. به همین دلیل هم است که روایاتی که درباره نزول قرآن در شب قدر وارد است یعنی آن حقیقت قرآن، حقیقت ولایت، حقیقت توحید، برای اهل معنا در حد استعدادشان ظاهر میشود. بنابراین ما در شب های قدر باید ببینیم به استقبال چه بزرگواری می رویم، اگر شب قدر شب نیمه شعبان است کما اینکه در برخی از روایات وارد است، ما به درگاه عزیز عالم امام زمانمان حضرت صاحب الامر می رویم. و اگر شب قدر شب های نوزدهم و بیست و یکم است ما به درگاه مولایمان امیرمومنان علی علیه السلام می رویم و بالاخره شبهای دیگر به خصوص در شب بیست و سوم که تعلق به وجود مبارک امام عصر علیه السلام دارد، می باید همه التجای ما هرچند درگاه پروردگار است، ولی شفیع قرار بدهیم وجودهای نورانی امام زمانمان، امیر مؤمنان و به خصوص حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها است که مرحوم آیت الله آقا سید علی قاضی طباطبایی به شاگردانشان این توصیه اخیر را برای شب های بیست و یکم تا بیست و سوم فراوان می فرمودند. بی جهت هم نیست، چرا که در روایات داریم که حضرات اهل بیت علیه السلام می فرمودند که ما حجت خدا بر شما هستیم و مادر بزرگوارمان صدیقه طاهره حجت پروردگار بر ماست به این معنا که اگر ما باب رحمت پروردگار بر شما هستیم توسل به مادر بزرگوارمان باب رحمت پروردگار بر همه خلایق است. این نکته در شب های قدر یک لطافت و زیبایی خاصی را به ارمغان میآورد که به طور فشرده به برخی از آنها اشاره می کنم:
در روایت دارد که حضرت موسی علیه السلام با پروردگار مناجات میکرد و در مناجات خود عرضه داشت که بار الهی من قرب تو را طلب می کنم چه بکنم؟ جواب آمد که در شب قدر بیدار باش. مجدداً عرضه داشت که خدایا من آن رحمت خاص الخاصی را که برای أخص بندگانت قراردادی درخواست می کنم، پروردگار فرمود در شب قدر اگر به مساکین تو کمکی بکنی مشمول آن رحمت ما خواهی شد. مجددا عرضه کرد که ” ارید الجواز الی الصراط"؛ می خواهم برای صراط که از عقبات سخت قیامت است به سرعت عبور بکنم چه بکنم؟ پروردگار جواب داد: ” فمن تصدق بصدقه فی لیلة القدر؛ کسی که در شب قدر قبل از ورود به بارگاه ما صدقه ای بدهد و بعد به خانه ما یعنی مسجد بیاید و با ما راز و نیاز کند. مجدداً عرضه داشت که بار الهی من بهشت تو را و آن هم بهشت خاص تو را طلب می کنم، جواب آمد آن کس که در شب های قدر تسبیح بگوید و تقدیس و تحمیل در درگاه ما را داشته باشد. مجددا عرضه داشت بار الهی من نجات از آتش جهنم را از تو درخواست می کنم، جواب آمد استغفار در شبهای قدر. بالاخره در پایان بالاترین مقام را که مقام راضین در درگاه پروردگار است عرضه داشت، جواب آمد آن کس که در شب های قدر قیام و قعود و رکوع و سجود به نماز در درگاه ما داشته باشد. همه اینها را عرض کردم که اگر جمع همه اینها را در یک کلام، ما در شبهای قدر بخواهیم، با توسل و شفیع قرار دادن وجود مبارک صدیقه طاهره سلام الله علیها در یک جا به ما عنایت می شود، چرا که نیابتا از آن حضرت، انسان نماز بخواند، نیابتا از آن حضرت صدقه بدهد، نیابتا از آن حضرت به مساکین کمک کند و خلاصه شب قدر را سراسر هدیه بدهد به وجود مبارک صدیقه طاهره سلام الله علیها قطعاً مشمول عنایت آن حضرت و عنایت خاص الخاص پروردگار در این شب ها قرار خواهیم گرفت.
