رسیدگی به خانواده از نگاه آیت الله بهجت(ره)
فقط ببین چیکار ها می کردن محبّت از امور جایگزین ناپذیر است.
چند وقت پیش یک نامهای را دریافت کردم که دختر خانمی نوشته بود، من غبطه میخورم به دختر خاله ام که میبینم پدرش او را میبوسد. دوستش دارد، محبّتش میکند. امّا دریغ از یک بوسهای که بابای ما به ما داشته باشد.
یکی از توصیههایی که حضرت آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه) داشتند این بود که ????میفرمودند: به خانه که میرسید کتابها را بگذارید پشت در ولی مواظب باشید که ندزدند! یعنی طوری نشود که وقتی به خانه میروید، تازه بخواهید چیزی بنویسید و کتابی بخوانید و بند کتاب و کامپیوتر و … بشوید؛ اشتباه است، دیگر الآن باید یک وقتی را بگذارید برای زن و فرزند و اهل خانه.
تنظیم برنامه:
عمرتان را به سه ۸ ساعت تقسیم کنید: ۸ ساعت کار و تلاش؛ که کار و تلاش ماها درسخوندن و درس دادن است. در هر حال، ۸ ساعت بیرون درست کارکردن است. ۸ ساعت هم برای خواب و استراحت؛ و ۸ ساعت هم برای لذتهای حلال، تفکر و عبادت، کارهای شخصی و…
روزی حضرت ایشان برنامه بنده را تقریر کرده و فرمودند: “شما سحر از خانه میآیی بیرون و به نماز و حرم میروی، و برمیگردی خانه و صبحانه می خوری و بعد سر درس و کار تا ظهر؛ ظهر هم نماز خوانده و برمیگردی منزل ناهار را میخوری؛ اگر وقت خواب باشد نیمساعت هم میخوابی، بعد دو مرتبه میروی بیرون سرکار و درس تا غروب، غروب هم نماز را میخوانی” تازه بعدش ما میرفتیم کتابخانه و گاهی اوقات درسهای فوقالعاده میرفتیم، حدود ساعت ۱۰ به خانه برمیگشتیم.
آیت الله بهجت (ره) میفرمودند که “برای چی وقتی میآیی خانه و زن و بچّه میآیند دور و برتان، تازه کتاب باز میکنید و میگویید میخواهم اینها را که صبح تا حالا خواندم مطالعه کنم؟ چون فردا میخواهم آن درس را مباحثه کنم؟ باید طوری برنامهریزی کنید که وقت زن و بچّه ضایع نشود و به آن ها هم برسید. اهل خانواده هم حقوقی دارند. بالأخره زن و بچه و حتّی خود آدم نیازهایی دارد که اگر لذّتهای حلال نباشد همان عبادتش هم با نشاط نیست، درس خواندنش هم نشاط چندانی ندارد.”
معمولاً امثال ماها کمتر به این امر توجه میکنیم، زن و بچّه را رها میکنیم به حال خودشان، و خودمان را مدیون اینها میکنیم. نباید غافل شد از این که اگر پول کمتر باشد، زندگی می گذرد؛ ولی زن، دختر و پسر آدم، کمبود محبّت را از کجا جبران کنند؟ در خانه چه کسی را باید بزند و بگوید محبّت میخواهم؟ اگر مابه موقع و اندازه به زن و فرزندان محبّت ابراز نداریم، باید عوارض پس از آن را پذیرا باشیم. پول و امور مادی را می توان از خویشان، صندوق و یا کسی قرض گرفت، امّا محبّت را هیچ کس جز مرد و زن نسبت به فرزندان و مرد نسبت به همسر نمی تواند جبران کند. پس باید آدم مواظب باشد که حق همسر و فرزندانش بخاطر این که چیزی را کسب و یا جبران کند، ضایع نسازد.
محبّت از امور جایگزین ناپذیر است. چند وقت پیش یک نامهای را دریافت کردم که دختر خانمی نوشته بود، من غبطه میخورم به دختر خاله ام که میبینم پدرش او را میبوسد. دوستش دارد، محبّتش میکند. امّا دریغ از یک بوسهای که بابای ما به ما داشته باشد. تنها حواس او به رفتار ما در منزل معطوف است. او همه ما را خسته کرده و پیوسته می گوید بکن! نکن!…
این چیزی بود که ما از استاد گرامی حضرت آیت الله بهجت (رضوان الله تعالی علیه) یاد گرفتیم که باید نسبت به خانه و خانواده بسیار اهمیّت داد و مواظبت کرد که حق بچهها بخاطر دیگران، یا کتاب و درس ضایع نشود.
