چشم به راه
فرم در حال بارگذاری ...
ظهور نزدیک است
حجت خداوند بر ما تمام شده است حجتش حسین بن علی بود که به خواست امتی لبیک گفت و آن شد که ای کاش نمی شد حالا ما ماندیم و آخرین حجت خدا و ادعای کوفی نبودن که تا ثابت نشود خبری از آمدنش نخواهد بود.
خدایا می خواهم باورم کنی می خواهم خودم را ثابت کنم ثابت کنم که میتوان به من اعتماد کرد
شیعه میشوم شیعه امیرالمومنین و حتماً ظهور نزدیک است خیلی نزدیک
به حق صلوات بر محمد و آل محمد
فرم در حال بارگذاری ...
این تازه یک شروع است...
فرم در حال بارگذاری ...
هیچ وقت خون شهید هدر نمی رود...
خون شهید، احیا کننده اجتماع
شهید چه می کند؟
شهید تنها کارش این نیست که در مقابل دشمن می ایستد، یا دشمن را می زند یا از دشمن می خورد؛ اگر تنها این بود باید بگوییم آن وقتی که از دشمن می خورد و خونش را می ریزند، خونش هدر رفته است. نه، هیچ وقت خون شهید هدر نمی رود،خون شهید به زمین نمی ریز. خون شهید هر قطره اش تبدیل به صدها قطره و هزارها قطره، بلکه به دریایی از خون می گردد و در پیکر اجتماع وارد می شود. لهذا پیامبر (صل الله علیه و آله)فرمود: « ما من قطرة أحب إلی الله من قطرة دم فی سبیل الله»؛ هیچ قطره ای در مقیاس حقیقت و در نزد خدا از قطره ی خونی که در راه خدا ریخته شود بهتر نیست.
شهادت تزریق خون است به پیکر اجتماع؛ این شهدا هستند که به پیکر اجتماع و در رگه اجتماع -خاصه اجتماعاتی که دچار کم خونی هستند- خون جدید وارد می کنند.
فرم در حال بارگذاری ...
شمع و شاهد
داستان شهید و غیر شهید، همان داستان شمع و شاهد است که پروین به نظم درآورده است:
شاهدی گفت به شمعی کامشب
در و دیوار مزیّن کردم
دیشب از شوق نختم یک دم
دوختم جامه و بر تن کردم
کس ندانست چه سحر آمیزی
به پرند از نخ و سوزن کردم
صفحه کارگه از سوزن و گل
به خوشی چون صف گلشن کردم
تو به گرد هنر من نرسی
زآنکه من بذل سر و تن کردم
شمع خندید که بس تیره شدم
تا ز تاریکی ات ایمن کردم
پی پیوند گهرهای تو بس
گهر اشک به دامن کردم
گریه ها کردم و چون ابر بهار
خدمت آن گل و سوسن کردم
خوشم از سوختن خویش از آنک
سوختم، بزم تو روشن کردم
گرچه یک روزن امید نماند
جلوه ها بر در و روزن کردم
تا فرازنده شود زیب و زرت
جان ز روی و دل از آهن کردم
خرمن عمر من ار سوخته شد
حاصل شوق تو خرمن کردم
کارهایی که شمردی بر من
تو نکردی، همه را من کردم
فرم در حال بارگذاری ...