در این شب ها عموماً مردمان و روزهداران و عابدان به مساجد روی می آورند، به عبارت دیگر دعا در جمع و قرآن بر سر گرفتن در جمع یک حلاوت خاصی دارد، اما جناب ابن فهد حلی در عده الداعی ضمن دستوراتی که در باب دعا میفرمایند این است که دعای در جمع البته موثرتر است ولی دعای در خلوت و عزلت، انسان به تنهایی میتواند انس بیشتری را با صاحب دعا داشته باشد. بنابراین نکته دومی که هست این است که انسان مقید نباشه که حتما شب قدر را در میان جمع باشد که خیلی هم خوب است ولی اگر کسانی شرایط برایشان فراهم نیست میتوانند در عزلت و در انفراد و در تنهایی با خدای خودشان راز و نیاز کنند.
پناه ما؟
چرا ما در پی آیههای پناه در قرآن میگردیم؟ اساسا کی و چه زمانی موضوع «پناه» برای جامعه اسلامی و برای فرد مسلمان حیاتی و برجسته میشود و باید نسبت به آن دغدغه داشت؟ اهمیت «پناه» زمانی رخ مینماید که خطر بر ما احاطه کرده باشد و سلامت اجتماعی، سلامت دینی، و سلامت فرهنگی و اخلاقی دچار تهدیدهای جدی شده باشد. بدینسان اگر یکی از ضرورتها در موقعیتهای خطر، «پناهخانه» است علاوه بر پناهخانههای امنیتی (مثل پلیس در داخل یا ارتش در مرزها) و علاوه بر پناهخانههای اقتصادی (مثل نهادهای خیریه و کمیتههای امداد) و احیانا پناهخانههای بهداشتی و درمانی (مثل بیمارستانها)، در وضعیت هرج و مرج فرهنگی باید پناهخانههای فرهنگی متنوع و متراکمی را فعال کرد. نمیتوان با پرسهزنیهای سرگردان در وسط میدان، بدون داشتن پناه و پناهخانه از خود فرهنگی صیانت کرد، و در باره جو و فضای غبارآلود به تحلیل و تدبیر درستی دست یافت، و به نوعی از آرامش و قرار اجتماعی دست پیدا کرد.
از این رو، مرور آیههای پناه و تأمل در فرایند پناهجویی، پناهگیری، پناهدهی و کارکردهای اجتماعی آن و جستجو از راههای برون رفت از شرایط دشوار، اهمیت پیدا میکند. البته این دغدغه را میتوان از یک نقطه عزیمت فلسفی و یا اجتماعی نیز شروع کرد، لیکن تصور میکنم نقطه آغاز آن را باید «الهیات» قرار داد و آنگاه از «الهیات قرآنی و اسلامی» به سمت فلسفه و علم اجتماع در نقطههای خطر حرکت کرد.
ایدهی مرکزی در این سلسله نوشتهها، فعالسازی پناهخانههای متنوع و متکثر دینی و اخلاقی در شرایط مختلف اجتماعی و خانوادگی در سطوح خرد و کلان جامعه اسلامی است. این نکته را در یادداشت های بعدی بیشتر خواهم پرداخت. اکنون فقط بر یک نقطه عزیمت از پناه فرهنگی در قرآن اشاره میکنم.
بر اساس آیۀ شریفه وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا و اینکه مراد از «حبل» در آیه، قرآن است (و در برخی روایات خود پیامبر و امیرالمومنین ع به عنوان حبل الله تعیین شده است)، و بر اساس روایت اِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآنِ، و همین طور بر اساس نگرش تاریخی در باب مرکزیت قرآن در گذر تاریخی تمدن مسلمانان، میتوان بر قرآن به مثابه یک پناه تمدنی در نگاه فراملی و به مثابه یک پناه فرهنگی در یک رویکرد درونی و ملی، نگاه کرد و آن را به مثابه پناه اجتماعی و فرهنگی مسلمانان مورد تأکید قرار داد.