سایت والدین : تازه این حرفها برای کسی زده شده که تمام روز مشغول مطالعه و تدریس و عبادت بوده!!! نه امثال بعضی ها که متاسفانه برای اتلاف وقت و مسخره بازی و تفریح و هزار کوفت و کلک دیگه صبح تا نیمه ی شب بیرون هستن و فقط برای خالی نبودن عریضه! آخر شب برای خواب،منت سر زن و بچه می ذارن و می آیند خونه! تازه مثل برج زهر مار! اونم شام خورده!!! خدا از این مدل مرد ها نگذره که خودشون موجبات فساد زن و بچه شونو فراهم می کنن،حالا هر بهانه ای هم که داشته باشن.هیچ وقت یادم نمی ره که یکی از همین زوجها که به خاطر رونق اقتصادی بیشتر از صبح تا نصف شب از هم جدا بودند و هر دو سر کار می رفتند ؛آخر سر بعد از ۳ سال از هم جدا شدند.اگه زن کمبود محبت داشته باشه خطرناکه.از ما گفتن. از محبت کردن به همسر و فرزندانتون مخصوصا دخترانتون غافل نشید.خانومهای محترم شما هم همین طور.با محبت شوهرتون رو به زندگی پایبند کنید.
فرم در حال بارگذاری ...
حضرت خدیجه وتصدیق پیامبر صل الله علیه وآله
روایات بسیاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که گویای اهمیت رویکرد خدیجه به پیامبر در آن فضای جاهلی و غربت رسول اکرم صلی الله علیه و آله است. وقتی که حتی بسیاری از بستگان رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز پیامبر را تنها گذاشتند و حتی کمر همت به نابودی او بستند، خدیجه به محمد صلی الله علیه و آله روی آورد و با او پیمانی جاودانی بست و تا لحظه آخر زندگی بر عهد و پیمانش استوار ماند. پیامبر نیز با درک چنین فضیلتی از خدیجه بود که همواره تاکید می کرد «این مثل خدیجة » از جمله زمانی که هاله، خواهر خدیجه برای زیارت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه آمد، پیامبر با دیدن او به یاد خدیجه افتاد و از شدت تاثر به خود لرزید. بعد از رفتن او، عایشه پرسید: چه قدر از پیر زن قریش که سال خوردگی صورتش را چروکین و سرخ کرده بود یاد می کنی با این که امروز روزگار او را نابود کرده و خداوند همسری بهتر به شما بخشیده است!؟ پیامبر فرمود:
«هرگز، به خدا سوگند! بهتر از خدیجه هیچ گاه نصیبم نشد، او هنگامی به من ایمان آورد که مردم مرا تکذیب می کردند و … .»
عبدالله بن مسعود نمونه ای از مشاهدات خود پیرامون ایمان خدیجه را آن زمان که هیچ کسی به پیامبر ایمان نیاورده بود، اینگونه بیان می کند: «نخستین چیزی که از اسلام دانستم این بود که با عموهایم و تعدادی از اعضای قبیله، وارد مکه شدیم. چون می خواستیم مقداری عطر بخریم ما را به عباس بن عبدالمطلب راهنمایی کردند. او بالای چاه زمزم، در کنار کعبه نشسته بود. زمانی که پیش او نشسته بودیم، دیدیم مردی که دو لباس سفید پوشیده بود و گیسوان و ریش پر و دندان های سفید و … داشت و چهره اش مثل ماه می درخشید، از باب صفا وارد مسجدالحرام شد. در طرف راست او یک نوجوان و پشت سرش بانویی پوشیده را دیدم. آن ها کنار حجرالاسود رفتند. ابتدا آن مرد به حجرالاسود دست کشید، سپس آن نوجوان و بعد آن بانو. آن گاه هر سه به طواف کعبه مشغول شدند. وقتی هفت بار طواف کردند، کنار حجر اسماعیل آمدند و نماز جماعت خواندند. آن مرد هنگام تکبیر دست هایش را تا کنار گوشش بلند می کرد تا به قنوت نماز رسیدند. قنوت را طولانی کردند تا آن که نماز تمام شد. من که چنین چیزی ندیده بودم، از ابن عباس پرسیدم: آیا دین جدیدی به مکه آمده است؟ من چنین دینی را در مکه ندیده بودم؟ گفت: این مرد برادرزاده من، محمد بن عبدالله است و آن نوجوان برادرزاده دیگرم علی بن ابی طالب و آن خانم هم همسر محمد; خدیجه دختر خویلد است. به خدا قسم غیر از این سه نفر کسی در روی زمین به این دین اعتقاد ندارد.»
