خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت...
? از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد ?خونی که خورد در همه عمر، از گلو بریخت دل را تهی زخون دل چند ساله کرد ?نبود عجب که خون جگر گر شدش بجام عمریش روزگار همین در پیاله کرد ?نتوان نوشت قصه درد و مصیبتش ور می توان ز غصه… بیشتر »
نظر دهید »