در پناه جستن به قرآن به مثابه یکی از پناههای در دسترس مسلمانان، میتوان مرجعیت و مصدریت قرآن را در سطح امت در نظر گرفت (که در یادداشت بعدی بدان اشاره خواهم کرد)، و میتوان پناه به قرآن را در کمترین سطح خود در سطح خانوادهها فعال کرد و دست کم با قرائت خانوادگی قرآن، شبانه روز لحظههایی از معنی و معنویت قرآنی ساخت. پناه جمعی هرشبانۀ خانوادهها به قرآن، تراکم و انباشتی از پناه جستنها و پناه گرفتنها را در سطح جامعه فعال میکند و به تدریج نوعی از عقلانیت جایگزین را در برابر عقلانیت مادی و دنیوی ظاهر میسازد. این نکته و عمل به آیۀ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ هر چند بسیار خرد و کوچک، ولی بسیاربزرگ در سطح کلان جامعه و بلکه جوامع اسلامی خواهد بود.
نوشته: حبیب الله بابایی
پناه فرهنگی ما؟
یکی از مفاهیم کلیدی در موضوع مناسبات انسانی، موضوع «پناه» در قرآن است. اینکه از چه چیزی و به چه چیزی باید پناه برد و اینکه کی و چگونه باید پناه جست، از جمله پرسشهای مهم ذیل این موضوع است. لوط پیامبر خطاب به قوم خود گفت: لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَىٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ (كاش براى مقابله با شما قدرتى داشتم يا به تكيهگاهى استوار «پناه» مىجستم.). قرآن در باره پناه جستن اصحاب کهف نیز میگوید: وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقًا (و چون از آنها و از آنچه كه جز خدا مىپرستند كناره گرفتيد، پس به غار «پناه» جوييد، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در كارتان گشايشى فراهم سازد.). زن عمران و مادر حضرت مریم هم بعد از وضع حملش خطاب به خدا کرد و گفت: فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنْثَىٰ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثَىٰ ۖ وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ («پروردگارا، من دختر زادهام -و خدا به آنچه او زاييد داناتر بود- و پسر چون دختر نيست، و من نامش را مريم نهادم، و او و فرزندانش را از شيطان راندهشده، به تو پناه مىدهم). پسر نوح در جستجوی پناهی غیر از خدا، خطاب به پدرش نوح پیامبر گفت: سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ («به زودى به كوهى «پناه» مىجويم كه مرا از آب در امان نگاه مىدارد.»)
علاوه بر آیهها و مفرداتی که از ریشۀ «اوی» برای موضوع «پناه» مطرح شده، کلمات دیگری نیز در قرآن مانند «استعاذه»، «اعوذ»، «معاذ الله»، «ملتحدا»، «ملجأ»، و «موئل» در بارۀ همین مضمون (برای حرز گرفتن و خود را در حیازت قراردادن در برابر شرور و بدیها) بکار رفته است.
نکته قابل تأملی که در این یادداشت برآن تأکید میکنم این است که آدمی نه تنها در زندگی فردی خود، بلکه در زندگی اجتماعی خود اهل «پناهجستن» است (و شاید این امر فطری باشد) و این پناه گرفتن ضرورتا نه از سر ترس بلکه از سر عقل و حزم اندیشی است. اساسا پناه جستن نه صرفا برای صیانت از خود و دیگران (رویکرد سلبی) بلکه برای کسب توش و توان بیشتر و زاد و ذخیره لازم برای مواجهه با شرایط سخت و دشوار است. به بیان دیگر، پناه جستن، پناه بردن، پناه گرفتن، و پناه دادن در زیست اجتماعی، نه به معنای کنده شدن از جامعه، بلکه به معنای داشتن اتکای فرهنگی و اجتماعی، استمداد از «پناهخانههای فرهنگی» و «پناهخانههای اخلاقی و معنوی» در راستای مواجهه با مسئلههای فرهنگی است.