فرم در حال بارگذاری ...
نگرش ارزشي حضرت خدیجه نسبت به پیامبر صل الله علیه وآل
اولين ويژگي حضرت خديجه عليها السلام نسبت به پيامبر، درك ارزش هاي واقعي او در برابر فريبندگي هاي ظاهري و دنيوي بود. او معناي كمالات انساني را به خوبي شناخت و چون توانست آن را تنها در وجود پيامبر اكرم بيابد، حاضر شد تمام شخصيت و دارايي خود را براي درك آن فدا كند. او در اين راه هم از مال خود گذشت، هم از موقعيت اجتماعي اش. خديجه براي درك اين كمال واقعي، قالب هاي جاهلي را شكست و بهايي سنگين از جمله قطع رابطه زنان، حتي تا زمان تولد حضرت فاطمه عليها السلام را به جان خريد. خديجه عليها السلام اين نوع نگرش خود را هنگام ابراز تمايل به ازدواج، اين گونه با پيامبر مطرح كرد:
«يابن عم اني رغبت فيك لقرابتك و سعلتك في قومك و امانتك و حسن خلقك و صدق حديثك; اي پسر عمو، من به خاطر خويشاوندي، شرافت تو در بين مردم، امانت داري، خوش خلقي و راستگويي ات به تو تمايل پيدا كردم.»
اين نوع نگرش و رفتار، در جامعه اي كه عموم توده ها براساس ظواهر و زرق و برق هاي دنيوي روابط خود را پايه ريزي مي كنند، نمي توانست بدون پي آمدهاي تلخ و ناگوار باشد، لذا به فاصله اي اندك از پخش خبر ازدواج وي با امين قريش، گروهي از زنان به عيب جويي از وي روي آوردند و در محافل خود او را سرزنش كردند. آنان مي گفتند: «او با اين همه حشمت و شوكت با يتيم ابوطالب كه جواني فقير است ازدواج كرد. چه ننگ بزرگي!» خديجه عليها السلام در مقابل اين جهالت ها ساكت ننشست و آن ها را به صرف نهار دعوت كرد و بعد از پايان مراسم گفت: «اي زنان! شنيده ام شوهران شما (و خودتان) در مورد ازدواج من با محمد صلي الله عليه و آله خرده گرفته ايد و عيب جويي مي كنيد، من از خود شما مي پرسم آيا در ميان شما، شخصيتي مثل محمد وجود دارد؟ آيا در گستره مكه و اطراف آن شخصيتي در فضائل و اخلاق نيك، مانند او سراغ داريد؟ من به خاطر اين ويژگي ها با او ازدواج كردم و چيزهايي از او ديده ام كه بسيار عالي است. پس شايسته نيست شما اين گونه سخن بگوييد و نسبت هاي ناروا به ديگران دهيد.»
زنان قريش بعد از اين سخنان خديجه، همگي سكوت اختيار كردند و به تدريج پراكنده شدند.
اين شيوه استدلال خديجه هر چند عمق ارزش گرايي در انتخاب ها را نشان مي داد، براي جامعه جاهل و متعصب آن روز قابل درك نمي نمود، لذا زنان لجوج قريش به حالت قهر با او رفتار مي كردند. آن ها ديگر به خديجه سلام نمي كردند و نزد او نمي رفتند حتي تا سال پنجم بعثت كه حضرت زهرا عليها السلام متولد شد، نيز اين شيوه رفتاري همچنان پا برجا بود. لذا حتي هنگام وضع حمل، او را تنها گذاشته و پيام فرستادند كه: «تو با ما مخالفت و با يتيم ابوطالب ازدواج كردي، ما هرگز نزد تو نمي آييم و در هيچ كاري كمك نمي كنيم!!» اين حجم از كينه ورزي ها دل خديجه را آزرد تا آن جا كه خداوند چهار بانوي پاكيزه (ساره، آسيه، مريم، صفورا دختر شعيب پيامبر) را به ياري او فرستاد و به اين سان خديجه پاداش عشق و علاقه به كمالات انساني را دريافت كرد و فرزندش فاطمه زهرا عليها السلام را نيز به دنيا آورد.
