شمع و شاهد
داستان شهید و غیر شهید، همان داستان شمع و شاهد است که پروین به نظم درآورده است:
شاهدی گفت به شمعی کامشب
در و دیوار مزیّن کردم
دیشب از شوق نختم یک دم
دوختم جامه و بر تن کردم
کس ندانست چه سحر آمیزی
به پرند از نخ و سوزن کردم
صفحه کارگه از سوزن و گل
به خوشی چون صف گلشن کردم
تو به گرد هنر من نرسی
زآنکه من بذل سر و تن کردم
شمع خندید که بس تیره شدم
تا ز تاریکی ات ایمن کردم
پی پیوند گهرهای تو بس
گهر اشک به دامن کردم
گریه ها کردم و چون ابر بهار
خدمت آن گل و سوسن کردم
خوشم از سوختن خویش از آنک
سوختم، بزم تو روشن کردم
گرچه یک روزن امید نماند
جلوه ها بر در و روزن کردم
تا فرازنده شود زیب و زرت
جان ز روی و دل از آهن کردم
خرمن عمر من ار سوخته شد
حاصل شوق تو خرمن کردم
کارهایی که شمردی بر من
تو نکردی، همه را من کردم
فرم در حال بارگذاری ...
مَثَل شهید...
شهید آن کسی است که با فداکاری و از خودگذشتگی خود و با سوختن و خاکستر شدن خود محیط را برای دیگران مساعد می کند.
مَثَل شهید مثَل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فانی شدن و پرتوافکندن است، تا دیگران در این پرتو که به بهای نیستی او تمام شده بنشینند و آسایش بیابند و کار خویش را انجام دهند.
آری! شهدا شمع محفل بشریت اند؛ سوختند و محفل بشریت را روشن کردند.اگر این محفل تاریک می ماند هیچ دستگاهی نمی توانست کار خود را آغاز کند یا ادامه بدهد.
فرم در حال بارگذاری ...
چرا این همه خون شهید محترم است؟
چرا شهید این همه قداست دارد؟
چرا این همه خون شهید محترم است؟
برای اینکه شهید به خون خودش ارزش می دهد.
شهید خونش را در راه حقیقت فدا می کند.در راه دین فدا می کند، در راه مبارزه با ستمکاران فدا می کند. این است که ما می بینیم هر قطره از خون او یک دنیا ارزش پیدا می کند. آنچنان ارزش پیدا می کند که به ما می گوید: در میان خاک های دنیا یک خاک است که ارزش سجده بر آن خاک از هر خاک دیگری بیشتر است و آن خاک کربلای حسین است.چون روی این خاک خون شهید ریخته است و الا خاک سرزمین کربلا از نظر معرفظ الارضی با زمین های دیگر فرقی نمی کند.ارزشش را از حسین بن علی دریافت کرده است.
فرم در حال بارگذاری ...
شهید سلیمانی چهرهی بینالمللی مقاومت است و همهی دلبستگان مقاومت خونخواه اویند.
فرم در حال بارگذاری ...
شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ
دستشان باز شد آلوده به خون، جانیها
بیدوام است ولی خنده شیطانیها
کم علمدار ندادیم در این کرب و بلا
کم نبودند در این خاک سلیمانیها
جای هر قطره خون، صد گل از این باغ شکفت
کی جهان دیده از این گونه فراوانیها؟
آرزو داشت به یاران شهیدش برسد
رفت پیوست به حاج احمد و طهرانیها
شعله شد خشم فروخورده ما از این داغ
کم مباد از سرشان سایه نادانیها
برسانید به آنها که پشیمان نشوند
ثمری نیست در این دست پشیمانیها
غیرت است این که همه پیر و جوان میبندند
گره بر چکمه و سربند به پیشانیها
انتقامش به خدا از حججی سختتر است
وای از مشت گرهکرده ایرانیها!
راهی قدس شده لشکر آزادی قدس
این خبر را برسانید به سفیانیها
فرم در حال بارگذاری ...