اکنون به فرض آنکه ما هنوز میتوانیم در جستجوی پناه باشیم و هنوز در وضعیت بیپناهی مطلق سقوط نکردهایم، سئوال این است که پناه ما در بلبشوی فرهنگی جهان امروز و دنیای اسلام و ایران اکنون کجاست؟ آیا در نگاه به درون ایران معاصر، میتوان گفت روحانیان ما یا روشنفکران ما پناه فرهنگی ما هستند؟ آیا مساجد، حوزهها، دانشگاهها و آموزش و پرورش میتوانند نقش کارآمدی در پناه بودگی فرهنگی داشته باشند؟ آیا سازمانهای فرهنگی، شورای انقلاب فرهنگی، و یا مدیران فرهنگی ما امروزه میتوانند پناهی باشند در برابر آشوبهای فرهنگی در ایران؟ آیا خانوادههای ما، محلههای ما، و یا خود مردم ما میتوانند نقش پناه فرهنگی برای امروز ما را ایفا کنند؟ در نگاه به بیرون از ایران و فضای تمدنی جهان اسلام نیز باید پرسید که امروزه ملجأ فرهنگی و هویتی ما در جهان اسلام کجاست؟ آیا عربستان میتواند پناه فرهنگی جهان امروز اسلام باشد؟ ایران چطور؟ کشورهای دیگر مثل عراق، ترکیه، مالزی و قطر چه پناهی در فرهنگ جوامع اسلامی ایجاد خواهند کرد؟ کدام یک از این مدعیان توسعه و تمدن، ملجأ فرهنگی انسان مسلمان معاصر خواهد بود؟
ادامه دارد….
زن، عرفان و پوشش
۱. از نظر عرفانی، تفاوتی بین زن و مرد در رسیدن به کمالات عرفانی، نیست؛ بلکه به تصریح برخی از بزرگان عرفان، به علت شدت انفعال و تأثّر، زنان، بهتر می توانند مسیر سیر و سلوک و عرفان را طی کنند و کامل شوند.
۲. جمال الهی و اسماء جمالی حق تعالی، در زنان، بیشتر تجلی کرده است و زن، مظهر اسم «الجمیل» حق تعالی است.
۳. اسماء رحمت و رأفت حضرت حق، در مادران بیشتر تجلی کرده است.
۴. مردها بيشتر با اسم «الظاهر» (پيداي) خداوند در ارتباطند در حالی که زن ها با اسم «الباطن» (پنهان) او مرتبطند؛ به تعبير ديگر، اسم «الظاهر» در مردها بيشتر تجلي كرده و اسم «الباطن» در زن ها بيشتر جلوه كرده است؛ مي توان چنين گفت اسم شريف «الباطن» در زن ها بيشتر غلبه دارد.
۵. چون اسم «الباطن» خداوند، مستور و پوشيده است و هر کسی نمی تواند با آن مرتبط شود مگر بعد از کسب شایستگی، حقيقت وجودي زن نيز بايد از اغيار و نامحرمان پوشيده باشد و چون بدن دنيوي زن، جلوه اي از حقيقت وجودي اوست، آن هم بايد مستور باشد تا ارتباطش را با حقيقت وجودي خود حفظ كند؛ لذا در آموزه هاي دين و قرآن كريم، ستر و پوشش (حجاب) تدوين و تشريع شده و به آن سفارش و تاكيد شده است. از این رو، ستر و پوشش مناسب از اغیار و نامحرمان، زن را با حقيقتش پيوند داده، او را الهی نگه می دارد.
تو گویی زبان حال ستر و پوشش (حجاب) این است که به دختران و زنان مي گويد: شما مطابق اسم «الجمیل» و «الباطن» حق تعالی، ایجاد شده اید، پس مواظب حقيقت خود باشيد؛ شما گوهر و مرواريدي هستيد كه هر كسي لياقت و شايستگي ديدنتان را ندارد، هر نااهلي نبايد از شما بهره مند گردد، تنها كسي مي تواند شما را ببيند و با شما ارتباط گیرد كه شايستگي (محرميت) يافته باشد.
۶. موقعي که زن از حجاب، در آمد و در جمع، پوشش مناسبی نداشت، وجهه حقي خود را کم رنگ کرده، وجهه خَلقي اش تقویت می شود. به همین جهت، از حقيقت خود (حق تعالی و اسم الباطن) فاصله می گیرد؛ وقتی چنين شد، امكان تكامل روحي، رشد معنوی و سیر عرفانی را از دست می دهد.
۷. از توضیحات فوق سرّ اين نكته نیز روشن مي شود كه اگر حضرت اميرالمومنين علي علیه السلام نبود، احدی لياقت و شايستگي همسري حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نداشت؛ چرا که آن بانوی با عظمت، مادر انسانیت و مظهر کامل همه اسماء الله به ویژه، اسماء «الجمیل، الرحیم، الرئوف و الباطن» حق تعالی بود.
دکتر وحید واحدجوان (عضو هیأت علمی و مدیرگروه تخصصی اخلاق دانشگاه تهران)