فرم در حال بارگذاری ...
سیره اخلاقی شهید محراب، آیت ا...دستغیب
بیستم آذرماه، یادآور شهادت عالم مبارز و پرهیزکار، حضرت آیةاللّه سید عبدالحسین دستغیب قدس سره در سال 1360 است که به دست منافقین کوردل صورت گرفت.
عالم بزرگواری که امام خمینی(ره) از او تعبیر به معلم اخلاق، مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی کردند و رهبر معظم انقلاب درباره ایشان فرمودند:
شهید دستغیب از نخستین کسانی بود که پرچم تبلیغ انقلاب اسلامی را در سخت ترین شرایط در استان فارس(شهر شیراز) برافراشت.
مرقد ایشان در حرم مطهر سید میرمحمد بن موسی بن الکاظم می باشد که مورد توجه و زیارتگاه مردم شیراز است.
هنوز صوت حزین دعای کمیل شهید محراب در شب های جمعه به گوش می رسد…اللهم اغفر لی الذنوب التی…
«… همه از سخنان ایشان به قسمی منقلب می شدند که گاهی از همان آغاز صحبت گریه می کردند. چه بسیار جوان هایی که دیندار، متهجد و هدایت شدند و چه پیرها که از گذشته های خود تائب گردیدند.
برخی از جوان ها پس از بیرون آمدن از مجلس اخلاقش، در کوچه ها تلو تلو می خوردند؛ یعنی، تعادلشان را چون مست ها از دست می دادند، اما مست یاد خدا و عشق به الله بودند.»
آری شهید دستغیب نمودار اخلاص، مجسمه تقوا و فضیلت و مظهر زهد و عبادت بود…
فرم در حال بارگذاری ...
بهترین وبدترین بنده ی خدا
ﺭﻭﺯﯼ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ(ﻉ) ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﮔﺎﻩ ﻣﻠﮑﻮﺗﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ
ﺩﺭﮔﺎﻫﺶ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻧﻤﻮﺩ:
ﺑﺎﺭ ﺍﻟﻬﺎ؛ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﻩﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ.
ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ: ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭﺭﻭﺩﯼ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﻭ.
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ، ﺍﻭ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ!
ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭﺭﻭﺩﯼ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ…
ﭘﺪﺭﯼ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﻧﺪ…
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ، ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺿﻤﻦ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺳﭙﺎﺱ ﺍﺯ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪﺍﺵ، ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ:
ﺑﺎﺭ ﺍﻟﻬﺎ؛ ﺣﺎﻝ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ
ﺑﻨﺪﻩﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﻢ!
ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ: ﺁﺧﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭﺭﻭﺩﯼ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﻭ.
ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﻔﺮﯼ ﮐﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻬﺮ ﺷﻮﺩ، ﺍﻭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ…
ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺷﺪ، ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻪ ﺩﺭ ﻭﺭﻭﺩﯼ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺖ…
ﺩﯾﺪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﻔﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ، ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺍﺳﺖ!!!
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻭ ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﮔﯽ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ:
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ!
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﻭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﻩﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ!؟
ﻧﺪﺍ ﺁﻣﺪ:
ﺍﯼ ﻣﻮﺳﯽ، ﺍﯾﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺍﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮﺩ، ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺑﻪ ﮐﻮﻩﻫﺎﯼ ﻋﻈﯿﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺑﺎﺑﺎ! ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﻩﻫﺎ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﭘﺪﺭ ﮔﻔﺖ: ﺯﻣﯿﻦ.
ﻓﺮﺯﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﭘﺪﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺁﺳﻤﺎﻥﻫﺎ.
ﻓﺮﺯﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺑﺰﺭﮒﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥﻫﺎ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﭘﺪﺭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﮐﺮﺩ، ﺍﺷﮏ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻧﺶ ﺟﺎﺭﯼ
ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ؛ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﭘﺪﺭﺕ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥﻫﺎ ﻧﯿﺰ ﺑﺰﺭﮒﺗﺮ ﺍﺳﺖ…!
ﻓﺮﺯﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺗﻮ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﭘﺪﺭ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻃﺎﻗﺘﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺑﻐﻀﺶ ﺗﺮﮐﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﻋﺰﯾﺰﻡ! ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻭ ﻋﻈﯿﻢﺗﺮ ﺍﺳﺖ…
فرم در حال بارگذاری ...